اقتصاد ایران یک عارضهای دارد ورای آنچه ما در صحبتهای روزانه مطرح میکنیم که بسیار پیچیدهتر است. نگاه دقیقتر به آمار نشان میدهد که سهم نسبی هزینههای خوراک در بودجه خانوارهای شهری مرتب بالا میرود. فشار تورم در اصلیترین محوری که خانوارها با آن مواجه هستند یعنی غذا و مواد غذایی ایجاد شدهاست.
گروه اقتصادی - به دنبال انتشار اخبار و اتفاقات رانت خواری و فسادمالی، استفاده از امکانات و اعتبارات دولتی، واردات و دلالی،استفاده از نرخ دلار ارزان نفتی در سال های اخیر و... انگیزه کار کم شده است و نیروی کار به جای این که تشویق شود که تولید کند و کار کند، انگیزه کار خود را کاهش داده و به دنبال روش های کسب درآمد از راه هایی غیر از کار است تا با دلالی و... درآمد کسب کنند.
به گزارش بولتن نیوز، فیروزه خلعت بری کارشناسان اقتصاد و آمار در این زمینه می گوید: ما هر روز از روز قبل قدرت کمتری در ارز و منابعمان به وجود آورده ایم. آدم ها هم عادت کردهاند به این روش. ما هم دلال شدیم و دنبال کارهای ضد ارزشی رفتیم. این ارزش، ارزش ذهنی نیست
نیروی کار ما کارگریز شده و درآمدش را از چیزی به جز کار به دست میآورد. پولمان را همین کار کردیم. ببینید چطور خرد و کلان به همدیگر پیوند پیدا کرد. پس معیار درست خیلی راحت میتواند این تصویر را به ما بدهد. به روایتی آنچه که در اینجا به وجود میآید تصویری است که نشان میدهد ما هر روز نسبت به روز قبل ارزهایمان را باطلتر مصرف کردیم
این شرایط، اقتصاد را به طرف گمشدن و از دستدادن شفافیت میبرد. خانوارها به تدریج کمتر و کمتر به مزد و حقوق وابسته شدند. منابع مالی خانوار هر سال کمتر و کمتر از سال قبل، از محل کارکرد حاصل میشود. این یک پدیده بسیار بد است و ورای تمام تفاوت هاست. گریز از کار، بیرونماندن از بازار کار، دست کم گرفتن کار و پایینآمدن بهرهوری کار را ایجاد میکند. این یک عارضه بسیار جدی است. درحقیقت این اقتصاد کارگریزی میکند برای این که بازده کار برایش به صورت نامشخص است و یا به اندازه کافی نیست. نکته دیگری هم وجود دارد که کار نیست ولی منبع درآمد است.
جامعه کارگریز شده است
پس به آمار طبقه دوم هم نگاه میکنیم. اگر جامعه کارگریز است پس باید در آمارهای کار هم دیده شود. دو پارامتر اصلی وجود دارد. نرخ مشارکت و نرخ بیکاری.
به نظر میرسد جامعه با این که امکان ورود به بازار را دارد، تمایلی به کار نشان نمیدهد. در برخی جوامع دیگر هم این وضعیت وجود دارد. یعنی متوجه شدند که ایجاد کار برای کسی که از بازار کار خارج شده به همین سادگی نیست. کسی که مدتی از بازار کار بیرون می رود انتظارش نسبت به بازار کار تغییر میکند و از طرف دیگر کسی که از بازار بیرون آمده، بازار نمیتواند به همان سهولت جذبش کند. بنابراین ما در آمار بینالمللی تا 7 سطح بیکاری را مقایسه میکنیم.
سطح 7 بیکارانی که بیکار هستند و تمایلی هم به ورود به بازار کار ندارند و به این نتیجه رسیدهاند که زندگی را نمیتوانند از این بازار تأمین کنند.
بیکارانی هستند که جویای کار نیستند برای این که میدانند درآمدی را که از کار بدست میآوردند میتوانند از محل پول نقد یارانههایی که میدهیم بدست میآورند و یا از محل دلالبازی. چرا دنبال کار بروند؟ بنابراین میبینیم که افت نرخ مشارکت و افت نرخ بیکاری داریم یا هر دو هم بالا میرود ولی باز هم پدیدهای ایجاد نمی شود. یعنی حساسیتی بین نرخ مشارکت و نرخ بیکاری وجود ندارد. این تأیید میکند که نگاه ما درست بوده و نیرویی در این مملکت وجود دارد که مجموعه را از بازار دور میکند. بنابراین با یک نمونه نگاه خرد به راحتی توانستیم ببینیم که اقتصاد ایران یک عارضهای دارد ورای آنچه ما در صحبتهای روزانه مطرح میکنیم که بسیار پیچیدهتر است.
نگاه دقیقتر به آمار نشان میدهد که سهم نسبی هزینههای خوراک در بودجه خانوارهای شهری مرتب بالا میرود. فشار تورم در اصلیترین محوری که خانوارها با آن مواجه هستند یعنی غذا و مواد غذایی ایجاد شدهاست.
وقتی چنین بخشی از زندگی مردم دچار تورم میشود برای جایگزینی فقط از کندن از سایر قسمتها اتفاق میافتد و هر چقدر این تورم بالاتر رود نارضایتی جامعه بالاتر میرود.
شاخص بینوایی یا فلاکت
ما شاخصی به اسم شاخص بینوایی داریم. شاخصی ساده از جمع تورم و بیکاری که میتوان آن را گسترش داد. وقتی این دو عامل باشد ملت احساس نارضایتی میکنند. ولی اگر این تورم در قسمت اصلی زندگی مردم باشد نارضایتی بیشتر میشود. یک علامت دیگر نیز وجود دارد. نگاه میکنیم ببینیم چیز دیگری داریم یا نه. چون ممکن است این حرفها خیالپردازی هم باشد. بالاخره همه از روی حدس و یقین است.