هنوز هم با يادآوري خاطره تلخ آن روز بي بازگشت كه از مادرم جدا شدم، دلم مثل دل يك كبوتر اسير در قفس بيقراري ميكند.
به گزارش بولتن نیوز : احساس عجيبي
دارم. حتي توانايي فرياد زدن هم از من گرفته شده و حس ميكنم اصلاً به اين
دنيا تعلق ندارم. مثل تكدرختي تنها در جستوجوي ريشههايم هستم اما افسوس
كه از هويتم جز تصاويري نامفهوم از گذشته كه در ذهن و قلبم نقش بسته است،
چيزي نميدانم.
يادش بخير خانه كوچكمان در ته كوچه آشتيكنان! جلوي در كوچهمان، پلهاي
قرار داشت كه برادرم مرا روي آن مينشاند و با دوستانش «هفت سنگ» بازي
ميكردند. اتاق پدرم هم طبقه بالاي خانه بود و هميشه از آنجا مرا صدا
ميزد. از بالكن طبقه بالا حصيري آويزان بود كه برادرم پنهاني چوبهايش را
ميشكست و با آن بادبادك درست ميكرد. چهره مادرم را كمي به ياد دارم. با
آن صورت مهربان هميشه كنار حوض، ظرف و لباسهايمان را ميشست و لهجه شيرين
آذرياش مهرباني او را دوچندان ميكرد.
سه ساله بودم كه در هياهوي دنياي كودكانه، پدرم تركمان كرد. او به بهانه
يافتن شغلي مناسب از شهر كوچكمان راهي تهران شد، اما چند ماه بعد نه تنها
پولي براي مادرمان نفرستاد، بلكه با زن ديگري آشنا شد و بهطور غيابي
مادرمان را طلاق داد. پدرم، پسرعمهاش را واسطه كرد و سند طلاقنامه را
براي مادرم فرستاد. خانواده مادرم كه با اين رفتار ناجوانمردانه دامادشان
غافلگير شده بودند، در اين مبارزه نابرابر تصميم گرفتند فرزندان مشترك را
به تهران نزد پدرم بفرستند و مرد خيانتكار را دچار دردسر كنند. پسرعمه پدرم
كه ناخواسته درگير يك ماجراي خانوادگي دردسرساز شده بود، چند روزي من و
برادر شش سالهام را در خانهشان نگه داشت تا شايد با دلتنگي و بيقراري
مادرم، خانوادهاش پشيمان شده و دو پسر سرگردان را به خانه برگردانند، اما
انگار مرغ پدربزرگم فقط يك پا داشت. آنها كوتاه نيامدند و در حالي كه هنوز
تصوير چشمهاي خيس و نگاه پر التماس مادرم را به ياد دارم، از او دور شدم
و سوار بر اتوبوس راهي تهران شديم.
شهر شلوغ و پر دود برايم جذاب و دوستداشتني نبود، چون دلم همان خانه
قديمي و پرده حصيرياش را ميخواست. پدرم كه با ديدن ما شوكه شده بود، بدون
معطلي من و برادرم را به پرورشگاه سپرد تا از شر دو پسرش خلاص شود و زندگي
بيدغدغهاي را با همسر جديدش آغاز كند، اما برادرم همان روز فرار كرد و
توانست در خيابان پدرم را پيدا كند. در آن روز شوم و فراموشنشدني، پسرعمه
پدرم بهطور مخفيانه يادداشتي در جيبم قرار داد كه در آن نام اصلي پدرم را
نوشته بود و سپس روي مرا بوسيد و تحويل مدير بهزيستي داد. بعد از آن من از
سرنوشت برادرم بيخبر ماندم و همديگر را گم كرديم. دوران شيرين كودكيام در
تنهايي و سردرگمي در ميان كودكاني سپري شد كه سرگذشتي شبيه هم داشتيم.
مسئولان شيرخوارگاه براي آنكه هويت داشته باشم، شناسنامهاي بيپايه و
اساس با يك اسم دلخواه برايم صادر كردند و سالها پناهم دادند، تا اينكه پس
از پايان تحصيلاتم راهي بازار كار شدم. به خاطر پشتكار و تلاش زياد موقعيت
اجتماعي مناسبي پيدا كردم و با حمايتهاي پدر همسرم و سرمايهاي كه در
اختيارم قرار داد، از نظر مالي پيشرفت زيادي كردم، اما در اين ميان هميشه
آرزويم يافتن پدر و مادرم بود و براي يافتن آنها لحظهشماري ميكردم.
در تمام اين سالهاي وهمآلود به دنبال هويت واقعيام بودم. تهي شده بودم
و خلئي بزرگ از درون وجودم را ميخورد. با وجود دلگرمي همسرم، حس ميكردم
زندگيم خالي است. هميشه اين علامت سوال در ذهنم جا خوش كرده بود كه چه چيز
احساس پدر و مادرم را نسبت به من تغيير داد؟ اين اندوه واقعي عميقاً روي
من تأثير گذاشته بود. دلم ميخواست حقيقت تلخ زندگي را بيرون بريزم، اما
اين درد مثل زخم كهنهاي آزارم ميداد و به ديوار شكستهاي ميماندم كه
آخرين آجرهايش در حال فروريختن است. . .
ميخواستم به اين انتظار دلتنگ و مرگآور پايان بدهم. سرگذشت مرموزم را
در نشريهاي چاپ كردم و از مردم براي يافتن والدين و برادرم كمك خواستم.
شمارش معكوس برايم آغاز شده بود. در هر ثانيه آرزوهاي رفته بر باد و
خوابهاي بيتعبيرم را مرور ميكردم تا اينكه مرد ميانسالي با دفتر نشريه
تماس گرفت و ادعا كرد داييام است و سالها همراه با برادرم در جستوجوي
من بودهاند.
صداي نفسهاي باد ميآمد و بوي سفر. انگار آن شب تنها لحظهاي بود كه باد آرام گرفت. بايد به زادگاهم برميگشتم. چه مسير بينشاني!
از خانه دوران كودكيام ديگر اثري نبود، چون تخريب شده و از بين رفته بود.
اما باور كنيد هنوز آثار آن خانه در ذهنم باقي است. مادرم دوسال قبل بر
اثر ابتلا به سرطان از دنيا رفته بود، اما برادرم كه هنوز برايم عزيز و
ذهنم پر از خاطرههاي خوش بازيهايمان بود، بوي مادرم را ميداد. سراغ پدر
را گرفتم. متوجه مشكلات شديد مالي و تنگدستي او شدم. از آخرين ديدارمان ۳۰
سال ميگذشت، ۳۰ سال پرتب و راز كه هر سالش در حسرت ديدار او و مادرم طي
شده بود. از اينكه درخت صبرم به بارنشسته بود، در پوست خودم نميگنجيدم.
اما پدرم در كمال ناباوري مرا نپذيرفت و وجودم را منكر شد. او نگاه سرد
بيپاسخش را به من دوخت و در چشمانش وحشت و التماس را ديدم.
اصرار من بيفايده بود، دوباره مثل قبل تنها شده بودم. به شوقي به زادگاهم
آمده بودم و به ناكامي برگشتم. زبان به كامم مانده بود. سايهاي از چهره
در هم شكسته پدر در ذهنم مانده و فكرم را مشغول كرده بود. تصميم گرفتم با
كمك برادر و داييام دادخواست «اثباتنسب» را در دادگاه خانواده مطرح كنم
تا هويت گمشدهام، آشكار شود.
پدر پيرم در دادگاه در برابر پافشاريام همچنان عقيده داشت هيچ رابطه
پدر و فرزندي بين ما نبوده و نيست. او ادعا كرد كه پسر كوچكش«عباس» در
دوران خردسالي گمشده، اما اين مرد شاكي، فرزند واقعي او نيست و برادران
همسر اولش به دليل كينهاي كه از او به دل دارند، با خواندن سرگذشت من كه
به دنبال پدر و مادر واقعيام ميگردم، مرا به سراغ او فرستادهاند تا بدين
ترتيب از پيرمرد انتقام بگيرند.
با طرح اين ادعاي عجيب از سوي پدرم، برادر و داييام به عنوان شهود در
دادگاه حاضر شدند و به درستي ادعاهايم گواهي دادند، اما پدر پيرم بهخاطر
فشارهاي همسر دوم و فرزندانش بازهم منكر رابطه ابوت شده و مرا از خودش
ميراند.
هرچند قلبم گواهي ميدهد كه شرم پدرم از رفتار گذشته و سرزنش اطرافيانش
دليل اين انكار است، اما نميتوانم از هويت واقعيام چشمپوشي كنم. پدرم
مال و ثروتي ندارد تا به طمع تصاحب آن بر وجود رابطه خوني و وراثت اصرار
داشته باشم و دلم فقط طلوع تازهاي ميخواهد كه به گذشته تاريكم بتابد.
قاضي دادگاه خانواده به كارشناسان پزشكي قانوني دستور داده تا با انجام
آزمايش DNA و بررسي ويژگيهاي خوني، جنس مو و ديگر مشخصات ظاهري دو مرد
درباره رابطه پدر و فرزنديمان اظهار نظر كنند. پسرعمه پدرم هم كه حال در
يك سراي سالمندان زندگي ميكند، به دادگاه احضار شده تا حقيقت ماجرا را فاش
كند. دستور بررسي مدارك پرونده موجود در شيرخوارگاه نيز صادر شده است.
پدرم نيز بايد به دادگاه ثابت كند كه فرزندش در چه سالي گمشده و آيا موضوع
را از طريق قضايي پيگيري كرده است؟ و توضيح دهد چرا در ماجراي گمشدن
پسركش بيتفاوت بوده است؟
حالا من اميدوار به ترازوي عدالت و چشم انتظار بهار ماندهام؛ با گذشتهاي غيرقابل جبران و آيندهاي مبهم...
نگاه كارشناس درباره اثبات نسب
* قاضي ابوالفضل دلاوري / كارشناس قضايي
نسب در لغت به معناي رابطه خويشاوندي و نژاد است. اما در اصطلاح حقوقي
عبارت است از رابطه خويشاوندي بين دو نفر كه يكي از نسل ديگري يا هر دو از
نسل شخص ثالثي باشند و نسب مترادف با قرابت نسبي است و رابطه طبيعي و خوني
بين تمامي خويشاوندان نسبي خط مستقيم را در برميگيرد. اين نسب به معني
عام است، اما نسب به معني خاص عبارت است از رابطه پدر فرزندي يا مادر
فرزندي كه به ديگر سخن، رابطه طبيعي و خوني ميان دو نفر است كه يك نفر به
طور مستقيم و بدون هيچگونه واسطهاي از صلب يا بطن ديگري به دنيا ميآيد.
حال نسب ممكن است ناشي از نكاح يا مشروع يا بدون نكاح و نامشروع باشد يا
ناشي از تلقيح مصنوعي باشد. نسب مشروع نوع متعارف و كامل نسب است كه هم در
كشور ما و هم در همه كشورها به رسميت شناخته شده و داراي پارهاي آثار
حقوقي مانند ولايت و نفقه وارث است. نسب مشروع ممكن است مورد اختلاف باشد
مثل اينكه كسي خود را فرزند مشروع يا پدر يا مادر شخص ديگري معرفي نمايد و
اين شخص ممكن است منكر نسب بين خود و آن شخص مدعي باشد و كار به دادگاه و
قانون بكشد. در اين صورت است كه مسئله اثبات نسب مطرح ميشود و كسي كه مدعي
نسب است بايد آن را با دليل اثبات كند.
هرگاه نسب مشروع طفلي مورد اختلاف باشد براي اثبات آن سه موضوع بايد ثابت
شود: ۱- رابطه زوجيت بين پدر و مادر ۲- نسب مادري ۳- نسب پدري. بدين وسيله
با احراز اين سه امر حكم به وجود رابطه نسب مشروع بين طفل و پدر مادر معين
خواهد شد. دادگاه صالح براي رسيدگي به دعواي نسب در گذشته دادگاه مدني خاص
اقامتگاه خوانده بود و ترتيب رسيدگي تابع مقررات شرع بود. امروزه براي
قانون اختصاص تعداد دادگاههاي موجود به دادگاههاي موضوع اصل ۲۱ قانون
اساسي مصوب ۱۳۷۶ رسيدگي به دعواي نسب در صلاحيت دادگاه خانواده است. براي
اثبات نسب مشروع بايد ثابت شود كه بين پدر و مادر ادعاي پيوند زناشويي صحيح
و قانوني وجود داشته است- اثبات رابطه زوجيت با هر يك از ادله اثبات دعوي
(اقرار سند – گواهي- امارات قضايي و سوگند) امكانپذير است. در حقوق ايران
به پيروي از حقوق اسلام رابطه زوجيت در زمان انعقاد نطفه شرط نسب مشروع
تلقي شده است و هر حالتي به غير از اين را نسب مشروع ندانسته، زيرا ماده
۱۲۶۷ قانون مدني ميگويد (طفل متولد از زنا محق به زاني نميشود)
اثبات نسب مادري: در اثبات نسب مادري بايد ثابت شود، اولاً زني كه مادر
طفل معرفي شده است بچهاي به دنيا آورده است، ثانياً آن بچه همان طفلي است
كه در اثبات نسب امر مورد نظر است. به عبارت ديگر در اين زمينه بايد وضع
حمل زن از يك سو و هويت طفل از سوي ديگر اثبات شود تا نسب مشروع محرز گردد.
اثبات پدري: اثبات نسب پدري دشوارتر از اثبات نسب مادري است، زيرا ولادت
بچه از مادر امري خارجي و مشهود است ليكن تكوين طفل از نطفه مردي معين
(شوهر زن) امري مخفي است كه بدون آگاهي اشخاص صورت ميگيرد. حتي پدر و مادر
از انعقاد نطفه يعني تركيب اسپرماتوزوئيد مطلع نخواهند بود. براي اثبات
پدري در جستوجوي قطع و يقين نبايد بود. هيچ دليلي نميتواند به طور قاطع
ثابت كند كه بچهاي كه در نطفه فلان مرد است. حتي علم جديد با پيشرفت
حيرتانگيز خود فقط ميتواند دليل منفي بر نسب باشد نه دليل مثبت. يعني
آزمايش خون ميتواند عدم نسب را از لحاظ علمي ثابت كند ليكن از اثبات وجود
نسب به طور قاطع ناتوان است. اما حال چه بايد كرد و راهحل مسئله چيست؟
قانونگذاران كشورهاي مختلف امارهاي به نام اماره فراش يا اماره ابوت را
جهت تسهيل اثبات نسب پدري مطرح نمودهاند كه تنها دليل اثبات پدري نميباشد
و دلايل ديگري نيز وجود دارد. اصطلاح اماره فراش از حديث نبوي و الولد
للفراش و الا هر الحجر» گرفته شده است. در اصطلاح حقوقي طفلي كه از زن
شوهرداري به دنيا آمده باشد، فرزند شوهر فرض ميشود و ملحق به اوست و حقوق
جديد ايران اماره فراش را مبتني بر دو ماده ۱۱۵۸ و ۱۱۵۹ قانون مدني است.