مطن امروز:
1-
هرچند این روزها به کرات از جنگ، رمان نوشته میشود که گویی در جبهه،
همهچیز بود جز امام حسین(ع) و شهادت و ایثار و فرهنگ بسیجی و ولایت اما
فرزند شهیدتر از آن هستم که ندانم وقتی در «شهرک دوئیجی» بچه رزمندهها
جادهای فقط به طول 2 کیلومتر باز میکردند، این دم را میگرفتند: «جاده
داره باز میشه، دل امام شاد میشه». از 8 سال دفاع مقدس، تنها چیزی که
نمیشود گرفت، عشق آسمانیهاست به ولیفقیه. در جنگی به عظمت دفاع مقدس،
شاید باز شدن یک جاده کوچک در محور عملیاتی کربلای 5 خیلی حماسه بزرگی
نباشد اما برای بسیجی، حماسه، کوچک و بزرگ ندارد. جادهای هم که باز
میشود، بسیجی اینگونه فکر میکند؛ باز شدن این جاده همانا، شاد شدن دل
خمینی همانا و البته خمینی شاد میشد. همان امام که در طیاره 12 بهمن
«هیچ» احساسی نداشت، احساس حقارت میکرد در برابر چهرههای نورانی
رزمندگان. القصه! اگر اجلاس تهران با سیلی دیپلماسی به نظام سلطه، دل «آقا»
را شاد کرده باشد، مقصود ما از این نشست عظیم حاصل آمده است و خدا را
سجدهکنان شاکریم. قشنگ بود لحظهای که وزیر محترم امور خارجه جمهوری
اسلامی ایران دست رهبر را بوسید. فتوحات ما از این دست است. دشمن زیاد به
ما طعنه میزند که چرا شعار میدهید؟! به کوری چشم دشمن، باز هم میخواهم
شعار بدهم؛ «دست خدا بر سر ماست/ خامنهای رهبر ماست». آری! حتی در عرصه
اتوکشیده، رسمی و توأم با تشریفات دیپلماسی هم میتوان فرهنگ بسیجی را حفظ
کرد. اگر دیروز در «سهراهی شهادت» با یک دستگاه بولدوزر، ایمان و چند
بچهبسیجی توی دهان دشمن میزدیم، امروز در «سهراهی دیپلماسی» با یک
دستگاه میکروفن، ایمان و چند دیپلمات بسیجی توی دهان دشمن میزنیم. ایران
30 سال پیش هم نتانیاهوی خودش را داشت، ما اما از 30 سال پیش قویتریم. دل
امام و روح شهدا شاد، که امتداد جادههای امروز ما به عمق استراتژیک دشمن
رسیده است و به برکت رهبری «آقا» برد موشکهای امروز ما قلب صهیونیسم را
نشانه گرفته است. دشمن مطمئن باشد که ما در پیچ مهم تاریخ نیز بر مبنای
مبارزه، مذاکره میکنیم. با کت و شلوار و پیراهن یقهگرد هم میتوان بسیجی
بود. اگر خاکریزی لباس خاکی میخواهد و خاکریزی دیگر تشریفات، فرهنگ بسیجی،
فرهنگ هر دو میدان است. فقط در شلمچه نیست که ما به دشمن سیلی میزنیم.
ساختمان اجلاس در ولنجک شمال شهر هم برای ما حکم سنگر را دارد.
2- در «یادداشت روز» دیروز جملهای نوشتم که خیلیها را خوش آمد.
مواجههای بود از موضع دست بالا با اپوزیسیون. عینا تکرارش میکنم؛ «اصلا
محمد مرسی کیست؟! خود بشار اسد هم یک ساعت در تهران سخنرانی کند، ایبسا از
چند جملهاش صرفنظر کردیم». من واقعا به این گزاره اعتقاد دارم و فقط در
مقام طعنه به اباطیل این روزهای رسانههای معاند در فضای مجازی ننوشتم.
لحظهای فرض کنید بشار اسد به تهران آمده و علیه مصر و مرسی مشغول سخن
گفتن، بیش از حد مجاز است. اصولا در رسانه ملی ما هر آنچه به وحدت اضلاع
بیداری اسلامی، امهات و اصلکاریها آسیب بزند، به نفع مفهوم «مقاومت»
سانسور میشود. ما مخلص سران کشورهای آزاده دنیا هم هستیم و جدای از آنکه
به کدام نزدیکتر و از کدام دورتریم، در باب وحدت، مقاومت، قدس، ایستادگی،
موضعگیری علیه دشمنان اصلی و مجموعهای از این مفاهیم با احدی تعارف
نداریم. جمهوری اسلامی مبصر کلاس بیداری اسلامی است و استفاده از این قبیل
امتیازات بدیهیترین حق مسلم اوست.
3- «من ولایتفقیه را قبول ندارم اما اجلاس آبرومندانهای برگزار شد».
این کامنت فردی ناشناس است پای یکی از مطالبم درباره اجلاس تهران که با رد
«آیپی» میشد حدس زد، خارج کشور سکونت دارد. به همین بهانه، دل یک دله
میکنم و نکتهای را که مدتها در نوشتنش تردید داشتم، مینویسم. المپیک
لندن متاثر از رجزخوانیهای اپوزیسیون در فضای مجازی- فضایی که با عرض
معذرت، سگ صاحبش را نمیشناسد! ـ نحوه واکنش بعضی هموطنان خارجنشین هنگام
دریافت جایزه مدالآوران برایم پر از ابهام بود.
فکر میکردم اگر فرنگیکاران ما مدال طلا بگیرند، نکند عدهای پرچم
قشنگ 3 رنگ جمهوریاسلامی را دست نگیرند، سرود ملی ما را نخوانند، کارهایی
کنند و دست رسانههای دشمن بهانههای جور واجور دهند. قهرمانان ایران اما
یکی پس از دیگری روی سکوی نخست ایستادند، در حالی که با حجاب و بیحجاب، با
ریش و بیریش، تماشاگر از ایران اعزام شده و هموطن ساکن اروپا حتی دخترکان
و پسرکانی که اندک مداقهای در باب محرم و نامحرم نداشتند و خیلی بیپروا
دست به دست هم داده بودند، جملگی با بلندترین و زیباترین فریاد ممکن، سرود
مقدس جمهوریاسلامی ایران را میخواندند، بلندبلند «پیامت ای امام...»
میخواندند، دادزنان «شهیدان پیچیده در گوش زمان...» میخواندند، حماسی و
تاریخی و به یادماندنی «بهمن فر ایمان ماست...» میخواندند، مغرورانه و
باشکوه، همراه با قطراتی اشک شوق «جمهوری اسلامی» ایران میخواندند... و
بعد، مینشستند به شادی و دم به دم پرچم منقش به آرم «الله» را تکان
میدادند و حتی چندبار از صداوسیما دیدم زنانی رسما بیحجاب، بوسه بر نام
«الله» میزدند. نه عزیز! به شهادت نوشتههایم، آدمی نیستم که بعد از این
قبیل مشاهدات، احساسی شوم و خیال کنم پای «جذب حداکثری» حتی به اقلیم لندن
هم رسیده. نیز با همه احترامی که برای مخاطب فوقالذکر نوشتههایم قائلم،
اصلاً معتقد نیستم تایید و تکذیب نشستی «در حد اجلاس» محتاج اعتراف کسانی
است که با مفاهیمی مشکل دارند. حرفم این است ما حقیقتاً و به معنای واقعی
کلمه یک «ملت» هستیم. در علوم سیاسی، عنوان «ملت» تعریفی دارد که حتی این
تعریف هم، آنجا که پای «ملت ایران» در میان است، دچار نقصان میشود. «ملت»
به اعضای یک پیکر میگویند که هرگز نمیتوان ایشان را از هم جدا کرد، ولو
در هزار و یک مساله با یکدیگر اختلاف سلیقه داشته باشند. مشکل بزرگ
اپوزیسیون جمهوری اسلامی این است که براساس بعضی اختلافسلیقهها و تفاوت
عقیدهها، گمان میکند هستند کسانی که به فراخوان آشغال ریختن در
خیابانهای تهران، هنگام برگزاری اجلاس سران، لبیک بگویند. من آن کل
یکپارچه، واحد و متحدی که «ملت ایران» میخوانمش، باورم هست سر مفاهیمی چون
عرق ملی، خاک، پرچم، غرور و البته دین و آیین، دقیقا به یک «تن» میمانند.
وطن ایران حقا که تن منسجمی دارد. از صدقه سر همین انسجام است که هنگام
مدال گرفتن حمید سوریان، از حنجرههای مختلف، فقط یک فریاد واحد شنیده
میشود. مشکل اپوزیسیون دگم ما این است که براساس ظاهر آدمها قضاوت میکند
و آنقدر میبافد و میبافد و میبافد که گاه حتی امر بر من و تو مشتبه
میشود که نکند در لندن اتفاقی به ضرر غرور ملی رخ دهد. آنچه در لندن رخ
داد، حتی کامنتی که دیشب برایم آمد، جملگی دارای این پیام است: ما نباید در
تحلیلها همان اشتباه اپوزیسیون را تکرار کنیم که از خوشخیالی بدتر،
بدخیالی است!
4- اجلاس تهران آنقدر صدا و بازتاب داشته که بیراه نیست اگر بیداری
اسلامی را به قبل و بعد شانزدهمین اجلاس سران عدم تعهد تقسیم کنیم. به یمن
اجلاس تهران، از این پس با اطمینان بیشتری میتوانیم «بیداری اسلامی» را
«بیداری جهانی اسلام» بخوانیم، چرا که این روزها اسلام، انقلاب اسلامی و
بیداری اسلامی زبان بشریت را به اعتراض علیه سلطهگران باز کرده. در تهران،
خیلی از سران خیلی از کشورها اصلا مسلمان نبودند اما سطر سطر سخنانشان در
منظومه «بیداری اسلامی» میگنجید و در این چارچوب تعریف و تفسیر میشد.
انشاءالله بزودی شاهد خواهیم بود رفتار و گفتار بیداری اسلامی به کشورهای
غیرمسلمان نیز سرایت کند. ناشی از همین «ترس بزرگ» بود که نتانیاهو، این
بار به جای ایران، مصر، سوریه، لبنان، بحرین و...، کار را یکسره کرد و به
همه بشریت ناسزا گفت: «اجلاس تهران، لکه ننگی بر پیشانی جامعه بشری بود.
واقعا تعجب میکنم در یک اجلاس، این همه علیه اسرائیل حرف زده میشود ولی
دریغ از یک کشور معترض که به دفاع از اسرائیل بلند شود». از اینها گذشته،
اجلاس تهران، مبدأ بسیار مناسبی برای پیوند هرچه عمیقتر انقلاب اسلامی و
بیداری اسلامی است. اسلام، مبارزه با رژیم غاصب قدس، مقابله با فزونخواهی
نظام سلطه، اتکا بر رای مردم به جای دیکته بیگانگان، حمایت از مقاومت و...
وجوه مشترک انقلاب اسلامی ملت ایران و بیداری جهانشمول اسلامی است. گذشت
دورهای که آمدن یا نیامدن فلان رئیسجمهور به ایران محل این قبیل مباحث
باشد. بعد از اجلاس تهران، فقط باید درباره مسائل بزرگ و مهم صحبت کرد.
عجبا! اهل حق دیروز مدعی بودند؛ انقلاب مصر فقط انقلاب نان است و انقلاب
اسلامی نیست». و میگفتند؛ «مرسی به ایران نمیآید». اجلاس تهران اگرچه در
بطن و متن خود به همه این شبهات پاسخ گفت، لیکن در کاری ابتکاری، ثابت کرد
که اساسا پدیده بیداری اسلامی خیلی درگیر حرفهای سطح پایین نیست و بیشتر
از جنس «کنش» است تا «واکنش».
کنشي که البته فقط شامل ملل مسلمان نمیشود.
5- روزگار فتنه 88 طعنهزنندگان میگفتند؛ خانواده شهدا از نظام
بریدهاند! همان زمان بسیاری از خانواده شهدا از سرداران گرفته تا دیگران
به صحنه آمدند و بیانیه دادند و بیعت مجدد خود را با ولایت، اعلام کردند.
واقعا بامزه است؛ وقتی هنوز هم مادران چند شهیدداده ما در محضر ولیفقیه،
از اینکه بیش از این یارایشان نبوده تا برای اسلام و انقلاب قربانی دهند،
ابراز شرم میکنند، و در عین حال چنین طعنههایی میشنوند! قطعا این هم
درست و منطقی نیست که خانوادههای شهدا هر روز بیانیه دهند و در حمایت از
ولایت راهپیمایی کنند. خدا اما چه زیبا به میدان آمد با عطیههایی به نام
«علیرضا» و «آرمیتا»، گویی راحت کرد کار خانواده شهدا را. حالا به جای ما،
این علیرضاست که به سران کشورهای اسلامی گل میدهد و باز هم بهجای ما، این
آرمیتاست که برای دبیرکل سازمان ملل خط و نشان میکشد. اصولا خون شهدا
نسبت به هم، همافزایی دارد و اگر به برکت خون شهدای دهه 60 شهدای هستهای
ساخته میشود، فرزندان شهدای هستهای هم بیکار نمینشینند و تبدیل به
«رسانه رساناي خانواده شهدای دهه 60» میشوند و عصای دست مادران چند شهید
داده مظلوم میشوند تا دیگر هیچکس جرأت نکند بگوید؛ خانواده شهدا با نظام
مشکل دارند. ما با طعنه «ساختگی بودن فیلم آرمیتا» البته مشکلی نداریم که
ما اصلا ساخته شدهایم برای ولایت.
6 ـ مسیر روبهروی جمهوری اسلامی روشن و میسر است. دراین راه درخشان و
روبهپیش، هر فتنهای در حکم سکتهای است که چندی به تعویق میاندازد
پیشروی انقلاب را. آیا حیف نیست؛ نظامی که میتواند در حد اجلاس تهران عمل
کند، درگیر مقابله با فتنههای داخلی شود؟! همین جا باید گفت: اصولا هیچ
انتخاباتی در کشور ما محل زد و خورد انقلاب و ضدانقلاب یا مثلا محل نزاع
دوگانه مقاومت و سازش نیست. تمام اختلافات ما در مسیر انتخاباتها باید
خلاصه در مقوله خدمت و نحوه خدمت شود. قرار نیست انتخابات، زیرمجموعه
جمهوری اسلامی باشد اما نظام سلطه هم در آن نامزد داشته باشد! چنین
انتخاباتی «در حد اجلاس» نیست. حتی انتخاباتهای ما نیز از این پس باید در
حد اجلاس باشد.
***
این نوشته را با شهدا شروع کردم؛ همان به که با شهدا بسته شود. شهدا در
جنگ هر وقت جادهای را باز میکردند، بعد از گفتن «جادهداره باز میشه،
دل امام شاد میشه» مینشستند پای «زیارت عاشورا». ارباب! ما هرچه داریم،
از دستگاه خون شماست.
پس «السلامعلیک یا اباعبدالله».