این موضوعات وقتی از اهمیت بیشتری برخوردار می شود که هشدار عجیب و استثنائی رهبر انقلاب نسبت به اعضای شورا مبنی بر احتجاج ایشان در پیشگاه خداوند را نیز فراموش نکنیم. سخنانی که لرزه بر اندام هر دلسوز فرهنگی می اندازه چه برسد به اعضای شورا که خطاب مستقیم این سخنان بوده اند
گروه فرهنگی: هنوز چند صباحی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که عده ای از اهالی فرهنگ و دانشگاه با این دغدغه که سرفصل های نظام دانشگاهی کشور مبتنی بر باورها و ارزش های دینی و انقلابی نیست، «انقلاب فرهنگی» را رقم زدند.
به گزارش بولتن نیوز، انقلاب فرهنگی (فارغ از درستی یا نادرستی آن) «واکنشی عجولانه» و مقطعی بود که البته برخاسته از یک «نیاز واقعی» یعنی اسلامی شدن دانشگاه سرچشمه می گرفت. هر چند بعدتر برخی از افرادی که خود پایه گذار انقلاب فرهنگی بودند از کرده خود پشیمان شده و حتی آن را نفی هم کردند (مانند حاج فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش) اما از دل آن «ستاد انقلاب فرهنگی» و بعدتر «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به وجود آمد.
بر این مبنا، شاید در گام اول وظیفه شورای عالی انقلاب فرهنگی می بایست تحول فرهنگی در نظام آکادمیک، و سرفصل های دروس دانشگاهی به خصوص در رشته های علوم انسانی و اجتماعی که تضاد بیشتری با مبانی معرفتی اسلامی دارند باشد. البته بعدتر وظیفه شورا به عرصه های دیگر «فرهنگ» نیز کشیده شد تا جایی که رهبر انقلاب از شورا تعبیر به «قرارگاه فرماندهی فرهنگی» کشور کردند:
«شما اینجا در آن قرارگاه مقدم فرماندهى هستید، عقبه فکرى شما در مراکز دانشگاهى و حوزهاى و دبیرخانه خودتان است که باید محور همه این مراکز باشد. خط مقدمتان هم عبارتست از دولت، مجلس و حتى مجمع تشخیص مصلحت و دستگاه قضایى و دیگر دستگاههایى که در کشور هستند، اینها بازوان اجرایى شما هستند. این بازوان اجرایى فقط چهار وزارتخانه فرهنگى نیستند. مجلس ما براى عملىشدن آنچه اینجا بهعنوان مهندسى انجام مىگیرد، حتماً باید قانون بگذارند. مجمع تشخیص مصلحت هم در سیاستگذارىها، همین مهندسى کلان را در نظر داشته باشند.» (8/10/83)
بر مبنای این سخن، شورا باید وظیفه «ستادی» داشته باشد بدین معنا که در جلسات شورا باید «فکر» و «ایده»، طرح و چکش کاری شود و سپس به بخش اجرایی شورا یعنی دبیرخانه وارد شده و از آنجا این ایده ها و طرح ها با همکاری نهادها و سازمان های فرهنگی دیگر تبدیل به «عمل» شوند. اما متأسفانه با اندک نگاهی به عملکرد شورا در می یابیم اساسا تنها چیزی که در جلسات هر چند هفته یک بار این شورا اتفاق نمی افتد، تولید فکر و ایده و طرح است!
با نگاهی به محتوای جلسات شورا می توان فهمید که این جلسات صرفا جلساتی فرمالیته است که تنها کارکرد آن تغییر اسم فلان دانشگاه، یا موافقت با تغییر رئیس فلان دانشکده، یا تصویب آیین نامه ها و مواردی از این دست است. حال آنکه آیا فلسفه وجودی جمع شدن «بزرگ ترین» و «بهترین» اساتید و نخبگان فرهنگی آن بوده که چنین کارهای کوچک و بی مقداری که نیروهای جزء نیز می توانند آن را انجام دهند بوده است؟
این موضوعات وقتی از اهمیت بیشتری برخوردار می شود که هشدار عجیب و استثنائی رهبر انقلاب نسبت به اعضای شورا مبنی بر احتجاج ایشان در پیشگاه خداوند را نیز فراموش نکنیم. سخنانی که لرزه بر اندام هر دلسوز فرهنگی می اندازه چه برسد به اعضای شورا که خطاب مستقیم این سخنان بوده اند:
«من به آن دوست عزیز گفتم کارى که من در این زمینه مىتوانم بکنم، همین کارى است که تاحالا کردهام؛ یعنى تشکیل این شورا و واردکردن افراد با فکر و با انگیزه براى تصمیمگیرى درباره فرهنگ کشور و کمک قانونى و حیثیتى و هرچه که لازم است به این شورا؛ این کارى است که بهعهده من است؛ اما از اینجا به بعدش بهعهده شما.من به آن دوست گفتم که بنده با شما پیش خداى متعال احتجاج خواهم کرد و به پروردگار خواهم گفت من بهترین کسانى را که مناسب اینکار مىشناختم، در این شورا جمع کردم. شما به خداى متعال باید جواب بدهید؛ هرچه که فکر مىکنید باید پیش خداى متعال گفت، آنرا بیان کنید و به فکرش باشید.» (13/10/84)
اما سوال آنکه چرا شورای عالی انقلاب فرهنگی که قرار بود وظیفه «انقلاب فرهنگی» را بر عهده داشته باشد، نتوانسته به چنین هدفی دست یابد؟ مشکل کار در کجاست و چاره کار در کجا؟
پیش از پاسخ به این سوال ذکر این نکته نیز ضروری است که نقد عملکرد شورا به معنای آن نیست که خدای نکرده درصدد تضعیف این نهاد و یا اعضای محترم آن هستیم. اعضای شورا جزء نخبه ترین و بهترین نیروهای فرهنگی کشور محسوب می شوند و برای همه اهالی فرهنگ نیز قابل احترام اند. شورا نیز توانسته در این مدت کارهای خوبی نظیر تدوین سند جامع نقشه علمی کشور، تدوین سند مهندسی فرهنگی و امثالهم را انجام دهد. بنابراین ما منکر زحمات این بزرگواران نیستیم. نقد ما نیز یک نقد کاملا «درون گفتمانی» و به منظور اصلاح «وضع موجود» و حرکت به سمت «وضع مطلوب» است. اما واقعا این سوال جدی مطرح است که بالاخره مشکل کار در کجاست که بعد سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز نتوانسته ایم در حوزه فرهنگ دست به انقلاب بزنیم؟
برای پاسخ به این پرسش می توان دلائل و عوامل مختلفی را بر شمرد از جمله بزرگ و فربه بودن دبیرخانه شورا، پرداختن به «حاشیه فرهنگی» به جای «متن فرهنگی»، جلسات غیرمنظم شورا، بسنده کردن به تدوین نقشه و سندهای فرهنگی و غیره که البته همگی درست اند و باید در جای خود مورد بررسی قرار بگیرند. اما شاید یکی از مهم ترین و اصلی ترین دلائل ناکامی شورا در تحول و انقلاب فرهنگی را باید در «چند شغله بودن» اعضای محترم آن برشمرد. از آنجا که اعضای محترم شورا جزء اساتید و نخبگان تراز اول کشور محسوب می شوند، هرکدام آنها به غیر از عضویت در شورا در چندین جای مختلف نیز کارهای به مراتب مهم تر و بزرگ تری نیز بر عهده دارند. بنابراین واضح است که چنین افرادی با چنین مشغله های زیادی اساسا وقت چندانی ندارند که به موضوعی به نام انقلاب فرهنگی و راهکارهای وصول و دستیابی به آن فکر کنند!
این نقطه ضعف بزرگ، موضوعی است که رهبر انقلاب نیز در اولین سال زعامت خود (یعنی بیش از 20 سال پیش) به آن اشاره کرده و فرمودند:
«به نظر مىرسد که شوراى عالى انقلاب فرهنگى، یک نقیصه دارد و آن، این است که کار اصلى اکثر اعضاى آن، این نیست. البته بحمدالله همه شما آقایان، شاید بدون هیچ استثنایى، اهل فن و اهل فرهنگ و اهل کار هستید و در بین شما جماعتى هم هستند - اگرچه خیلى کم - که بیشتر کارشان، یا یکى از مهمترین کارهایشان، این کار است. براى بعضیها - مثل مسؤولان اجرایى کشور یا وزرا و یا بعضى از آقایان دیگر - اینکار واقعاً در حاشیه است و کار اصلىشان نیست، اما بعضى از آقایان هم هستند که یکى از کارهاى اصلىشان این است. حالا آن کس که تنها کار اصلىاش این باشد، من الان در بین جمع آقایان، چنین کسى را نمىبینم، شاید هم در یادم نباشد. پس، از این جهت یک نقیصه وجود دارد.» (19/9/69)
البته این موضوع، چیزی نیست که تنها رهبر انقلاب آن را به عنوان یک نقیصه برشمرده باشند بلکه بسیاری از اساتید و نخبگان فرهنگی نیز با ایشان هم عقیده اند و بر آن اذعان دارند. برای مثال دکتر عبدالحسین خسروپناه در این باره چنین می گویند:
«بعضی ازمسئولانی که مسئولیت تحول علوم انسانی را دارند تلقی مشخصی (نمیگویم تلقی درستی) ازاین مسئله نداشته باشند. این آسیب وآفت باز میتواندمعلول یک علت دیگری باشد و آن «کثیرالمشغله»بودن اکثر کسانی است که در این مورد، مسئولیت وپست دارند. کسانی که مشاغل متعدد درحوزههای مختلف دارند طبیعتاًفراغ بال کافی را ندارند برای این که بنشینند و بیندیشند و تدبر کنند... وقتی این اتفاق بیفتد که مسئول هفتهای چندساعت در مجموعهی خود ش حضورداشته باشد، طبعاً نباید انتظار داشته باشید که تحول درعلوم انسانی اتفاق بیفتد. من احساس میکنم اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی،که انصافاًدراین مدت خدمات زیادی انجام داده و معتقدم که شورا دراین سالها سیرتکاملی راطی کرده است،دراین موضوع قدری باتسامح وتساهل عمل کردهاند. من به شورای عالی انقلاب فرهنگی و همه یکسانی که دغدغهی تحول علوم انسانی دارند و در قبال این قضیه مسئولیت دارند پیشنهاد میدهم که مسئولین و افرادی را انتخاب کنند که فراغ بال بیشتری داشته باشند تا بتوانند بیشتر بیندیشند و نقشهی دقیقتر و جامعتری را ترسیم کنند... درواقع مهمترین مشکلی که من معتقدم دراین مسیر وجود دارد این است که افراد کثیرالمشغله، متولی این امر شدهاند و طبیعتاً این افراد در کنار دهها مشغلهی دیگر، که اتفاقاً هر کدام از آنها هم نیازمند مسئولیت تمام وقت است، میخواهند این کار را انجام بدهند که یقیناً انجام نخواهد گرفت.» (سایت برهان، کد مطلب 5706)
باری، «انقلاب فرهنگی» نیازمند «فرهنگ انقلابی» و «فرهنگیان انقلابی» است. یعنی انسان های دغدغه مند و دلسوزی که مهم ترین وظیفه زندگی خود را تحول در فرهنگ کشور بدانند. مبرهن است که برای نیل به این هدف، این افراد می بایست در طول شبانه روز، تنها به «فرهنگ» بیاندیشند و «فرهنگی» بیاندیشند و «فرهنگی» هم عمل کنند. وگرنه به صرف برگزاری جلسات غیرمنظم هرچند وقت یک بار، و با این همه مشغله و تعدد نقش ها، تا سی سال دیگر هم «انقلاب فرهنگی» محقق نخواهد شد.