«متأسفم که در میان مجاهدین یک "مرد" و یک "زن" "آزاده" نیست تا نسبت به رویکرد شما اعتراض کند».(ص19)
تردیدی در نقض ابتدایی ترین اصول حقوق بشری در ارتباط با اعضای مجاهدین ندارم»(37).
«آیا دروغ است که همه کادرهای بالای مجاهدین، به گونه یی در سرکوب اعتراضات و معترضین و... دست داشته اند؟... من تجربه بدترین شرایط زندان را دارم و این مسائل را خوب درک می کنم. شما همه این بی حقوقی ها را توجیه ایدئولوژیک و تشکیلاتی کرده اید: "مجاهد خلق یک حق بیشتر ندارد آن هم فدای خالصانه"» (ص38).
«دوست شفیق و نازنین دوران زندانم که همچنان به او شدیداٌ علاقمندم، در جمع مجاهدین وقتی مورد هجوم عده یی تحریک شده قرارگرفت، با سر در شیشه رفت و در حالی که قسمتی از شیشه را در دست داشت، گفت: حالا اگر کسی جرأت دارد به من نزدیک شود»(ص39)
«آقای رجوی ... چرا بایستی به جایی برسید که در "اشرف" مأمور بگذارید و انرژی کلان صرف کنید و دستخط ها را چک کنید تا متوجه شوید چه کسی بر دیوار دستشویی علیه شما شعار نوشته است؟ .......چرا بایستی این و آن را به زیر فشار ببرید که چرا عکس شما را به کمد شخصی شان نچسبانده اند و در جیبشان نگذاشته اند یا احیاناٌ در "محفلی" که داشته اند، انتقاد ساده یی متوجه شما کرده اند؟... می دانم همه این کارها به این علت انجام گرفت و می گیرد که آن جمع را حفظ کنید» (ص39).
«شما از اقدامات استالین الگوبرداری می کنید. شما همچون استالین، برای رنج و مقاومت یاران و همراهانتان احترام قائل نیستید» (ص78). «توجیه و تفسیرهای شما انگار از روی دستگاه استالینی کپی برداری شده است. به جای استالین و حزب کمونیست شوروی و مام میهن و کشور سوسیالیستی، بگذارید رجوی و مجاهدین و ایران و اشرف (ص80).
«...شما همچون تصفیه ها و محاکمات دهه 1930 استالین، نیازی به مدرک و سند و دلیل و برهان نداشتید... انفرادیهای طولانی مدت همراه با بازجویی در شب، استفاده از چشم بند و دستبند، بی خوابی دادن مستمر، ضرب و شَتم و توهین و ناسزا و طرح اتّهامات جنسی، حتی به مادر و... بخشی از اقدامات برای وادارکردن افراد به اعتراف بود. دست اندرکاران طرح برای گرفتن "اعتراف" از متّهمین به شیوه های ناپسند متوسّل می شدند» (ص85). «... درست مانند آن چه "در دادگاه تاریخ" و در گزارشهای مربوط به محاکمات استالین آمده است» (ص86).
«شما بعد از نشستهای حوض در سال 74، رسماٌ به مجاهدین اعلام کردید که "خروج از سازمان ممنوع است"... بسیاری را که تعدادی شان خلافکار بودند، در کوچه ها و خیابانهای استانبول و کراچی و... با وعده و فریب به "اشرف" منتقل کردید و راه بازگشت را برایشان بستید(ص116).
«از شما می پرسم آیا افراد می توانستند در سطح اشرف تردّدکنند؟ اطلاعات من که در گفتگو با مجاهدین کسب شده، می گوید خیر، مطلقاٌ اجازه چنین کاری را نداشتند. هرگونه تردّد بایستی با برگه مأموریت صورت می گرفت... در کره شمالی هم لابد دلایل امنیتی و یا... باعث می شود حکومت به مردم اجازه خروج از روستا یا شهرشان را ندهد و مردم در همان جایی که زندگی می کنند، زندانی باشند و برای رفتن از روستایی به روستایی دیگر و یا شهری به شهر دیگر از حکومت اجازه بگیرند». (ص118).
«چرا افراد نمی توانند از مناسبات، آزادانه، جدا شوند و اقدام به فرار می کنند؟». (ص118).
"من صدها نفری را که در سالهای اخیر از شما جداشده اند، دیده ام. با آنها زندگی کرده ام. دمخور بوده ام... در قرن بیست و یکم تا خروج از اشرف تلفن دستی ندیده بودند. کارکرد آن را نمی دانستند. با اینترنت و ماهواره و... آشنا نبودند. حالا به دروغ عده یی را بسیج کنید تا در رسانه ها تبلیغ کنند که بزرگترین مرکز کامپیوتری در اشرف است. در کره شمالی هم این گونه تبلیغات کم نیست...» «ناصرالدین شاه در سال1271 سفر به خارج از کشور را ممنوع کرد چرا که می دانست دیدن تجدّد خارج از کشور چشم و گوش انسان را بازمی کند... آگاهی به تشکیلات هم آسیب می رساند»(216).
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com