گروه سیاسی: علی عبدی پژوهشگر ارشد مسائل رژیم صهیونیستی و مقاومت به مناسبت 14 تیر چهلمین سالگرد ربایش حاج احمد متوسلیان و همراهانش (سید محسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان) در لبنان، گزارشی تحقیقی از برخی زوایای ناگفته این ماجرا به صورت اختصاصی برای تسنیم نوشته است که در ادامه می خوانید:
به گزارش بولتن نیوز به نقل از تسنیم، 14 تیر 1400 در سالگرد ربایش موسوم به چهار دیپلمات، توئیتی در این باره نوشتم که محتوای آن این بود: «حل معمای اسارت #حاج_احمد_متوسلیان، در گرو اتصال دو نقطه است. کردستان و لبنان. نقطه اول، #رابط_ویژه_موساد با #بارزانی_ها، و نقطه دوم #مئیر_داگان، فرمانده #یگان_سری_ماهی_طلایی در لبنان 1982. سرنخ ماجرا در پرونده فرمانده جوان 27 ساله ایست به نام احمد متوسلیان در #آرشیو_سری_موساد.»
ضمیمه توئیت سه عکس بود. تصویر حاج احمد متوسلیان، یک تصویر آرشیوی از 3 افسر اسرائیلی و سومین تصویر، عکسی از مصطفی بارزانی در میان دو چهره ناشناخته.
آن توئیت به صورت خلاصه میگفت که پرونده ربودن فرمانده سپاه محمد رسولالله(ص) و همراهانش در لبنان به شکلی نیست که تاکنون خوانده و شنیدهایم. این پرونده در واقع پروندهای اسرار آمیز است که سویههای پنهان بسیار دارد و بین سطور روایتهای رسمی و کلیشهای آن هنوز خوانده نشده است.
این یادداشت در حقیقت عطف به حقیقتی است که آن توئیت بیان میکرد و سعی دارد تا تنها پرتوی باشد بر تاریکخانهای که پرونده موسوم به ربایش چهار دیپلمات در اسارت آن است و نه بیشتر. انشاءالله رمزگشایی کامل این پرونده و تبیین مشروح حقایق آن بماند در فرصت مقتضی خودش و نیز به زبانی دیگر.
اما قبل از پرداختن به اصل موضوع، سوگمندانه آنکه هرسال در موعد 14 تیرماه یا باید منتظر پیام سالیانه وزارت امورخارجه باشیم که بیهیچ کم و کاستی با تکرار کلیشه نامه سال قبل، سالگرد این اسارت را یادآوری و مسئولیت آن را متوجه رژیم صهیونیستی بداند (بماند که این وزارتخانه در دولت قبل و در سالگرد 38ام این واقعه حتی به خود زحمت نداد عدد 37 را به 38 تغییر دهد) و یا باید منتظر مواضع یک مقام ترجیحاً نظامی یا سیاسی باشیم که خبر از زنده بودن چهار دیپلمات میدهد و خواهان پیگیری این پرونده میشود.
برای نمونه به یاد بیاوریم سخنان سردار حسین دهقان وزیر دفاع دولت یازدهم را که در خرداد 1395 عنوان کرد که 4 دیپلمات ربوده شده ایرانی در اسارات رژیم صهیونیستی بوده و زنده هستند، مدارکی دال بر این موضوع وجود دارد. آنها مسئولیت سلامت و امنیت چهار دیپلمات را باید بر عهده بگیرند. ما هم از لحاظ حقوقی و هم از لحاظ سیاسی دنبال میکنیم تا بتوانیم اینان را آزاد کنیم. دولت این مساله را پیگیری خواهد کرد.[1] این موضع در همان زمان حواشی بسیار به بار آورد.
دهقان 2 سال بعد نیز در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، با اشاره به وضعیت چهار دیپلمات ربوده شده گفت: ما مدعی هستیم چهار نفر از شهروندان ما در لبنان مفقود شدهاند. یکی باید مسئولیت این موضوع را بپذیرد. یا این چهار نفر در اختیار فالانژها هستند یا فالانژها آنها را به شهادت رساندهاند. وی افزود: ما میگوییم فالانژها آنها را تحویل اسرائیل دادهاند. اسرائیل یا اینها را تحویل گرفته و در اختیار دارد و یا آنها را گرفته و شهید کرده است؛ بنابراین رژیم صهیونیستی باید اعلام کند و بگوید که یا این چهار نفر را شهید کرده و مسئولیتش را بپذیرد یا بگوید من اصلاً آنها را تحویل نگرفتهام. اصلاً تا به امروز چیزی تحت عنوان اینکه اینها در اختیارشان قرار گرفته یا نه از جانب آنها گفته نشده است.[2]
روی سخن این یادداشت پرداختن به این مواضع پرحاشیه نیست. مسئله اصلی آن است که چرا طی 40 سال گذشته حتی برای یکبار هم هیچ مقام مسئولی، ولو برای یکبار هم که شده به مردم ایران درباره این پروندهی به تاریخ پیوسته و تمام پیگیریهای انجام شده گزارش نداده است؟ آن هم درباره چهار نفر از فرزندان ملت که یکی از آنان یکی از پرآوازهترین و پرافتخارترین سرداران و فرماندهان جنگ ایران با رژیم بعث عراق بوده است. شمشیر بران حسن باقری در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس و یکی از کلیدداران اصلی فتح خرمشهر و فاتح قلل تته و قوچ سلطان در کردستان، سردار حاج احمد متوسلیان یزدی.
آنچه خواهید خواند، صرفا طرحی کلی از یک پژوهش مفصل مبتنی بر اسناد و مدارک متقن است که در زمان و مکان مناسب به صورت کامل ارائه خواهد شد و اینجا تنها شمایلی از آن صرفا به مناسبت سالگرد ربایش این چهار نفر (احمد متوسلیان، سید محسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان) عرضه شده که در واقع در حکم پرتو نوری است برای روشنگری درباره مهم ترین پرونده سیاسی ربایش پس از انقلاب اسلامی که تاکنون متروک مانده است. پس آنچه در ادامه خواهید خواند را صرفاً با این منطق و مبتنی بر همین ملاحظه مطالعه نمائید.
راز سکوت مطلق اسرائیل درباره این پرونده
امروز که به یمن ژورنالیسم امنیتی رژیم اشغالگر قدس، از تمامی پروندههای امنیتی و سری اسرائیل طی هفتاد و اندی سال تاسیس این رژیم (در قالب کتابهایی چون برخیز و اول تو بکش و جنگ مخفی اسرائیل علیه ایران از رونن برگمن، جاسوسان علیه آرماگدون یوسی ملمن، هارپون، جنگ مخفی علیه سران تروریسم مالی از ساموئل کاتز و ...) پرده برداری میشود و درباره همه چیز و همه کس نگاشته میشود، اما سخنی از پرونده حاج احمد متوسلیان به میان نیامده است و اگر هم چیزی گفته شده، بسیار کلی، محدود و گذرا بوده است. شاید برخی چنین گمان کنند که از آنجا که حاج احمد متوسلیان به دست فالانژهای لبنانی اسیر و بعد به شهادت رسیده است و پرونده به صورت رسمی به اسرائیل ربطی ندارد، از این رو در هیچ یک از منابع اسرائیلی بدان نه پرداخته شده و نه اشاره شده است. چیزی شبیه به پرونده عماد مغنیه، اعجوبه جنگ سایههای حزب الله لبنان علیه اسرائیل که تاکنون صهیونیستها جز روایت ترور او ( آنهم روایتهای متعدد و بعضا متعارض) از او منتشر نکردهاند و درباره پرونده وی سکوت کامل اختیار کردهاند.
اما مسئله در واقعیت کاملاً برعکس است. پرونده اسارت و شهادت حاج احمد چنان ابعاد عمیق و گستردهای دارد و چنان به تاروپود سیستم امنیتی اسرائیل موسوم به کریا و پروندههای مهم امنیتی اسرائیل در دهههای 1970 و 1980 پیوند خورده است که لاجرم پردهبرداری از پرونده حاج احمد و افشای آن توسط منابع اسرائیلی نیازمند افشای پروندههای امنیتی اسرائیل چه در ابعاد منطقهای و چه در ابعاد داخلی ایران خواهد بود که کاملاً مغایر حیطههای امنیتی این رژیم بوده و کار را برای اسرائیل به شدت دشوار خواهد کرد، به ویژه که امروز صهیونیستها درگیر یک جنگ تمام عیار با ایران هستند که تنها بخشی از آن جنگ سایهها محسوب میشود.
واقعیت این است که طی چهار دهه گذشته از واقعه ربایش حاج احمد متوسلیان و همراهانش، هنوز هیچ بررسی دقیقی از منابع و سرنخهای اسرائیلی (ولو اندک و کمیاب و گسسته و جسته گریخته) صورت نگرفته و هیچ گزارش متقنی در این باره وجود ندارد. حال آنکه میشد براساس برخی فکتهای اندک در این منابع و اسناد چیزهایی یافت و سرنخهایی را کشف کرد. فراتر از آن، در این چهار دهه هیچگاه شاهد انتشار حتی یک گزارش عمومی چند خطی از پیگیری سرنوشت این چهار نفر نبودهایم.
طرح یینون و حمله به لبنان
طرح یینون (به انگلیسی: Yinon Plan) به مقالهای گفته میشود که در سال 1982 میلادی در نشریه عبری کیوونیم (Kivunim) منتشر شد و از راهبرد جدید اسرائیل برای دهه 80 میلادی خبر میداد.
کیوونیم نشریهای بود که به بحثهای مربوط به صهیونیسم و یهودیت در بین سالهای 1978 تا 1987 میپرداخت. این مجله در جهت پیشبرد اهداف سازمان جهانی صهیونیسم فعالیت میکرد و مقر اصلی آن در قدس (اورشلیم) بود. [این مقاله توسط فردی به نام عودِد یینون مشاور پیشین آریل شارون (یازدهمین نخست وزیر اسراییل) ارائه شد که پیش از آن از افراد رسمی وزارت خارجه اسرائیل و نیز روزنامهنگار جروزالم پست بود و برای آن روزنامه مقالههای سیاسی مینوشت.[3]
این مقاله در آن زمان به عنوان نخستین پروژهٔ برنامهریزیشدهٔ سیاسی برای دامنزدن و گسترش فرقهگرایی در خاورمیانه شناخته میشد. این طرح توسط بنیاد راهبردهای صهیونیسم در آمریکا (به انگلیسی: Institute for Zionist Strategies) مورد بهرهبرداری قرار گرفته و درنهایت با قطعیت بهکار گرفته شده تا نهتنها حافظ منافع ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه باشد، بلکه رؤیای یهودیان برای تحقق اسرائیل بزرگ را هموار کند که سرزمینی با مساحتی بزرگ در خاورمیانه را شامل میشود که در کتاب مقدس عبری به یهودیان وعده داده شدهاست.
اودِد یینون بر این باور بود که جهان در آستانهٔ دورهٔ تازهای قرار دارد که هرگز سابقه نداشته و این دوره نیازمند دو چیز است:
ایجاد یک چشمانداز تازه برای خاورمیانه (نقشهٔ جدید کشورها)
ارائه برنامهریزی راهبردی برای تحقق این چشمانداز (روش تجزیه کشورها)
یینون در طرح خود می نویسد: «کشورهای عربی که امروز دورتادور اسرائیل را محاصره کردهاند و آن را تهدید میکنند، درواقع کشورهایی هستند که نقشههایشان بهدست دولتهای امپریالیستی همانند فرانسه و بریتانیا پس از جنگ جهانی بصورت خودسرانه و بیحساب ساخته شده و مرزهایشان بهدست بیگانگان ترسیم شدهاند. اندیشهٔ پانعربیسم محکوم به فناست و حتی پیشاپیش توسط فؤاد عجمی نیز زیر سؤال رفته بودهاست. اقوامی که با اسرائیل دشمنی دارند، چه کمشمار باشد چه پرشمار دیگر برای اسرائیل تهدیدی بحساب نمیآیند و اربابرعیتی و تیول دیگر برای اسرائیل چالش نخواهند بود.»
او در ادامه به بررسی و ارزیابی نقاط ضعف کشورهای عربی پرداخته و بر روی مشکلات و گرفتاریهای ملی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه تمرکز کرده و میگوید: «هدف اسرائیل باید تجزیه کشورهای عربی باشد که همچون موزائیک شکسته شوند و کشورهای کوچکتری خواه بر پایه دین یا قوم ساخته شوند. هرگونه درگیری بین کشورهای عربی، در کوتاهمدت به سود اسرائیل است. درگیریها و ناپایداریهای سه دهه اخیر در لبنان بهترین فرصت برای هدایت اسرائیل به سوی برخاستن به عنوان قدرت منطقهای قلمداد میشود. برنامه کوتاهمدت اسرائیل باید این باشد که کشورهای عربی در شرق اسرائیل، مدام خلع سلاح شوند و همیشه ارتش ضعیفی داشته باشند؛ ولی هدف بلندمدت اسرائیل باید دامن زدن به آپارتاید قومی و آپارتاید دینی باشد.»
نکات و محورهای مهمی که از بررسی این دو طرح به دست می آید به شکل زیر قابل تقسیم بندی است:
تداوم رژیم صهیونیستی در گرو ایجاد هرج و مرج و عدم وجود هرگونه ثبات و همگرایی در میان طیف های مختلف مردم در کشورهای عربی است.
هدف طرح خاورمیانه، ویران کردن کشورهای بزرگ در منطقه و تبدیل آنها به کشورهای کوچک است.
چنانچه آمریکا بخواهد در منطقه خاورمیانه یکه تاز میدان باشد باید مسلمانان و کشورهای عربی را وارد یک درگیری داخلی صد ساله کند.
طرح خاورمیانه قبل از وقوع جنگ جهانی اول آماده بود و اکنون با همکاری برخی از رهبران کشورهای عربی در حال پیگیری است.
بهترین گزینه برای تخریب خاورمیانه طرح اختلاف داخلی بین مردم در کشورهای خاورمیانه است.
تجزیه جهان اسلام ضامن امنیت رژیم صهیونیستی است.
طرح یینون 20 سال بعد هم در دوره بوش پسر توسط برنارد لوئیس بازنویسی شد تا به نام استراتژی خاورمیانه بزرگ و بعد خاورمیانه جدید در دستور کار قرار گیرد.
طرح جنگی صلح برای جلیله که توسط شارون در کابینه مناخیم بگین تصویب و به اجرا نهاده شد تنها مرحله نخست تحقق طرح یینون بود و اشغال لبنان و تجزیه آن سرآغاز تحقق پروژه بالکانیزه کردن خاورمیانه.
در آن زمان اما در تهران نه حاج احمد متوسلیان و نه شورای عالی دفاع که او را برای کمک به مردم لبنان به دمشق اعزام کرد، هیچ یک از وجود چنین طرحی اطلاع نداشتند. «اسرائیل شاهاک» روشنفکر منتقد و چپگرای اسرائیل اول بار این سند را منتشر کرد.
عطف به این آگاهی، حاج احمد متوسلیان و نیروهای اعزامی از ایران به سوریه موسوم به قوای محمد رسول الله (صلوات الله علیه و آله) بی آنکه خود بدانند، در کانون یکی از پیچیدهترین و سری ترین پروژههای منطقهای واقع شدند که نه او و نه حتی تهران از این طرح هیچ اطلاعات و دریافت دقیق و کاملی نداشتند. تحلیل تهران بیشتر برخاسته از مسئله جنگ و پیروزی در فتح خرمشهر بود که نمیتوانست غلط یا بیراه باشد اما کامل نبود. آنان به معرکهای شتافته بودند که ایران درگیر جنگ هنوز دریافت روشن و کاملی از میزان حجم تدارک و هماهنگی منطقهای و جهانی برای عملیاتی سازی آن در تهران نداشت.
بنابر روایت حاج سعید قاسمی مسئول اطلاعات و عملیات این نیروها، حاج احمد و نیروهایش از همان بدو ورود با جدیت بینظیری اقدامات خود را به ویژه در تمامی حوزهها آغاز کردند که اهم این اقدامات را می توان چنین برشمرد:
1. برگزاری جلسات متعدد نظامی با سران عالیرتبه نظامی سوریه مانند رفعت اسد برادر حافظ اسد. هدف از این جلسات یافتن «راهکارهای» مناسب برای اقدام نظامی بر علیه اسرائیل بود.
2. تشکیل تیمهای متعدد اطلاعات و شناسایی برای نفوذ در عمق مناطق اشغالی و جمع آوری اطلاعات تاکتیکی از وضعیت نظامی دشمن صهیونیستی و نیز تهیه «برآورد اطلاعاتی» از نیروهای نظامی اسرائیل و شناسایی نقاط ضعف و آسیب پذیری آن.
لازم به ذکر است که تیمهای شناسایی ایرانی در عمقهایی از مناطق اشغالی نفوذ و رخنه کردند که سوریها هیچگاه جرأت آن را نیافتند و لذا موجب تحسین و شگفتی آنها شد. جالب آنکه حاج احمد خود در بسیاری از این شناساییها حضوری فعال داشت و در این مسیر، کارهای خارقالعادهای را به ثبت رسانده بودند که در دل تاریخ مکتوم مانده است.
3. ترسیم وضعیت «ترتیب نیروی» ارتش اسرائیل در جوار مرزهای سوریه بر اساس گزارشهای تیمهای اطلاعاتی.
4. طراحی «استراتژی نبرد» با اسرائیل با جزئیات دقیق استراتژیکی، عملیاتی و تاکتیکی توسط حاج احمد بر اساس اطلاعات جمع آوری شده تیمهای اطلاعات و شناسایی و نیز متناسب با ترتیب نیروی دشمن.
5. فراهم ساختن مقدمات آموزش انقلابیون مسلمان و شیعه لبنانی در پادگان زبدانی و نیز راه اندازی کمپ های آموزشی در منطقه بعلبک و دره بقاع لبنان.[4]
از جمله الزامات گسترده چنین طرحی، عقبه سنگین اطلاعاتی و امنیتی آن مبتنی بر سیستم امنیتی اسرائیل موسوم به کریا ( متشکل از وزارت جنگ، ستاد کل، آمان، موساد و شاباک اسرائیل) و کارزار بزرگ اطلاعاتی آن بود.
با اعلام خبر اعزام نیروهای ایرانی به لبنان این سیستم عظیم اطلاعاتی برای ایجاد اشراف اطلاعاتی به اقدامی گسترده دست زد و تمامی شبکههای مخفی خود از تهران تا بیروت را فراخواند و یک تور اطلاعاتی گسترده از سواحل خلیج فارس تا بیروت را برای رصد و رهگیری قوای ایرانی سازماندهی کرد. رهبری این عملیات با موساد بود.
درست در همین زمان بود که پروندهای راکد در بایگانی موساد از سوی رئیس وقت موساد «ناخوم آدمونی» فراخوانده شد. پرونده جوانی 23 ساله بنام احمد متوسلیان که یادگار تبادلات اطلاعاتی موساد با ساواک ایران بود. اما این پرونده به مرور پرورده شده بود.
اطلاعات آن جوان 23 ساله که بعدها فرماندهای پرآوازه در مریوان بود و آوازه فتوحاتش در قوچ سلطان و تته و سراسر مریوان توسط شبکه اطلاعاتی موساد درکردستان عراق موسوم به شبکه شمال به بخش تصومت موساد (مدیریت منابع و عوامل مخفی موساد در سراسر جهان) گزارش میشد تا در پرونده وی در بایگانی ذخیره شود.
شبکه شمال و پرونده حاج احمد متوسلیان در موساد
شبکه شمال، شبکه جاسوسی مشترک میان ساواک شاه و موساد اسرائیل برای جاسوسی علیه کشور عراق بود که پس از فروپاشی رژیم پهلوی به طور کامل در اختیار موساد قرار گرفت؛ شبکهای که در راس آن خاندان بارزانی در کردستان عراق قرار داشتند.
البته همکاری بارزانیها با موساد مستقل از روابط مشترک با پهلویها در جریان بود. در سال 1964 سرلشکر مئیر عامیت در معیت یک هیئت امینی و نظامی از طریق کردستان ایران و مهاباد به کردستان عراق رفت تا بتواند با مصطفی بارزانی دیدار کند. در همین دیدار قول و قرار همکاریهای تاریخی صهیونیستها با بارزانی ها گذاشته شد. بارزانی در این سفر یک خرس به عنوان سمبل شوکت و قدرت کُردها و به نشانه سپاس به عامیت اهدا کرد.
بارزانی برای اولین بار در آوریل 1968 از اسرائیل دیدار کرد و مورد استقبال مقامات اسرائیلی قرار گرفت و با رئیس موساد، نخست وزیر و رئیس رژیم اسرائیل گفتگو کرد.
صهیونیستها به بارزانی قول دادند که حمایتها و کمکهای خود را به کُردها افزایش دهند و حمایت سازمان ملل را نیز جلب کنند. زامیر، رئیس موساد و برخی مقامات و کارشناسان این سازمان نیز در سپتامبر 1971 با سفر به کردستان عراق ضمن گفتگو با بارزانی، از پایگاه های کردها بازدید کردند. مصطفی بارزانی در سپتامبر1973 برای دومین بار از اسرائیل دیدار کرد و خواهان کمک های بیشتر آنها شد[5].
فقط چند تن از مقامات ارشد کُرد از فعالیت موساد در کردستان اطلاع داشتند. آموزشهای نظامی در کردستان عراق را عمدتاً مأموران موساد انجام میدادند. امضای پیمان دوستی و همکاری بین عراق و اتحاد جماهیر شوروی در 19 آوریل 1972، آمریکا و ایران را به طور جدی نگران قدرت و نفوذ شوروی کرد. از این مقطع به بعد با تغییر سیاست واشنگتن در قبال کُردها، کمکهای آمریکا، ایران و اسرائیل به کردهای عراق به طرز چشمگیری افزایش یافت[6].
شلومو نکدیمو در رابطه با این سازمان میگوید: «سازمان جاسوسی اسرائیل و ایران در آن زمان به منظور جمعآوری اطلاعات عراق و انتقال آن به ساواک و موساد، لازم دیدند که سازمان جاسوسی را توسط خانواده بارزانی تاسیس کنند.» نام این سازمان جاسوسی پاراستن بود.
پاراستن در سال 1965 با همکاری اسرائیل و رژیم شاه ایران تاسیس شد. در آن زمان چون محمدرضا پهلوی از ارتباطات قدرتمندی با امریکا برخوردار بود و با اسرائیل نیز ارتباطات گرمی داشت. بر اساسی توافقی که در آن زمان بین ایران و پ.د.ک ایجاد شده بود، شکیب آکریی، عزیر آکریی و محمد حرسین که بنیادهای پاراستن را ایجاد کردند، برای کسب آموزشهای لازم عازم اسرائیل شدند. هر سه نفر از سوی خانواده بارزانی انتخاب شده بودند.
شکیب آکریی تا زمان مرگ خود مسئول این سازمان و حلقه اتصال اسرائیل، ایران و بارزانی بود. ملا مصطفی بارزانی فرزندش ادریس بارزانی را برای امور نظامی و مالی و برای مسائل امنیتی نیز مسعود بارزانی دیگر فرزندش را تعیین کرده بود. در حقیقت مسعود بارزانی که دورههای لازم اطلاعاتی را در اسرائیل و تحت نظر افسران موساد گذراند میبایست رئیس شبکه شمال و سازمان جاسوسی پاراستن دانست. محمد حرسین تحت فرمان مسعود بارزانی فعالیت میکرد. تاسیس سازمان پاراستن تا زمان آتش بس 1975 تحت مدیریت یوسی گینو یکی از افسران نخبه کاتسای موساد بود.
این شبکه نه تنها بعد از انقلاب اسلامی از بین نرفت بلکه با نیروی جدیدتری به کار خود ادامه داد. در دوران بحران تجزیهطلبی در سالهای اول انقلاب، این شبکه به دنبال جمعآوری اطلاعات از فرماندهان سپاه پاسداران در غرب کشور بوده است که یکی از مهمترین آنها حاج احمد متوسلیان، فرمانده سپاه مریوان بود.
روزی که احمد متوسلیان بر فرودگاه دمشق پای نهاد، این جوان رشید 29 ساله برای اسرائیل معمایی ناشناخته نبود. فقط کافی بود نام فرمانده نیروهای اعزامی ایرانی توسط شبکه نفوذی موساد در ارتش بعث سوریه به ستاد موساد مخابره شود، که شد. مابقی فقط زحمتی بود که باید این پرونده برای مطالعه از بایگانی خارج شود. اطلاعات تبادلی با ساواک به انضمام اطلاعات شبکه شمال پرونده به نسبت قطوری از احمد متوسلیان در موساد فراهم کرده بود.
اسرائیل با استفاده از پرونده حاج احمد، شناخت نسبتاً مناسبی از او داشت. آنها میدانستند با چه کسی روبرو شدهاند. با فرمانده جوانی که تا قبل از 29 سالگی فتوحاتی را به نام خود ثبت کرده بود که بزرگترین ژنرالهای اسرائیل در طول تاریخ جنگ هایشان با کشورهای عرب، هیچ کدام از آن فتوحات را نتوانسته بودند به نام خود ثبت کنند. نه موشه دایان، نه اسحاق رابین، نه آریل شارون و نه هیچ کس دیگر. احمد در 29 سالگی کلیددار فتح خرمشهر شده بود؛ عملیاتی که اسرائیلی ها حتی به خواب هم نمیدیدند و خیلی دوست داشتند بدانند ایرانیها چطور بدون کمترین پشتوانههای جهانی چنین پیروزی بزرگی را رقم زدهاند.
میتوان تصور کرد در جلسهای در کابینه امنیتی دولت بگین وقتی افسر پرونده حاج احمد در حضور بگین و شارون و رئیس ستاد ارتش و روسای سرویسهای امنیتی اسرائیل پرونده او را ارائه میکرده است، بگین از کوره در رفته باشد (با توجه به روحیه کم تحمل و عصبی و دیگرستیز و بیماری روانی وی) و خطاب به شارون فریاد زده باشد که: «شما از یک جوان 29 ساله ایرانی صحبت میکنید یا از یک ژنرال 4 ستاره؟!»
از این جا به بعد مرحله طراحی یک عملیات دقیق اطلاعاتی و امنیتی بود برای ربایش یا ترور این فرمانده. پروژهای که به فالانژها سفارش داده شد.
حبیقه و فالانژها، گناهخواران موساد در لبنان
پیش از هرچیز باید در نظر داشت که ربایش چهار ایرانی در حقیقت نه یک پروسه و اتفاق که یک پروژه امنیتی بود که فقط در گام ربایش از سوی اسرائیل به شاخه امنیتی حزب کتائب (فالانژها) و رئیس آن ایلی حبیقه سفارش داده شد. راز ترور ایلی حبیقه در سال 2002 را باید در همین جا جست آنگاه که به دادگاه آریل شارون در بلژیک فراخوانده شد. حبیقه صندوق اسرار موساد در لبنان و جنایات آن بود و قرار بود در سفر به بلژیک اطلاعات کامل خود را از جنایتهای آریل شارون در اردوگاه های فلسطینی صبرا و شتیلا در بیروت که منجر به کشته شدن بیش از سه هزار نفر شد، در اختیار مسوولان قضایی وپارلمانی آن کشور قرار دهد. او به هیات پارلمانی بلژیک در بیروت گفته بود که مدارک انکارناپذیری از حادثه صبرا و شتیلا دارد و در حال حاضر مورد تهدید نیز قرار گرفته است
حبیقه و جهازالامن کتائب به رهبری او در حکم گناهخواران موساد بودند. در ترمینولوژی سیاسی – امنیتی و در عرف عرصه پنهان، هرگاه یک سرویس امنیتی بخواهد جنایتی را مرتکب شود -بیآنکه رد پا یا اثر انگشت خودش در آن قابل رویت باشد- آن را به یک مجموعه دیگر سفارش میدهد تا به نیابت از او آن جنایت را انجام دهد و اینجا آن مجموعه نیابتی یا پروکسی اصطلاحاً گناهخوار خوانده میشود. فالانژها در لبنان گناهخوار اسرائیل بودند و بزرگترین گناهخواری آنها همین جنایت بیمانند صبرا و شتیلا بود.
اگر سمیر جعجع فرمانده شاخه نظامی حزب کتائب به رهبری بشیر جمیل و همپیمان و شریک اصلی دولت بگین و آریل شارون اقدامات خود را با ارتش اسرائیل و اطلاعات آن هماهنگ میکرد، ایلی حبیقه برنامه خود را میبایست با موساد و تحت نظر موساد و شاباک اسرائیل انجام میداد.
اما در کنار حبیقه و معاون وی، روبر حاتم معروف به کبری قرار داشت که در 14 تیر 1361 در پست بازرسی (حاجز) «برباره» حاج احمد و آن سه تن دیگر را ربود. روبر حاتم مرد شماره دو جهاز الامن حزب کتائب بود که در قساوت چیزی از حبیقه کم نداشت.
اما طراح و هدایت کننده اصلی این عملیات فرد دیگری بود. شخصی که در آن زمان به عنوان مغز متفکر آریل شارون و دست راست وی در جنایات اسرائیل در لبنان تلقی میشد، «مئیر داگان» رئیس یک واحد سری مشترک بین ارتش و موساد اسرائیل با اسم رمز «ماهی طلایی».
داگان در تیپ چتربازان معین شده و واحد شناسایی آن خدمت کرد. او دوره افسری پیاده را پشت سر گذاشت و در سال 1966 با درجه ستوانی مرخص شد. در جنگ شش روزه او را که ذخیره بود، فراخواندند و به عنوان فرمانده دسته چتربازان کار را شروع کرد. او اول در صحرای سینا و سپس در بلندیهای جولان جنگید. در سال 1969 ، وی فرمانده یگان عملیات ویژه جدید شارون شد. این یک نیروی کوچک و متشکل از نهایتاً 150 سرباز بود که یک نیروی فوق العاده مخفی به حساب میآمد که آن را تنها با عنوان شماره 5176 میشناختند.این واحد به طور غیر رسمی به عنوان سایرت ریمون (تکاوران نارنجک بدست) شناخته میشد زیرا نشانهای آن دارای نارنجک دستی، چاقو و بالهای چترباز بود. داگان بهترین مردان خود را به عمق محلههای غزه میفرستاد که مثل اعراب لباس بپوشند و با همراهی فلسطینیان همدست پوشش قانعکنندهای مییافتند.اسم رمز این گروه که با همراهی شین بت (سازمان امنیت داخلی-شاباک) راه افتاد، زیکیت بود که به عبری «آفتپرستپرست» معنا می داد.
استفاده یگان تحت امر داگان از عنصر زور و فریب، او را به یک افسانه تبدیل کرد. فلسطینیها او را حرامزاده خطاب میکردند و ماموران واحد تحت فرمان او مردان خشنی بودند که روشهای سرکوب آنها موثر بود. نوار غزه محل اثبات کاملی برای نوآوری های مرگبار داگان بود. او عملیات هایی را ابداع کرد که آنقدر جسورانه و شیطانی بودند که بیشتر به داستانهای جاسوسی میمانست تا زندگی واقعی.
در 5 آگوست سال 1981، نخستوزیر مناخیم بگین، آریل «آریک» شارون را به عنوان وزیر جنگ منصوب کرد. بگین این سرلشکر سابق را تحسین میکرد – او شارون را «یک فرمانده باشکوه ارتش و یک استراتژیست بینالمللی» خواند – اگرچه او تا حدودی نسبت به پرخاشگری شارون و عدم تمایلش به پذیرش اقتدار مقام ارشد خود نگرانی داشت.
شارون برای تحقق طرح عودد یینون تصمیم گرفت که به تحولات کمی سرعت دهد بهطوری که بتواند طرحهایش را اجرا و ابزارهای مخفی را در فرماندهی شمال فعال کند. برای انجام این کار، یک «نیروی ضربت ویژه سری» با اسم رمز «ماهی طلایی» شکل داد.
شارون برای اداره این نیرو دو تن از خبرگان عملیات ویژه - مئیر داگان و رافی ایتان - را منصوب کرد. هدف او این بود که این قبیل آشوبها در نواحی فلسطینی صور، صیدون و بیروت آنچنان اوضاع را بههم بریزد که دلیل قوی و مستحکمی برای تجاوز رژیم اسرائیل وجود داشته باشد.
شارون همچنین رافی ایتان را با یک ماموریت فردی به لبنان اعزام کرد تا بر اقدامات پنهان در شمال نظارت داشته باشد. تا اواسط سپتامبر سال 1981، خودروهای بمبگذاری شده بهطور متناوب در همسایگی فلسطینیهای بیروت و دیگر شهرهای لبنان منفجر میشد. در اول اکتبر، یکی از این خودروها در منطقه فخانی بیروت منفجر شد و 83 نفر را کشت و بیش از 300 نفر ازجمله بسیاری از زنان شاغل در یک کارخانه پوشاک متعلق به ساف که آتش به دام افتاده بودند را مجروح کرد.
یک خودروی دیگر در جنب مقر ساف در صیدون منفجر شد که به کشته شدن 23 نفر انجامید. فقط در دسامبر سال 1981، هشت بمب که در خودرو یا موتورسیکلت، دوچرخه یا روی الاغ کار گذاشته شده بود در نزدیکی ساف یا تجمعهای فلسطینی منفجر شدند که باعث کشتار زیادی شد. یک سازمان تازه و ناشناختهای که خود را جبهه رهایی لبنان از بیگانگان مینامید مسئولیت تمامی این رویدادها را برعهده گرفت. مواد منجره در بستههای پودر شستوشو جاسازی میشدند، بهطوری که اگر خودروها را در ایست بازرسی نگه میداشتند محمولهها به ظاهر بیخطر به نظر می رسیدند. ماشین ترور و کشتار شارون سر باز ایستادن نداشت.
ژنرال بن گال فرمانده ارتش شمالی اسرائیل از 1977 تا 1981 که لبنان هم تحت فرماندهی او بود داگان را برای راه اندازی جنگ کثیف در لبنان به کار گرفت. کسی که که او را «متخصص برتر عملیات ویژه در ارتش رژیم اسرائیل» نامید، مردی که 10 سال پیش چریکیسم را در غزه سرکوب کرده بود. مئیر داگان، مردی بود که رئیس یک واحد جدید در منطقه جنوب لبنان شد.
داگان به رتبه سرهنگی ارتقا یافت و بنگال او را به قله تپهای برد که می توانست جنوب لبنان را نگاه کند. بن گال به داگان گفت: «از حالا به بعد تو امپراتور اینجا هستی. هر کاری دلت خواست بکن.» بن گال برای داگان هدف را تعریف کرد: «مرعوب کن، مهار کن و بفهمان که رژیم اسرائیل در حمله بسیار خشن است و صرفا واکنشدفاعی نشان نمیدهد.»
داگان با استفاده از «جوخه های عملیاتی» خود مجموعهای از ترورهای هدفمند و عملیات خرابکاری را در جنوب لبنان آغاز کرد. روش اولیهای که برای این حملات استفاده میشد، انفجار بود که یا در پیتهای نفت یا مخازن کار گذاشته میشد.به زودی آن بمبها در خانههای همکاران ساف در جنوب لبنان، همچنین در دفاتر ساف که عمدتا در صور، صیدا و اردوگاههای پناهندگان فلسطینی اطراف آنها بود منفجر میشد و هر کسی را که در خانه بود، میکشت یا آسیبهای جدی به آن وارد میکرد.
دکترین داگان که به طرز شگفت انگیزی شبیه به چیزی است که اسرائیل و آژانس های جاسوسی اسرائیل هنوز از آن پیروی می کنند عبارت بود از اینکه : اسرائیل باید از جنگهای بزرگ اجتناب کند، زیرا «پیروزی بزرگ و سریع جنگ شش روزه دیگر هرگز تکرار نخواهد شد.» اسرائیل نباید وارد یک رویارویی نظامی تمام عیار شود «مگر اینکه شمشیر بر روی گلوی ما باشد». بر این اساس باید رهبران و عناصر برجسته عملیاتی دشمن بی رحمانه رهگیری ، شکار و حذف شوند.
ربایش و ترور هدفمند حاج احمد متوسلیان دقیقا براساس دکترین داگان به انجام رسید آن هم در قالب پروژهای سفارشی به حبیقه.
اسرائیل در سفارش پروژههایی از جنس گناهخواری به فالانژها ید طولایی داشت. آونر آزولای رابط موساد با فالانژها و عضو یگان سری ماهی طلایی داگان در این رابطه میگوید: «ما لیست بلند بالایی از فعالان چپ اروپایی داشتیم که با فلسطینیها بودند. ایده این بود که این لیست را به فالانژها بدهیم، آنها بروند این افراد را پیدا کنند و بکُشند. بعد از این، موساد میتوانست گزارش محرمانهای به کشورهای اروپایی بفرستد که این گروهها که از کشورهایی مثل آلمان، فرانسه و ایتالیا آمده بودند و مشکل آنها هم حل شده است و به این ترتیب آنها به ما مدیون میشدند.»[7]
وقتی موساد برای حذف چند فعال دست دوم و سوم چپ که صرفا با فلسطینی ها همکاری میکردند، سفارش ترور هدفمند به فالانژها میدهد، تکلیف برای زبدهترین فرمانده عملیاتی سپاه پاسداران تا فتح خرمشهر کاملا روشن است.
بازگردیم به توئیت نخست یادداشت که: حل معمای اسارت حاج احمد متوسلیان، در گرو اتصال دو نقطه است. کردستان و لبنان. نقطه اول، رابط ویژه موساد با بارزانیها و نقطه دوم مئیر داگان، فرمانده یگان سری ماهی طلایی در لبنان 1982. به نظر می رسد تصویر زیر و حاضران در آن و رابطه آنان باهم خود موید این توئیت و راهگشای پرونده حاج احمد و همراهانش باشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com