به گزارش گروه انرژی بولتن نیوز به نقل از روزنامه شهروند، جور سرمای زمستان به دوش سیلندرهای گاز است. بهوقت پختوپز و گرمشدن اجاقگازهای مطبخها هم پای سیلندرهای گاز در میان است و حتی به زمان استحمام. اولین برنامه صبحگاهی اهالی دویدن از میدانی به میدان دیگری است؛ در جستوجوی خودروهای حامل سیلندرها. گاهی سیلندرهای پُر راهی خانهها میشوند برای کشیدن نفس راحت و زمانی سیلندرهای خالی به گوشه حیاط خانه گِز میکنند برای طلوعی دیگر و صفی طولانی.
تقویم که به زمستان نزدیک میشود، خبر به گوش سیلندرها میرسد تا قیمتشان را بالا بکشند. کپسولهای گاز، کمیاب میشوند تا بالاخره خودشان را در بازار سیاه به نمایش بگذارند. اهالی که دستخالی از میادین شهر روی برگشت به خانه را ندارند، میروند به سمت شرکتها. آخرین ایستگاه سیلندرهای خالی بازار سیاهی است که گوشه و کنار شهر روی گاریها بساطشان را پهن میکنند برای کاسبی چَرب و چیل.
به وقت زمستان به صف میشوند. صفهای عریض و طویلی که با طلوع خورشید شهر را مزین میکنند و اغلب اوقات تا بعدازظهر در میادین شهر دوام میآورند. گاز شهری ندارند. جور سرمای زمستان به دوش سیلندرهای گاز است. بهوقت پختوپز و گرمشدن اجاقگازهای مطبخها هم پای سیلندرهای گاز در میان است و حتی به زمان استحمام. اولین برنامه صبحگاهی اهالی دویدن از میدانی به میدان دیگری است؛ در جستوجوی خودروهای حامل سیلندرها. گاهی سیلندرهای پُر راهی خانهها میشوند برای کشیدن نفس راحت و زمانی سیلندرهای خالی به گوشه حیاط خانه گِز میکنند برای طلوعی دیگر و صفی طولانی.
تقویم که به زمستان نزدیک میشود، خبر به گوش سیلندرها میرسد تا قیمتشان را بالا بکشند. کپسولهای گاز، کمیاب میشوند تا بالاخره خودشان را در بازار سیاه به نمایش بگذارند. اهالی که دستخالی از میادین شهر روی برگشت به خانه را ندارند، میروند به سمت شرکتها. آخرین ایستگاه سیلندرهای خالی بازار سیاهی است که گوشه و کنار شهر روی گاریها بساطشان را پهن میکنند برای کاسبی پررونق.جمعیت زابل کم نیست. اگر با همین سرعت گازرسانی کنند تا 15سال دیگر هم نوبت ما نمیشود که در وسط شهر ساکنیم.» «گلبانو» امیدی به رسیدن گاز شهری ندارد: «فکر نمیکنم عمرم کفاف داشتن گاز شهری را بدهد.»
«گناه ما چیست؟ با هزار خواهش و تمنا یک کپسول گاز میبریم خانه.» «گلبانو» موهایش را در زابل سپید کرده: «هرسال همین بساط را داریم و هنوز هم چارهای برای آن نشده.» کپسول خالی را روی سر دَمر کرده و با هزار زحمت به میدان شهر رسانده، بعد از سلامدادن نماز صبح: «امروز شانس با من یار بود تا ظهر کپسول پُر نصیبم شد وگرنه باید تا 5-4 بعدازظهر میایستادم با این پا دردم.» مَرد به خانه ندارد و هر سه دختر را عروس شهرهای دور کرده: «با این سنوسال و کمر خم گاهی اوقات تا آن سوی شهر این کپسول را میکشم، توان خرید کپسول آزاد را ندارم.»
«گلبانو» مصرف کمتری دارد و دو کسپول تا مدتها برایش دوام میآورد: «دستهایم یاری نمیکنند هر دو کپسول را بیاورم.» تنها یکی از اتاقهای خانهاش را گرم نگه میدارد و همانجا هم پختوپز میکند: «اینطوری صرفهجویی میشود هم در مصرف، هم هزینه پُر کردن کپسول.»
واگویهها از رسیدن خطوط انتقال گاز به زابل میگویند، اما هنوز اهالی چیزی به چشم ندیدهاند. «گلبانو» از علمکهایی میگوید که برخی اهالی در روستای «سیاهمرد» و دو سه محله دیگر دیدهاند، علمکهایی که در گوشه و کنار «رسالت» و «آیتا… بختیاری» به چشم میخورند: «جمعیت زابل کم نیست. اگر با همین سرعت گازرسانی کنند تا 15سال دیگر هم نوبت ما نمیشود که در وسط شهر ساکنیم.» «گلبانو» امیدی به رسیدن گازشهری ندارد: «فکر نمیکنم عمرم کفاف داشتن گاز شهری را بدهد.»کنار مغازهها، دستفروشان روی گاریها کپسولهای پُر را برای فروش گذاشتهاند، البته به قیمت بالا.
«تا کی باید تَن و بَدنمان بلرزد؟» سیلندرهای گاز خانه «شاهو» که خالی میشوند، کاسبیاش تعطیل میشود. «شاهو» هربار کرکره مغازه نُقلیاش را بالا نمیکشد تا سروقت خودش را به صف یکی از میدانهای شهر برساند: «با 55سال سن یادم نمیآید زمستانی آمده و رفته باشد و در این صفهای طولانی نایستاده باشم.» بارها با طلوع آفتاب خودش را به نزدیکترین میدان شهر رسانده، قبل از آمدن خودروهای حمل کپسولهای گاز: «کپسول چند شهروند را با سیلندرهای پُر تعویض میکنند و میگویند گاز تمام شد.»
پایینبودن کرکره مغازه یعنی خالی ماندن دخل: «برای اینکه از زندگی نیفتم خیلی اوقات مجبور شدم از بازار سیاه کپسول تهیه کنم.» سیلندرهای گاز 22 تا 25هزار تومانی، قیمتشان را در بازار آزاد به 80 تا 100هزار تومان میرسانند: «چاره چیست؟ بسته به انصافشان قیمت را بالا و پایین میکنند. هوا که سردتر شود و کپسولهای گاز کمیاب شوند، قیمت خودبهخود بالا میرود.» خودروهای حمل کپسول که میدان شهر را ترکمیکنند، کمی آنطرفتر بساط دستفروشها پررونق میشود: «کنار مغازهها، دستفروشان روی گاریها کپسولهای پُر را برای فروش گذاشتهاند، البته به قیمت بالا.»
نبود کپسولهای گاز مختص زمستان نیست و بهوقت تابستان هم بازار آزاد سیلندرهای گاز برپاست. «شیمراد» هربار برای پُر کردن کپسول گاز خانه مرخصی میگیرد تا سروقت در صفها حاضر شود: «چله تابستان هم بسیاری از اوقات مجبور شدهایم از بازار آزاد کپسول تهیه کنیم.» اما گرانی و نبود گاز مایع در زمستان نمود بیشتر مییابد تا خُلق اهالی تنگ شود: «مسئولان واقعا نمیدانند بازار آزاد وجود دارد؟ مگر میشود در شرکتها، گاز نباشد، اما بازار آزاد همیشه سیلندر داشته باشد؟»
فرقی ندارد اهل چابهار باشند یا ساکن زابل از نبود گاز مایع و نظارت گلایه دارند: «دستگاههای نظارتی کجا هستند؟ نظارت باشد عرضه خارج از شبکه از بین میرود و اهالی دیگر شاهد کمفروشی نخواهند بود. چرا برای متخلفان جریمههای سنگین در نظر نمیگیرند؟»
«شیمراد» معتقد است تنبیه شرکتهای متخلف با جریمههای چندصدمیلیونی بازدارنده خوبی خواهد بود برای سروسامان دادن به مشکل صفهای طولانی گاز: «ماشینهای حملی که تخلف میکنند را متوقف کنند و جریمه نقدی در نظر بگیرند. وقتی نظارت نیست یا اگر هست به شکل درست اجرایی نمیشود، هرطوری که بخواهند با مردم تا میکنند و این اهالیاند که به دردسر میافتند.»چهار روزی است که ماشینهای حامل سیلندرهای گاز به چابهار نرسیدهاند تا بازار آزاد کپسولهای گاز داغتر از قبل باشد: «کپسول 50کیلویی را خریدم 500هزار تومان. تنها گاز مایعش را، نه خود کپسول را.»
«فقط ضرر میدهیم برای کپسول گاز.» «اکبری» سالهاست رستورانهای زنجیرهای خلیجفارس را راه انداخته تا هم اشتغال ایجاد کند و هم کاسبی خودش را داشته باشد: «سیستانوبلوچستان منطقه مرزی و همیشه با کلی مشکل دست به گریبان است.»
چهار روزی است که ماشینهای حامل سیلندرهای گاز به چابهار نرسیدهاند تا بازار آزاد کپسولهای گاز داغتر از قبل باشد: «کپسول 50کیلویی را خریدم 500هزار تومان. تنها گاز مایعش را، نه خود کپسول را.» مجموعه زنجیرهای رستوراناند و پختوپز شغل اصلیشان: «فکر میکنم گاز مایع چابهار از عسلویه میآید. گاز نرسد کار شهر تمام است.» چابهار تنها یک شرکت توزیع سیلندرهای گاز به خود میبیند: «گویا سیاست شرکت نفت این بوده یک شرکت توزیع داشته باشیم.»
رستورانهای خلیجفارس روزانه به حداقل 300کیلو گاز مایع نیاز دارند برای سرپا ماندن کاسبیشان: «ما نمیتوانیم از بازار آزاد خرید کنیم، چون هم تفاوت قیمت خیلی بالاست و هم اینکه نیاز ما روزانه است و نمیشود امید داشت بهطور مرتب بتوان از بازار آزاد تهیه کرد.» برای لَنگ نماندن کار رستورانها قرار بر این شده ماشینی هر روز نیاز رستورانها را تحویل دهد: «ماشینی از شرکت توزیع نیاز روزانهمان را تحویل میدهد، اما روزهایی که گاز نمیرسد مجبوریم از شهرهای دیگر با قیمت گزاف تهیه کنیم.»گاهی اوقات موادغذایی بهموقع به چابهار نمیرسد. البته روزانه مجبوریم آب آشامیدنی بخریم. هر تانکر 6هزار لیتری را 300 تا 350هزار تومان میخریم.
«10 تا 15میلیون تومان هزینه گاز مایع ماهانه رستورانهاست.» «اکبری» سالها زحمت کشیده تا بتواند نام رستورانهای خلیجفارس را سر زبانها بیندازد: «مجبوریم برای حفظ برندمان گاز را هرطور شده تامین کنیم.» مشکلشان تنها به سیلندرهای گاز خلاصه نمیشود، گاهی نرسیدن موادغذایی و تهیه آب آشامیدنی هم به این مشکل اضافه میشود تا طاقتشان طاق شود: «گاهی اوقات موادغذایی بهموقع به چابهار نمیرسد. البته روزانه مجبوریم آب آشامیدنی بخریم. هر تانکر 6هزار لیتری را 300 تا 350هزار تومان میخریم.»
گاز شهری که به در خانهها برسد، مشکل سیلندرهای گاز برای همیشه حل میشود: «میگویند گاز شهری به چابهار رسیده و در مرحله تست و عیبیابی است، اما در سطح شهر خبری نیست، هرچند لولهکشیها انجام شده: «آقای مسئول چرا باید دلش به حال من کاسب بسوزد؟ ماهانه حقوقش را میگیرد و چه خبر دارد چه بر سر کاسب میآید.»
ماههاست به دنبال زندهکردن سهمیه رستورانهاست: «مجوز کسب از منطقه آزاد گرفتم، یک کد شیما داشت در سامانه ثبت نمیشد. یکی دوماه است دنبال سهمیهام، اما من را از این بخش به بخش دیگر پاسکاری میکنند. یکبار میگویند برو ناحیه، ناحیه میگوید برو شرکت نفت.»
گلایه دارد از این همه بیبرنامگی و کاغذبازی اداری: «بارها گفتهام این میزان گاز مصرف روزانه رستورانهاست، نمیخواهم که بفروشم! من در این شهر خدمات میدهم و انتظار دارم حمایت شوم. انگار از سهم خودشان دارند گاز میدهند!» سرمایهگذاری پیدا شود برای مشارکت در توزیع، باری از دوش اهالی برداشته میشود: «سرمایهگذار وجود دارد، قبول کنند تانکر میآورد و خدمات میدهد و مشکل ما هم حل میشود.» صفهای بنزین هم مشکل دیگر چابهار است: «دو ساعت میایستیم در صف برای زدن بنزین. در 24ساعت هربار برای زدن بنزین حداقل 45دقیقه در صف میایستیم. به نظر میرسد بحث قاچاق در این مسأله دخیل است.»میگویند گاز شهری به چابهار رسیده و در مرحله تست و عیبیابی است، اما در سطح شهر خبری نیست، هرچند لولهکشیها انجام شده.
صفهای طولانی درد چندین ساله سیستانوبلوچستان است. «احسان» در دوران کودکی همراه پدرش در این صفها میایستاد و حالا که مرد خانه خودش شده دوباره در این صفها میایستد: «کمکاری سازمانهای حملونقل هم به این مسأله دامن میزند.» سیلندرهای گاز از راه دور خودشان را به سیستانوبلوچستان میرسانند؛ از بندرعباس: «بیشترین مشکل در بخش حملونقل است. میگویند ماشین نیست.»
درد دیگر صفهای طولانی سیلندرهای گاز سیستانوبلوچستان شاید ریشه در قاچاق داشته باشد: «قبلا سیلندرهای گاز به افغانستان قاچاق میشدند، شاید هم هنوز ادامه داشته باشد.» کار که نباشد و مرد خانه دغدغه نان داشته باشد، قاچاق سوخت یا سیلندرهای گاز میتواند بیراههای باشد برای گذران زندگی: «عدهای از این مسیر نان درمیآورند. ماشینهایی که سیمان و کالا میبرند سمت افغانستان کپسولهای گاز را هم رد میکنند.» قیمت بالای حاملهای انرژی در کشور همسایه هم بازار قاچاق را داغ و آدمهای بیشتری را ترغیب میکند برای ورود به کسبوکار یواشکی کپسولهای گاز: «قیمتی که کپسولهای گاز را میدهند، قیمت در خانه است، اما مردم با همان قیمت در میادین کپسول میخرند.»
به وقت طلوع خورشید حوالی ساعات 5-4 صبح صفها کمکم در میادین شهر شکل میگیرند و تا حوالی ساعت 5-4بعدازظهر دوام میآورند: «گاهی اوقات به تعدادی از کسانی که در صف ایستادهاند کپسول گاز نمیرسد، بنابراین مجبورند دوباره خودشان را به میدان دیگر شهر برسانند، شاید بتوانند کپسولشان را پُر کنند.»هر کپسول تا 100هزار تومان هم معامله میشود، چون میدانند مردم ناچارند و میخرند. آنهایی که انصاف دارند هر کپسول را تا 80-70هزار تومان میفروشند.
زمستان که در شهر قدم میزند خانهها به گرمای بیشتری نیاز دارند و این یعنی کمیابشدن بیشتر کپسولهای گاز: «هم پختوپز خانهها هست، هم مسأله گرمایش خانهها را داریم. اینجا گاز شهری نداریم و گرمایش خانهها با کپسولهای گاز است.»
قیمت مصوب بازرگانی برای هر سیلندر 22هزار تومان است. به گفته «احسان» در میادین شهر هر کپسول تا 27هزار تومان هم به شهروندان فروخته میشود. مردم ناچارند، برای همین هر قیمتی که بدهند بدون گلایه میخرند.
هر خانه در سیستانوبلوچستان کارت سوختی به خود میبیند؛ کارتهایی برای شارژشدن کپسولهای گاز: «هر کارت سوختی سقف دارد. با هر کارت 3 تا 4 کپسول را میشود شارژ کرد. این کارتها همان کارتهای نفت هستند که 200لیتر سهم نفت هر خانوار است. درواقع هر خانوار ماهانه چهار سیلندر سهمیه دارد. اگر خانواری بیشتر از این مصرف داشته باشد، باید از بازار آزاد تهیه کند.»
اگر سیستم گرمایش خانهای بخاری نفتی باشد، سهمیه 200لیتری کارت سوخت پاسخگو نخواهد بود: «هر بشکه 220لیتری در بازار آزاد حدود 2هزار و 800 تا 3هزار تومان فروخته میشود.» هوا که رو به سردی بگذارد قیمت سیلندرهای گاز بالا میکشد: «هر کپسول تا 100هزار تومان هم معامله میشود، چون میدانند مردم ناچارند و میخرند. آنهایی که انصاف دارند هر کپسول را تا 80-70هزار تومان میفروشند.»
خرید و فروش کپسولها در بازار آزاد خیلی پیچیده و مافیایی نیست. بر سر هر کوی و بَرزنی گاریها، کپسولها را برای نمایش گذاشتهاند: «اغلب این افراد جزو خانوادهها و آشنایان کسانی هستند که در توزیع گاز دست و بهراحتی به کپسولهای گاز دسترسی دارند.» خانوادههایی هم هستند که از سر نیاز کارتهای سوختشان را کرایه میدهند: «با کارت سوخت آنها کپسول میگیرند و در بازار آزاد میفروشند؛ شاید مبلغی هم به این خانوادهها بدهند.»گاز شهری با گاز مایع تفاوت زیادی دارد. «زاهدان»، «زابل»، «ایرانشهر»، «بمپور»، «محمدان» و «بزمان» 6شهری هستند که در استان سیستانوبلوچستان گاز دارند، در حالی که این استان 55شهر دارد.
سالهای سال است پخش سیلندرهای گاز بهعهده شرکت پخش فرآوردههای نفتی است. از همان دورهای که شرگت گاز در استان سیستانوبلوچستان هنوز هویت مستقلی نیافته بود.به گفته مدیرعامل شرکت گاز استان سیستانوبلوچستان، شرکت گاز استان سیستانوبلوچستان از سال 1387 شروع به فعالیت در استان کرده است: «قبل از آن هم هیچ ارگانی نبوده تا مسئولیت پخش سیلندرهای گاز را بهعهده بگیرد، بنابراین شرکت پخش فرآوردههای نفتی این مسئولیت را بهعهده گرفته است. از همان زمان تاکنون این مسئولیت با این شرکت است.»
به گفته «محمدرضا میرشکاری» نیازی هم به انتقال این مسئولیت نیست: «گاز شهری با گاز مایع تفاوت زیادی دارد.» «میرشکاری» از 6شهر استان میگوید که از نعمت گاز شهری برخوردارند؛ «زاهدان»، «زابل»، «ایرانشهر»، «بمپور»، «محمدان» و «بزمان»: «استان سیستانوبلوچستان 55شهر دارد تا دو هفته دیگر در «خاش» تزریق گاز خواهیم داشت.در این شهر پایان دیماه میتوانیم مشترک بگیریم.»قبل از این گازرسانی داشتیم، البته به شکل سیانجی. یعنی ما ایستگاه دختر را در زابل داشتیم و یک ایستگاه مادر در خراسانجنوبی. گاز موردنیاز از ایستگاه مادر بارگیری و در ایستگاه دختر تخلیه میشد تا در شبکه تزریق شود. «سراوان» و شهرهای اطرافش 13آبان گلنگزنی شد.
زابل نیاز به 498کیلومتر شبکه دارد که از این میزان 462کیلومتر یعنی حدود 93درصد شبکه انجامشده است: «متراژی که از این 462کیلومتر گازدار شده حدود 250کیلومتر است، یعنی 54درصد.» به گفته مدیرعامل شرکت گاز استان سیستانوبلوچستان، با وجود 2هزار و 369 علمک همچنان علمکزنی ادامه دارد: «مشترکانی که پیشبینی کردهایم حدود 35هزار مشترک است. در زابل 622مشترک داریم. این در حالی است که خط انتقال زابل در شهریورماه –هفته دولت- اتفاق افتاد.»
«میرشکاری» ادامه میدهد: «قبل از این گازرسانی داشتیم، البته به شکل سیانجی. یعنی ما ایستگاه دختر را در زابل داشتیم و یک ایستگاه مادر در خراسانجنوبی. گاز موردنیاز از ایستگاه مادر بارگیری و در ایستگاه دختر تخلیه میشد تا در شبکه تزریق شود. «سراوان» و شهرهای اطرافش 13آبان گلنگزنی شد.»
مدیرعامل شرکت گاز استان سیستانوبلوچستان معتقد است در استان سیستانوبلوچستان شهر بلاتکلیف نداریم: «یا شهرها گازرسانی شدهاند یا در حال گازرسانیاند یا در وضعیت طراحی یا پیمانسپاری.» «میرشکاری» میگوید: «قرار بر این است تا سال 1403 همه استان گازرسانی شود و تا پایان سال 1404 همه روستاهای استان گازشهری خواهند داشت.»
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com