روزنامه ایران نوشت:
شاید
شنیده باشید خیلی از پسران برای اینکه از خدمت سربازی معاف شوند، دست به
کارهای عجیب و غریبی میزنند. گاهی آنها برای فرار از خدمت سربازی خودشان
را به دیوانگی میزنند، چاق میشوند، لاغر میشوند، حتی زیر تیغ جراحی
میروند و سلامتیشان را به خطر میاندازند تا بتوانند کارت معافیت از
سربازی بگیرند.
حالا در بین این فراریها که در
نوع خود جالب هستند و برای معافیت از سربازی هزاران نقشه طراحی میکنند و
دست به کارهای خطرناکی میزنند، یک سرباز داستان عجیبی دارد، وی که یک
پدربزرگ است به خدمت کردن علاقه زیادی دارد. هرکسی ماجرای این سرباز
وظیفهشناس را میشنود، شوکه میشود. مگر میشود پدربزرگی به خدمت سربازی
برود بهویژه آنکه با قوانینی که در کشور موجود است اینگونه مردان
میتوانند از شرایط معافیتهای قانونی استفاده کنند، اما یوسفبری که لقب
سرباز پدربزرگ را به خود گرفته است داستان عجیبی دارد.
گفتوگو با سرباز پدربزرگ
هنوز
دو ماهی نیست که از خدمت سربازیاش سپری شده و خود را در برابر مشکلات
زیادی دیده است اما همچنان کمر خم نکرده و با انگیزهای قوی که با
تشویقهای همسری مهربان و فداکار جانی تازه به خود میگیرد، عزمش را جزم
کرده و میگوید مشکلات باعث نمیشود تا از قافله جوانی عقب بمانم، این
قافله راهش پیدا است، هدفش مشخص بوده و پیر و جوان نمیشناسد. وی میگوید:
من یوسفبری متولد 1360 هستم. وقتی تاریخ تولد شناسنامهاش را میگوید خنده
بر لبانش نقش میبندد و ادامه میدهد تعجب نکنید آن زمان که من بهدنیا
آمدم سال 1353 بود ولی چون نخستین پسر خانواده بودم پدرم سن من را 7 سال
کوچکتر گرفت تا از خدمت سربازی معاف شوم و در کارهای مزرعه پا به پایش کار
کنم. وقتی این جمله را میگوید ناگهان بغض سنگینی راه گلویش را میگیرد و
سپس ادامه میدهد: کاش آن زمان این اتفاق نمیافتاد و میتوانستم وارد کار
دولتی شوم. باور نمیکنید وقتی قصد داشتم ازدواج کنم چه موانعی که سر راهم
قرار نگرفت. وقتی به همراه خانوادهها و عروس وارد محضر شدیم عاقد صیغه عقد
را نمیخواند زیرا ازدواج در سن 12 سالگی دور از ذهن بود. بههمین خاطر
صیغه 99 ساله بین من و همسرم جاری شد. آری این تنها گوشه کوچکی از مشکلات
سن شناسنامهای من بود. مدتی بعد که بزرگ شدم و پا در دروازه دغدغههای
زندگی گذاشتم بهخاطر سربازی نرفتن مشکلاتم رنگ دیگری به خود گرفت. با همه
علاقهای که به کار دولتی داشتم، هیچ وقت نتوانستم آن را دنبال کنم. تصمیم
گرفتم دامداری و کشاورزی را برای گذران زندگی انتخاب کنم، اما در این راه
نیز گاهی نداشتن کارت خدمت، من را عاجز و ناتوان میکرد. همین چند سال پیش
بود سیل مزرعهام را ویران کرد و رشتههایی که بافته بودم در یک چشم برهم
زدن پنبه شد و حتی دانهای گندم در مزرعهام نماند، اما بر خلاف سایر
روستاییان ساکن «گلبولاغ» از توابع گرماب استان زنجان نتوانستم از وام
بلاعوض برای جبران خسارت استفاده کنم.
تصمیم بزرگ
سرباز
وظیفه بری درباره خانوادهاش و مشوق اصلیاش برای رفتن به خدمت سربازی
میگوید: من 3 دختر و 2 پسر دارم و دوسال پیش پدربزرگ شدهام. نوهام را
خیلی دوست دارم، در پاسگاه که هستم دلم برایش تنگ میشود. میدانم
خانوادهام با مشکلات زیادی روبهرو شدند اما اینها دلیل نمیشود تا
بهوظیفهام عمل نکنم.وی میافزاید: سربازی وظیفه هر انسانی است و پیر و
جوان نمیشناسد. اگرچه بعد از 2ماه آموزشی بهخاطر خانوادهام از تصمیم
خودم پشیمان شده بودم ولی باز با تشویقهای همسرم به ادامه راه امیدوار
شدم، من زندگیام را مدیون همسر فداکارم هستم. همیشه و در همه حال در کنارم
بوده و حالا در سن 40 سالگی با مدیریت خانوادهام به من قوت قلب میدهد تا
با ارادهای قوی این دو سال را تمام کنم.
آرزوی بزرگ
این
سرباز پدربزرگ تنها یک آرزو دارد، میگوید: میخواهم بعد از سربازی وام
بگیرم، اگر خدا قبول کند و پولی دستم بیاید به زیارت خانه خدا بروم.وی در
پایان گفت: از فرمانده استان و فرماندهی رئیس پلیس استان زنجان و همه
سربازها تشکر میکنم که مراعات حالم را کردند و برایم سنگتمام
گذاشتند.میخواهم به خوانندگان روزنامهتان بگویم زیاد شوکه نشوید زیرا
سربازی وظیفه هر انسانی است و باید در هر سنی هم که باشند به وظیفهشان عمل
کنند.