به گزارش بولتن نیوز، سیدمحمود کمال آرا دانش آموخته روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی نوشت: شاید یکی از مهمترین اسراری که حتی سال ها پس از انقلابات در کشورها بطور کامل فاش نشود، نقش نیروهای امنیتی و سازمان های اطلاعاتی در روند این دگرگونی و همچنین سرنوشت بقایای آنان است. بدون شک از مهمترین سازمان های امنیتی که در اعماق انقلابات مردمی دفن و یا مفقود شد، ساواکِ پهلوی دوم بود. با اینکه این روزها از آن سازمان، هزاران برگ خاطره ی دردناک، یک موزه و تعدادی افسرِ آشکار باقی مانده است، اما سئوال اصلی اینجاست که آیا ساواک با این حد از نفوذ، تعدد شبکه های پنهان، وفاداری به شاه و سلطنت و ساختار پیچیده امنیتی، از انقلاب بهمن 57 خبری نداشت؟ چه کسی ساواک را از چشم پهلوی دوم انداخت؟ آیا گزارشی از ساواک باعث خروج شاه از ایران در دی ماه سال 57 شد؟ سرنوشت این سازمان پیچیده و افسران و منابع آنان پس از خروج شاه و انقلاب 57 به کجا انجامید؟ در این مقاله با پرهیز از هرگونه رد و یا تایید این سازمان سرکوبگر امنیتی رژیم شاه به ابعاد دیگر نقش ساواک در انقلاب 57 ایران خواهیم پرداخت.
متن اصلی: وقتی به تحولات اخیر منطقه و از همه مهمتر به کشور سوریه بعنوان نزدیکترین دگرگونی صورت گرفته با وجود سازمان اطلاعات نیروهوایی ارتش این کشور نگاه میکنیم، این سئوال اصلی در ذهن متبادر می شود که در انقلابات و دگرگونی هاسرنوشت سازمان های اطلاعاتی و امنیتی، افسران ارشد، کارکنان و منابع آنان پس از تغییر رژیم چه خواهد شد؟ آیا آنان همگی دستگیر و پای میز محاکمه خواهند نشست و ساختار سازمان آنان بطور کامل نابود خواهد شد یا اینکه شانسی برای گریز از نیروهای انقلابی و قانون دارند و یا چه خودخواسته و چه از سر اجبار با رژیم بعدی همکاری خواهند کرد. شاید سئوالی قبل تر از تمام این موارد به این ترتیب باشد که این سازمان های امنیتی و اطلاعاتی که روزی، چشم و گوش رژیم های سرنگون شده بوده اند، چطور از چشم روسای حکومت افتاده و یا از جرقه های انقلابات بی خبر مانده اند؟ با این مقدمه و سئوالات اصلی به یکی از مهمترین سازمان های امنیتی و اطلاعاتی یک سده ی اخیر که در انقلاب مردمی دفن شد و خرده آثاری از آن باقی ماند خواهیم پرداخت. سازمان اطلاعات و امنیت پهلوی دوم که کلمه مخفف آن هم، ترس بر جان مردم می انداخت. ترسِ ساواک. ساواکِ پهلوی دوم را بارها تاریخ نویسان و تاریخ گویان روایت کرده اند. اینکه چرا زاییده شد، چگونه خفقان کرد و چطور در پس طوفان انقلاب 57 ایران دفن شد. همان سازمان ترسناکی که با الگوهای آمریکایی و اسرائیلی و آموزشهای مستمر، نقش چشم و گوش پهلوی دوم را از آغاز تا سقوط بازي می کرد. همان ابزار امنیتی رژیم پهلوی که با داده های شبکه منابع آشکار و پنهان خود و یا از طریق اقدامات فنی، سعی بر کنترل امنیتی و خفقان جامعه می کرد. همانی که بارها از اقدامات عملیاتی و اطلاعاتی و فنی در بخش ها و دپارتمان های هشت گانه مخوفش، خوانده ایم و شنیده ایم و دیده ایم. اما همان نهادِ امن ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه که در برابر کمونیسم مقاومت می کرد و سعی داشت حوزه نفوذ کا.گ.ب را در این منطقه کاهش دهد، شمشیر دو لبه ای بود که در آخر، دستان خود را قطع کرد. شاید با این یک پاراگراف کلیدی به این مقاله بهتر بتوان ورود کرد؛ شاه و ساواکش زمانی در مسیر شکست (از منظر امنیتی و اطلاعاتی) قرار گرفتند که به جای اینکه مشتری مصرف کننده CIA و موساد(شبکه یهودی جمع آوری اطلاعات داخل ایران) باشند و از دستورات و حمایت های آنان اطاعت کنند، در فکر خودمختاری در سیاست داخلی، سیاست خارجی و به تبع آن ماموریت های سرکوب درون مرزی و جاسوسی برون مرزی حرکت کردند. روابط ایران و آمریکا و در موازات آن همکاری دو سرویس اطلاعاتی یعنی ساواک و CIA که با هدف تامین منافع و امنیت طرفین برقرار بود بر کسی پوشیده نیست، اما ظرفیت آنان با دیگری برابری نداشت. بعبارت بهتر این دو سرویس اطلاعاتی از نظر ساختار، قدرت و بودجه همطراز یکدیگر نبودند و از این رو ساواکِ شاه نیاز داشت تا کماکان از حمایت های CIA بهره مند شود. این حمایت ها ابعاد مختلفی داشت که شاید یکی از مهم ترین آن ها، هدایت شبکه اطلاعاتی درون لایه های اجتماعی ایران، رصد و بررسی تیم انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و در نهایت برداشت اطلاعاتی و قرار گرفتن نتایج مستخرج آن در حکومت پهلوی دوم بود. تاریخ به یاد دارد که ساواک طی سال های 1344 تا 1356 دستاوردهای بزرگی در گروه های مخالف رژیم حتی در مناطق روستایی بدست آورده بود و تا حد زیادی شبکه های آنان را شناسایی، دستگیر و بعضا نابود کرده بود. شاید درست باشد که خفقان و ترسی که ساواکِ شاه ایجاد کرده بود، مقاومت زیرزمینی انقلابیون را گسترده و سازماندهی کرد اما بسیاری از اقدامات انقلابیون نظیر؛ امام خمینی و یارانش بصورت آشکار در خارج از کشور انجام می شد. این اقدامات چه در فرانسه و چه در آمریکا بصورت علنی از طریق سخنرانی ها و نشست های سیاسی صورت می گرفت. بنابراین خواسته ی استقلال ساواک و شاه (از منظر اطلاعاتی و امنیتی) به مرور موجبات قطع پیوند ارباب سفارش دهنده و مشتری مصرف کننده را کلید زد و شرکای اطلاعاتی ساواک در این دوکشور، چشمانِ عملیاتی و مقابله گرایانه ی خود را بر روی این اقدامات آشکار انقلابیون بسته نگاه داشتند. پس ساواکِ مغضوب CIA که با اقدامات امنیت داخلی خود، سرکوب لايههاي اجتماعی را تا روزهای منتهی به انقلاب دنبال می کرد نتوانست منجی پهلوي شود.
ساواما با نیروهای تعیین تکلیفی و شرکتی در خدمت انقلابیون
ساواکِ مخوفِ رژیم به داد پهلوی دوم نرسید و منجی او نشد و نهایتا پدرِ ساواک در روز 26 دی ماه مجبور می شود ایران را ترک کند. چند روزی نمی گذرد که تیم انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا به روایت وقایع تاریخی سال 57 و خاطره گویی چهره های سرشناس آن، از فقدان واحد اطلاعاتی مجرب در دولت موقت به آگاهی کامل می رسد. سران این تیم سعی دارند بمنظور جلوگیری از نفوذ و از هم پاشیدن شبکه های جاسوسی بلوک غرب و شرق به اداره ضدجاسوسی و اطلاعات خارجی ساواک فرصت بازگشت از مواضع رژیم گذشته و همکاری با انقلابیون دهند. برخی مدیران ارشد ساواک از جمله رئیس ضدجاسوسی و رئیس اطلاعات خارجی برای سازماندهی واحد اطلاعاتی انقلابیون با نمایندگان دولت موقت رایزنی کرده و به توافق رسیده و مقدمات بازگشت اعضای فراری و منابع ساواک در دپارتمان های اطلاعات خارجی، فنی و ضدجاسوسی را فراهم می آورند. ذکر این نکته ضروری است که افسران و کادری که در سرکوب و شکنجه مردم (اداره سوم) دخیل بوده اند در این بین جایی ندارند. تیمسار ستاد منوچهر هاشمی رئیس ضدجاسوسی ساواک و یکی از رایزنان اصلی در خصوص همکاری نیروهای ساواک با واحد اطلاعاتی انقلابیون در کتابی با عنوان ((داوری)) آورده است تقریبا ۹۰ درصد کارمندان اداره ضدجاسوسی به کار بازگشتند و حتی پس از استعفای دولت موقت کار خود را ادامه دادند.کارمندان ساواک در سالهای بعد، تحت نام شرکتیها و گاهی در مراکزی مستقل، به کار اطلاعاتی در نهادهای امنیتی ایران ادامه دادند. اولین این نهادهای اطلاعاتی ساواما بود که شاید این اسم کمتر به گوشتان خورده باشد و داده های کمی از آن داشته باشید. ساواما مجموعه ای از همان پرسنل ادارات ضدجاسوسی، جمعآوری اطلاعات خارجی و فنی ساواک بود که توسط یکی از امیران با سابقه ارتش وقت در قالب یک شرکت پوششی در ساختمانی حوالی میدان ونک با بکارگیری افسرانی که دشمنی با انقلاب نداشتند آغاز بکار کرد. این افسران و منابع که ابتدا از استخدام رسمی در نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی منع شده و یا بازنشسته شدند، در قالبی دیگر تحت عنوان تعیینتکلیفیها به خدمت انقلابیون درآمدند. همان هایی که اگر چشم بسته آن ها را به سفارت آمریکا می رساندید، شما را به دفتر CIA در سفارت می بردند، ماموران این سازمان در سفارتخانه را به شما معرفی می کردند و در نهایت بخاطر همکاری و دوستی پیش آمده، شما را به یک لیوان قهوه در دفتر جاسوسی سفارت مهمان می کردند. باید خاطر نشان کرد با این همه، نیمی از کارکنان ساواک در داخل کشور ناشناس ماندند و یا به خارج گریختند.
پنج فرضیه احتمالی درباره ی خیانت و یا عدم آگاهی اطلاعاتی ساواکِ شاه
شاید برخی براین باور باشند که شاه به ظن خود مشکلات کشور را در آبادانی، آموزش و بهداشت و توسعه گرایی غربی می دیدید و بحران های سیاسی را بی اساس می دانست، اما مگر ساواک و بخش امنیت داخلی و پالایش اخبار و اطلاعات از این نارضایتی ها بی خبر بودند؟ بعید بنظر می رسد که این سازمان مخوف با این تشکیلات گسترده ی امنیتی و منابع بی شمار و سازماندهی سلولی عوامل و عیون خود، از وضعیت سیاسی داخل و نارضایتی های موجود در بین لایه ها بی خبر باشد و آن را رصد نکند و وقتی رصد کرد، نتایج آن را در قالب گزارشات امنیتی به شاه و دربار و خانواده سلطنتی نرسانیده باشد. پس با این اوصاف باید فرضیه هایی را بمنظور تامل بیشتر در این خصوص برشماریم.
در اینجا پنج فرضیه احتمالی مطرح است:
1)ساواک اطلاعی از وضع موجود نداشته و یا اینکه از رصد اخبار و وقایع عاجز بوده است.
2)ساواک اخبار و اطلاعات لایه ها و مخالفین رژیم را جمع آوری می کرده اما به شاه و دربار سلطنت گزارش نمی کرده است.
3)اخبار و گزارشات ساواک توسط لایه ی امن میان شاه و ساواک(در دربار و خانواده سلطنتی) دریافت می شده و به اطلاع شاه نمی رسیده است.
4)اخبار و اطلاعات به دست شاه می رسیده اما شخصِ وی به آن ها باور نداشته است.
5)مشاورین معتمدی برای شاه وجود داشته که اخبار و اطلاعاتی که از ساواک به دست شاه می رسیده را از درجه اعتبار ساقط می کرده است.
اگر هر یک از این پنج فرضیه احتمالی را باور داشته باشیم، مجددا سئوالات و ابهاماتی در ذهن متبادر می شود؛ که چطور یکی از ماموران مهم MI6 در ایران، رئیس وقت ساواک را مردي بيعاطفه و سنگدل می خواند و سطح وفاداری آن را جوری توصیف می کند که براي حفظ رژيم شاه حاضر بوده به هر کاری روی آورد و به جاي مبارزه با خرابکاري و فعاليتهاي ضد رژيم، به عملیات های درون مرزی خشونتآميز و وحشيانه براي برخورد با لایه های مردمی بپردازد. مگر همین جاسوس MI6 مستقر در ایران نمی دانسته که ساواک در تمام لایه های اجتماعی اعم از سازمانهاي دولتي و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصي و کارخانهها و احزاب سياسي و سازمانهاي دانشجويي در خارج از کشور نفوذ داشته و در همهجا گوش و چشم پهلوی دوم بوده است. این جاسوس MI6 و مامور مهم در ایران احتمالا می دانسته که عمق نفوذ ساواک تا حدی بوده که جلسه فی مابین امام (ره) و آقای حکیم را ضبط کرده است. حتما می دانسته که امکانات ساواک به روز و گسترده بوده و کمیته های مشترک فی مابین این سازمان، CIA و موساد وجود داشته که در حال تبادل اخبار خود نسبت به مسائل منطقه، جهان و از همه مهمتر تحرکات داخل کشور بوده اند. پس ساواکِ CIA و موساد که تاحدی میتوان نصیری و ثابتی را عوامل و مطیعان دوجانبه غرب در این سازمان دانست، چرخش اخبار و اطلاعات خود را محدود به سلطنت و دربار نمی کرده است. بعبارت بهتر، چرخش اخبار و گزارشات در مثلث؛ دربارِ پهلوی، واشنگتن و تل آویو بوده است. در گواه همین موضوع، مادر محمدرضا شاه نقل می کند؛ روزی نصیری پیش پهلوی دوم آمده و برای تبادل اطلاعات با یکی از اضلاع مثلث فوق الذکر از وی کسب تکلیف می کند و بعد از اینکه از پیش شاه می رود، پهلوی دوم می گوید او قبلا اطلاعات را به آمریکاییها داده و تازه آمده و از من کسب تکلیف می کند. بنابراین ساواک حتی اگر اواخر عمر رژیم و بنا بر دلایل مختلف تحت کنترل پهلوی دوم نبوده اما توسط مدیران ارشد خود، تحت نفوذ و در اختیار اضلاع دیگر این مثلث قرار داشته است. از طرفی باید در نظر داشت نظریه پردازان و ماموران سایر سرویس های خارجی در ایران می دانسته اند که آژانس یهود نسبت به مسائل داخلی کشور تشکیلات اطلاعاتی داشته و اخبار و اطلاعات را از طریق ایستگاه موساد در ایران بهصورت گسترده جمعآوری می کند و به تل آویو ارسال می نماید. بنابراین ساواک و شرکای اطلاعاتی اش را از منظر امنیتی نمیتوان یک تشکیلات غیرموثر و بدون دستاورد دانست که در عملکرد خود و خنثی سازی تهدیدات علیه رژیم پهلوی ناموفق بوده و از اکثر جزئیات و تهدیدات امنیتی علیه رژیم آگاهی نداشته اند.
دربار و خانواده سلطنتی ساواک را از چشم شاه انداخت؟
ابتدائا باید گفت در جنایات و سرکوبگری ساواک دیگر تردیدی نیست، اما قرار نیست در این مقاله ی تحلیلی به ابعاد پیدایش انقلاب که جنبه هایی نظیر؛ جنایات ساواک و یا دیکتاتوری و فساد شاه و نظایر آن بود پرداخته شود بلکه با نگاه به سایر انقلابات معاصر همانند رومانی، بد نیست تامل گردد که چگونه سازمان ساکوریات که چشم و گوش چائوشسکو بود و در سرکوب مردم و تثبیت پایه های قدرت اربابش نقش بسزایی داشت در لحظه آخر و در میدان اصلی بخارست، به دیکتاتور رومانی پشت کرد. بنابراین؛ 1) فساد و جنایات سازمان جنایت کار ساواک و ظلم آنان به انقلابیون در تاریخ خواهد ماند لکن بیان این جنایات آن هم از زبان فرح(که خود در این جنایات مطروحه و سرکوب ها سهم مهمی دارد) و پیوند این موضوع با اظهارات پرویز ثابتی در خصوص رویدادهای مربوط به ساواک و محمدرضا شاه در ماه های آخر منتهی به انقلاب سال 57 کمی جای تامل دارد. فرح پهلوی در گفت و گویی با روزنامه ((دی ولت)) به این شکنجهها اعتراف کرده و در تایید مطلب پرسش گونه ی مصاحبه گر این روزنامه آلمانی مبنی بر اینکه هزاران نفر تحت شکنجه و آزار و اذیت رژیم پهلوی قرار گرفتند، می گوید: ((بله، ما اشتباه کردیم. اتفاقی که در آن زمان برای ما افتاد، وحشتناک است. مشاوران شوهرم، دولت و خود شاه به علائم هشدار توجه نکردند. شوهرم خیلی درگیر سیاست بود. او به افراد اشتباه اعتماد کرد و دست بسیاری از ژنرالها و مقامات عالی را آزاد کرد)). حالا باید میان این دو تمیز قائل شد و تاکید کرد که فرح پهلوی بعنوان نزدیک ترین فرد در دربار و خانواده سلطنتی به شاه، پرویز ثابتی را آدم اشتباهی می خواند یا پرویز ثابتی، دربار و خانواده سلطنتی را عاملی مهم برای از چشم افتادن ساواک و گزارشاتش در درگاه شاه و انحلال آن می داند.
2) شاید بتوان گفت شاپور بختیار از دیگر افرادی بود که توانست ساواک را از چشم شاه و سلطنت بیندازد. او سابقه ی خوبی از ساواک و پهلوی دوم در ذهن نداشت و از طرفی در اندک روزهای صدارت خود به سران ارتش رژیم شاه اعتماد کرده بود. اینکه ناچار به این اعتماد بود و یا واقعا به آن ایمان داشت موضوع این مقاله نیست اما بنظر می رسد انحلال ساواک در دوران شاپور بختیار پیوندی در بین همکاری بخشی از ساواک(بجز ادارات و افرادی که در سرکوب و شکنجه و جنایات نقش داشتند) با انقلابیون داشته باشد. از این منظر که خود را مطرود رژیم در حال سقوط می دیدند و از طرفی نیز خود را ابزار ملزم و قابل اتکا در انقلاب پیش رو می دانستند. باید اضافه کرد هوش اطلاعاتی و سوابق این افراد امنیتی هم بعضا به آنان کمک کرد که در بحبوحه ی تظاهرات و از هم پاشیدگی سلطنت بجای مبارزه و یا فرار از کشور، به دامان انقلابیون پناه بیاورند.
3) در نهایت نقش فردوست بعنوان یارِ دیرینه پهلوی دوم و فرد معتمد محمدرضا شاه و نیز مشاوره های وی به او را نباید فراموش کرد. چرا که هم صحبت های فرح پهلوی با روزنامه آلمانی گواه این موضوع است که شاه به ژنرال ها اعتماد کرده و هم وی در خاطراتش عملکرد خود علیه حکومت پهلوی در زمان اوجگیری انقلاب را تأیید میکند و در نهایت در صدور اعلامیه بی طرفی ارتش در 22 بهمن 57 نقش مهمی ایفا می کند.
سخن پایانی و پاسخ به سئوالات اصلی
در اینجا باید گفت که بنظر می رسد سرکوب های بی رحمانه ساواک که تحت فرمان محمدرضا پهلوی عمل می کرد، شکاف میان شاه و ملت را عمیق تر کرده بود و همین امر سبب رشد گروه های مختلف ضد رژیم در بین لایه های اجتماعی شده بود که حتی ریشه های فکری یکسانی هم نداشتند. این نیروها که متشکل از روحانیون، مارکسیست ها، بازاریان، کارگران(اصناف)، دانشجویان، نویسندگان و روشنفکران و ... بودند، یک ویژگی مهم داشتند که توانستند به شبکه ی منابع پنهان اطلاعاتی ساواک ضربه بزنند. آن ویژگی، تنوع فکری و ظاهری آنان بودکه در میان ملت جایگاهی را برای خود تصاحب کرده بودند. بعبارت بهتر هر شخصی که به شاه و سلطنتش ایمان نداشت، آنقدر تنوع فکری مخالف نظام حاکم را قابل دسترس می دید که به انتخاب خود سراغ یکی از این تفکرات رفته و با پیوستن به آن ها به مبارزه علیه رژیم شاه روی می آورد. اینجا بود که شبکه پنهان اطلاعاتی ساواک، تنها با یک نحله ی فکری در مبارزه نبود و تنها یک تیم و گروه و فرقه را تحت رصد اطلاعاتی قرار نمی داد و این گستردگی و وجود دشمن مشترک در بین انقلابیون، اتحاد بزرگی در برابر شبکه پنهان و جاسوسی ساواک ایجاد کرده بود. این مهم، مزیتی دیگری هم داشت و این بود که منابع پنهان ساواک و افسران آن ها که مامور رصد دائم در بین توده های مردم بودند، کم کم آگاهی پیدا کردند که شاه در میان ملت جایگاه خود را از دست داده و سقوط وی نزدیک است و از این رو سعی بر این داشتند تا فاصله ی خود را با ساواک و نظام حاکم حفظ کنند. از طرفی توصیه آمریکا و CIA مبنی بر کاهش اختیارات ساواک و کنترل آن سبب شد تا گروه های مخالف سلطنت و انقلابیون گام های بیشتری برای سرنگونی رژیم بردارند. هر چند اسنادی آشکار شده است که آمریکا در ادوار مختلف بدنبال تقویت ساواک و شاه بوده اما اینجاست که باید گفت ارباب سفارش دهنده و تولید کننده ی نهاد اطلاعاتی و امنیتی، مشتری مصرف کننده ی خود را کم کم شروع به بلعیدن کرده است. در همان فاصله، انقلابیون که از نحله های مختلف فکری بودند، به سوي یک هدف واحد برای سرنگونی دشمنی مشترک دست بکار شدند که در اینجا باید به نقش امام(ره) و وحدت آفرینی ایشان در میان گروه های مبارز اشاره کرد. از این رو آخرین مامور رسمی CIA در ایران در خصوص شاه و ابزار سرکوبش می افزاید مجموعه حکومت و ساواک بدون توجه به هشدارها و انتقاداتي از اين نوع که کم هم نبود کماکان هدفي جز ارتقاء نظام استبدادي حاکم بر کشور نداشت، تا جايي که طي سال هاي پاياني مقام شاه فقط اندکي از خدا فاصله يافت و در مثلث ((خدا، شاه، ميهن))جاي گرفت و تعليمات اسلامي در مدارس کمرنگ شد و در عوض، تبليغات گستردهاي در باب ضرورت وطنپرستي و عشق به شاه همهجا را فراگرفت. عکس محمدرضا در هر گوشهاي به چشم ميخورد و او را در حالتي نشان ميداد که گويي خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار تفقد است. در اين جريان ساواک همانند اداره پنجم کا.گ.ب شوروی که موظف بود استالین را شخصیتی خداگونه در بین جماهیر خلق نشان دهد، نقش عمدهاي به عنوان گرداننده اصلي ماشين تبليغاتي رژيم ایفا می کرد و سعی داشت شاه را به صورت يک موجود فوقبشر جلوه دهد. تا جايي که در پوسترهاي مربوط به شعار خدا، شاه، ميهن، لغت شاه را بزرگتر و بالاتر از خدا می نوشتند. بعبارت بهتر ساواک در مواقعی بجای اینکه به ماموریت های اصلی خود بپردازد، گاهی از تحرکات انقلابي مردم غافل می ماند و در نهایت با بحران بزرگتری مواجه می شد.
اما همانطور که بارها در این مطلب تاکید شد، ساواک مشتری ثابت CIA و موساد بوده همان سازمان هایی که اطلاعاتمحور هستند. یعنی دارای هوش تحلیلی از وضعیت اجتماعی می باشند که این وضعیت اغلب از اخبار آشکار و سطوح جامعه جمع آوری می شود. پس اگر خود ساواک هم بیش از حد درگیر سرکوب گروه های مخالف داخلی می شده و از وضعیت فرهنگی و اجتماعی و نارضایتی های سیاسی داخلی غافل می شده است، اما شرکا و اربابانش با عنایت به سوابقی که از این سازمان های امنیتی و اطلاعاتی بزرگ غربی در دسترس است، هم توانایی هدایت ساواک به سمت ماموریت های اولویت دار طبق تهدیدات امنیتی داخلی را داشته اند و هم اگر به هر دلیلی ساواک قدرت تحلیل اجتماعی و اطلاعاتی از اتفاقات ماه های آخر به انقلاب را نداشت، می توانستند رصد تحولات داخلی ایران را بوسیله شبکه جاسوسی غربی و یهودی انجام دهند و گزارش آن را چه به ساواک و چه به دربار پهلوی منعکس کنند، تا از سقوط متحد اصلی خود در منطقه جلوگیری کنند. اما مرور تاریخ و گزاره های فوق نشان داد، عواملی در دربار و خانواده سلطنتی و همچنین در بین افسران ارشد و معتمدین شاه، ساواک را به یک چشم کور و گوش کر تبدیل کردند و در نهایت آن را از چشم شاه انداختند و این سازمان را برای همیشه منحل کردند و در نهایت انقلابیون به رهبری امام(ره) و وحدت آفرینی ایشان در بین آحاد ملت بساط ظلم و جنایات را برای همیشه برچیدند.
گزیده ای از منابع: عمده محتوای این مقاله تحلیلی است و سایر بخش ها با همکاری پژوهشی آقای دکتر مرتضی کریمی، پژوهشگر روابط بین الملل و استاد دانشگاه و همچنین برگرفته از منابع و داده های اینترنتی، مصاحبه های موجود با افراد مرتبط و همچنین کُتبِ راویِ دورانِ مورد نظر پژوهش جمع آوری شده است.
انتهای پیام
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com