به گزارش بولتن نیوز، شاید قدیمی ترین نظریات در باب ظهور و انحطاط تمدن ها از آن ابن خلدون، تاریخدان مشهور مسلمان باشد. او معتقد بود که دلایل و عواملی موجب تولد و شکوفایی یک تمدن می شود و سپس آن تمدن به مرور زمان به سمت انحطاط و زوال پیش می رود و تمدن دیگری جای آن را می گیرد.
بر این اساس می توان گفت هیچ تمدنی، نتوانسته است بیش از چند صد سال تمدن اول و برتر جهان شناخته شود. در عصر جدید نیز این تمدن غرب است که از سایر تمدن ها از قدرت بیشتری برخوردار بوده و به عنوان هژمون جهان خود را مطرح کرده است.
با این حال، نشانه هایی که در طول چند دهه اخیر ظهور و بروز پیدا کرده، حاکی از آن است که این تمدن نیز آرام آرام به سمت انحطاط و فروپاشی در حال حرکت است. شاید بتوان گفت اولین نشانه های عینی این ماجرا را می توان در ابتدای دهه 90 میلادی و با فروپاشی شوروی مشاهده کرد.
فروپاشی ایالات متحدهی شوروی بهعنوان رهبر بلوک شرق و دنیای کمونیستی موجب شد تا بسیاری از نظریههای مرسوم و کلاسیک روابط بینالملل نیز فرو بپاشد. تا پیش از این، از منظر رئالیستهای آمریکایی بهترین مدل برای ساختار نظام بینالملل، مدل نظام «دو قطبی» بود. نظامی که یک سوی آن آمریکا و بلوک غرب قرار داشت و دیگر سوی آن شوروی و بلوک شرق. اما فروپاشی شوروی باعث شد تا اندیشمندان و نظریهپردازان به دنبال ساخت و تبیین نظریات جدیدی مبتنی بر شرایط جدید، یعنی جهان بدون شوروی بر آیند. یکی از معروف ترین نظریه ها که در واکنش به این موضوع پدید آمد، نظريهي معروف «برخورد تمدنها»ي ساموئل هانتيگتون بود.
هانتيگتون جهان مابعد كمونيسم را جهاني مملو از منازعات و تنشهاي جديد بين تمدني قلمداد كرد. هانتیگتون در نظریهي خود که به جهان پس از فروپاشی بلوک شرق نظر داشت، به جاي تاكيد بر نقش «قطب» در روابط بينالملل، بر «تمدن»ها تاكيد كرد. وي در نبود ايدئولوژي كمونيسم، سخن از شکلگیری چندين تمدن جديد کرد و از آن پس روابط و منازعات بینالملل را در عرصهي فرهنگی و تمدنی معرفي كرد. هانتینگتون در تئوری خود تمدنهای جهان را به قسمتهای مجزا تقسیم میکند که شامل تمدن غرب، تمدن اسلامی، تمدن ارتدوکسی، تمدن شرق آسیا، تمدن آمریکای لاتین، تمدن آفریقایی، تمدن بودایی و هندوئیسم میشود.
اما هانتيگتون از میان همهي تمدنهايی كه نام ميبرد بیش از همه به «تمدن اسلامی» تاکید كرده و معتقد بود رويارويي اصلي تمدن غرب در جهان پساکمونیسم، با تمدن اسلامي است. چرا كه تنها اين تمدن است كه در شرايط موجود توانايي بازتوليد فرهنگي- سياسي را دارد. بنابراين جهان غرب به هر شكل ممكن كه شده، باید این تمدن را مهار کند. او حتي در آثار بعدي خود از جمله «موج سوم دموكراسي»، راهكارهاي عملياتي براي انجام چنين پروژهاي را نيز ذكر كرد. راهحلی که وی برای مهار سایر تمدنها تجویز میکند عبارت است از «دموکراتیزاسیون» یا گسترش دموکراسیخواهی در جهان و بهخصوص کشورهایی که بیشترین اصطکاک را با ارزشها و هنجارهای حکومت ایالات متحده دارند. به همین علت هم هست که ایالات متحده و کشورهای غربی سعی می کنند به هر نحوی که شده جلوی پیشرفت و توسعه جمهوری اسلامی ایران را بگیرند. چرا که به عقیده آنان، در حال حاضر این ایران است که پیش قراول ساخت «تمدن نوین اسلامی» است.
در سال های اخیر نیز موج «بیداری اسلامی» در بسیاری از کشورهای اسلامی از یک سو، و بحران های عدیده نظام سرمایه داری که داعیه رهبری جهان پساکمونیستی را داشت از سویی دیگر موجب شد تا تمدن غرب نیز با چالش های عدیده ای مواجه شود. به همین علت بود که رهبر انقلاب در دیدار خود با اعضای محترم مجلس خبرگان اینگونه فرمودند:
«امروز جهان درگیر تحولات اساسی است، این را نمی شود منکر شد؛ شما نگاه کنید به منطقهی شمال آفریقا و مناطق دیگری از آفریقا، در منطقهی آسیا و قدرتهایی که در آسیا سر برآوردهاند و در دنیا عرض اندام می کنند در مقابل قدرتهای سنتی عالم، [یا] وضعیتی که در اروپا ملاحظه می کنید وجود دارد؛ دنیا در حال یک تحول است. حالا تحولات جهانی و تاریخی طبعاً در زمان کوتاه تحقق پیدا نمی کند؛ اینجور نیست که حالا ما فرض کنیم اگر تحولی دارد رخ می دهد باید در ظرف ششماه، یک سال، دو سال انجام بگیرد؛ نه، نشانههای تحول را باید دید ولو این تحول بمُرور در ظرف بیست سال انجام خواهد گرفت؛ لکن ما [باید] بفهمیم که در دنیا چه دارد اتفاق میافتد. بنابراین نکتهی اول این است که دنیا درگیر تحولات اساسی است؛ این را بفهمیم. نکتهی دوم این است که آرامش ظاهری جبههی مسلط جهانی - یعنی همین قدرتهای سنتیای که در دنیا حاکم بودند، چه قدرت آمریکا، چه قدرتهای اروپایی؛ که یک آرامشی داشتند اینها از لحاظ اقتصادی، از لحاظ رسانهای، از لحاظ استقرار اجتماعی در داخل کشورهایشان و یک آرامشی بظاهر بر زندگی اینها حاکم بود - امروز بههم خورده، نشانههای این بههمخوردگی را انسان می بیند.»
پیشتر در مطلبی به صورت مبسوط به نشانه های زوال تمدن غرب در سال های اخیر اشاره شد اما سوی دیگر این ماجرا بسته به عملکرد جهان اسلام و به خصوص جمهوری اسلامی ایران دارد. بدین معنی که مادامی می توانیم داعیه رهبری تمدنی جهان پس از فروپاشی تمدن غرب را داشته باشیم که به همان میزان سعی و تلاش و کار انجام داده باشیم. تمدن نوین اسلامی می بایست از حیث سخت افزای و نرم افزاری به آن حد از قدرت و توانمندی برسد که بتواند از عهده رهبری جهان برآید. به همین علت است که در سال های اخیر، رهبر انقلاب بارها بر «استحکام ساخت درونی» نظام و توامندسازی بافت ها و ساخت های داخلی کشور تأکید ورزیده اند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
وایران..........
جناب دوستدار بی تعارف بایستی عرض کنم این نظریات شما را در غرب هم کسی باور ندارد شمااگر متن آنرا به آلمانی ترجمه کنید ودر فیس بوک بگذارید کامنت های زیبایی از آلمانیهای اهل مطالعه خواهید داشت.!!! چنان شرق را به زمین کوبیده اید وغرب را به اوج فضا که خودتان هم باورتان نمیشود......مثلا نوشته اید:...ولی امروز فاصله چنان زیاد است که جهان اسلام اگر از تکنولوژی وصنعت غرب محروم شود دچار مرگ دسته جمعی خواهد شد...من فکر کنم منظورتان اینبوده که اگر دنیای غرب معادن و اموال جهان سوم را غارت نکند و صنایع مصرفی اکثرا لوکس و غیر ضروری خود را به میلیارها انسان غالب نکنند و خصوصا مسلمانان وجهان سومی ها اگر پول خود را از بانکهای غربیها خارج کنند...غربیها دچار مرگ دسته جمعی میشوند البته این مطلبیست که هزاران بار اقتصاددانان غربی آنرا تاکید وتایید کرده اند. ..............
1- حاکمیت عقلانیت درغرب یعنی 1%حاکم بر 99%(جنبش وال استریت)
2-نتیجه جنگ جهانی یعنی انحصار حاکمیت برمردم جهان بوسیله پنج کشور(حق وتو)
3-بیداری اسلامی یعنی ازخواب بیدارشدن مردمی که بوسیله حاکمان دست نشانده عقلانیت ودموکراسی غربی به خواب رفته بودند.
4-وعده نابودی ظالمان سنت الهی است نه چند حدیث وروایت (رجوع کنید به نابودی تمدنهای ظالم درطول تاریخ همان تمدنهایی که برایش اشک میریزید آیا جز اسمی برایشان باقی مانده است؟)
5-گروههای افراطی ساخته و پرداخته عقلانیت ودموکراسی غرب است به نیابت از غربیهای متمدن برای غارت منابع کشورهای اسلامی.
.................................................................
حقیقت آن است که برخلاف چیزی که سال هاست تبلیغ می شود، غرب مرکز پیدایش و گسترش علوم نبوده است. زیرا تقریبا تمام دانشمندان مطرح غربی در دوران باستان از مناطق کوچکی در شرق اروپا یعنی یونان و مقدونیه بوده اند که آن هم بدلیل ارتباط و استفاده علمی از تمدن های شرق بوده است و مابقی پهنه وسیع اروپا مانند: امپراطوری رم، بریتانیا و... فاقد چنین اندیشمندانی در این سطح بوده اند...