کد خبر: ۱۴۷۹۶۵
تاریخ انتشار:

خاطره ای از تعجب بعثی‌‌ها از محبوبیت امام(ره) در بین مردم

سرهنگ «مجتبی جعفری» می‌گوید: بعد از برگزاری مراسم تشییع پیکر امام خمینی(ره) بعثی‌ها با نشان دادن عکس‌های روزنامه‌ می‌گفتند: «ببینید رهبر شما بین مردم چه جایگاهی دارد و رهبر ما بین مردم از چه جایگاهی برخوردار بود!».
  

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، سرهنگ «مجتبی جعفری» مشاور فرهنگی فرماندهی کل ارتش جمهوری اسلامی ایران است؛ وی در سال 1367  بعد از پذیرش قطعنامه 598 وقتی که برای مذاکره با طرف عراقی با حضور ناظران بین‌المللی حافظ صلح در خط مقدم منطقه فکه رفته بود، به همراه بی‌سیم‌چی و بیش از 700 نفر از سربازان منطقه از جمله برادرش به اسارت نیروهای بعث عراق درآمد. ایام اسارت وی مصادف بود با رحلت امام خمینی(ره) که خاطرات خواندنی این آزاده دفاع مقدس در ادامه می‌آید:   
 
                               خبرگزاری فارس: روایتی از تعجب بعثی‌‌ها از محبوبیت امام(ره) در بین مردم    

* برای مذاکره رفتیم، بازداشت‌مان کردند

بنده در دوران دفاع مقدس رزمنده خط مقدم نبرد و پیاده نظام بودم. بعد از پذیرش قطعنامه 598، فرماندهی منطقه فکه را بر عهده داشتم و طی اختلاف نظری که بین ایران و عراق بعد از آتش بس در خصوص استقلال در منطقه بود، قرار شد که طی مأموریتی از سوی فرمانده لشکر، مذاکره‌ای با طرف عراقی داشته باشیم. 

اول شهریور 1367 طی این مذاکره که با حضور ناظران بین‌المللی حافظ صلح در خط مقدم منطقه فکه برگزار شد، بعثی‌ها بر خلاف عرف جهانی آتش‌بس و روش‌های بین‌المللی ما را بازداشت کردند و به اسارت بردند.

اسارت ما بدون درگیری بود اما بعثی‌ها بعد از بازداشت و اسارت ما هیچ گونه خبری را تا 21 شهریور 1369 به خانواده ندادند و خانواده‌ام طی 2 سال هیچ اطلاعی از وضعیت من و برادرم نداشتند. در واقع ما هم جزو 20 هزار اسیر مفقودالاثر ایرانی در عراق بودیم.

* اسارت بیش از 700 نفر بعد از پذیرش قطع‌نامه 598

بعد از دستگیری ما حدود 20 ـ 30 نفر از ایرانی‌ها را آوردند که برادرم نیز جزو آنها بود؛ شب هم که در العماره بودیم، حدود 24 ساعت از اسارت ما می‌گذشت، نزدیک به 700 نفر از سربازان ما توسط عراقی‌ها اسیر شدند و جالب اینجاست که این اقدامات در مقابل چشم‌های ناظران بین‌المللی حافظ صلح انجام می‌گرفت و هیچ کاری برای عدم وقوع این حادثه به عنوان آخرین حادثه جنگ ایران و عراق از سوی آنها صورت نگرفت.

از ابتدای اسارت 48 ساعت در شهر العماره بودیم سپس به زندان بغداد ما را بردند و اوایل آذرماه 1367 به اسارتگاه 19 تکریت منتقل شدیم؛ در آنجا سربازان را از ما جدا کردند و در آن اسارتگاه با 400 افسر ایرانی هم بند بودیم. ما هم 2 سال اسارت را در اسارتگاه 19 تکریت در استان صلاح‌الدین عراق سپری کردیم.

با توجه به وضعیت آتش بس، از شدت شکنجه‌ها نسبت به زمان جنگ از سوی افسران بعثی کاسته شده بود؛ اما در عمل وضعیت اسارت بود، هیچ فرقی بین اردوگاه‌ها وجود نداشت، ضرب و شتم و محدودیت‌های مختلف هم شامل حال ما می‌شد.

* دو رویداد مهم در اسارت

در سال نخست اسارت ما دو اتفاق افتاد، مرگ «میشل افلق» رهبر فکری حزب بعث عراق که ماه مبارک رمضان همان سال اتفاق افتاد و این حادثه برای صدام و حزب بعث و حکمرانان عراق حادثه تلخی بود. ما در اسارت بودیم و به این حوادث توجه می‌کردیم چرا که این حادثه می‌توانست در سرنوشت مذاکره و آتش بس و آزادی اسرا مؤثر باشد.

اتفاق دوم، بیماری حضرت امام خمینی(ره) بود که منجر به رحلت ملکوتی ایشان شد؛ این اتفاق ابعاد مختلفی در اسارت داشت؛ خواندن اخبار از روزنامه‌های بعث محدود بود، تلویزیون عراق هم که اخبار را پخش می‌کرد، هیچ خبر مثبتی را از ایران به ما نمی‌رساند.

انتشار خبر بیماری حضرت امام(ره) از دهم خرداد شروع شد و عراقی‌ها بستری شدن ایشان در بیمارستان را برای ما پخش می‌کردند، بدون اینکه اطلاعی از بیماری امام(ره) داشته باشیم، شب 14 خرداد پای تلویزیون نشسته بودیم که خبر رحلت حضرت امام (ره) از تلویزیون پخش شد؛ وضعیت اسارتگاه قابل توصیف نیست؛  تعجب و حالت ناباورانه‌ای از شنیدن این خبر بر ما حاکم شد.

* عکس‌العمل منافقین زجرآورترین موضوع بعد از شنیدن خبر ارتحال امام

امام خمینی(ره) علاوه بر اینکه رهبر ما بودند، بنده از دوران قبل از انقلاب که در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کردم، ارتباط معنوی با امام(ه) داشتم؛ لذا این خبر بسیار برای من ناراحت کننده بود. زجرآورتر از همه عکس‌العمل منافقین در تلویزیون عراق بود که برای ما قابل تحمل نبود؛ در واقع این شیاطین به دور از هر گونه احساسات انسانی و صرفاً به واسطه اینکه با  جمهوری اسلامی ایران دشمنی داشتند، این اتفاق را جشن گرفتند.

* تعجب عراقی‌ها از محبوبیت امام در بین مردم

اسارتگاه یکپارچه ماتم‌زده بود و حتی تمام کارهای عادی ما هم متوقف شد؛ عراقی‌ها تعجب می‌کردند؛ علی رغم اینکه می‌دانستند امام(ره) رحلت کردند، برای‌شان قابل قبول نبود که مردم و ما چگونه به این اتفاق، عکس‌العمل نشان دادیم.

وقتی مراسم تشییع پیکر مطهر امام خمینی(ره) از تلویزیون عراق پخش شد، عراقی‌ها این تشییع را با «میشل افقل» که بدون حضور مردم برگزار شده بود، در نظر می‌گرفتند و با نشان دادن عکس‌های روزنامه‌ها در مراسم تشییع امام خمینی(ره)، می‌گفتند: «ببینید رهبر شما بین مردم چه جایگاهی دارد و رهبر ما بین مردم از چه جایگاهی برخوردار بود!».

این حضور برای ما پیام داشت؛ یعنی انقلاب اسلامی ایران پایدار است و مردم در صحنه هستند.

* انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری انقلاب در اسارت

بعد از ارتحال امام(ره)، انتخاب رهبر معظم انقلاب برای ادامه راه امام خمینی(ره) نیز اوج امیدواری ما در اسارت بود. با اینکه خبر از چند و چون کار در ایران نداشتیم، ضمن اینکه شنیدن این خبر خوشحال کننده بود، قابل انتظار هم بود؛ چرا که بعد از ارتحال امام(ره) 10 نفر از ارشدهای اسارتگاه‌ها گفتند حالا که امام(ره) از دنیا رفتند، با توجه به شناختی که از بزرگان داریم، نظر بدهیم و ببینیم چه کسی از این پس رهبری انقلاب را بر عهده خواهد داشت.

این کار به صورت مخفیانه انجام شد؛ 9 نفر از ارشدها نوشتند حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و فقط یک نفر نوشته بود آیت‌الله مشکینی؛ مرحوم آیت‌الله مشکینی آن موقع رئیس خبرگان رهبری بود؛ وقتی از او علت این نظر را پرسیدیم او گفت: «گفتم شاید ایشان که ریاست خبرگان رهبری را بر عهده دارند، رهبری مملکت را هم بر عهده خواهند داشت!».

زمانی که روزنامه‌های عراق اعلام کردند، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر ایران انتخاب شدند، کنار آن ماتم بزرگ از دست دادن امام، این نقطه امید را با خوشحالی پیدا کردیم که انقلاب اسلامی ایران با ثبات ادامه پیدا می‌کند. از یک سو هم خوشحال بودیم که مسئله خاص آزادی اسرا هم پیگیری می‌شود که خوشبختانه همین طور شد و بنده هم در 21 شهریور 1369 به ایران بازگشتم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین