کد خبر: ۸۲۷۹۳۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
به مناسبت سالروز درگذشت محمود درویش، شاعر فلسطینی؛

تمام کلمات را آموختم و درهم شکستم تا از آن‌ها یک کلمه بسازم: وطن!

محمود درویش که تابستان 2008 میلادی درگذشت، بیشتر از چهار دهه از فلسطین گفت و از فلسطین نوشت. رنج‌های مردمش را دید، در این رنج‌ها شریک شد و از آن‌ها نوشت.
تمام کلمات را آموختم و درهم شکستم تا از آن‌ها یک کلمه بسازم: وطن!

گروه فرهنگی: شاعر بزرگی بود که سال‌های طولانی از فلسطین، از رنج‌ها و رویاهایش نوشت. از این‌رو از او به شاعر ملی فلسطینی‌ها یاد می‌کنند، اما محبوبیتش از مرزهای آن سرزمین و حتی از جهان عرب فراتر رفت. مردم گوشه و کنار دنیا شعرش را خواندند و نبوغ و لطافت و ژرف‌نگری‌اش را تحسین کردند. زندگی شخصی‌اش بی‌شباهت به زندگی مردم فلسطین نبود. به سال ۱۹۴۱ در البیروه، روستایی از توابع جلیله متولد شد و سال‌های نخست زندگی‌اش همان‌جا گذشت. به شش سالگی نرسیده بود که اسرائیلی‌های اشغال‌گر، نه فقط خانه که روستای زادگاهش را ویران کردند و اهالی آن را به آوارگی انداختند. محمود با خانواده‌اش به لبنان رفت، مدتی در آنجا اقامت کرد و سپس به الجلیل برگشت.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از ایرنا، از همان سال‌های نوجوانی، نشانه‌های ذوق ادبی در او دیده می‌شد و هنر استفاده از واژگان زیبا و ساخت معانی عمیق در خونش می‌جوشید. نخستین مجموعه شعرش را که «گنجشکان بی‌بال» نام گرفت، اوایل جوانی، زمانی که نوزده سال داشت منتشر کرد و تقریباً از همان سا‌ل‌ها نیز درگیر مبارزات سیاسی برای احقاق حقوق پایمال‌شده فلسطینی‌ها شد. در این مبارزه، همیشه از صلح می‌گفت و باور داشت این صلح فقط زمانی واقعاً محقق می‌شود و پایدار می‌ماند که شرایط مناسب برای بازگشت آوارگان مهیا و حق و شأن فلسطینی‌ها نه در حرف، که در عمل به رسمیت شناخته شود.

درنگ بر زندگی و باورهای محمود درویش
مانند بسیاری از مبارزان سرشناس سیاسی، زندگی پرفراز و نشیبی داشت و به‌جز فلسطین و لبنان، زندگی در مصر و شوروی و نیز اروپا و آمریکا را نیز تجربه کرد. زندگی در جوامع مختلف، افق دید او را گسترش داد، اما ریشه‌های هویتش همچنان با قوت – و دست‌نخورده – در خاک فلسطین باقی ماند:
ای زخم بی درمان!
میهن من چمدان نیست
من نیز مسافر نیستم
تنها عاشقی هستم
با دلی در گرو عشق میهن

او مدتی از چهره‌های سرشناس جنبش آزادی‌بخش فلسطین بود و حتی می‌گویند که اون بود که اعلامیه استقلال فلسطین را نوشت. اما بعد، در اعتراض به توافق یاسر عرفات و اسحاق رابین، موسوم به پیمان اسلو، از این تشکیلات کنار کشید و راه خودش را از راه یاسر عرفات – که به نظرش از مسیر درست منحرف شده بود – جدا کرد. درویش به جز انتشار چند مجموعه شعر، مدتی سردبیر روزنامه الاتحاد بود و سال‌های طولانی با مطبوعات عربی مانند الاهرام همکاری می‌کرد. تابستان ۲۰۰۸ میلادی، برای جراحی قلبش در بیمارستانی در تگزاس آمریکا بستری شد و روز نهم اوت، در همان بیمارستان درگذشت.

 

از عدالت می‌گفت، چون ظالم را به چشم دیده و طعم تلخ آن را چشیده بود. از بازگشت آوارگان می‌نوشت، چون خودش آن را تجربه کرده بود و می‌دانست آوارگی برای آن‌هایی که به زور از زادگاه‌شان رانده می‌شوند چه معنا و مفهومی دارد:
وَ گنجشک‌ها پَر کشیدند به زمانی که بازنخواهد گشت
وَ تو می‌خواهی بدانی وطن‌ام کجاست؟
وَ باشد بینِ من و خودت؟
وطن‌ام، سُروری‌ست در زنجیر
بوسه‌ام بوسه‌ای پُستی.
و من هیچ نمی‌خواهم
از سرزمینی که مرا کُشت
جز دستمالِ‌ مادرم
وَ دلایلی برای مرگی نو.

او همچنین، به اصالت ملت فلسطین و حقوق آن باور داشت:
ما اینجا بودیم و در این خاک ریشه دواندیم
پیش از آغاز زمان
پیش از شروع تمام عصرها
پیش از تمام بستان‌ها
و قبل از تمام درختان زیتون...

و به سرزمینی که میراث اجداش می‌دانست، عمیقاً عشق می‌ورزید:
ای وطن
در زخم تو دیده گشودیم و بزرگ شدیم
میوه درختانت را خوردیم
تا بر از نو دمیدن تو شهادت دهیم

نیز:
از آنجا می‌آیم و خاطراتی با خود دارم
مانند آدمیان فانی، مادری دارم
و خانه‌ای با پنجره‌های بی‌شمار
برادران و دوستانی،
و یک سلول زندان با پنجره‌ای سرد...
تمام کلمات را آموختم و درهم شکستم
تا از آن‌ها یک کلمه بسازم: وطن!

ناگفته نماند که از محمود درویش، ترجمه‌های زیادی به زبان فارسی وجود دارد و شماری از مجموعه‌های او به زبان ما، در بازار کتاب ایران موجود هستند. کتاب‌هایی مثل «امروزم ابر است، فردایم باران» ترجمه سینا کمال‌آبادی از نشر اتفاق، «ریتا... عشق و یاسمن» ترجمه موسی بیدج از انتشارات سرزمین اهورایی، «تاریخ دلتنگی» ترجمه سعید هلیچی از انتشارات ایجاز، «وضعیت محاصره» ترجمه فرید قدمی از نشر نیماژ، «قمارباز» ترجمه احسان موسوی خلخالی از نشر حکمت کلمه، «اگر باران نیستی نازنین، درخت باش» ترجمه موسی اسوار از انتشارات سخن، «از حصار» ترجمه شهرام صفی‌زاده از انتشارات متخصصان، و «دورتر از شاخه نیلوفر» ترجمه اصغر علی کرمی از انتشارات تمدن علمی چند عنوان از این کتاب‌ها هستند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۵ - ۱۴۰۲/۰۵/۱۸
0
0
محمود درویش :
تُنسى، كأنَّكَ لم تَكُنْ
تُنْسَى كمصرع طائرٍ
ككنيسةٍ مهجورةٍ تُنْسَى،
كحبّ عابرٍ
وكوردةٍ في الليل .... تُنْسَى
أَنا للطريق ......
هناك من سَبَقَتْ خُطَاهُ خُطَايَ
مَنْ أَمْلَى رُؤاهُ على رُؤَايَ
هُنَاكَ مَنْ نَثَرَ الكلام
على سجيَّتِه ليدخل في الحكايةِ
أَو يضيءَ لمن سيأتي بعدَهُ
أَثراً غنائياً ..... وحدسا
تُنْسَى, كأنك لم تكن
شخصاً, ولا نصّاً ..... وتُنْسَى
أَمشي على هَدْيِ البصيرة، رُبّما
أُعطي الحكايةَ سيرةً شخصيَّةً
فالمفرداتُ
تسُوسُني وأسُوسُها، أنا شكلها
وهي التجلِّي الحُرُّ
لكنْ قيل ما سأقول
يسبقني غدٌ ماضٍ، أَنا مَلِكُ الصدى
لا عَرْشَ لي إلاَّ الهوامش، و الطريقُ
هو الطريقةُ، رُبَّما نَسِيَ الأوائلُ وَصْفَ
شيء ما، أُحرِّكُ فيه ذاكرةً وحسّا
تُنسَى، كأنِّكَ لم تكن
خبراً، ولا أَثراً ......
و تُنْسى
أَنا للطريق ...... هناك مَنْ تمشي خُطَاهُ
على خُطَايَ, وَمَنْ سيتبعني إلى رؤيايَ
مَنْ سيقول شعراً في مديح حدائقِ المنفى،
أمامَ البيت، حراً من عبادَةِ أمسِ،
حراً من كناياتي ومن لغتي,
فأشهد
أَنني حيُّ وحُرُّ
حين أُنْسَى!
فراموش می‌شوی،
گویی که هرگز نبوده‌ای،
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه
فراموش می‌شوی،
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب
فراموش می‌شوی،
من برای جاده هستم
آن‌جا که قدم‌های دیگران
از من پیشی گرفته،
کسانی که رؤیاهای ‌شان
به رویاهای من دیکته می‌شود،
جایی که کلام را به خُلقی خوش
تزئین می کنند،
تا به حکایتها وارد شود،
یا روشنایی‌ای باشد برای آن‌ها که
دنبال‌ش خواهند کرد،
که اثری تغزلی خواهد شد … و خیالی،
فراموش می‌شوی،
گویی که هرگز نبوده‌ای،
آدمیزاد باشی، یا متن
فراموش می‌شوی،
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین