ويژگي ستون هر روزه داشتن، ارتباطي است كه آدم با مردم ميگيرد. جماعتي با رنگينكماني از مسائل و ديدگاهها و... تماس ميگيرند.
يكي
از گراني به ستوه آمده و ميگويد: اگر چند روز همه روزنامه را فقط به
گراني اختصاص دهيد، مشكل حل ميشود! ديگري از نظرت درباره انقلاب مصر
ناراحت است! يكي از مشكلات وامهاي ازدواج ميگويد و... در اين ميان در
ميمانم چه كنم؟ برخي از آنها تصورشان از قدرت نفوذ رسانه و به ويژه
مطبوعات، غيرواقعي است.
وقتي بنا شد اين ستون را در روزنامه شروع كنم،
پيشنهاد دادم نام آن را بگذاريم «آب در هاون» چرا كه در قريب به اتفاق
موارد مسئولان ذيربط، آنجا كه رسانهها انتقادي از آنها ميكنند، يا
سؤالات و دغدغههاي مردم را با ايشان در ميان ميگذارند، زحمت پاسخگويي به
خود نميدهند. اما اين رفتار مانع از آن نميشود كه اصحاب مطبوعات از انجام
وظيفه خود در قبال مردم غفلت كنند. با تمام اين احوال، اغلب تلاش كردهام
تا حد امكان بخشي از اين تلفنها را يك كاسه كرده و در برخي موارد به آنها
بپردازم. چند روز پيش برادري از سمنان زنگ زده بود. ميگفت رزمنده و جانباز
است. البته خودش شرح داد كه به تازگي و به قصد معافيت فرزندش، به دنبال
كارت «ايثارگري» رفته است. ناراحت بود و گلايه داشت كه مدتها براي گرفتن
اين كارت دوندگي كرده و حالا هيچ مشكلي را از او حل نميكند. ميپرسيد پس
چرا اصلاً اين كارتها را به ما ميدهند؟
ناگفته نماند اين ستون در
صفحه آخر روزنامه جنبه عمومي دارد. هدف از آن پرداختن به همه مسائل و
مواردي است كه از نگاه نويسنده در حوزههاي مختلف و به ويژه فرهنگي نيازمند
موشكافياند. عزيزان بايد درد دلهايشان را به ستوني كه در روزنامه براي
همينمنظور فعال است، بفرستند. اگرچه تا امروز، به حد بضاعت، برخي از
دغدغههاي خوانندگان را كه جنبه عموميتر داشته و انعكاس آنها از قلم من
ساخته بوده، مطرح كردهام، اما برخي اوقات عزيزان در تماسهايشان سؤالاتي
ميپرسند و خواستار طرح مسائلي هستند كه در خصوص آن، كاري از من ساخته
نيست. به طور مثال پس از ماجراي مدرسه ابتدايي «شينآباد»، عزيز بزرگواري
اول صبح زنگ زده و با عصبانيت از آن سوي خط ميگويد: آقاي جعفريان! كجاست
آن قلمها و شور انقلابي؟ چطور امثال شما تحمل ميكنيد آقاي وزير به ريش
همه مردم بخندد و براي همه مشكلات تا قيامت، عذرخواهي كند؟ حضرت آقاي
جعفريان اگر يكي از آن دختربچهها فرزند يا نوه خود آقاي وزير يا معاون دست
چندش يا حتي رئيس ناحيه همان شهر پيرانشهر بود، باز هم در پاسخ خبرنگاران
هرهر ميخنديد؟ و هنگامي كه با سكوت من مواجه ميشود با عصبانيت ميپرسد:
جواب بده آقاي جعفريان!...
برادر من آخر چه جوابي بدهم؟ ما نيز چون تو
دلمان خون است. وظيفه ما جواب دادن نيست. پرسيدن همين سؤالات شما از
مسئولان است، كه ميپرسيم و ميبينيد!