امام سجاد عليه السلام فرمود «تعصبي كه انسان به خاطر آن مرتكب گناه مي شود، اين است كه شرار طايفه خود را بهتر از خوبان گروه ديگر ببيند و تعصب اين نيست كه انسان به طايفه و قوم خود محبت داشته باشد بلكه آن است كه قوم خود را براي ظلم ياري دهد.»
تعاملات و رقابت هاي سياسي، ميدان دوئل نيست. اما سياستمداراني چنين مي
كنند و از رقابت، دوئل مي سازند. آن قدر رقابت سياسي را حيثيتي و ناموسي
مي كنند كه مجبور به دوئل شوند. سياستمداراني هم هستند كه به خيال دوئل و
شليك به رقيب، خودزني مي كنند. عمل زدگي و غرق خواسته يا خشم- ميل و
غضب-شدن، گاه چنان سياستمداران را مدهوش خود مي كند كه به هواي رقيب، خود
را زخمي و خونين و مالين مي كنند. خيلي كه غيرتي مي شوند و روي دنده لج مي
افتند، به بشكه هاي انتحاري مي مانند. ممكن است سالها اندوخته اعتبار خود
را در چند روز منفجر كنند شايد تركشي هم به حريف و رقيب بگيرد! اين تعبير
را اميرمؤمنان علي عليه السلام به مردي گفت كه مي ديد بر عليه دشمن خويش مي
كوشد اما به خود آسيب مي زند. فرمود «انما انت كالطاعن نفسه ليقتل ردفه.
تو مانند كسي هستي كه با نيزه خود را مي زند تا كسي را كه پشت سرش نشسته از
پا درآورد!» (حكمت 296نهج البلاغه).
آيا نمي توان با وجود رقابت و
تفاوت، اختلاف ها را مديريت كرد و سياست را به سامان عقلانيت و اخلاق
رساند؟! مخاطب اين پرسش فقط طيف هاي اصولگرا نيستند هرچند كه آنان به عنوان
متوليان امروز اجزاي حاكميت، به تامل در ابعاد اين پرسش سزاوارترند. گزاره
اصلي اين است كه «تكالب» جايي نه در منطق ديني و نه در تراز عقلانيت
ندارد. متحد جان هاي مردان خداست و اين جان گرگان و سگان است كه از هم
جداست. منطقي است اگر صاحب منصبان در رژيم صهيونيستي همديگر را سگ هايي كه
زياد پارس مي كنند خطاب قرار دهند يا در فرانسه اندكي مودبانه تر با هم
ديالوگ كنند و مثلا شعار دهند «هركس به ساركوزي راي دهد، گاو است». با اين
وجود، ساركوزي در فرانسه پيروزي رقيب خود را - آن هم با 3درصد اختلاف راي -
پذيرفت و تبريك گفت و در رژيم صهيونيستي، همان ها كه يكديگر را سگ خطاب مي
كردند، دولت ائتلافي تشكيل دادند تا رژيم تل آويو بيش از اين در گرداب
بحران هاي عظيم فرو نرود. بي گمان در اين دو رويداد اندرز و عبرت است كه
مولاي متقيان فرمود «در هر چيز اندرز و عبرت است براي عبرت اندوزان صاحب
خرد».
«لجاجت» يكي از بزنگاه هاي خودزني و انتحار است همچنان كه تعصب
باطل. پيامبر اعظم(ص) فرمود «از لجاجت بپرهيزيد كه آغاز آن ناداني و پايان
آن پشيماني است». و از اميرمؤمنان فراوان نقل شده كه «لجاجت، زيان بارترين
چيزها در دنيا و آخرت است... جنگ ها در پي دارد و دلها را از كينه پر مي
كند... بذر شرارت است... تدبير را سست مي كند ... راكب خود را به زمين مي
زند... انديشه را تباه مي سازد... و براي انسان لجوج هيچ تدبيري نيست.»
اولياي دين فرموده اند هركس لجاجت بورزد و به آن پاي فشارد، بخت برگشته اي
است كه قلب او زنگار بسته و پيشامدهاي بد بالاي سر او مي گردد.» و آنچه قفل
اين زنجير دست و پاگير مي نمايد، تعصب باطل است. تعصب ناروا ظاهرا
سياستمداران را نسبت به حلقه ها يا اشخاص خاص غيرتي مي كند اما در باطن
رشته هاي حقيقي غيرت آنها را شل مي كند. غيرتي مي شوند نه براي حدود الهي،
به هم مي ريزند اما نه براي حقوق مردم، برمي آشوبند اما نه آنجا كه بايد.
آخر اين خط را حضرت اباعبدالله الحسين(ع) هشدار داد آنجا كه اهل ايمان را
از سرنوشت احبار و برگزيدگان يهود برحذر داشت؛ مي ديدند حدود الهي نقض مي
شود و دم برنمي آوردند اما اگر گمان مي بردند چيزي حق آنهاست در ستاندن
آنها به هر قيمت دريغ نمي كردند. شدند شايستگان لعنت خدا!
امام سجاد
عليه السلام فرمود «تعصبي كه انسان به خاطر آن مرتكب گناه مي شود، اين است
كه شرار طايفه خود را بهتر از خوبان گروه ديگر ببيند و تعصب اين نيست كه
انسان به طايفه و قوم خود محبت داشته باشد بلكه آن است كه قوم خود را براي
ظلم ياري دهد.» اگر كساني مدعي طرفداري از خط امام(ره) هستند، نمي توانند
با گروه هايي الفت و ائتلاف كنند كه دشمنان اين مرام بودند. و اگر كساني
شعار سازندگي يا عدالت را سر دست گرفتند، سزاوار نبود كه از مفسدان اقتصادي
و غارتگران بيت المال و صاف كنندگان جاده فساد صرفا به اعتبار عصبيت هاي
باندي جانبداري كنند، اتفاقي كه مع الاسف در دوره هاي مختلف رخ داد.
باوركردني نبود اما در وزارت كشور دولت اصلاحات، براي يك متهم فساد ستاد
حمايت تشكيل دادند و بست نشستند. يا در دولتي ديگر بسيج شدند تا از سرعت
محاكمه بكاهند و اعتبار دادگاه را ملكوك كنند. اين غيرت از كجا آمد كه برخي
مدعيان آباداني و سازندگي و اصلاحلات و عدالت طلبي را تبديل به سپر بلاي
مفسدان اقتصادي و فرهنگي و سياسي و انگشت نما كرد؟!
مي شود از زاويه
ديگري به ماجرا پرداخت تا خيلي هم به كسي برنخورد. چه تغييري در كمتر از 2
سال رخ داد كه موجب شد جناب طلحه و زبير بيعت خود را با اميرمؤمنان(ع)
بشكنند و از مطالبه عدالت- كه تا مرز تندروي و ترور خليفه سوم پيش رفت- به
نقيض آن يعني ويژه خواهي و امتيازطلبي برسند و سرانجام دست ائتلاف در دست
امثال مروان بن حكم و وليدبن عقبه اي بگذارند كه اساسا به اعتبار حضور
اشرافي و بدعتگزار آنها در حاكميت خليفه سوم سر به شورش و اعتراض گذاشته
بودند؟ اين وسط كدام تحول پيش آمده بود؟ يا مي توان پرسيد كدام بلا به جان
فرقه خوارج افتاده بود كه به معاويه حسن ظن و اعتماد مي كردند اما نسبت به
علي بن ابيطالب(ع) دچار سوءظن شده بودند؟ نه به آن خوش بيني و نه به اين
بدگماني! درد آقاي اشعث بن قيس- پدر محمدبن اشعث سردسته خو ن آشامان كربلا و
جعده همسر جفاكار امام حسن عليه السلام- دين نبود اما با اين وجود تبديل
به مقتداي دينداران خوارجي شد. آنها اگر تعادلي در دينداري داشتند چرا از
خوردن خرمايي كه از شاخه نخلي به پشت ديوار افتاده بود، عذاب وجدان مي
گرفتند و حلاليت مي خواستند اما شكم يك انسان مسلمان و همسر باردار وي را
صرفا به اعتبار اينكه محبت اميرمؤمنان(ع) در دلشان بود، سفره كردند و آخ هم
نگفتند؟! آيا تلخ و عبرت آموز نيست؟
آغاز اين سقوط از كجا بود؟ بدعت
آوردن و خود را تراز حق بلكه بالاتر از آن دانستن از يك سو و پشت به پشت هم
دادن در امر باطل؟ رجل سياسي با سابقه بودن اما سر بزنگاه، سربازگيري شدن
در خدمت جبهه باطل؟!زبير سيف الاسلام را با وليدبن عقبه اي كه به خاطر
شرابخواري و فسق علني، به دست علي بن ابيطالب(ع) حد بر او جاري شد چه
معاملت؟! به كسي برنخورد اما سلطنت طلبان و نهضت آزادي و انواع فرقه هاي
نفاق را چه نسبت با نخست وزير و رئيس مجلس و رئيس جمهور اسبق جمهوري
اسلامي؟! يا فلان مدير دولتي را چه تجانس با متهم اول فساد بانكي كه باعث
لابي اين دو در طبقه هفتم فلان هتل شود؟ و يا اصولگرايان مجلس را چه نسبت
با آلودگان فتنه و آشوبگري و يارگيري از آنها در رقابت هاي درون گروهي
فراكسيون اصولگرايان؟! و... آيا اين همه عمل زدگي انواع طوايف سياسي، علت
كافي نيست براي اينكه فرصت ها و چالش هاي مهم ملي بعضا به حاشيه بيفتد و
حاشيه سازان، معركه گير و ميداندار شوند؟! بايد نگران باشيم اگر برخي
اختلاف سليقه ها و رقابت هاي ما از دوئل يا خودزني سردر مي آورد اما آنجا
كه بايد در مبارزه با مفاسد و معارضه با دشمنان جديت مجاهدان را داشته
باشيم، به تفرقه ميان دوستان يا ائتلاف با نامحرمان ميل كنيم. يارگيري از
اغيار در وزن كشي ها و رقابت ها، دوستي با مارهاي خوش خط و خالي است كه
زماني طيفي از مدعيان اصلاح طلبي را زهرآگين خود كرد و اكنون مي تواند
مدعيان اصولگرايي را از پا درآورد؛ به بهانه انتخابات رياست جمهوري باشد يا
مجلس و هيئت رئيسه آن يا هر دستاويز ديگر.
چه خطاب عتاب آميزي دارد
كلام الهي در آيه 75 سوره نساء.مي فرمايد شما را چه شده كه در راه خداوند و
مستضعفان - از مردان و زنان و كودكان - مجاهدت نمي كنيد درحالي كه فرياد
استغاثه آنها بلند است. جاي شگفتي خواهد بود اگر مؤمنان به پروردگار، فرصت
هاي بزرگ پيروزي و فرياد استغاثه ستمديدگان را در بزنگاه تاريخ ببينند اما
نشسته بر مركب لجاجت، مشغول خراشيدن سيماي هم و دوئل با يكديگر باشند.
مولاي متقيان بارها غمگنانه از اجتماع دشمنان بر باطل خويش و پراكندگي
دوستان ازحق گلايه كرد، گلايه اي كه مخاطبان خود را هرگز از ملامت و سرزنش
رها نخواهد كرد. امام درباره هجوم سپاه غارتگر شام- به فرماندهي بسر بن
ارطاه - و سنگيني ياران در مقابله با اين تهاجم مي فرمايد: «به خدا سوگند
يقين دارم كه آنها به زودي اقتدار را از شما مي گيرند به خاطر اجتماعشان بر
باطل خود و تفرقه شما نسبت به حق تان، و به خاطر نافرماني امام خويش در
امر حق و اطاعت آنها از پيشوايشان در امر باطل، و اينكه آنها نسبت به صاحب
خود اداي امانت مي كنند و شما خيانت مي كنيد» (خطبه 52 نهج البلاغه).
آن حضرت در خطبه ديگري كه واكنش به هجوم سپاه شام به منطقه انبار و تبيين
فضيلت جهاد است، تأكيد مي كنند «جهاد دري از درهاي بهشت ... و سپر محكم و
زره استوار الهي است كه هر كس از سر اختيار از آن رو گرداند خداوند لباس
مذلت و بلا به او مي پوشاند... من شب و روز و پنهان و آشكار شما را به جهاد
با اين قوم فراخواندم و گفتم با آنها بجنگيد پيش از آن كه به جنگ شما
بيايند، كه به خدا سوگند با هيچ گروهي در خانه اش نجنگيدند مگر اينكه او را
ذليل كردند. اما شما تكليف را به گردن هم انداختيد و يكديگر را خوار
ساختيد تا مهاجمان از هر سو تاختند... شگفتا! شگفتا! كه به خدا سوگند
اجتماع آنها بر باطل خويش و تفرقه شما از حقتان، قلب را مي ميراند و اندوه و
غم را با خود مي آورد. زشتي و اندوه بر شما باد كه نشانه هايي براي تيرهاي
دشمن شده ايد؛ غارت مي شويد اما حمله نمي كنيد. مي جنگند و نمي جنگيد. و
خدا نافرماني مي شود و شما رضايت مي دهيد...» (خطبه 72 نهج البلاغه).
همه
غيرتي مي شوند و رگ گردن شان بيرون مي زند. اما بايد به اين غيرت هويت و
جهت داد تا فقط براي رضاي خدا و خلق بجنبد و بس. سياستمداراني كه غيرتشان
ته كشيده، بايد نگران شوند از اين عارضه. آنها هم كه بر سر حواشي غيرتي مي
شوند و زمينه غفلت از مصلحت ها و اولويت هاي بزرگ را فراهم مي كنند يا
اساسا در آتش اين حواشي مي دمند و رهزنان را فراري مي دهند، دچار نوع ديگري
از اين عارضه اند. شماري از سياستمداران و رسانه هاي آنها را بايد نهيب زد
كه غيرت شما كجاست و شماري ديگر را كه اهل بصيرت و غيرتند بايد به اين
كلام اميرمؤمنان پس از كشته شدن سران پيمان شكن فتنه جمل رهنمون شد كه از
«صبر در كنار بصيرت» خبر دادند و خطاب به آنها فرمودند: «پيوسته منتظر
عواقب خيانت شما بودم و آثار فريب خوردگي را در سيماي شما مي ديدم. لباس
دين شما را از من مي پوشاند و صدق نيتم مرا بر باطن شما بصير و بينا مي
ساخت» (خطبه 4 نهج البلاغه). يعني كه صبر سازنده و فعال مأموريت اميرمؤمنان
بود در قبال گرويدگان به فتنه و انحراف تا فرصت جبران داشته باشند و در
غير اين صورت بر طبل رسوايي خود بكوبند. به همين دليل هم امام پرچمداران
مقابله با فتنه را صاحبان بصيرت و صبر- و نه صرف بصيرت- معرفي كرد و فرمود
الا و لايحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر.
محمد ايماني