گروه فرهنگی ـ فروردین ماه ۱۳۵۷ اگر از انقلابیها میپرسیدی، پیدا نمیکردی کسی را که گمان کند ده یازده ماه بعد، رژیم پهلوی ساقط میشود. خاطراتِ منتشر شده گواه است که حتی استخواندارها و سرانِ مبارزه چنین گمان نمیبردند؛ چه برسد به خارجیها. قیام مردم ایران، دنیا را حیران کرده بود.
خیلی سؤال داشتند. میخواستند بدانند در ایران چه شده، مردم چه میخواهند، و این چه شورشی است که جزیرۀ ثبات آمریکا را بیثبات کرده. برای دنیا چیز غریبی بود اینکه یک پیشوای مذهبی، یک پیرمرد، علیه ظلم پادشاه قیام کند و یک ملت آنطور گوش به فرمانش باشد و از مرگ نهراسد. عطش ِ فزایندۀ مردم دنیا، رسانهها را مجبور کرد تکانی به خودشان بدهند، لااقل جوابی سر هم کنند، یک چیزی بگویند، در ایران چه خبر است؟
روزنامۀ «کوریه ره دلا سرا» به «میشل فوکو» فیلسوف و روشنفکر معروف غربی پیشنهاد میکند تا به عنوان خبرنگار، دربارۀ ایران گزارش تهیه کند و بنویسد اصلاً در ایران چه خبر است.
فوکو به ایران سفر میکند و به همه جا سرک میکشد. با برخی رهبران انقلاب ملاقات میکند. در راهپیماییها شرکت میکند و با مردم حرف میزند. او حتی با برخی درباریان و امرای ارتش نیز صحبت میکند.
پس دربارۀ آنچه که در ایران دیده مینویسد. نوشتههایی که چونان فیلمی مستند است. یادداشتهایی که در غرب سر و صدا بهپا میکند؛ از بس که داغ است و از متن ِ جریان خبر میدهد. برای همین است که -پس از سالها- اگر حالا گزارشهای او را دست بگیرید و بخوانید، تحت تأثیر قرار میگیرید.
۸ یادداشت که در جلد سوم از یادداشتهای پراکندۀ میشل فوکو منتشر شد و مترجم (حسین معصومی همدانی) این یادداشتها را کنار هم گذاشت و با عنوان «ایرانی چه رویایی در سر دارند؟» توسط نشر هرمس منتشر کرد. این کتاب ۷۲ صفحه دارد و با قیمت ۹۰۰ تومان عرضه شده است. این کتاب را میتوانید به صورتِ کتابِ صوتی، از اینجا دریافت کنید و بشنوید.
برای اینکه با لحن و فضای گزارشهای فوکو در این کتاب آشنا شوید، بخشی از یادداشتِ هفتم، «شورش ایران روی نوار ضبط صوت پخش میشود» را نقل میکنیم:
... میگویند که نظم دارد دوباره در ایران کمکم برقرار میشود. نفس در سینۀ همه حبس شده است. یک مشاور آمریکایی امیدوار است که «اگر ماه محرم را مقاومت کنیم همه چیز را میتوان نجات داد،وگرنه...» وزارت خارجۀ آمریکا هم منتظر سالگرد شهادت امام شهید است.
از تظاهرات ماه رمضان تا عزاداری بزرگی که در پیش است چه روی داده است؟ نخست راه حل ملایم با شریف امامی؛ زندانیان آزاد میشوند؛ تشکیل حزب آزاد میشود؛ سانسور از بین میرود؛ سعی میشود تنش سیاسی پایین بیاید تا تب مذهبی نتواند از آن تغذیه کند. آنگاه ناگهان در چهاردهم آبان راه حل خشن: نظامیان به قدرت میرسند. کشور به ارتش سپرده میشود تا آن را چنان با قدرت اداره کند که تأثیر محرم محدود باشد، و در عین حال چنان حساب شده که به انفجاری از سر یأس مجال ندهد.
گویا این تغییر قیافه را گروه کوچکی از مشاوران شاه به او پیشنهاد یا تحمیل کرده باشند: ارتشبد اویسی،صاحبان صنایع مثل خیامی (اتومبیل) یا رضایی (مس)،و سیستمدارانی مثل فرود (شهردار اسبق تهران) و مسعودی (از عوامل کودتای ۱۳۳۲). شاید؛ اما اینکه ناگهان تصمیم گرفتهاند که آدمها را عوض کنند و «با مشت آهنین» آمادۀ محرم شوند به دلیل وضع سراسری کشور است. و به خصوص به دلیل اعتصابهایی که مانند آتشی که در خرمنگاه افتاده باشد از این استان به آن استان سرایت می کند؛ اعتصاب صنعت نفت و ذوب آهن،اعتصاب کارخانههای مینو،اعتصاب وسایل حمل و نقل عمومی،اعتصاب هواپیمایی ملی ایران،و اعتصاب کارمندان دولت. از همه شگفتآورتر اعتصاب کارمندان گمرک و دارایی است که به آسانی دست از کار نمی کشند،چون با رشوههایی که میگیرند درآمدشان ده برابر و صد برابر دیگران است. وقتی در رژیمی چون رژیم شاه فساد هم دست به اعتصاب بزند... .
میخواستم وضع حقیقی این رژیم را که سانسور، شدتش را پنهان میکند بشناسم. در تهران با اعتصابیهای «مرفه» دیدار کردم، با کارکنان هواپیمایی ملی ایران: آپارتمانهای شیک،مبلمان چوبی،مجلات آمریکایی؛ و هزار کیلومتر دورتر در جنوب با اعتصابیهای «سرسخت»،با کارگران صنعت نفت. کدام اروپاییی است که به آبادان فکر نکرده باشد،به روزی شش میلیون بشکه نفت که تولید می شود،و به بزرگترین پالایشگاه جهان؟ انسان تعجب میکند،چون پالایشگاهی میبیند عظیم اما کم و بیش قدیمی،که میان ورقههای شیروانی محصور شده است،با ساختمانهای اداری به سبک بریتانیاییش،نیمی صنعتی و نیمی مستعمراتی،که از میان کورهها و دودکشها به چشم می آید و به قصر حکمرانی در مستعمرات میماند که با ناخن خشکی ِ نساجان بزرگ منچستر در آن دستی برده باشند. اما قدرت و حرمت و ثروت این نهاد را از فلاکت عظیمی میتوان شناخت که روی این جزیرۀ شنی،میان دو شط زرد گونه،پدید آورده است،که از اطراف پالایشگاه با یک مشت کلبۀ استوایی آغاز میشود و زود به آلونکهایی میرسد که بچهها دور و بر آن میان شاسی کامیونها و تودههای آهن قراضه میلولند،و سرانجام به بیغولههای گلین غرق در کثافت ختم میشود. اینجا کودکان ِ چمباتمهزده نه داد و فریاد میکنند و نه از جا میجنبند. سپس همۀ اینها در میان نخلستانهایی که به بیابان میپیوندد محو میشود: پشت و روی یکی از بزرگترین ثروتهای جهان.
میان اعتصابگران هواپیمایی ملی ایران که از شما در سالن خانه شان پذیرایی میکنند و اعتصابگران آبادانی،که باید محرمانه و بعد از قرارهای مبهم با آنها ملاقات کرد،شباهتهای حیرت انگیزی هست. حتی اگر شباهتشان جز این یکی نباشد: اول باری است که اعتصاب میکنند؛ اولیها به این دلیل که تا کنون علاقهای به این کار نداشتهاند و دومیها به این دلیل که حق آن را نداشتهاند. از سوی دیگر همۀ این اعتصابها مستقیماً انگیزههای سیاسی را به خواستهای اقتصادی پیوند میزند. حقوق کارگران پالایشگاه در اسفند پیش بیست و پنج درصد اضافه شده است. از اول آبان،یعنی از شروع اعتصابها هم،بدون جر و بحث زیاد،مزایای اجتماعی به ایشان تعلق گرفته است،بعد از آن باز ده درصد اضافه حقوق و بعد ده درصد «سود ویژه» (یکی از مدیران میگفت: «باید اسمی پیدا می کردیم که این افزایش را توجیه کند.») و بعد روزی صد ریال حق نهار. به نظر میآید که این رشته میتوانسته است سر دراز داشته باشد. اما به هر حال،خواست این کارگران،مثل خواست خلبانان هما،که ظاهراً نباید از حقوق خود شکایتی داشته باشند،لغو حکومت نظامی است و آزادی همۀ زندانیان سیاسی و (لااقل بعضیشان میگویند) منحل شدن ساواک و محکومیت همۀ کسانی که دزدی کردهاند یا شکنجه دادهاند.
... از یکسو،نظم عجیب جنبش،در سطح محلی،بر پاره ای سازمانهای مخفی پراکنده استوار است (که از جنبشهای چریکی مارکسیستی و اسلامی سابق،مثل اتحادیۀ کمونیستها که در آبادان حرفش بود،آب می خورند)؛ و از سوی دیگر نقطۀ همبستگی بیرون از کشور،بیرون از این سازمانها،بیرون از هرگونه مذاکرۀ احتمالی است: این نقطه در ]آیت الله[ خمینی، در سر باز زدن انعطاف ناپذیر او و در عشقی است که هر کسی در دل خود نسبت به او میپرورد. شنیدن این حرف از دهان یک خلبان بویینگ عجیب بود که از جانب همکارانش میگفت: «گرانبهاترین ثروتی که ایران از قرنها پیش تا کنون داشته در فرانسه پیش شماست. خوب نگهداریش کنید.» لحن او آمرانه بود. و از آن مؤثر تر حرف اعتصابگران آبادان بود: «ما چندان هم مذهبی نیستیم.» «پس به چه کسی اعتماد دارید؟ به یکی از احزاب سیاسی؟» «نه،به هیچ کدام.» «پس به یک شخص؟» «به هیچ کس،جز خمینی،و فقط به او.»
... در مدت دو ماه حکومت شریف امامی،خبرهایی که هر روز روزنامههای آزاد شده منتشر میکردند به آتش اعتصابها،یکی پس از دیگری،دامن میزد. نظامیها ناچار شده اند دوباره سانسور را برقرار کنند. پاسخ روزنامه نویسها هم این بوده است که از بیرون آوردن روزنامه خودداری کنند. و خوب میدانند که با این کار خود میدان را برای یک شبکۀ اطلاعاتی تمامعیار باز میگذارند: شبکهای که بر اثر پانزده سال تاریکاندیشی برقرار شده و مرکب است از تلفن،نوار ضبط صوت،مسجد و منبر،دفتر کار وکلا و محفلهای روشنفکران.
من طرز کار یکی از این «سلولهای بنیادی» اطلاعاتی را از نزدیک ِ مسجدی در آبادان به چشم دیدم. از چند فرش که می گذشتی،آرایش همان آرایش ِ فقر مفرط بود. ملا،که به قفسه ای از کتابهای دینی تکیه کرده بود و دورش را ده دوازده مرید گرفته بودند،تلفنی کهنه کنار دست داشت که دایم زنگ میزد: در اهواز از کار دست کشیدهاند،در لاهیجان چندین نفر کشته شدهاند،و غیره. درست در همان وقتی که مدیر روابط عمومی شرکت ملی نفت ایران داشت جلوی خبرنگاران «واقعیت جهانی» اعتصاب را سرهم میکرد (به درخواستهای اقتصادی پاسخ مثبت داده شده،هیچ شرط سیاسیی وجود ندارد،کار به نحو وسیع و مداومی از سر گرفته شده) میشنیدم که ملا هم به نوبۀ خودش داشت «واقعیت ایرانی» همان رویداد را سرهم میکرد: هیچ نوع درخواست اقتصادیی در کار نیست؛ خواستها همه سیاسی است.
میگویند که دوگل به برکت ترانزیستور از عهدۀ سرکوب قیام نظامیان ]فرانسوی در[ الجزایر برآمد. اگر شاه هم ناچار کنار برود تا اندازۀ زیادی به برکت نوار ضبط صوت خواهد بود که بهترین نمونۀ ابزار ضد اطلاعات است. یکشنبۀ گذشته به بهشت زهرای تهران رفته بودم که تنها جایی است که حکومت نظامی اجتماعات را تحمل میکند. مردمی که پشت پلاکاردها و تاجهای گل ایستاده بودند مرگ بر شاه میگفتند. بعد روی زمین نشستند. سه نفر،که یکی از آنها روحانی بود،پشت سر هم بلند شدند و با هیجان و حتی با خشونت شروع به حرف زدن کردند. اما موقع بیرون آمدن دست کم دویست سرباز با مسلسل دستی و زره پوش و دو تانک،پشت نرده ها،راه را بسته بودند. سه سخنگو و همۀ کسانی که ضبط صوت همراه داشتند دستگیر شدند.
اما دم در بیشتر مساجد شهرستانها نوار معروفترین خطبا را به چند تومان میفروشند،و گاهی در شلوغترین خیابانها بچههایی را میتوان دید که ضبط صوت در دست راه میروند،و صداهایی را که از قم و مشهد و اصفهان میآید چنان بلند میکنند که صدای ماشینها را تحتالشعاع قرار میدهند و مردم لازم نیست که برای گوش دادن بایستند. و از شهری به شهر دیگر اعتصابها،مانند روشنایی چراغهای چشمکزن شبهای محرم،آغاز میشوند،خاموش میشوند،و از نو از سر گرفته میشوند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com