مشهد امروز کعبه عشق است هرکس به بهانهای از گوشه و کنار این مرز و بوم خود به به این حریم قدسی رسانده است اما اینبار با بهانه امدیم و در پی بهانه مقیم حرم شدیم.
به گزارش بولتن به نقل از فارس، همیشه که به زیارت میآمدم حرفهای بسیار
داشتم، گاهی هم از گلهها و دلخوریها یا بود و نبودهایی که در مسیر
زندگیام مانند پتکی بر سرم آوار شده بود، میگفتم.
اما این بار
برای زیارت آمدم و از همان ابتدا قصد زیارت کردم، قبولم دارم که آداب زیارت
را نمیدانم، نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی، نمیدانم کنارت میزبانم
یا که مهمان....
اما این را میدانم که در وسعت رأفت و مهربانی
جایی بهتر از بارگاه منورت نمییابم شاید برای همین است که نگاهم روبهروی
ضریح ثابت میشود و بلاتکلیف میماند و دستهایم بیاختیار به دنبال گره
کردن به ضریح منور کشیده میشود.
ما در پی بهانه آمدیم و مقیم حرم شدیم
اصلا
بهانههاست که ما را میآورد و این بار هم بهانه زیارت عالم آلمحمد است،
حال میخواهد و دل، حتی اگر از راه دور آمده باشی؛ حتی اگر مانند زائر
پیادهای باشی که چند شب و و روز در سرمای هوا و زمین سرد با پای برهنه
گامهایی استوار برمیدارد تا به زیارت امام خویش نائل شود.
و چه
بهانهای بهتر از زیارت آن هم با پای پیاده است کافی همراه و هم گام شویی
چرا که این بار با دادن بهانه، بهاء نیز داده میشود، این بار در این حرم
نخواستهها نیز داده میشود حتی در این ازدحام که جایی جای حرم را گرفته
است؛ این بار در ازدحام، حاجت داده میشود.
دیشب و امروز و امشب همه
جا صدا و نوایی که در بارگاه منور رضوی به گوش میرسد همان آوایی بود که
از کودکی آن را زمزمه کردهایم «یاضامن آهو»...
حال و هوای مشهد رضوی است
راستی حال و هوای غریبی مشهد دارد همان حال و هوایی که سالهای در شب شهادت امام در مشهد جلوگری میکند.
هیئتها
و دستجات عزاداری از استانها و شهرها و روستاها همه خود را رساندهاند تا
امروز در مشهد باشند، راستی، امروز همه مهمان امام رضا(ع) هستند.
امروز
خیابانهای منتهی به حرم جای سوزن انداختن نداشت و دستجات و هیئتهای
عزاداری به سمت حرم در حرکت بودند، بوی اسپند دود شده در فضای خیابانهای
منتهی به حرم مطهر رضوی را عطرآگین کرده بود.
چه احساسی غریب بود
آن لحظه که پای در بارگاه منور علیابن موسیالرضا گذاشتیم و نگاهمان تنها
ضریح بود این زمزمه «السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی»
سوی نگاهم پی نگاه زنی است که چشمانش به سوی ضریح است، زبان حالش دلم را سوزاند جاجتش را بلند میخواند.
نماز زیارت را در بارگاهت خواندم اما نمیدانم خوابم یا بیدار ....
و چه زود گذشت باید دعای وداع را زمزمه کنم با چه دلی نمیدانم شاید با دلی که انتظار یک میهمانی دیگر را در این حریم قدسی دارد.