در واقع ميتوان گفت اين عصبانيت مهار نشده است كه دامن افراد، خانوادهها و حتي جوامع را ميگيرد، آنها را در تلاطم و تشويش نگه ميدارد و در مسير و چاهي فرو ميبرد كه به جاي فايده ضررهاي متعدد پديد ميآورد.
خشم ضرربار
خشم مضر و مهارنشده هنگامي بروز ميكند كه يك يا هر دو طرف ماجرا، به جاي روي آوردن به حل عقلاني آرام و منطقي مسائل و مشكلات، افسار احساسات را رها كنند و براي محق جلوه دادن خود، توان و امكان دفاع يا توضيح مساله و مشكل را از ديگري بگيرند.
در اين حال اگر هر دو سوي ماجرا، پرخاشگرانه پيش روند بعيد نيست كه حاصلش بروز خسارتي شود يا زخم و جراحتي را نقش زند، نفسي را بند آورد و جاني را بگيرد؛ و اگر يكي كوتاه بيايد و توان آرام كردن ديگري را نداشته باشد، بعيد نيست ناتواني يا عدم امكان دفاعش در موقعيت ظاهرا آرام بعدي به شكل خشم و عصبانيت با كساني بروز يابد كه از آن بيخبر يا در آن بياثر و بيتقصير بودهاند.
بدينگونه، پيامد صورتي كه سرخ ميشود، دستي كه مشت ميشود، مشتي كه بالا ميرود، دهاني كه به فحش يا فرياد گشوده ميشود و... بعيد نيست بر سر كودكي ضعيف آوار شود، پيكر زني را بكوبد، صورت مردي را خراش دهد، همكار، همنوع، همسر يا هر كسي را درگير كند و مذاب و عذاب خشم را بر سرش ريزد و چرخه چنين بروز و برخوردي، گسترده و افزوده و مكرر شود؛ تكراري كه در آن همواره يك طرف، هيچكاره صحنه يا عامل بروز و افزايش خشم اوليه بوده است و افزايش و گسترشي كه از فرد به افراد و از جمع كوچك كاري يا خانوادگي به كل جامعه و روابط اجتماعي تعميم يافته است.
ورود احساسات، خروج عقلانيت
عصبانيت مضر، چهره ديگر ناآگاهي و رشد نايافتگي عقلاني است؛ صورتي است از عدم اعتماد به نفس، نقشي است از ناتواني در برقراري ثبات و حفظ شكيبايي، تصويري است از غليان ناراحتيها و احساسات فروخورده.
حتي كودكان هم عصباني ميشوند ولي آنها كودكند، بچهاند و ناآگاه. در چنين وضعي كه كوچك و بزرگ از پرخاش در امان نميمانند، چه جايي براي بردن لبخندهاي شاد آرامش به محل كار يا هيمههاي گرم مهر به محل زيست ميماند؟ كدام خواب، كدام خانه، كدام خانواده راحت و آسوده خواهد ماند و امكان و تجديد اعصاب و تمديد آسايش را فراهم خواهد آورد؟
روابط خشمآلود
عصبانيت بيجا به هرگونه رابطهاي ضربه ميزند. حتي اگر پس از آن آرامشي برقرار شود، بخشي از آرامش دروغين است.
تكهاي از كاغذ پاره شده، گوشهاي از سد سوراخ شده، پايهاي از ساختمان روابط پوسيده و از نظر نامعلوم مانده است.
كافي است فشار ديگري وارد آيد، كافي است فشارها جمع و چون گاز فشرده شوند؛ آنگاه همانند باروت و بنزيني كنار شعله و جرقه، ساختمان ارتباط را فرو ميريزد و حادثهاي عظيمتر در محيط كار، فضاي خانه يا گستره اجتماع رقم ميخورد.
سركشي گذران بلوغ
برخي مواقع، عصبانيت بيانگر نوعي دشواري گذر از دوره كودكي و گام نهادن به دوران نوجواني و جواني است كه با رفتار نادرست بزرگترهاي خانواده، اقوام، اطرافيان و حتي گاه معلمان و مربيان به سركشي براي نمايش يا حفظ استقلال بدل ميشود.
فرزندان دستخوش تغييرات و تحولات فكري و جسمي شدهاند، بزرگترها راه ارتباط و حل مشكلات و تربيت به شيوهاي صحيح و مناسب را نميدانند، نقشه راه گم شده است و گامها به جاي رسيدن به آب، به سوي سراب برداشته ميشود.
سلب امكاني مناسب و شايسته براي بروز تواناييها و به دست آوردن استقلال در ساختار ناقص و سنتي خانواده و حتي جامعه، مراحل پرورش و ارشاد فرزندان و جوانان را درگير دستاندازهايي ميكند كه نتيجه محتوم آن سركشي، بروز عصبانيت و رفتارهاي عصبي است.
فرزندان به گمان بزرگترها رفتار و گفتار شايسته و درستي با بزرگتر از خود يا با افراد خانواده و جامعه نشان نميدهند و پايههاي درك متقابل مدام بيشتر و بيشتر فرو ميريزد.
وقتي تلاش جوان براي شناخت هويت جديد و گام نهادنش به سمت استقلال فردي به طور مناسب و آگاهانهاي درك نشود، نصايح و اندرزها به جاي آنكه در ذهن آنها نقشه و راهنماي راه قلمداد شود، دستآويز عيبجويي، تمسخر، قياس، محدوديتهاي نابجا و بيقاعده و بدون مبنا، عدم درك و پذيرش تفاوتهاي افراد و... به نظر ميرسد و سركشي و عصبانيت را به ارمغان ميآورد.
عصبانيت در برابر ديگران
خشم را ميتوان با رويكرد به عقل و منطق به جاي بروز احساسات به سمت درست هدايت كرد.
رييس و مديري كه جاي پيروي از علم مديريت، احساس مدير بودنش را پيگيري ميكند؛ پدر و مادري كه به تصور اصلاح رفتار فرزند دندان ميفشارند و امر و نهيهاي «همين كه گفتم» ميكنند، همسراني كه جاي همسطح و همسر دانستن خود و پايه ديگر زندگي مشتركشان سهمي براي اين اشتراك آن پاي ديگر زندگي قائل نميشوند، مرداني كه به جاي تبلور توان و تفكر خود، رگ گردنشان را متورم ميكنند، زناني كه جاي پختگي فكري، جيغ و داد را چاشني زندگي ميكنند، پسراني كه قفل فرمان و زور بازو و فحاشي را طريق مناسب گفتوگو ميپندارند، دختراني كه جاي درك را با حسادت، و تدبير را با سياست اشتباه ميگيرند... اگر نيك به رفتارشان بنگرند، خود را فروافتادگاني در چاه عميق احساسات ميبينند نه پيروان مدرن جهان عقل و منطق يا پيشروان آگاه و سازندگان دنياي بهتر و انسانيتر فردا.
تظاهر به دانايي و قدرت هنگامي كه از ضعف در آگاهي و توانايي خود مطلعيم و اندكي هم از آن ميترسيم، يكي از عوامل اصلي رويكرد و توسل به برخوردهاي عصبي با ديگران است. حس از دست رفتن موقعيت موجود در شرايط ضعف، خيليها را عصباني ميكند!
عصبانيت از رفتار ديگران
گاهي خشم، ناشي از حس قرباني شدن و بيتقصير بودن است در زماني كه امكان دفاع و توضيح منطقي نيز سلب شده است.
در اين مواقع اگر امكان توسل به راه مناسب ديگري براي دفاع از خود و توضيح نيست، بايد احساس خشم را با فعاليتهاي منحرفكننده ذهن جانشين كرد تا حداقل نه خود بيش از آنچه شايسته بوده آسيب ببينيم، نه ديگراني كه دخلي به ماجرا ندارند قرباني بعدي فرد قرباني شده باشند.
فكر كردن به موضوعات متفاوت، سرگرم و مشغول كردن خود با امور ديگر، شروع يك ورزش آرام، قدم زدن و هواخوري، انجام امور خانه و... ميتواند به كاهش فشار كمك كند تا در آرامش بيشتر راه مناسب حل مشكل با عامل عصبانيت فراهم آيد.(جام جم - ضميمه چارديواري)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com