وطن امروز:
ترکیب ابزارهای داخلی و خارجی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی ایران و
سوق دادن افکار عمومی به سمت دیدگاه خاصی در مسائل امنیت ملی که نهایتا بر
تصمیمهای سیاسی و اجتماعی آنها اثری ویژه میگذارد، خلاصهترین توصیفی است
که میتوان از پروژه عملیات نرم دشمن در این روزها به دست داد. همه ما در
مرکز این عملیات نرم قرار داریم. میدان بازی این بار در صحنه افکار عمومی
تعریف شده است. قصه از این قرار است: درک غربیها این است که رفتار ایران
تا زمانی که محاسبات آن تغییر نکند، تغییر نخواهد کرد. این درسی است که بیش
از 3 سال پیش رابرت گیتس به نظام تصمیمسازی استراتژیک آمریکا آموخت.
آمریکاییها از سال 88 به این سو تصمیم گرفتند به جای رفتار ایران محاسبات
آن را هدف بگیرند. معنای این اقدام دقیقا این است که ایران درباره رفتارهای
خود در حوزه امنیت ملی وادار به محاسبه مجدد شود و پس از محاسبه مجدد،
محاسبات سابق خود را در سمت و سویی که مطلوب غرب است تصحیح کند. ظاهرا فهم
غربیها فعلا این است که هیچ الگویی از فشار خارجی قادر به تغییر محاسبات
راهبردی مقامهای ارشد کشور مثلا درباره موضوع هستهای نیست بلکه برعکس هر
چه فشارها از بیرون شدیدتر شود ایران در موضع خود مستحکمتر خواهد شد.
تجربه تاریخی هم همین را نشان میدهد. از سال 2006 به این سو، هر وقت طرف
غربی راهبرد تشدید فشار را در پیش گرفته، متقابلا سناریوهای مثبت روی میز
مذاکره کمرنگ شده و ایران نیز به ازای هر یک گامی که غربیها در مسیر تقابل
برداشتهاند، یک گام متقابل و هم وزن برداشته است. آمریکا خوب میداند
ایران در این حوزهها دست بسته نیست. در همین حال، فضاهای مثبت در مذاکرات،
زمانی ایجاد شده و راهحلهای میانه هنگامی مجال بروز یافته است که
غربیها در لفاظی علیه ایران و به کار گرفتن اهرمهای فشار امساک کردهاند،
علت هم این است که به لحاظ راهبردی این دید در ایران تثبیت شده است که
الگوی رفتار ایران مثلا درباره پرونده هستهای هرگز نباید تابعی از شدت
فشارها باشد چرا که تجربه 2003 تا 2006 نشان میدهد اگر طرف غربی به این
ارزیابی برسد که ایران رفتار خود را متناسب با شدت فشارها تنظیم میکند، آن
وقت تنها کاری که خواهد کرد تشدید فشار و تلاش برای امتیازگیری یکطرفه
بدون کوچکترین توجهی به مواضع طرف ایرانی است. اکنون به نظر میرسد از 2
جبهه به ادراک داخلی درباره موضوعات امنیت ملی حمله نرم شده است. نخست جبهه
مسؤولان و دوم جبهه مردم. هدف غربیها که در گفتن آن هیچ پرده پوشی
نمیکنند این است که در سطح طیفی از مسؤولان این تلقی شکل بگیرد که وضعیت
کشور بحرانی است و راهی برای مدیریت این بحران با استفاده از ابزارها و
مکانیسمهای داخلی وجود ندارد. در واقع احساس بنبست و نیاز به مصالحه، هدف
عملیات نرمی است که هماکنون مهمترین سیبل آن مسؤولان در ایران هستند.
جبهه دوم مربوط به مردم است؛ در این جبهه طراحی دشمن این است که افکار
عمومی اولا با سیاستهای رسمی نظام در حوزههای حساس احساس فاصله کند،
ثانیا راهحل بنیادین مشکلات خود را مصالحه در محیط سیاست خارجی بداند و
ثالثا این موضوع را در رفتار اجتماعی و انتخابهای سیاسی خود به عنوان یک
معیار اصلی لحاظ کند. در این 2 جبهه یک عملیات نرم وسیع آغاز شده است. قلب
این عملیات نرم البته عملیات روانی و رسانهای است. در واقع برای غربیها
مهم نیست که بتوانند در محیط واقعی، حقیقتا تهدیدی برای ایران ایجاد کنند.
درستتر بگویم، این اولویت اول آنها نیست؛ اولویت شماره یک آنها این است که
مردم و بخشی از مسؤولان در ایران به لحاظ روانی احساس کنند که تهدید وجود
دارد، بسیار بزرگ است و راهحلی جز سازش ندارد. این تصویر البته کاملا
غیرواقعی است. جداگانه بحث خواهیم کرد که نه به آن اندازهای که برخی تلاش
میکنند جلوه بدهند بحران وجود دارد و نه راهحل مشکل سازش است. با این
حال، جنگ افکار عمومی در این حوزه بسیار وسیع و جاندار است و اکنون خیانتی
بزرگتر از این نیست که کسانی امکانات خود را صرف پیروزی دشمن در این نبرد
کنند. این مقدمه بماند تا بعد.