نطق این آقا اوج گرفته بود که دیدم بغض ننه جون ترکید، های های داشت گریه می کرد و می گفت: دیدی چی شد؟ ما هممون مُردیم!!! الآن داغیم حواسمون نیست! از من اصرار که ننه ما هنوز زنده ایم توی یخچال کلّی غذا برای خوردن داریم هیچ پلیسی توی خونه قایم نشده، و از ننه انکار که پس این حاج آقا چی میگه! روحانی که درغگو نمیشه!!!
گروه طنز بولتن نیوز ـ قاسم کیانی: با جمعی
از عشیره و تیر و طایفه، پای مناظره وِلُو بودیم، آقاجون که از همه به تلویزیون
نزدیکتر بود، چهار دقیقه صحبت کاندیداها رو در یه جمله برای فامیل ترجمه می کرد:
این یه جمله این بود: به ما مربوط نمیشه بحث درون گفتمانیه! ننه جون داشت عینکش رو
عقب جلو می کرد تا تصویر عارف رو شفاف تر ببینه، ثُقلمه ای به من زد و گفت:
مادرجون! این چی میگه؟ دانشجوی ستاره دار چیه؟!! یعنی میخواد بیاره سرسفرمون؟ گفتم:
ننه زیاد به سفره ربطی نداره، این یکی از مشکلات اصلی و کلیدی کشوره که تو داری حس
می کنی ولی حواست نیست! چشاش گرد شد و گفت: یعنی به تورّم ربط داره؟ مونده بودم چی
بگم!! عمّه عصمت هم از اوّل تا آخر میگفت: هیسسسس! هیچی نگین! الان دعوا میشه!
دایی جلال هم هرچی آقای عارف پیاز داغ معتادها در کشور رو زیاد تر می کرد یکی می
خوابوند زیر گوش پسر نه ساله اش و می گفت:
خاک برسرت! پس فردا معتاد می شی میاُفتی گوشه خیابون! مجبوریم بیایم از توی
جوب جعمت کنیم! بیچاره!!! راستشو بگو! نکنه کوکایین می خوری ما نمی دونیم! همین
فردا باید ببرمت آزمایش خون!
شرایط به همین منوال بود تا اینکه نوبت حاج آقا شد! فکر کنم مشکل از صندلی بود
حاج آقایی که تا همین چند دقیقه پیش آروم بود، یهو گُر گرفت و توصیف حالت فوق
العاده و وضعیت قرمز کنوی چنین گفت: آی مردم فضا امنیتیه، حکومت نظامی رو باید
بشکنیم، مردم شما الان داغین! حواستون نیست، پلیس نامحسوس الان توی حریم خصوصی شماست،
برین توی کمدهاتون چک کنین، حتماً یکی قایم شده، نظام داره از هم میپاشه، آمریکا
داره میاد هممون رو بخوره! اوییییی، خبر دارم صهیونیست ها گفتند: ایرانی ها رو به
جای سوسیس لای ساندویچ می ذاریم، مردم بیدار بشید اوضاع اقتصادی، فرهنگی اجتماعی و
سیاسی لب پرتگاهه، به ارتفاعات پناه ببرید، هر لحظه احتمال حمله هوایی میره، همه
مغز ها دارن از کشور فرار می کنند من هم که موندم فداکاری کردم می خوام نجاتتون
بدم!! خلاصه نطق این آقا اوج گرفته بود که دیدم بغض ننه جون ترکید، های های داشت
گریه می کرد و می گفت: دیدی چی شد؟ ما هممون مُردیم!!! الآن داغیم حواسمون نیست!
از من اصرار که ننه ما هنوز زنده ایم توی یخچال کلّی غذا برای خوردن داریم هیچ
پلیسی توی خونه قایم نشده، و از ننه انکار که پس این حاج آقا چی میگه! روحانی که
درغگو نمیشه!!!
دقیقا منم همینو میگم.. منتهی با این تفاوت که شما داغ نیستین که حالیتون نباشه..
شما خوابین.. البته شایدم خودتونو زدین به خواب.
تخريب چي ها: (عارف ها و روحاني ها و رضايي ها و ولايتي ها!!!!!!)
دقیقا توی شعب ابی طالبیم و هیچ نقطه امیدی به جز رأی آوردن این کاندید وجود ندارد
واقعا برای لحظاتی فکر کردم در مخروبه ای به نام ایران زندگی می کنم
جالب بود .
جالبتر اینجاست که خونواده منم یه جور دیگه بهم نگاه میکنند . به خدا منم معتاد نیستم ...