به گزارش بولتن نیوز به نقل از تسنیم، کتاب «سیطره» نوشته کیانوش گلزار راغب خاطرات هفت سال نفوذ «نادر کیانی» از نیروهای انقلابی ایران به اردوگاه حزب دموکرات کردستان ایران و سازمان کومله در اقلیم کردستان عراق است، کتابی که کیانوش گلزار راغب نگارش آن را بر عهده داشته و انتشارات سوره مهر آن را وارد بازار نشر کرده است.
کیانی که تا سطوح عالی سازمانی و مسئول کل پذیرش این سازمان رشد کرده و با دسترسی به اطلاعات ارزشمند درونگروهی، گرفتار زندان اقلیم کردستان میشود و با تحمل رنج و مرارت زیاد، عاقبت به کشور باز میگردد و ثمره سالها تلاش و مجاهدت خود را در خدمت نظام جمهوری اسلامی ایران قرار میدهد.
بعد از انقلاب اسلامی ایران، گروهکهای ضدانقلاب فرصت پیدا کردند تا اسلحه و مهمات پادگانهای نظامی را غارت و علیه انقلاب اسلامی به جنگ مسلحانه بپردازند. آنها هزاران نفر از رزمندگان اسلام و مردم کردستان را قتل عام کردند. در سالهای اولیه دفاع مقدس این گروهکها از ایران رانده شده و به دامن دشمن پناه بردند و دست به ترورهای کور مردم ایران زدند.کتاب «سیطره» اطلاعات خوبی از مناسبات داخلی ضد انقلاب، هویت سران احزاب، فساد و فحشاء و روابط داخلی و خارجی آنها برملا میسازد.
نادر کیانی که در این کتاب به روایت 7 سال نفوذ خود در کومله پرداخته است، پرده از جنایتهای بیشمار این گروهکهای تروریستی بر میدارد، یکی از جذابترین بخشهای کتاب حضور داوطلبان مختلف در کومله و بیان سرنوشت آنها از زبان نادر کیانی است. جوانانی که با تبلیغات بیپشتوانه با سودای سفر به اروپا با پای خود به کومله میآمدند اما بعد از مشاهده وضعیت اسفبار مقر پشیمان میشدند. برخی میتوانستند برگردند اما برخی دیگر به طرز فجیعی نیست و نابود میشدند.
کتاب اطلاعات بسیار خوبی از کومله، مناسبات آنها با کشورهای مختلف و نوع ارتباط با دیگر انشعابات کومله به دست مخاطب میدهد. جنایت، تجاوز، بیاخلاقی، بیبند و باری، لاابالیگری، وضعیت اسفبار زنان و دختران، اعتیاد و تاکید بر خداناباوری از برجستهترین اطلاعاتی است که این کتاب به مخاطب میدهد. تصویری واقعی از گروهکهای تروریستی کرد که خود را حامی مردم معرفی میکنند، اما حتی چشم دیدن هم را نیز ندارند.
خبرگزاری تسنیم به مناسبت انتشار این کتاب که چندی پیش در مراسمی در حوزه هنری رونمایی شد، با نادر کیانی گفتوگویی داشته است، کیانی در این گفتوگو از جلسات رهبران سازمان، ارتباط کومله با اسرائیل، تهدیدهایی که پس از انتشار کتاب متوجه او بوده و واقعیتهای پشت پرده احزاب تروریستی کرد سخن گفتهاست، این گفتوگو به شرح ذیل است:
اجازه دهید گفتوگو را با این پرسش آغاز کنیم که ماجرای نفوذ شما به کومله چگونه پیش آمد و چگونه وارد این سازمان شدید و تا سطوح بالا پیش رفتید؟
بنده از سنین نوجوانی علاقهمند به فعالیت در نهادهای امنیتی و نظامی کشور بودم، تقریبا هیچ نیروی مسلحی نمانده بود که بنده برای پذیرش مراجعه نکرده باشم، در تمام مراحل پذیرش و گزینش، عقیدتی، تست آمادگی جسمانی، امتحانات ورودی و... قبول میشدم، اما وقتی به مرحله آخر یعنی تحقیقات محلی میرسید، متاسفانه، به دلیل عضویت داییام در حزب دموکرات ـ که در زندگیام ایشان رو ندیده بودم و حتی سنم به زمان عضویت وی در حزب منحله دمکرات نمی رسید ـ رد می شدم، این مسئله که واقعا به ناحق بود خیلی روی روحیه من تاثیر منفی داشت، اما تسلیم نشدم.
در کردستان همه تقریبا با نام کومله و دمکرات آشنایی دارند و در برخی موارد هم نیروهایی به عنوان فعال تشکیلات مخفی این گروهکها دارند، یک شب در منزل پدربزرگم در منطقه امیرآباد بوکان بودم که سروصدای زیادی از کوچه شنیدم، گویا یک فعال تشکیلات مخفی ضدانقلاب توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده بود، وقتی ابهت نیروها را دیدم، دوباره به فکر فرو رفتم و گفتم من باید کاری کنم، باید خودم رو ثابت کنم، باید ثابت کنم من هیچ ربطی به گذشته داییام ندارم (دایی بنده در زمان تولد من ـ سال 1359 ـ معلم فرزندان اعضای حزب منحله دمکرات بود و سال 1361 برای پناهندگی عازم سوئد شد و دیگر از آن زمان هم فعالیتی برای دمکرات نداشت).
به اداره اطلاعات شهر محل سکونت پدربزرگم رفتم و گفتم من را که قبول نمیکنید، اجازه بدهید به کومله نفوذ کنم. اما گفتند، خیر چون شما از بسیجیان فعال منطقه هستید و زود شناخته میشوید، کشته خواهی شد. از من اصرار و از اطلاعات انکار. تا اینکه تصمیم مهمی گرفتم، گفتم خودم برای نفوذ به کومله میروم و وقتی رسیدم و جاپای خود را محکم کردم، تماس میگیرم و میگویم حالا من در خدمتم( به عبارتی دستگاه امنیتی را در مقابل کار انجام شده قرار دهم) و همین اتفاق هم افتاد.
در ابتدا به خاطر یک اتفاق سر از حزب منحله دمکرات در اردوگاه کویه درآوردم، اما چون شناختی از من نداشتند و به قول خودشان اظهاراتم ضد و نقیض بود، به من مشکوک شده و پس از چند ماه من را اخراج کردند. بعد دیگر به دنبال همان هدف اصلیام کومله رفتم، عازم سلیمانیه شدم و با پرسوجو از راننده تاکسی آدرس مقر کومله در منطقه رزگاری سلیمانیه را پیدا کردم و خودم را داوطلب پیشمرگی معرفی کردم. از شانس خوب من دو عضو فعال تشکیلات مخفی که از سوی نیروهای امنیتی منطقه امیرآباد بوکان شناسایی شده بودند و به همراه اعضای خانواده به کومله فرار کرده بودند، پدربزرگم را می شناختند و همین مسئله باعث شد که به من اعتماد کنند و مسئول واحد تحقیق کومله اعلام کرد این دو نفر تو را ضمانت کردهاند و میتوانی پیشمرگ شوی.
دورههای پذیرش و آموزش را گذراندم، برابی رسیدن به سطحی بالاتر از هنری که داشتم استفاده کردم، به کار سیمپیچی الکتروموتور کولر و پمپ آب آشنایی کامل داشتم، کردستان عراق هم گرم بود و در خانه تمام پیشمرگان و اعضای رهبری کولر و پمپ آب وجود داشت، گفتم دیگر موتورهای سوخته و کارهای تعمیر کولرها را به سلیمانیه و بازار نبرید، پول اضافی ندهید همه را من مجانی سیم پیچی و تعمیر میکنم، در اوج گرمای تابستان با این کار سخت و طاقتفرسا کنار آمدم، تا بتوانم به مدارج عالی برسم و به من اعتماد کنند. همین اتفاق هم افتاد و این کار موجب محبوبیت بنده شد.
مسئولیتهای مهمی به من محول شد، از جمله مسئول مقر مهمانان، گویندگی در رادیو حزب کمونیست ایران(کومله)، مسئولیت در واحد آماده (گارد حفاظت از اعضای رهبری کومله)، مسئول تاسیسات و فنی و 3 سال مسئول پذیرش که تمام ورودیها یعنی داوطلبان پیشمرگی کومله از فیلتر بنده رد میشدند. در واقع دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی بر این کار نظارت داشت!
بنده دبیر حوزه حزب کمونیست، نماینده کنگرههای مختلف کومله و حزب کمونیست ایران و مشاور کمیته رهبری کومله نیز بودم و بسیار مورد اعتماد سرکرده کومله و دیگر اعضای رهبری بودم و وقتی مشخص شد که بنده چه کسی بودم دیگر به سایه خود نیز اعتماد نداشته و ندارند، کومله متوجه شده بود در طول 3 سال مسئولیت پذیرش؛ هر فردی را که دوست داشتم پیشمرگ کردم و هر که را دوست نداشتم رد کردم و دیگر نمیدانستند چند نفر از طرف جمهوری اسلامی جذب گروه شدهاند.
* با توجه به حساسیت موضوع و تهدیدهایی که ممکن است بر علیه شما وجود داشته باشد، چه شد که به روایت خاطرات خود رضایت دادید؟ بعد از آزادی آیا تهدیدهایی از سوی این گروهکها دریافت کردید؟
سوال بسیار خوبی است، بنده از سال 1387 که به کشور برگشتم مورد تهدید قرار گرفتم، ابتدا چند ماه بعد از آزادی و بازگشت به کشور، گروهک تروریستی کومله بیانیهای رسمی منتشر کرد و در این بیانیه با نام بردن از بنده، اعلام کردند که «مردم بدانید نادر کیانی که مدتها در حزب ما (کومله) بوده، از نیروهای اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی بوده و به محض لو رفتن دستگیر شد و پس از آزادی از زندان اقلیم کردستان، به کشور برگردانده شد و در صورت مشاهده وی، با همین اعتبار با او برخورد شود». منظور از این جمله که «با همین اعتبار با او برخورد شود» یعنی نادر کیانی را هر جا که دیدید حذف کنید (ترور). درست است که خانواده پدری من در خراسان هستند، اما خانواده مادری من در کردستان بودند، شهر بوکان منطقه امیرآباد بوکان، پدربزرگ و مادر بزرگم در امیرآباد بوکان زندگی میکردند، من که دوران بچگی با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی میکردم خیلی به آنها وابسته بودم، اما بخاطر اوج تهدیدها، از زمانی که به کشور برگشتم تا لحظه فوت این عزیزانم، نتوانستم یک بار هم به دیدن آنها بروم.
خاطراتم را از نفوذ در کومله روایت کردم تا فاصله شعار تا عمل این گروهکها را نشان دهم
7 سال که از کشور دور بودم نتوانستم آنها را ببینم و بعد از برگشت هم بخاطر تهدیدها و رعایت حال آنها باز نتوانستهام، به آنها سر بزنم. وقتی مادربزرگم در حال مرگ بود مادرم به من زنگ زد، مادربزرگم میخواست من را ببیند، اما نتوانستم بر بالین او حاضر شوم و این درد تا به امروز با من است. یا وقتی پدربزرگم چند سال بعد از مادربزرگم به رحمت خدا رفت باز هم نتوانستم به دیدنش بروم چون مرتب تهدید به مرگ میشدم. وقتی 2 سال پیش مادرم کرونا گرفت و در سی.سی.یو بستری بود و 90 درصد ریههایش درگیر شده بود، میدانستم زنده نمی ماند، باز هم نتوانستم به بیمارستان بروم و مادرم را ببینم، موقع خاکسپاری هم نتوانستم بروم تا امروز هم این درد با من است که نتوانستم سر خاک مادرم بروم. خوب من دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم، برای همین تصمیم به بازگو کردن خاطراتم گرفتم تا مردم و خصوصا جوانان به خوبی فاصله شعار تا عمل این گروهکها را بشناسند و فریب نخورند.
هدف دیگرم این بود که کومله بداند با وجود همه تهدیدها و بلاهایی که سر من در طول این سالها آمده، نتوانستهاند از انگیزههای من کم کنند. تهدید گروهکها تا به امروز هم ادامه دارد، هر چند مدت یکبار بیانیه و گزارشی علیه بنده در سایتها و شبکههای اجتماعیشان مینویسند و بارها هم به صفحات بنده در اینستاگرام و فیسبوک حمله کرده و علنا و آشکارا تهدید به مرگ کردهاند.
واکنش کومله به انتشار خاطرات نفوذی ایران
* بعد از انتشار کتاب چه بازخوردهایی دریافت کردید؟ چه از طرف مردم کردستان و چه از طرف گروهکها.
خدا رو شاکر هستم که کتاب «سیطره» با استقبال بسیار خوبی از سوی مردم روبرو شد، صدها نفر از اعضای کومله و دیگر گروهکها در خارج از کشور دنبال خرید کتاب بوده و از طرق مختلف به برخی از آنها کتاب رسیده است، حتی سرکردگان گروهکهای کومله و حزب دمکرات از اعضای تشکیلات مخفی خود خواسته بودند تا کتاب را برایشان ارسال کنند، مطالبی هم در این مورد منتشر کردهاند، کومله که حرفی برای گفتن ندارد، تلاش دارد تا با دروغگو خطاب کردن بنده، جواب منتقدان خود را بدهد که در این امر هم موفق نبودهاند. خبرهای زیادی شنیدهام که مردم کردستان کتاب را تهیه کرده و از آن استقبال کردهاند. طبیعتا هواداران ضد انقلاب هم تلاش میکنند تا از سیاست همیشگی کومله و دمکرات تبعیت کنند( اینکه رژیم جمهوری اسلامی قصد خراب کردن احزاب کرد را دارد)! فروش خوب این کتاب هم نشاندهنده این واقعیت است که مردم قدرشناس کشورمان، پیگیر مسائل بوده و همیشه دنبال کشف حقیقت هستند. از همه مردم عزیز کشورم خصوصا جوانان، کردستانیها و افرادی که قصد دارند به گروهکها ملحق شوند، میخواهم قبل از هر اقدامی، کتاب را بخوانند و بعد تصمیم بگیرند. پیشمرگانی را هم که از قدیم می شناسم و هنوز در کومله هستند و با بنده در ارتباط هستند، بسیار از بنده بخاطر بازگو کردن خاطرات در کتاب سیطره تشکر کرده و ابزار خوشحالی کرده اند و از حال و روز بد سران کومله بعد از انتشار کتاب سخن میگویند.
*با توجه به اینکه تا سطح مشاوره کمیته رهبری کومله پیش رفتید، طبیعتا به جلسات با رهبران اصلی سازمان هم دعوت میشدید، از حال و هوای این جلسات بگویید؟
همانطور که در ابتدا عنوان کردم، بنده مسئول کل پذیرش و جذب کومله بودم، آنهم به مدت 3 سال، مشاور کمیته رهبری و نماینده کنگره را نیز بر عهده داشتم، به منزل شخصی سرکرده کومله و دیگر اعضای رهبری به راحتی اجازه ورود داشتم. زمانی هم که از مسئولان تیم واحد آماده(حفاظت و اسکورت رهبری) بودم، یعنی رفت و آمد اعضای رهبری و شخص سرکرده کومله به فرودگاه برای عزیمت به اروپا یا بازگشت از اروپا با بنده بود، در اکثر جلسات حوزههای حزبی، بنده چون دبیر حوزه بودم، حضور مستمر داشتم، اکثر جلسات گفتوشنود با کمیته مرکزی حضور داشتم. در جلسه اعضای رهبری با احزاب کردستان عراق از جمله حزب شیوعی کردستان، حزب سوسیالیست کردستان، اتحادیه میهنی کردستان و... حضور داشتم چه بعنوان محافظ سرکردگان کومله چه به عنوان اعضای هیئت همراه. در مقر ناوندی(مقر کمیته رهبری) معمولا قبل از برگزاری جلسه با اعضای عادی، نشستی با بنده و دیگر دبیران حوزهها برگزار می شد.
درگیریهای پر از دشمنی و خصومت درونی دموکرات و کومله
* کومله و دموکرات در موارد متعددی با هم مشکل داشته و درگیر میشدند (جنگ داخلی کردستان ایران) این میزان درگیری و نوع نگاه آنها به ماجرا چطور بود؟ و دقیقا به دنبال چه بودند؟ با توجه به اینکه این درگیریها حتی به داخل حزب کومله هم کشیده شد و جناح عبدالله مهتدی با جناح منصور حکمت درگیر شدند، این درگیریها در داخل حزب چقدر جدی بود و چه تبعاتی داشت؟
ببینید، وقتی ابتدا به حزب منحله دمکرات نفوذ کردم، در کتابخانه پیشمرگان دمکرات، جزوه، کتابچه، کتاب، روزنامه و نشریات حزبی مربوط به دهه 60 که اوج جنگ داخلی کومله و دمکرات در کردستان بود، وجود داشت، اعضای جدید را ملزم میکردند، تا این کتابها و نشریات را مطالعه کنند تا بهتر با کومله و جنایات این گروه آشنا شوند، در حزب تبلیغ میشد که کومله به مادر و خواهر خودش هم رحم نمیکند، چون کمونیست هستند، به عشق آزاد و بی بندوباری جنسی اعتقاد دارند، آنها به اسرا و زنان پیشمرگ ما تجاوز میکردند و....
وقتی از سران دمکرات از جمله «کاوه بهرامی» میپرسیدیم پس چرا الان با هم ملاقات میکنید و دوست هستید؟ میگفت؛ بخاطر رژیم! ما نباید آتو دست رژیم بدهیم، نباید بگذاریم رژیم در جریان اختلافات و دشمنی ما قرار بگیرد.
همین دیدگاه در کومله هم نسبت به دمکرات بود، دقیقا کتاب، نشریه و جزوههای زیادی در کتابخانه موسوم به کتابخانه "گردان شوان"، علیه حزب منحله دمکرات منتشر شده و میشد، کومله، حزب دمکرات را سازشکار مینامید، آنها را ناسیونالیست خطاب و حزبی معرفی میکردند که بخاطر قدرت با جمهوری اسلامی هم کنار میآیند.
در داخل دو گروه، نسبت به یکدیگر دید بسیار منفی و پر از دشمنی و خصومت وجود داشت و هنوز هم همینطور است.
در جلسات داخلی، مرتبا اعضای رهبری از سوی اعضا سرزنش میشدند که نباید با حزب دمکرات ائتلافی داشته باشند. در اصل جنگ دو گروه، بر سر قدرت است، کومله خود را قدرت اول در کردستان مینامد، حزب دمکرات هم میگوید ما قدیمیتر هستیم و این ما هستیم که حزب اول در کردستان هستیم و در دهه 60 هم دقیقا بر سر همین مسئله صدها پیشمرگ دو طرف به هلاکت رسیدند.
شوی سیاسی کومله و دموکرات
عبدالله مهتدی شخصیتی دورو و منفعتطلب دارد، عبدالله مهتدی در زمانی خود پیرو نظریات منصور حکمت بود، تلاش زیادی میکرد در جمع منصور حکمتیها جایی داشته باشد، اما منصور این فرصت را به مهتدی نمیداد و همین مسئله باعث شد که عبدالله مهتدی امروز یکی از اصلیترین دشمنان کمونیست کارگری باشد. کومله و دمکرات همواره در تلاش هستند جمهوری اسلامی چیزی از اختلافات آنها متوجه نشود و هر آنجه در رسانهها دیده میشود و این گروهکها متحد یکدیگر دیده میشوند، در حقیقت ماجرا اینطور نیست و همه اینها یک شوی سیاسی است.
* آیا در جلسات هماهنگی با دیگر گروهها مثل دموکرات هم حضور داشتید و اگر حضور داشتید در این جلسات بر سر چه موضوعاتی صحبت میشد و نتیجه این جلسات چه بود؟ بحث درگیری با جمهوری اسلامی چه اندازه مطرح بود؟
بله، بنده بارها از اعضای هیئت همراه رهبری در دیدار با گروهک حزب دمکرات بودم، این جلسات دو بخش داشت، یک بخش که باید رسانهای میشد، همه چیز گل و بلبل دیده میشد، جمهوری اسلامی باید تصور میکرد که این گروهکها علیرغم اختلافات جزئی که با یکدیگر دارند، اما بر سر دشمنی با جمهوری اسلامی در یک صف قرار دارند، چند عکس با خنده و دست در دست هم گرفته میشد تا در رسانهها منتشر شود! اما در بخش دوم اینطور نبود، گلایهها از یکدیگر بسیار زیاد بود، بارها بحث درگیریهای دهه 60 دو گروه با یکدیگر در بین پیشمرگان محافظ رهبری دو طرف مطرح میشد و منجر به کشمکش و فحاشی به یکدیگر میشد. تنها چیزی که در مورد جمهوری اسلامی مطرح بود بحث امنیتی بود که اگر دو طرف یک نفوذی دستگیر کردند، به طرف دیگر خبر دهند تا آنها هم او را جذب نکنند.
بحث دیگر مربوط به تیمهای تروریستی داخل کشور بود، بارها کومله، حزب دمکرات را متهم میکرد که مثلا فلان ماه که تیم کومله به روستاهای سنندج رفته بود، با تیم حزب دمکرات روبرو شده و اعضای حزب به کومله هشدار داده بودند که سریعا از محدوده آنها خارج شوند وگرنه به جمهوری اسلامی گزارش حضور آنها را میدهند! این مسائل حاشیهای معمولا بر متن نشستها غالب میشد و وجه تشابه همه این حواشی، ترس و وحشت از جمهوری اسلامی و نفوذ جمهوری اسلامی و انهدام تیمها در داخل کشور بود.
مقرهای کومله پناهگاه اراذل و اوباش و مجرمان محلی شده است
* امروز بسیاری از مردم کُرد نسبت به عملکرد گروههای کُردی معارض مشکل دارند و رفتار آنها را در تعارض با امنیت و آرامش زندگیشان میدانند. آن زمان این نگاه چطور بود و رهبران کومله چطور با این دیدگاه مردم و منتقدان برخورد میکردند؟
ببینید مردم کردستان این گروهکها را طرد کردهاند و شکی در این نیست، تنها عده بسیار کوچکی هستند که فریب خوردهاند، یعنی در واقع فریب تبلیغات رسانهای این گروهکها را خوردهاند، عدهای از اراذل، اوباش و مجرمان را هم داریم که مقرات کومله و دمکرات در کردستان عراق تبدیل به پناهگاه امنی برای آنها شده است، افرادی که از سوی جامعه و خانواده طرد شدهاند، افرادی که شغلی ندارند و بیکارند و در آرزوی رفتن به اروپا. ولی در کل شهروندان مناطق کردنشین کشورمان، به خوبی ماهیت این گروهکها را میشناسند، مردم کردستان کومله و دمکرات و پاک را عامل ناامنی کردستان، بیکاری، رواج کولبری و... میدانند.
کومله و دمکرات نیز اکثر مردم کردستان را که منتقد آنها هستند دشمن و عامل جمهوری اسلامی معرفی میکنند، و این تفکر را جا انداختهاند که هر کس علیه آنها در کردستان رفتاری انجام داد، او را جاش(مزدور و سرسپرده جمهوری اسلامی) معرفی کنند. تا انتقاد آنها بیارزش شود. کومله و دمکرات و پاک و خبات، انتقاد را بر نمیتابند، این در حالی است که در اساسنامه آنها از لزوم احترام به دیدگاه و نظرات مردم سخن گفته شده اما همه اینها در قالب شعار است.
پیشمرگان کومله روزمرگی خود را چگونه میگذرانند؟
* درباره زندگی روزمره اعضای کومله بفرمایید، چگونه میاندیشیدند، چگونه زندگی میکنند و چه موضوعاتی برایشان اهمیت دارد؟
همانطور که میدانید، کومله یک گروه چپ و کمونیست است، گروهی که هیچ اعتقادی به وجود خدا ندارد و یکی از شرایط پیشمرگی هم همین است، باید پا روی اعتقادات بگذارید و اعلام کنید خدا را قبول ندارید، در غیر اینصورت، جایی در این گروه نخواهید داشت، برای همین بسیاری از پیشمرگان و کادرهای کومله، اعتقاداتی اگر داشته باشند، بروز نمیدهند، چون جرات آن را ندارند. زندگی در کومله یکنواخت، تکراری، روزمره و توام با درگیریهای زیاد در اردوگاه و مقرات، اسلحهکشی به سوی یکدیگر، تجاوز به زنان متاهل و غیره است.
هیچ مردی نمیتواند اگر همسرش به او خیانت کرد، چیزی به همسرش یا فرد خیانتکار بگوید، اگر کوچکترین اعتراضی کرد اخراج خواهد شد. رویای اکثر پیشمرگان یک چیز است، رفتن به اروپا و زندگی مرفه در اروپا و با همین انگیزه هم سختیهای اردوگاهنشینی را تحمل میکنند. یک روز در پذیرش که بودم، یکی از اعضای رهبری را دعوت کردم که با داوطلبان حرف بزند، این عضو رهبری گفت؛ خودمانیم، تصور میکنی این 20 داوطلبی که الان اینجا هستند، بعلاوه 90 درصد پیشمرگان رسمی اردوگاه، بخاطر اعتقاد به کومله و بحث سیاسی اینجا آمدهاند؟ نه همه برای رفتن به اروپا و دریافت تاییدیه به اینجا میآیند انگیزه سیاسی ندارند و این حرف او هم کاملاً درست و بجا بود.
پیشمرگان در طول روز سعی میکنند خودشان را به گونهای سرگرم کنند، بساط شرابخوری، تختهبازی، ورقبازی، قمار و... همیشه پهن بود، در پایگاهها، هر روز مشغول ورقبازی و تختهبازی هستند، عصرها والیبال و فوتبال بازی میکنند، شبها مقابل فروشگاه جمع میشوند و سیگار و مشروب مصرف میکنند.
وحشیانهترین شکنجههای جسمی و روحی در زندانهای کومله
* حزب کومله یکی از خشنترین گروههای کُرد به شمار میآید و داستانهای بسیاری درباره رفتار خشونتآمیز آنها گفته شده است، این میزان خشونت در چه اندازهای بود؟ آیا خاطراتی از آن دارید؟
بله بدون شک گروهک تروریستی کومله بسیار خشن هستند، علاوه بر بی بندوباری و بیاخلاقی و رفتارهای سخیف یز و الفاظ کوچه بازاری و تحقیر یکدیگر، بارها سر کوچکترین مسئلهای به روی هم اسلحه میکشند، یکدیگر را میکشند و کومله برای آنکه جمهوری اسلامی چیزی نفهمد، میگوید فلانی خودکشی کرد! فلانی در آموزشگاه کشته شد و .... بارها شاهد بودم افرادی که به عنوان نفوذی دستگیر میشدند، مورد وحشیانهترین شکنجههای جسمی و روحی قرار میگرفتند، صدای ناله و فریادهای دلخراش زندانیان را از بیرون ساختمان زندان میشنیدم که بسیار دردآور بود، فرد زندانی قسم میداد، من را بکشید، ببینید چیکار میکردند که به مرگ خود راضی میشدند.
یک داوطلب پیشمرگی اهل کرمانشاه به همین اتهام دستگیر شد، 3 ماه زیر وحشیانهترین شکنجهها قرار داشت، حتی اعضای رهبری از جمله رئوف پرستار و محمدامین حسامی خود شخصاً زندانی را شکنجه میکردند آنها را به سقف آویزان میکردند. متاسفانه حکومت اقلیم هم در جریان شکنجه زندانیان و وجود زندان بود، اما هیچوقت شکایت شاکیان به جایی نرسید و نمیرسد. خیلی از زندانیان در حین شکنجه فوت میکردند و وقتی ما پیگیر بودیم که فلان زندانی چه شد؟ چرا دیگر صدایی از او در نمیآید؟ میگفتند او را آزاد کردیم!.
درگیریهای مسلحانه کومله مهتدی با کموله کمونیست
* چینش استقرار مقرهای احزاب کُردی و تسلطشان برهم چطور بود و چقدر روی هم اثر داشتند؟
اردوگاههای کومله به یکدیگر اشراف داشتند، ما در زرگویز، از پایگاه موسوم به پایگاه بالا و پایگاه ناوندی، به اردوگاه و پذیرش و آموزشگاه زرگویزله کومله مهتدی اشراف کامل داشتیم، بارها وقتی چند تیم از کومله مهتدی به کومله کمونیست حمله مسلحانه میکردند، از پایگاه بالا با دوشکا و تیربار اردوگاه کومله مهتدی را هدف قرار میدادیم، به خاطر همین چند بار کومله مهتدی شبانه به کومله کمونیست حمله کردند و با آر.پی.جی و تیربار و نارنجک به پایگاههای کومله کمونیست حمله میکردند. درگیری مسلحانه بین دو طیف کومله بسیار زیاد بود، خیلی از داوطلبین پیشمرگی از وحشتی که از سروصدای تیراندازیها به گوششان می رسید، روز بعد فرار را بر قرار ترجیح داده و میرفتند. تنها حزب دمکرات بود که اردوگاه آنها در کویه بود و فاصله زیادی با کومله داشت. اردوگاههای کومله در فاصله حدودا 25 کیلومتری شهر سلیمانیه قرار دارد. مقرات دیپلماسی و نمایندگی کومله هم در منطقه رزگاری شهر سلیمانیه قرار دارد و هر دو طیف نیز به یکدیگر اشراف دارند بارها دو طرف، پیشمرگان یکدیگر را در منطقه رزگاری در حین رفت و آمد ربوده و داخل مقر برده و با قنداق اسلحه میزدند و پس می فرستادند!
گروهک پاک(حزب آزادی کردستان) هم آن زمان در کرکوک و اربیل مستقر بودند، الان هم هستند و مهمترین مقر آنها در پردی واقع شده است و رابطه بسیار خوبی با حکومت اقلیم و بارزانیها و پارتی دارند. خبات کردستان نیروهای زیادی ندارد و در توپزاوا حضور دارند و در قسمتهای دیگری از اربیل مستقر هستند.
* ردپای اسرائیل در گروهکهای معارض کرد به ویژه کومله و سازمان دموکرات چگونه بود و چه مراوداتی داشتند؟
در اینکه گروهکهای کردی با رژیم صهیونیستی، هم پیاله هستند و مراودات بسیار زیادی دارند کوچکترین شکی نکنید، بنده به عنوان شخصی که 7 سال با زیر و بم این گروهک آشنایی دارم، در اکثر نشستهای آنها حضور داشتم، با مواضع و دیدگاههای آنها آشنایی کامل دارم، عرض میکنم اکثر بودجه این گروهکها را رژیم صهیونیستی تامین میکند و تنها راه جبران برای این رژیم هم یک چیز است، اعزام تیمهای مسلح و تروریستی برای بمبگذاری و ترور نه تنها کردستان بلکه سراسر کشور خصوصا شهرهای صنعتی کشور.
در زمانی که بنده حضور داشتم، ملاقاتهای پنهانی بین سران کومله با ماموران موساد در شهر اربیل و خانههای امن تعیین شده انجام میشد، به ما به عنوان تیم محافظ میگفتند با چند خبرنگار اسرائیلی ملاقات داریم!
متاسفانه اقلیم کردستان هم نقش میانجی را این وسط بازی میکرد.راه دوری نمی رویم، یک مثال بارز عرض کنم، سال گذشته یادتان است یک تیم 4 نفره از گروهک تروریستی کومله شاخه عبدالله مهتدی در شهر اصفهان با کلی مواد منفجره توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند؟
در اعترافات پژمان فاتحی، محسن مظلوم، محمد فرامرزی و وفا آذربار(برادرزاده عبدالله آذربار عضو رهبری کومله و مسئول نظامی و امنیتی و رابط کومله با رژیم صهیونیستی) دیدیم که خود این پیشمرگان اعلام کردند که برای آموزش به آفریقا اعزام شدند و تیمهای خبره موساد آنها را آموزش داده بودند.
چندی پیش هم یکی از دوستان همین پیشمرگان دستگیر شده نامهای به جایی نوشته بود و قسم خورده بود که من مطمئن هستم و مدرک دارم که این 4 نفر برای موساد کار میکردند.
دیدارهای مهتدی با افسران موساد در لندن
عبدالله مهتدی در لندن بارها با افسران موساد دیدار داشته و رژیم صهیونیستی به این گروهک وعده حمایت مالی و نظامی داده و این گروهک هم در قبال آن پیشمرگان خود را برای اجرای فرامین موساد به کشور اعزام میکند که خوشبختانه یکی از این تیمها در شهر اصفهان و قبل از انفجار تاسیسات صنعتی این شهر دستگیر شد.
بخشی از دیدار سرکردگان با موساد در اقلیم و بخشی در کشورهای اروپایی انجام میشود، حسین یزدانپناه، عبدالله مهتدی، مصطفی هجری، خالد عزیزی، ابراهیم علیزاده و عمر ایلخانیزاده از جمله افرادی هستند که بارها با افسران موساد در خاک اقلیم کردستان و شهر اربیل دیدارهای مهمی انجام دادهاند و در چندین دیدار آنها بنده به عنوان محافظ کمیته رهبری حضور داشتم که اسناد مهمی در همین ارتباط تحویل دستگاه امنیتی دادم.
ادامه دارد...
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com