بدیهی است تلویزیون علاوه بر وظیفهای که برای پاسخگویی به رفع نیاز مخاطب به سرگرمی دارد، از ظرفیت تاثیرگذاری بالایی نیز برخوردار است. کیست که نداند همواره سرگرمی یکی از نیازهای اصلی انسان بوده و هست.
با توجه به نقش مهم تلویزیون در این زمینه، بررسی کمی و کیفی برنامههای تولیدی صداوسیما در ساخت برنامههای سرگرمکننده ضروری به نظر میرسد.
افت کیفی و حتی کمی برنامههای صداوسیما در ژانر سرگرمی را میتوان به جرأت یکی از بدیهیات حال حاضر صداوسیما دانست که مخاطب متخصص و غیرمتخصص آن را بهخوبی حس کرده است. از طرفی یکی از عوامل جذب بالای مخاطب و بهعبارتی آوردن تماشاچی از دل مردم به پای تلویزیون همین برنامههای سرگرمی است که متأسفانه در چند سال اخیر سیر تولیدیشان با یک شیب نزولی همراه بوده است. در پی این وقایع، مهمترین تبعات آن از دست دادن مخاطب بوده و هست. اما علت اصلی این موضوع دقیقاً چیست؟
برای پاسخگویی دقیق به این سوال ابتدا بهتر است به مسئله «درهمآمیزی تخصص هنری با رویکرد سیاسی» میان سه قشر: هنرمندان، مدیران تلویزیون و نهایتاً منتقدان و مطبوعات بپردازیم. بهطور کلی این امر که هر فردی دارای رویکرد سیاسی باشد یکی از الزامات اصلی در شکلگیری هویت انسان و بهویژه سبک و سیاق هنرمند است اما این نباید الزامی ایجاد کند که اثر هنرمند، سیاسی یا نماینده آرای خاصی باشد. اساساً وجود مرزی میان رویکرد سیاسی و تخصص هنری افراد مخصوصاً در زمینه ساخت برنامههای سرگرمی باعث جذب مخاطب با تنوع اندیشه و سلیقه میشود و در نهایت در اثر همین تعامل هنرمند و مخاطب حتی با وجود تضارب آرا، بافتی غنی ساخته میشود. باید در ابتدا پرسید هدف از ساخت اینگونه از تولیدات چیست؟ اگر پاسخ، سرگرمی باشد، پس مشخص است که تولیدات سرگرمی اساساً به یک نیاز غیرسیاسی پاسخ میدهند. در نتیجه وجود تداخل این دو امر تاثیر مستقیم بر کم و کیف تولید میگذارد که به معنای رفتن دود این واقعه به چشمان مردم است. شاید بتوان نوک پیکان را به سمت آنهایی برد که اتمسفری ایجاد میکنند که برآیند آن انتشار احساس اختگی، محافظهکاری و عدم تمایل به تولید در هنرمندان و مدیران است.
زمانی که هنرمند خود را میان یک فشار روانی و اجتماعی ببیند و بقای حرفهای خود را در گرو بیان بلند ایدئولوژی سیاسی خود که مطلوب یک گروه خاص است بداند، مجبور به محافظهکاری و نهایتاً عدم تولید میشود. این وضعیت که برآمده از نقدهای منتقدان و جوسازیهای اجتماعی است مستقیماً بر خلاقیت و شور و شوق تولیدکنندگان برنامه تأثیر میگذارد و آنسوی ماجرا، مدیران رسانه هستند که برای پر کردن چارت برنامههای خود و مصرف بودجه به تولید با هر سطح کیفی روی میآوردند. در همین فضاست که رویکرد کپیبرداری برای ساخت برنامهها بدون شناخت بستر و بوم فرهنگی پررنگ میشود. این امر علاوه بر آسیبهای فرهنگی که در پی دارد باعث کاهش مخاطبان رسانه ملی میشود. رسانه ملی بهمثابه یک ابزار و پل ارتباطی میان مردم و حاکمیت است که درصورت بیاقبالی مردم به آن، تبدیل به عاملی برای کاهش سرمایههای اجتماعی نظام اجتماعی و سیاسی میشود.
مسئله حضور چهرههای محبوب در برنامههای سرگرمی نکته دیگر قابلتوجه است. این موضوع که محبوبیت برنامهها و استقبال از آنها وابسته به چهرههای مقبول برای عموم جامعه است امری غیرقابل انکار است. در همین راستا تلویزیون که گویا عامدانه از این امر فاصله گرفته است با نادیده گرفتن این ظرفیت آمار مخاطبین خود را تحتتأثیر قرار داده است.
در کنار این موضوع، تعریف واژه سرگرمی هم محل چالش است. اگر سرگرمی را انجام حرکات آکروبات روی صحنه و یا استفاده از بازیهایی که در برنامههای تلویزیونی دهه شصت باب بود تعریف کنند، میتوان تولیدات امروزی تلویزیون را هم سرگرمی بهحساب آورد. اما اگر رویکرد به سرگرمی، ایجاد تنوع، خلاقیت و ایجاد ساختار تعاملی و مشارکتی در اقشار و گروههای جامعه باشد برنامههای موجود فاصلهای معنادار با واژه سرگرمی دارند. در این میان باید به اتفاقات بهتری که در جریان است هم اشارهای کنیم. در این سبد خالی برنامههای تلویزیونی، برنامه «اعجوبهها» با وجود کپی بودن و به دلیل بومیسازی و استفاده از متخصصان مربوطه توانسته تا حدودی هم مخاطبان را جذب کند و هم اثر فرهنگی نسبتا خوبی را بر جامعه مخاطبان خود بگذارد.
تولید برنامه خصوصاً برنامههای سرگرمی که در طیف برنامههای اجتماعی و فرهنگی محسوب میشوند، یک کار تیمی و دستهجمعی است. کاری که باید از رفت و آمد فکر و ایده میان متخصصان جامعهشناسی، روانشناسی و انواع رشتههای هنری تولید شود. بهراحتی و با استناد به تاریخ میتوان مدعی شد که هر گاه کاری بدون توجه به یکی از این بخشها تولید شده، یا دچار ایدئولوژیزدگی است یا در دام لودگی میافتد. بهواقع هر دوی این حالتها باعث هدررفتن بودجه و از دست رفتن مخاطب میشود. اساساً پرداختن به درونمایههای فرهنگی و اجتماعی بدون استفاده از ساختارهای هنری باعث پسزدن محتوای ارائه شده توسط مخاطبان میشود.
توجه به تولیدات سرگرمی از جهت کیفیت و محتوا در شرایطی با تغافل روبهروست که رسانههای دیگر با سرمایهگذاری روی همین بخش، آمار بالایی در جذب مخاطب بهدست آورده اند. عقبماندن از شبکههای ماهوارهای و همچنین شبکه نمایش خانگی در جذب و حفظ مخاطبان، در دو سه سال اخیر برای تلویزیون تبدیل به یک امر عادی شده و عجیب اینکه هیچ حس نیازی را هم در مدیران این رسانه بهوجود نمیآورد.