گروه سیاسی، تاریخ تشیع همواره شاهدحضور عالمان گرانقدری بوده که برخی از آنان درعین برجستگی درعرصه علمی و دینی وحوزه اندیشه اسلامی، در صحنه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی نیز نقش حساس تعیین کننده و غیرقابل انکاری داشته اند.
به
گزارش بولتن نیوز، درحالی که مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت
اطلاعات، با نشر اسناد باقی مانده در بایگانی سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی،
موسوم به ساواک، یکی از اهداف خود را، روشنگری و آگاهی بخشی در راستای تبیین تاریخ
معاصر و معرفی چهره های تاثیر گذار در جریان انقلاب اسلامی می داند، از چندی پیش، پروندۀ
جدیدی در گروه سیاسی با همکاری گروه فرهنگ و هنر بولتن نیوز جهت معرفی
برخی از شخصیت های انقلابی به استناد کتب و مطالبی که توسط "مرکز اسناد تاریخی"
در مجلدهای متعدد و تحت عنوان "یاران امام به روایت اسناد ساواک" به طبع
رسیده، را آغازنموده ایم و اکنون در این گام به سراغ عالم ربانی حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی و شرح مبارزات و زندگی سیاسی و علمی این یار بزرگوار امام(ره) که روایتی است از پایداری و استقامت می پردازیم.
كتاب یادشده، شانزدهمين اثر از مجموعۀ«ياران امام به روايت اسناد ساواك» است كه بهوسيلۀ مركز بررسی اسنادتاريخی وزارت اطلاعات برای استفاده از محققين و علاقمندان انقلاب اسلامی به زيور طبع آراسته شده است. بی ترديد بزرگان چون «آيتاله ربانی شيرازی» نقش بی بديلی درتبين انديشههای امام و پيروزی انقلاب اسلامی داشتهاند و زندگی سرشار از مبارزه و اميد آن ها كه در لابهلای اسناد اين مجموعه مشهود است می تواند سرمشق مناسبی برای علاقمندان به انقلاب اسلامی باشد.
كتاب مشتمل است بر يك مقدمۀ طولانی و جامع كه در آن تمام ابعاد شخصيتی آيتاله ربانی و فعاليتهای سياسی، اجتماعی و مذهبی ايشان موردبررسی و تحليل قرار گرفته است. مؤلف در تهيۀ مقدمه، علاوه بر اسناد موجود كه بارها مورد رجوع وی قرار گرفتهاند از ديگر منابع اعم از خاطرات و تأليفات ديگر نهايت استفاده را برده است.
پس از مقدمه اسناد كتاب ارائه شدهاند، اسناد اين مجموعه به مانند ديگر كتابهاي منتشر شده از سوي مركز بررسی اسناد تاريخی براساس ترتيب تاريخی چينش يافته و درحاشيۀ اسناد؛ اسامی، اشخاص، جريانها و... گوياسازی شدهاند. اولين سندكتاب مربوط است به تاريخ21343/1/26 كه گزارشی است از ساواك با عنوان «جشن مدرسه فيضيه به مناسبت ورود آقای[امام] خمينی[(ره)] به قم».
آخرين سند كتاب نيز به تاريخ 24/9/1357 باز می گردد كه در آن از ساواك خوزستان خواسته شده است تا آيتاله رباني شيرازي را دستگير نمايند. پايان بخش كتاب فهرست اعلام و اسناد ضمايم می باشد. تصاوير كتاب در داخل متن ارائه شدهاند و آيتاله ربانی شيرازی را در موقعيتها و سنين مختلف نشان می دهند.
دارالفضيله شيراز، زادگاه اوست. شهر تاريخي با مردمي اصيل و فرهنگي و هنري که در طول تاريخ مشاهير و مفاخر گرانقدري مثل سعدي و حافظ، ميرزا محمدحسن شيرازي، ميرزا محمدتقي شيرازي، ميرزا علي آقا شيرازي، شهيد دستغيب، ملاصدرا و ... به خود ديده است.
تولد، کودکي، نوجواني
در سال 1301 شمسی کودکی به دنيا آمد که او را عبدالرحيم نام نهادند. تا سن 20 سالگي نزد پدر، آداب زندگي معاشرت، تحصيل و کسب و کار را فرا گرفت.
عبدالرحيم پس از آموختن روش زندگي و چگونگي اداره آن - از محضر پدر بزرگوارش - تصميم به زندگي مستقلي گرفت. ابتدا مغازهاي کوچک در بازار شيراز دست و پا کرد و از کنار پدر به آنجا رفت. انصاف او با مشتريان سبب شده بود که بيشتر اوقات دکانش محل ازدحام جمعيتي باشد که براي خريد سوغات به بازار آمده بودند. زائران مرقد مطهر احمدبن موسي (شاهچراغ) از مغازه عبدالرحيم اجناسي - از قبيل مُهر و تسبيح، سجاده، انگشتر - خريداري ميکردند.
در آن سالها آية الله سيد نورالدين حسيني - براي مقابله با تجاوزات استعمارگران خارجي و عمال داخلي آنها به حريم اسلام و روحانيت - حزبي به نام "حزب برادران" تاسيس کرده بود. اين حزب مرکز تجمع کساني بود که نميخواستند از کنار جريانات ضد اسلامي - ملي آن روزها، بي تفاوت بگذرند. عبدالرحيم که از قبل بنيانگذار اين حزب را ميشناخت و بارها از مجلس وعظ و دانش او بهرهمند شده بود به عضويت حزب برادران درآمد و فعاليتهاي سياسي خود را رسما شروع کرد.
ربانی شيرازي در کنار فعاليتهاي حزبي، براي تکميل اطلاعات ديني به مدرسه علميه آقا باباخان رفت.
فرزندش انگيزه پدر مبني بر ورود ايشان به حوزه علميه را چنين بيان کرده است: "روزي از روزها که مثل هميشه در مغازهاش مشغول کار بود صداي داد و فريادي را شنيد نزديک رفت تا ببيند چه خبر است. مشاهده کرد که يکي از ماموران انتظامي رضاشاه، وسط بازار با روحاني پيرمردي که گويا - به عمل پاسباني در مورد کشيدن چادر از سر زن مسلماني اعتراض کرده بود - درگير شده است و پس از آن که عمامهاش را از سرش برداشته او را به زمين کوفته و با مشت و لگد و ناسزا به جانش افتاده است."
آيت الله رباني گفته است: من با ديدن اين صحنه، در يک لحظه ماجراهاي پيامبران در ذهنم مجسم شد و با خود گفتم که پس معلوم ميشود که اينها بر حقاند که اينگونه با آنان رفتار ميشود و از همانجا اين احساس در من به وجود آمد که بروم طلبه بشوم.
آية الله رباني شيرازي در سال 1327 شمسي پس از کسب علم و معرفت در حوزه علميه شيراز - در زمان مرجعيت آية الله بروجردي - به قم مشرف شد. چند سالي در مدرسه حجتيه مسکن گزيد و از درس اساتيد و مراجع معظم آن زمان از جمله حضرت آية الله بروجردي – بهرهمند شد تا آن که ازدواج کرد و به منزلي که در يکي از محلههاي مستضعفنشين قم اجاره کرده بود نقل مکان نمود. بنا داشت که از سهم امام مصرف نکند و به همين سبب براي امرار معاش به بيع پرداخت. چون کتاب شناس بود، بيشتر سعي ميکرد که از طريق خريد و فروش کتاب، هزينه زندگياش را تامين کند گاهي هم فرش معامله ميکرد.
حضور آية الله رباني شيرازي در حوزه درس حضور آية الله بروجردي به گونهاي ملموس و محسوس بود که اگر تصادفا روزي نميتوانست در کلاس درس حاضر شود، همگان متوجه عدم حضور وي ميشدند. بارها اتفاق افتاده بود که آية الله بروجردي از ميان آن همه شاگرد که به درس وي حاضر ميشدند سراغ آقاي رباني را گرفته بود و وقتي گفته ميشد که کسالت دارد و مريض است افرادي را به نيابت از خود جهت عيادت و احوالپرسي او به منزلشان ميفرستاد. و اين جلب توجه استاد به شاگرد به سبب نقدهاي دقيق علمي آية الله رباني به کلام حضرت آية الله العظمي بروجردي، بود که بارها استاد را وادار به تجديد نظر در راي و مطلب ارائه شده کرده بود.
فقط قدرت علمي و دقت نظر مرحوم رباني نبود که منزلت وي را نزد استاد بالا برده بود؛ روح ديني و فکر روشن و تقواي شديد او در امر دين نيز از ديگر علل علاقه آية الله بروجردي به وي به شمار ميرفت . و اين اعتماد استاد به شاگرد تا جايي بود که کرارا آقاي رباني را به عنوان نماينده خويش براي رسيدگي به امور مسلمين به شهرهاي مختلف بفرستد.
1. بنا به پيشنهاد آية الله العظمي بروجردي مبني بر تشکيل و تاسيس مکتب فقهي جديدي - تحت عنوان – "فقه الحديث" آية الله رباني يکي از سه نفر شاگردان ممتاز و قبول شدگان از بين شصت نفر شاگردان برجسته معظم له بود - که در احياء وسائل الشيعه از طريق تصحيح و تعليق و چاپ، همت گمارد. ضمن اين که در گروه تدوين کتاب "جامع الحديث" نيز حضور فعال داشت .
2. تصحيح و تعليق بر بحارالانوار
دقت و مهارتی که مرحوم رباني شيرازي در تصحيح وسائل الشيعه و نگاشتن پاورقيهاي آن از خود نشان داد، آوازه فضلش را به دور دستها رساند و متعاقب پيشنهاد تصحيح و تنقيح کتاب عظيم بحارالانوار به حضرت علامه طباطبايي از سوي يکي از ناشران متعهد، علامه طباطبايي را بر آن داشت تا در اجراي اين امر مهم از آية الله رباني دعوت به همکاري کند. از مجموعه 110 جلدي بحارالانوار کار تصحيح و تعليق 40 جلد آن توسط ايشان انجام گرفته است .
اين کتاب را به منظور حقشناسي از صدوق(عليه الرحمة) به رشته تحرير در آورده است .
4. حرکت طبيعی از دو ديدگاه
اين اثر از آخرين نوشتههاي مرحوم رباني شيرازي است که زندان شاه به رشته تحرير در آورده است .
5. آثار چاپ نشده
ولايت فقيه، سلاسل الصوفيه، شرح حال علماء و دانشمندان و چند اثر ديگر در فقه و اصول از جمله آثار منتشر نشده از ايشان است .
پس از رحلت حضرت آية الله العظمي بروجردي در سال 1340 شمسي؛ رژيم شاهنشاهي براي اين که هميشه خود را از نقش احياءگرانه روحانيت راحت کند فورا دست به کار شد و در اولين گام با ارسال تلگراف تسليتي به محضر آية الله العظمي حکيم که در نجف اقامت داشت، سعي کرد که تشکيلات مرکزي روحانيت را به خارج از ايران انتقال دهد.
آية الله رباني از توطئه شاه با خبر شد و احساس خطر کرد. درس و بحث و تاليف و تحقيق را کنار نهاد و قدم به ميدان مبارزه سياسي گذاشت. احساس مرحوم رباني اين بود که شرط اصلي رويارويي با دشمن در درجه اول؛ برخورداري از يک تشکيلات قوي و منسجمي است که در راس آن کسي باشد که در عين اين که از لحاظ صلاحيتهاي علمي مورد تاييد علماء و بزرگان حوزه باشد، داراي ديدي دشمن شناس و دلي پرجرات و معتقد به مبارزه با انحرافات و کژيها باشد و به خوبي بتواند از عهده رهبري دفاع از اسلام بر آيد. وي در اين باره ميگويد:
«چون خبر داشتم که شاه اقدامات ضد اسلامي خود را با وفات آية الله بروجردي شروع کند لذا پس از وفات ايشان مدرسين را دعوت کردم در منزل آقاي حرم پناهي و چند جاي ديگر و پيشنهاد انتخاب مرجع واحد را مطرح کردم و در مقام نظرخواهي پيشنهاد مرجعيت آقاي خميني را دادم. در آن جلسه اين مطلب به ذائقه خيليها خوش نيامد و قبول ننمودند.»
کادرسازی
آية الله رباني از سال 1349 ش با مطرح شدن حکومت اسلامي از ناحيه امام خميني(ره ) در صدد برآمد تا با سازماندهي روحانيون انقلابي و فرستادن آنها به نقاط مختلف کشور به پرورش کادرهاي لازم براي شرکت در يک قيام همگاني و به دست گرفتن پستهاي کليدي در حکومت آينده بپردازد. طولي نکشيد که ثمره اين فعاليتهاي فرهنگي - سياسي به صورت هيئتها، جمعيتها، جلسات، انجمنهاي مختلف اسلامي در سراسر کشور ظاهر شد و حتي برخي از آنها، براي تشکيل حکومت اسلامي دست به اسلحه بردند و با زبان گلوله با رژيم شاه سخن گفتند.
يکي از گروههاي فعالي که با آية الله رباني در تماس مستقيم بودند و پايگاه مرکزي آنها در شهر نهاوند قرار داشت گروه ابوذر بود. افراد اين گروه فعاليتهاي سياسي - انقلابي خود را تا جايي پيش بردند که در شهر قم - در حين خلع سلاح مامور شهرباني - که منجر به درگيري شد اعضاي اصلي گروه دستگير و هر شش نفر به اعدام محکوم و حکم صادره در 30/11/1352 به اجرا در آمد.
در رابطه با گروه ابوذر و دستگيري کادر مرکزي آن؛ منزل آية الله رباني در قم به محاصره ساواک قم در آمد و سپس به داخل خانه ايشان هجوم بردند و او را با خشونت تمام دستگير و در حضور همسر و فرزندانش او را زير ضربان مشت و لگد و قنداق تفنگ و ... به شهرباني بردند.
پس از انتقال وي به شهرباني، ماموران تا ساعت دو بعد از نيمه شب تمامي خانه را زير و رو کردند و چون مدرکي دال بر همکاري ايشان با گروه ابوذر نيافتند به ناچار به ضبط کتابهايشان پرداختند و همه آنها را به ساواک انتقال دادند. آية الله رباني در خصوص برخورد ماموران ساواک در اولين لحظات دستگيريش ميگويد:
«حدود دو ساعت با انواع مختلف مرا شکنجه ميکردند. اول با شلاق، گاهي با باطوم برقي، زماني با سيگار ... اما من استقامت کردم. وقتي ديدم دست از شکنجه برنميدارند، پيش خود گفتم خود را به بيهوشي ميزنم شايد مؤثر باشد. خود را به بيهوشي زدم هر چه شلاق زدند تکان نخوردم. با باطوم برقي از بالا تا پايين بدنم کشيدند و من حرکت نکردم. خودم هم تعجب ميکردم که چطور توانستم از هرگونه حرکتي خودداري کنم ... چون ديدند فايده ندارد، يک ليوان آب به صورتم پاشيدند، تکان خوردم فهميدند که به هوش آمدهام؛ دوباره شروع کردند به شکنجه و من همچنان خداوند را در نظر گرفتم و مطمئن بودم که به من کمک خواهد کرد. براي اين که ما براي او حرکت کرده بوديم و در آن لحظات با تمام وجود ياري خداوند را احساس مي کردم. حدود يک ساعت ديگر به شکنجه ادامه دادند که بار ديگر تصميم گرفتم خودم را به بيهوشي بزنم و در مقابل هيچ چيز، عکس العمل نشان ندهم همين کار را هم کردم و هر چند انواع شکنجهها را بر روي من امتحان کردند، تکان نخوردم تا بالاخره دست برداشتند و گفتند ببريدش بيمارستان، بيهوش است.»
ساواک قم پس از مدتي که نتوانستند هيچگونه اعترافي از آية الله رباني بگيرد و يا به مدرکي دست پيدا کند. وي را به زندان قصر تهران منتقل و به سه سال و يک ماه حبس محکوم ساخت با اين که ابتدا قرار بود به همين مدت به شهرستان چابهار تبعيد گردد.
از آنجايي که آية الله رباني شيرازي براي مبارزه زمان و مکان خاصي را نميشناخت به محض ورود به زندان تصميم گرفت اقامه نماز صبح را رسميت بخشد؛ چرا که از مقررات زندان اين بود که: نماز خواندن براي افراد مذهبي ده دقيقه قبل از طلوع آفتاب و پيش از بيدار باش رسمي است و رژيم براي اين که ثابت کند که کليه زندانيان ضد امنيت (سياسي) مارکسيست هستند اين استثناء را نيز از بچه مذهبيها لغو کرده بود. اين سوژه خوبي براي آية الله رباني جهت ادامه مبارزه بود. بر همين اساس او طي مشورتي با برخي از آقايان موجود در زندان؛ پيشنهاد اجراي مراسم نماز صبح در اول وقت شرعي به طور دسته جمعي را داد که به اتفاق آراء به تصويب رسيد.
به دنبال آن قرار شد که زندانيان مذهبي و نماز خوان، در ساعت چهار صبح درست اول اذان صبح به يکباره بيدار شوند و عليرغم قانون زندان به انجام مراسم نماز بپردازند.
زندانيان مذهبي که به واسطه گرمي هوا در حياط زندان ميخوابيدند آن شب در کنار يکديگر و نزديک به هم خوابيدند تا بتوانند با هماهنگي بيشتر به اجراي برنامههاي پيشبيني شده بپردازند. در سحرگاه آن روز در حالي که يکديگر را بيدار کرده بودند دست جمعي برخاستند و براي وضو گرفتن به سوي شيرهاي آب حرکت کردند.
مامورين داخل زندان که انتظار چنين حرکت مقدسي را از سوي زندانيان نداشتند با اخطارها و تهديدهاي پي در پي خواستند آنها را از وضو گرفتن باز دارند که با مقاومت زندانيان روبرو شدند و ديدند که چگونه عدهاي زنداني تهديدهاي آنها را ناديده گرفته و با دلي آکنده از ايمان براي انجام عبادت و اقامه نماز تا پاي جان ايستادهاند.
ماموران و مسئولين داخلي زندان نيروهاي ضربت زندان و ساير نگهباناني را که در استراحت به سر ميبردند، جهت سرکوبي زندانيان بي پناه و بي دفاع به کمک فراخواندند و چيزي نگذشت که نمازگزاران از هر سو مورد هجوم وحشيانه قرار گرفتند. همين قضيه در هنگام اذان صبح فردا تکرار شد و عليرغم ضرب و شتم و شدت عملي که سرکوبگران به خرج دادند به هر طريقي که بود نماز صبح را در اول وقت شرعي اقامه کردند. روزهاي بعد نيز اين موضوع تکرار شد به طوري که حتي بعضي از افرادي که اهل نماز نبودند به صف نمازگزاران پيوستند.
حاصل اين مقاومتها اين شد که از طرف مسئولين زندان اعلام شد که «نماز خواندن همان طور که قبلا (ده دقيقه به طلوع آفتاب ) اعلام شده بود بلامانع است.»
آية الله رباني و ديگر زندانيان سرشناس روحاني که ديدند موقعيت مناسبي براي ضربه زدن به رژيم شاه بدست آمده، به عقبنشيني مسئولان زندان اعتنايي نکردند و فرداي آن روز نيز در آغاز اذان صبح با همان کيفيت قبل، شروع به برپايي نماز در اول وقت شرعي کردند.
ساواک پس از اين استقامت زندانيان مذهبي در خصوص اقامه نماز اول وقت صبح، آية الله رباني را مسبب و محرک اصلي معرفي کرد و با احضار ايشان به نگهباني و اعمال شکنجه جسمي و تراشيدن محاسن ايشان به شکنجه روحي نيز پرداخت و سپس وي را به سلول انفرادي منتقل ساختند.
قساوتها و شکنجههاي ساواک در مورد زندانيان مذهبي سودي نبخشيد و موضوع اقامه نماز در اول وقت شرعي همچنان ادامه پيدا کرد تا اين که سرهنگ محرري رئيس کل زندان قصر، به منظور جلوگيري از رسوايي بيشتر به زندان آمد و صريحا دستور سرهنگ زماني را لغو کرد.
ديري نگذشت که خبر رفتار وحشيانه ساواک و پليس در برابر انجام فرائض مذهبي و شکنجه شدن روحانيون به خاطر اقامه نماز در زندان خبر داغ همه خبرگزاريهاي جهان شد و افکار عمومي جهانيان دريافتند که ادعاي شاه خائن مبني بر اين که مبارزان عليه رژيم، مارکسيست هستند، در چه پايهاي با حقيقت تطبيق دارد!!
پس از مبارزات مستمر حضرت امام خميني(ره) عليه رژيم شاهنشاهي و سقوط آن در سال 1357 شمسي و پيروزي انقلاب و استقرار نظام مقدس جمهوري اسلامي، عدهاي گمان ميکردند که ديگر وقت آن است که به گوشه خلوت و راحتي بروند و خستگي دوران مبارزه را از تن بدر کنند، اما هجوم همه جانبه دشمنان انقلاب به نظام نوين، نشان داد که چنين نيست و به قول حضرت امام با پيروزي انقلاب فقط نيمي از راه طي شده و نيم ديگر آن که عبارت از حفظ و حراست از انقلاب و دستاوردهاي آن است، باقيمانده است. وظيفه مردم است که براي دفاع از موجوديت انقلاب همچنان در صحنه باشند.
شروع جنگهاي داخلي در مناطق مختلف کشور و بخصوص در استانهاي مرزي مثل کردستان، سيستان و بلوچستان آذربايجان، فارس و ... حکايت از اين داشت که پيشبيني شاه، مبني بر اين که با رفتن او از ايران به ايرانستان تبديل ميشود در حال وقوع است .
در اين ميان وضع دو استان کردستان و آذربايجان از ساير مناطق نگران کنندهتر به نظر ميرسيد و از ديرباز همواره به عنوان اهرمهاي فشار به دولت مرکزي مورد استفاده قرار ميگرفت .
در چنين شرايطي آية الله رباني شيرازي اولين کسي بود که مجددا براي دفاع از انقلاب پيشقدم شد و در ميدان خطر حاضر گرديد. او با صلاحديد حضرت امام(ره) در تاريخ 24/5/1358 ابتدا به کردستان و سپس به آذربايجان عزيمت کرد.
رفتن وي به کردستان در زمان صورت گرفت که نيروهاي ضد انقلاب بر بسياري از امور منطقه حاکم شده و تقريبا اختيار آنجا را به دست گرفته بودند. اين گروهها که نوعا چپگرا و مارکسيستي بودند عليرغم اختلاف نظر شديدي که در بعضي از مسائل اعتقادي و اقتصادي و حتي سياسي و ... با يکديگر داشتند با هم مؤتلف شده و براي باج خواهي از دولت، روانه مناطق مرزي و بخصوص کردستان شده بودند و به ايجاد آشوب و ناامني پرداختند.
آية الله رباني پس از ورود به منطقه کردستان و آگاه شدن از ترکيب نيروهاي مخالفي که در آنجا جمع شده بودند و همچنين به منظور پيشگيري از تکرار حوادث کردستان در مناطق مرزي و غير مرزي کشور پيشنهادي را خدمت امام و دولت موقت فرستاد که به بخشي از آن پيشنهادهاي تاريخي اشاره ميشود:
1. عمليات پاکسازي لازم منطقه و نمايش قدرت نظامي
2. برقراري و يا تقويت پادگانها و پاسگاهها و تقويت روحيه پرسنل و تنبيه و اخراج بعضي از متخلفان.
3. رسيدگي به وضع عشاير و روحانيون و طلاب اهل سنت و جماعت .
4. دستگيري افراد خائن و ضد انقلاب .
5. محاصره اقتصادي مهاباد در صورتي که عمليات نظامي به زودي شروع نشود و انتقال نظاميان کرد از منطقه و ...
برخورد ضعيف دولت موقت با مسئله کردستان سبب شد که آذربايجان هم به آن بپيوندد و علم مخالفت برافرازد.
اما وضع آذربايجان از جهات گوناگون با کردستان تفاوت داشت. يکي از آن جهات اين بود که مردم آذربايجان بر خلاف مردم کرد، مسلماناني شيعه مذهب و متعصب و سخت پاي بند به مقررات شرعي و مذهبي بودند. به همين سبب حزب خلق مسلمان براي اجراي برنامههاي خود، مجبور بود که چهره ضد انقلابي خود را در پشت سر شريعتمداري که در آن زمان در مقام مرجعيت قرار داشت پنهان کند و با زبان او به تحريک مردم بپردازد و حتي زمزههايي براي بردن وي از قم به آذربايجان بر سرزبانها افتاده بود.
آية الله رباني شيرازي که از سالها قبل آقاي شريعتمداري را ميشناخت، از همان راهي وارد شد که خلق مسلمانيها وارد شده بودند و آن اين بود که ضمن سفري به آذربايجان تماس با علماء و مردم آن منطقه به افشاي شريعتمداري در دوران مبارزه و پس از آن پرداخت و آن سوي چهرهاش را به مردم معرفي کرد و بدينوسيله توانست حزب خلق مسلمان را خلع سلاح نمايد و توطئههاي پشت پرده را بر ملا کند و در نتيجه در تاريخ 20/9/1358 ضمن همکاري مردم با نيروهاي انتظامي، با يک يورش، عناصر ضد انقلاب و ضد خلق مسلمان را از مراکز راديو تلويزيون تبريز - که مدتي بود در اشغال و تصرف آنها قرار داشت - بيرون ريختند.
رباني شيرازي طي پيامي اقدام شجاعانه مردم تبريز - را در پس گرفتن مراکز راديو و تلويزيون - ستود.
توانايي آية الله رباني در حال مشکلات کردستان و آذربايجان و برخورد واقع بينانه و اصولي او با حوادث و جريانات دو منطقه مزبور سبب شد که اندکي پس از شروع غائله استان فارس، امام امت او را طي حکمي به آن منطقه فرستاد و مقامات اجرايي محل را موظف به پيروي از ايشان نمود.
در پي فرمان تاريخي امام؛ آية الله رباني به آن منطقه عزيمت کرد و با برخورد اصلي و حکيمانه در مقابل خوانين قشقايي، توانست شورش آنها را مهار کند و گلوله را به گل تبديل نمايد.
يکي ديگر از ويژگيهاي آية الله رباني شيرازي مبارزه وي با سازشکاران مکتبي و جريانات فکر انحرافي و التقاطي بود. او به همان نسبت که در مقابل مخالفان سياسي و عقيدتي خود انعطاف پذير بود و سعي در جذب آنها ميکرد به هيچ وجه حاضر به هيچگونه عقبنشيني و گذشتي در مقابل انحرافات کساني که با ذهن ديگران ميانديشيدند و دستپخت مکاتب شرق و غرب را با نام اسلام، به خورد مردم ميدادند، نبود.
حجم تبليغات و شعارهاي گروههاي چپ مثل حزب توده، سازمان چريکهاي فدايي خلق، پيکار، پيشگام، شفق سرخ، و راست متمايل به مارکسيسم و چپ مثل سازمان منافقن و جنبش مسلمانان مبارز، و افکار عمومي مردم مسلمان و جوانان انقلابي مؤمن را تحت تاثير قرار داده بود.
يکي از مسائلي که در آن روزها به عنوان خواسته اساسي عموم گروهکها مطرح بود، مسئله ملي کردن "تجارت خارجي" و اجراي "بند جيم" بود که آية الله رباني با هر دوي آنها مخالف بود و معتقد بود که هيچ يک از دو قانون ربطي به اسلام ندارد. و اول بايد انسان اسلامي را شناخت تا اقتصاد - که تابعي از انسان آن مکتب است - بشناسيم .
تسلط آية الله رباني بر فقه شيعه و قانون اساسي که خود يکي از 6 فقيه شوراي نگهبان و يکي از نمايندگان مؤثر مجلس خبرگان تهيه و تدوين قانون اساسي بود که توانست بسياري از منويات خود را به صورت قانون جلوهگر سازد که از جمله آنها رد قانون ملي کردن تجارت خارجي و همچنين رد بند چهارم "بند جيم" قانون اصلاحات ارضي در شهرها بود.
مواضع قاطعانه آية الله رباني شيرازي دشمنان ايشان را بر آن داشت که وي را مورد تهديد قرار دهند و وقتي صلابت و تهور ايشان را مشاهده کردند دست به ترور او زدند و در تاريخ 9/1/60 در راه بازگشت از جهاد سازندگي، براي چندمين بار او را مورد سوء قصد قرار دادند به سوي ايشان تيراندازي کردند که يکي از گلولهها به گردن وي اصابت کرد. كه حضرت امام(ره) در تلگرافي خطاب به ايشان اظهار تاسف فرمود.
آية الله رباني پس از دريافت تلگراف امام خميني، بلافاصله پاسخي تهيه نموده و براي آن حضرت ارسال کردند که در بخشي از آن چنين ميخوانيم:
... ماهيت انقلاب اسلامي ايران بر خلاف زعم کج انديشان متکي به فرد يا افراد نيست که با ترور آنها، وقفه يا ضربهاي بر آن وارد شود. انقلاب اسلامي ايران مرحلهاي از تکامل انقلاب جهاني الهي است که با کوشش پي گير پيامبران الهي و پيشوايان راستين و مردان معتقد استوار گشته است ... و بر دو اصل "ايمان" و "جهاد" متکي است که حاملان آن دو اصل امتي مسئول و متعهدند که با رفت و آمد اشخاص خللي در تصميم آنها وارد نمي شود.
رفت و آمدهاي مکرر و مداوم ايشان از شيراز به تهران و بالعکس، که جهت انجام مسئوليتها و وظايفي که در آن هر دو شهرستان به عهده وي بود؛ دشمنان رباني را به اين فکر واداشت که با استفاده از حربه تصادف؟! به زندگي سراسر جهاد و مبارزه وي خاتمه دهند. لازم به ذکر است که ايشان چه در دوران تصدي نمايندگان مجلس خبرگان و چه در زمان عضويت در شوراي نگهبان نيمي از يک هفته را در تهران و بقيه را در شيراز بسر ميبردند و غالبا راه طولاني بين شيراز و تهران را نيز با اتومبيل طي ميکردند.
تا اين که در تاريخ 17/12/1360 که براي شرکت در جلسات شوراي نگهبان از شيراز عازم تهران بودند، در بين راه دليجان و محلات، اتومبيل ايشان پس از ترکيدن لاستيک آن توسط گلوله؟! از جاده منحرف و واژگون شد. هنوز ساعاتي از انتقال ايشان به درمانگاه نگذشته بود که خبر رسيد روح پاکش از محنت آباد دنيا پرواز کرد.
غم فقدان آن عزيز بيش از همه سينه خميني بزرگ را آتش زد، آنچنان که در مرثيهاي که براي او نوشت، رحلتش را غمانگيز خواند:
با کمال تاسف رحلت غمانگيز جناب حجة الاسلام والمسلمين مجاهد عزيز آقاي رباني شيرازي را به اسلام و اولياي معظم اسلام به ويژه حضرت بقيه الله ارواحنا فداه و به ملت شريف و حوزههاي علميه و اهالي محترم فارس و بازماندگان اين فقيه سعيد تسليت عرض ميکنم.
در طول تاريخ مدعيان فضيلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد به حق و دين بسيار بوده و هستند تنها در سختيها و گرفتاريها و حقگوييها در مقابل قدرتهاي شيطاني است که مدعيان لافزن از متعهدان بی سر و صدا و خالصان فداکار از مغشوشان و متمايز شوند.
مرحوم مجاهد سعيد ارزشمند رباني شيرازي که اکنون در جوار حق آرميده و ما از برکت وجودش محروم شديم از اين اقليت بود. او در طول زندگاني شرافتمندانه خود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن در مقابل باطل و باطلها ايستاد و از خودش نرمش نشان نداد. او در حبسها و زجرها و ناملايمات با قامت راست انسانهاي متعهد ايستادگي کرد و تسليم نشد او که خدايش رحمت کند و به جوار قرب حضرتش بپذيرد با روحي ملايم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقاءالله پيوست و ما عقب ماندگان که احتياج به اين مردان حق داريم از آن کمال و جمال محروميم. از خداوند متعال توفيق خدمت برای همگان و سعادت و صبر در اين مصيبت براي دوستان و بازماندگان ايشان را خواستارم.
روح الله الموسوی الخمينی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com