گروه فرهنگی: خلاصه 44 قسمت پخش شده در رادیو گفتگو به قلم دکتر مجید سجادی پناه، با موضوع سواد رسانه ای و آشنایی با جنگ شناختی که یکی از ملزومات مدیریت کردن در هزاره سوم است.
به گزارش بولتن نیوز، دکتر مجید سجادی پناه، استاد دانشگاه در این مقاله که خلاصه ای از 44 قسمت پخش شده در رادیو گفتگو است به موضوع سواد رسانه ای و آشنایی با جنگ شناختی که یکی از ملزومات مدیریت کردن در هزاره سوم است پرداخته است:
شگردهای رسانه ای در علوم شناختی
مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید و محققان با اشاره به تاثیرگذاری علوم شناختی در عرصه های علمی ، پزشکی ، اجتماعی ، و اقتصادی بر لزوم تلاش های همه جانبه و شبانه روزی برای پیشرفت بیش از پیش در این علوم تاکید کردند . و فرمودند که باید با توکل به خدا از جان مایه بگذارید و یک راهبرد بومی برای پیشبرد علوم شناختی اراده نمایید.
علوم شناختی چیست ؟
علوم شناختی مطالعه علمی ذهن است. به طور کلی پرسشهایی مانند این که ذهن چگونه کار میکند یا مغز چگونه هوشمندی را ایجاد میکند، از جمله پرسشهایی هستند که در این شاخهی علمی مورد بررسی واقع میشوند. ده ها سال است که در دنیا در زمینه علوم شناختی تحقیقات مفصل و پر هزینه ای انجام می گیرد. هدف از این علم آن است مکانیسم هایی که در مغز باعث به وجود آمدن قابلیت هایی شناختی می شوند، شناسایی گردند.
بنابراین علوم شناختی یک «علم» است و بنابراین با روشها و معیارهای علمی سرکار دارد. مهمترین اصل در این علم آن است که "ذهن را چگونه میتوان به طور علمی فهمید". رشد انفجاری این علم در 20 سال اخیر حتی از رشد سریع علم فیزیک هم چشمگیرتر بوده است ، به طوری که نرخ رشد تولیدات علمی در این رشته از نرخ رشد تولیدات در رشته فیزیک در یک قرن قبل بیشتر بوده و سریع ترین رشد را در بین علوم به خود اختصاص داده است
باید به خاطر داشته باشیم که علوم شناختی یک علم میانرشته ای است و شاخههای روانشناسی، علومعصبی، علومرایانه، انسانشناسی، زبانشناسی، فلسفه و… را دربر میگیرد. شاید کمی عجیب به نظر برسد که چگونه چندین و چند علم مختلف به یک موضوع واحد میپردازند.(داستان فیل و کوران غزنوی را به یاد دارید) ما در واقع همان انسان های کور هستیم و ذهن همان فیل است.
بنابراین در علوم شناختی ما درباره زنجیره ای از علوم صحبت می کنیم که یک طرف آن مغز و علوم مربوط به آن است و یک طرف دیگر آن هم ریاضیدان ها، مهندسان کامپیوتر و مهندسان الکترونیک هستند که درواقع با همدیگر کار می کنند. بي ترديد از آنجا که حيات انسان و جامعه وابسته به کارکردهاي مغزي اوست، شناخت ما از مغز و ذهن مي تواند تأثير به سزايي بر همه ابعاد حيات انسان داشته باشد.
از این رو كشورهاي اروپايي در صدد برآمده اند نظام آموزشي خود را بر اساس يافته هاي جديد علم شناختی بازسازي كنند و گزينه هاي مختلفي را به عنوان گزينه هاي جايگزين مطرح سازند كه موجب دگرگوني بنياني نظام آموزش و پرورش آنها خواهد شد. يكي از اين گزينه ها تكيه بيشتر بر آموزش انفرادي به جاي آموزش جمعي با استفاده از محيطهای مجازی است.
يکي از حوزه هاي کاربردي برای مدیران که با روابط عمومی خود سر و کار دارند متأثر از يافته هاي علوم شناختي، روان شناسی تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي است. روان شناسي شناختي در درک خطاهاي شناختي که منجر به تصميمات نادرست می گردد و نيز طراحي بهترين شيوه تأثير گذاری بر افکار عمومي به اين حوزه کمک هاي مهمي می رساند. دستگاههاي اطلاعاتي کشور می توانند يکي از کاربران يافته هاي علوم شناختي برای تحليل اطلاعات باشند.
روابط عمومی می توانند براي جذب افکار عمومي و تأثيرگذاری بر آن از اصول روان شناسي شناختي بهره مي برند. زبان شناسي شناختي نيز در استفاده از استعاره هاي مناسب به اين حوزه کمک ارزشمندي را صورت مي دهند.
به طور کلی رسانه ها و کار علوم شناختی به هم مرتبط است،به این ترتیب که رسانه ها عموما تا زمانی که نتوانند سطح شناخت ما را شکل بدهند، تاثیری روی ما نخواهند داشت. از سوی دیگر این شناخت ما است که می تواند حوزه رسانه ها را شکل دهند. ولی متاسفانه در کشور ما خیلی کمرنگ و خیلی غیرحرفه ای به این مقوله پرداخته شده است. علوم شناختی تلاش میکند تا با کشف حقایق ابهامآلود ذهن، مغز و رفتار و روابط حاکم بر آن ها روشهای بدیعی برای حل انبوهی از مشکلات لاینحل را ارائه کند . با توجه به فضای نبرد رسانه ای این روزهای جهان، رسانه ها باید به علوم شناختی توجه ویژه کنند.
رسانه اگر بخواهد افکارعمومی را جذب کند باید به تحلیل اطلاعات رسانههای گروهی بپردازد، دادههای به دست آمده از رسانهها و رفتارمردم در مواجه با آنها میتواند توسط علوم داده ،مدلهای ریاضیاتی مورد تحلیل قرار گیرد و اطلاعات خوبی را میتوان از آنها استخراج نمود تا برای ما انسانها مجذوب چه نوع محتواهایی میشوند.
بنابراین روابط عمومی های ما برای اینکه پیامهایشان را در ذهن مخاطبانشان تاثیرگذارتر کنند باید از علوم شناختی بهره گیری کرده و با این دانش آشنا شوند، همان طوری که عرض کردم علوم شناختی در کشورهای دیگر جهان بسیار مورد توجه واقع شده است به طوریکه در حال حاضر دانشگاههایی در سراسر جهان علوم شناختی را با هدف دگرگون کردن جامعه خود به دانشجویان تدریس میکنند، با این وجود می توان به خوبی لزوم بهره گیری از علوم شناختی در رسانه را نیز درک کرد.
تکنیک های که در این حوزه مورد بررسی قرار می گیرند عبارتند از :
تکنیک اول : سکوت و عبور
یک شگرد علوم شناختی در عالم رسانه این است که می گویند بعضی حرف ها را باید زد اما نه برای امروز بلکه برای روز مبادا. به این شگرد ، شگرد سکوت و عبورگفته می شود.
در این تکنیک ذهن مخاطب نسبت به یک موضوع کاملا منفی می شود بدون این که به جزییات یا حاشیه های آن موضوع ورود پیدا کرده باشد. به عبارتی دیگر مخاطب از این پیام با سکوت عبور می کند.
پرداختن رسانه ها به مسائلی مثل بحث حقوق بشر عمدتا نشأت گرفته از این تکنیک است. اما چون الان اولویت جامعه نیست، با فشار سنگین مخاطب را وادار به سکوت می کنند. زیرا هم اکنون اولویت اول مخاطب نیست که بخواهد درباره آن صحبت و گفتگو نماید و یا کامنت بگذارد. اما آن را مانند نهال کوچکی در ذهن مخاطب می کارند. ولی قصد دارند آن را در زمانی خاص مورد بهره برداری قرار دهند ؟ مثلاً آنجایی که می خواهند یک نسبتی مثلا بین موضوعات بین الملل، موضوعات اقتصادی با حقوق بشر برقرار نمایند . آنوقت یکباره این بحث حقوق بشر را به صورت عاطفی مطرح می کنند و آن را برجسته می سازند. هر نوع مساله غیرواقعی که اینها درباره حقوق بشر مطرح کنند، قطعا در جامعه مورد پذیرش واقع خواهد شد. چون نشأت گرفته از آن سکوت مهندسی شده و عبور اجباری است.
تکنیک دوم – یقیین مشکوک
یک شگرد دیگری از علوم شناختی در عالم رسانه وجود دارد که به آن یقیین مشکوک گفته می شود. همه تلاش رسانه ها بر این قرار گرفته است که مخاطب را نسبت به خودِ یقین به شک بیاندازند تا به گزارههایی که این مسئله رو تبدیل به یقین کرده مشکوک شوند.
رسانهها مثلا در ایام انتخابات درصدد هستند مخاطب خود را نسبت به گزارههایی که مشارکت را با گزاره های بالندگی انقلاب و نظام مرتبط میکند، دچار شک و تردید و در نهایت مشکوک نمایند.
قینِ مشکوک یعنی مخاطب نسبت به یک موضوعی صددرصد یقین دارد و این یقین آنقدر دقیق و حساب شده است، که هیچ خلل و خدشهای به آن وارد نیست و رسانههای بیگانه این یقین را اینگونه شناسایی میکنند که مانند یک گوی فلزی منسجم غیرقابل خدشه میماند.
حال اگر این گوی فلزی در یک ظرف آب گذاشته شود، آرام آرام آب موجب زنگزدگی آن میشود و بوی نامطبوع حاصل از زنگار آب، روی آهن ایجاد میشود.
انداختن گوی آهنی در آب یک یقینی است نسبت به آن آهن، اما آرام آرام به واسطه فکتها و موضوعاتی که یقین را محاسبه میکند، یک زنگاری ایجاد میشود که شما نسبت به آهن بودن آن آهن شک نمیکنید، بلکه نسبت به آهن مانند آن آهن تردید پیدا میکنید.
تکنیک سوم: صبرِ بی حاصل
مردم همواره امید دارند که اگر صبر پیشه کنند، کاستی ها، ناکارآمدی ها و بیتدبیری ها روزی بر طرف خواهد شد .
اما با این تکنیک می تواند چنین القا کرد که مردم، اساساً صبرشان فایده ای ندارد، و وضعیت شان به همین شکل باقی خواهد ماند و تغییری حاصل نخواهد شد. پس معمولا چون صبر کردن حاصلی ندارد، طبیعی است که می بایست به وضع موجود و عملکردها، اعتراض کنند. و حتی با استفاده از این تکنیک، چنین القا می شود که اگر امروز اعتراض کنید بهتر از فرداست، زیرا عملاً صبر امروزتان تا فردا هیچ فایدهای ندارد، چرا که این همه صبر کردید، هیچ اتفاقی نیافتاده است بنابراین هر چه سریعتر اقدام کنید بهتر است.
در این صورت وقتی مخاطب به این نقطه می رسد که صبر کردن فایده ندارد در درون خودش به قلیان می افتد، وقتی افکار عمومی در درون خودش به قلیان افتاد بدون محاسبه، نخستین اتفاقی که می افتد این است که مهندسی و آیندهنگری را از دست می دهد و نسبت به وضع موجود برای برون رفت از آن، معترض می شود و در این صورت است که دیگر نباید از او انتظار تفکر منطقی داشت.
شگرد صبرِ بی حاصل در رسانه های بیگانه این است که قرار نیست مخاطب تنها یک فرد خنثی باشد بلکه او را باید از هم اکنون برای زمان اعتراض آماده نمود.
تکنیک چهارم: صعود برای فرود
در این تکنیک ذهن مخاطب در حالت ریزش قرار می گیرد .در این شگرد از ماه ها قبل روی نیازها و خواسته های جامعه مانور خبری داده می شود و ذهن مخاطب را به اوجی از نیازها برده می شود که می بایست به نوعی هرچه سریعتر باید حل و فصل گردد
وقتی ذهن مخاطب منتظر رسیدن به وضعیت مطلوب می شود که این نیازها برآورد گردد ، ناگهان سقوط آزاد رخ می دهد، اینجاست که رسانه به او یک پیامی را منتقل می کند و آن این است که دیگر هیچ کسی وجود ندارد که نیازهای تو را برآورده کند و این آخرین فرصت توست.
در شگرد صعود و فرود باید تناقضی در احساس مخاطب ایجاد کرد که ناامیدی به او ضربه سنگینی باشد و اصطلاحا او را در خلا قرار دهد، درست مانند حسی که بعد از پایان آمدن از قطار شهربازی به انسان دست می دهد.
شاید بعضی از مخاطبین ما ترن های هوایی شهر بازی را تجربه کرده باشند، وقتی داخل ترن می نشینید، در حال بالا رفتن، ترن آرام و آرام و به سختی بالا می رود، ذهن ما آرام آرام عادت می کند برای یک جان کندنی برای بالا رفتن، در همین حال ترن یک مرتبه به پایین برمی گردد، در چنین حالتی یک خلاء ذهنی برای ما ایجاد می شود.
اگر این سقوط استمرار داشته باشد و مدام به سمت پایین حرکت کند ، درست است که چند ثانیه اول برای ما جذاب است ولی همینطور که با سرعت به سمت پایین حرکت می کنیم احساس ترس بر ما غلبه می کند. و زمانی که به پایین می رسیم شاید دیگر خود این صعود و فرود مهم نباشد زیرا جهت چپ و راستتان را هم گم می کنیم، یعنی برای مدتی نیاز داریم در محیطی که اصطلاحاً به آن خلاء یا انتظار ایجاد شده می گویند بتوانید خود را بازآفرینی (ریکاوری)نماییم که دیگر در آن زمان مستعد هر گونه پذیرش ذهنی هستیم.
پس رسانه هنگامی که شما را در فضای فرود فزاینده قرار می دهد می تواند چنین القا کند که شما احساس کنید دولت دارد سقوط می کند، جامعه دارد سقوط می کند، همه چی جلوی چشمان شما دارد از بین می رود ولی شما ساکت نشسته اید و هیچ کاری انجام نمی دهید.
تکنیک پنجم: خط ساحل
در فضای رسانه ای شگردی وجود دارد که به آن شگرد ”خط ساحل“ می گویند. همه ما در کنار ساحل با برخی تاسیساتی روبرو شده ایم، که وارد حریم دریا شده اند و خط ساحلی را کوتاه کرده اند در این صورت با کوچکترین طوفانی ممکن است این تاسیسات آسیب ببینند.
ما نیک می دانیم که همه موج ها لزوما تخریبگر نیستند ولی وقتی ما نزدیک خط ساحل این تاسیسات را بنا کرده ایم بسیار طبیعی است که موج های کوچک هم بتوانند آنها را تخریب نمایند.
آثار مدیریت های ضعیف در داخل کشورمان حکم همان ساخت و سازها در کنار ساحل ذهن را دارد یعنی با کمترین موج رسانه ای ذهن ما نسبت به عملکرد نظام منفی ، اعتماد مردم به حاکمیت مخدوش و به کلیت نظام سیاسی آسیب جدی وارد می شود.
هر چقدر این خط ساحلی پهن تر باشد، درزمانی که موج به خط ساحل برخورد می کند، تاسیسات خسارت کمتری خواهند دید و هرچه این خط نازک تر باشد، موج زودتر به ساحل رسیده و قدرت تخریب آن بیشتر خواهد شد.
رسانه ها سعی می کنند این خط ساحل را آرام آرام باریکتر نمایند و یا حتی خیلی جاها از بین ببرند تا بتوانند تخریب های بیتشری را در ذهن صورت بدهند.
به عنوان مثال وقتی که مخاطب با پدیدهای به عنوان صف مرغ یا کمبود پوشک روبرو می شود، یعنی به لحاظ ذهنی، می گوییم که خط ساحل در ذهنش کم رنگ تر شده است، بدین ترتیب موج منفی روی ذهن مخاطب و روی ساحل خوابیده و تأسیسات ذهنی به هم ریخته است و دیگر نمی تواند سایر پیشرفت های کشور را نظیر پیشرفت های نانوتکنولوژی و ....را باور نماید.
تکنیک ششم: تلخ جذاب
گاهی یک خبر بد می تواند سایه تلخی اش را روی همه خبرها بیاندازد. وقتی ذهن مخاطب با آن خبر تلخ درگیر می شود به اصطلاح ذهن او بسته و دیگر به سختی می توان در آن تغییری ایجاد کرد . گاهی رسانه ها از این ویژگی ذهن، برای تولید محتوای منفی استفاده می کنند. این شگرد را اصطلاحا ”تلخِ جذاب“ می گویند
بعنوان مثال وقتی شما یک بادام را می خورید و از قضا بادام تلخ می باشد، این تلخی همه دهان شما را می گیرد، از لحاظ عمومی نخستین کاری که فرد می کند باید آن را از دهان خود خارج کند ولی ممکن است کسانی هم باشند که وقتی این اتفاق می افتد یه لیوان آب را هم پشت سرش میل کرده و باعث می شوند به جایی این که بادام تلخ به بیرون انداخته شود این تلخی به داخل بدن نیز هدایت گردد.
اگر در همین حال به او معجونی تعارف شود که روی آن بادامی هم وجود داشته باشد، بدلیل این که هنوز ذهن مزه تلخ بادام را در خود دارد آن معجون حتی با بادام های شیرین هم ، حکم شر را برای او پیدا خواهد کرد.
در موضوع اعدام های منافقین در سال 67 از این نوع شگرد رسانه ای استفاده بسیار شده است یعنی با مظلوم نمایی بسیار، جلادانی که خون 17 هزار شهید را برروی زمین ریختند شهید معرفی کرده اند.
حجم تبلیغات به اندازه ای سنگین انجام گرفته و می گیرد که می بایست تلخی اعدام ها صرفاً در ذهن مخاطب باقی بماند تا به هیچ وجه ذهن حاضر نباشد جنایات گذشته منافقین را قبول کند
تکنیک هفتم: تکنیک ”سکوت گرم سکوت سرد“
در سکوت گرم سعی بر این است که مخاطب غیرحرفه ای را جذب و همراه خود کنیم . شما گاها مشاهده کردیده اید که در میان برنامه طنز ، یا در میان بازی ها و سرگرمی ها ناگهان به صورت کنایه آمیز، تلخ ترین حرف های سیاسی زده می شود.
سکوت گرم عملا از نمادها و حرف های غیرمستقیم برای درگیر کردن ذهن های آن دسته از مخاطبان استفاده می شود که از تحلیل های جدی و مستقیم لذت نمی برند. درست مانند سریال نون خ که عدم توان مدیریت بحران را در هنگام زلزله در قالب یک برنامه طنز به مخاطبین منتقل می کرد.
پس به لحاظ خبری در آن برنامه اصلی، نسبت به این مسئله سکوت می شود، اما در سایر برنامه های دیگر این موضوع را گرمش می کنند و به انحاء مختلف به آن می پردازند.
اما سکوت سرد به این معناست که پیام در بخش مربوط به همان موضوع مطرح می شود ولی به صورت تیتروار و به سرعت از آن عبور می گردد و درهیچ برنامه ای دیگری هم به آن پرداخته نمی شود. یعنی اینکه رسانه راجع به یک مسئله ای یا از سرِ مهندسی یا نسبت به اقتضائات و شرایطی پیرامونی که در جامعه بوجود آمده است به اجبار سکوت می کند.
مانند پخش نشدن بزرگترین راه پیمایی جهان در روز اربعین که در هیچ یک از رسانه ها خارجی به خاطر نمایش قدرت تشیع پخش نمی شود و نسبت به آن سکوت سرد پیشه می کنند.
تکنیک هشتم : ”مجادله برای مجادله“*
رسانه در این شگرد به دنبال قصه گویی است، یعنی همه تلاش اش را می کند تا حوادث غیرمرتبط را به گونه ای به یکدیگر ارتباط دهد تا از میان آنها دعوایی را بیرون بکشد . در شگرد ”مجادله برای مجادله“ رسانه دنبال آن است که ذهن مخاطب را هر روز با حاشیه هایی جدیدی درگیر کند که از درون آن نوعی ترس از آینده و نگرانی از بی برنامگی جامعه بیرون بیاید.
بعنوان نمونه معاون اول رئیس جمهور راجع به تخصیص ارز 4200 یک مطلبی می گوید ، نماینده مجلس از رانتهای بوجود آمده از این سیاست پرده بر می دارد ، تولید کننده از عدم دریافت این یارانه سخن می گوید و .... این مباحث به صورت پراکنده در جامعه مطرح می شود و مردم این افراد را در مواجهه با همدیگر نمی بیند.
ولی می بینیم که رسانه سعی می کند این موارد را مونتاژ کرده و کنار هم بگذارد . تا نشان دهد اختلافات عمیقی بین قوا وجود دارد ، تا از میان این اختلافها نشان دهد که بین دستگاه های حکومتی دعواهای بزرگی رخ داده است. در حالی که در عالم واقع هیچ دعوایی صورت نگرفته است و این رسانه بوده است که بصورت گزینشی این فکت ها را کنار هم قرار داده تا در ذهن مخاطب یک دعوای شکل بگیرد، پس مخاطبین ساده دل هم تصور می کنند حالا که دعواست، پس ما هم باید با جانبداری از فرد یا گروهی برویم دعوا.
تکنیک نهم : ” اعتماد بیدلیل، خشونت مستند“
در این شیوه، رسانه می خواهد جامعه را به سمت خشونت و رفتار منفی پیش ببرد. در انبوه خبرها ذهن بدون آنکه دلیل منطقی پیدا کند به این جمع بندی می رسد که این رفتار خشونت آمیز کاملا رفتار درستی است.
شگرد اعتماد بی دلیل ، در زمان های که سرمایه های اجتماعی یکی کشوری رو به نزول است قابلیت رشد بیشتری پیدا می کند . زیرا در این فضا اساساً کسی به دنبال دلیل موجه و قانع کننده نیست. و این گونه القا می شود که هر نوع اعتمادی که تا الان بروز دادید دیگر دلیل برای ادامه آن وجود ندارد و اساسا نباید به کلیت نظام دیگر اعتماد کرد چون هیچ " مابه ازای" دریافت نشده است و این است که مشروعیت و مقبولیت نظام در این تکنیک هدف اساسی قرار می گیرد.
بعنوان مثال رسانه های بیگانه مدام روی افکار عمومی کشورمان این موارد را القا می کنند که در انتخابات شرکت نکنید تا این یک امتیاز منفی برای مشروعیت جمهوری اسلامی تلقی شود، مهمترین دلیلی هم که آورده می شود این است که هر باری که شما در انتخابات شرکت کردید مگر چه جواب مناسبی گرفتید آیا وضعیت زندگی شما بهتر شده است ؟ و به این شکل جامعه را در یک فضای خشونت آمیز ذهنی قرار می دهند.
بنابراین تکنیک "اعتماد بی دلیل، خشونت مستند" کارویژهاش این است که در ذهن مخاطب، نسبت به همه چیز ایجاد یک خشونت و انزجار می کند و پس از این که خشونت و انزجار ایجاد شد آنوقت سوال می کنند که چرا این خشونت بوجود آمد ؟ پاسخ می آید که تا الان هر چه اعتماد کردیم، خوب ، نتیجه ای نگرفته ایم.
تکنیک دهم: صدای بلند
وقتی افراد مشغول دیدن یک برنامه ای خاص هستند ممکن است ناگهان صدا گیرنده بالا رود. در این فضا است که ذهن آماده تغییر می شود. و می خواهد خود را با صدای جدید و طول موج متفاوت همراه کند. در رسانه ها ، از همین شیوه استفاده می شود و شگردی به نام ”صدای بلند“ شکل می گیرد.
درست مانند صدای بلندی که بعد از قطع شدن فیلم سینمای و پخش شدن آگهی های تبلیغاتی از تلویزیون انجام می گیرد و شما تعجب می کنید که چرا صدا تلویزیون یک مرتبه افزایش یافت؟!
در عالم رسانه به هنگام پخش اخبار همه خبرها ظاهرا هم سطح و در یک ردیف قرار می گیرند و به صورت یک صدا پیش می روند اما ناگهان امواج برخی خبرها اوج می گیرد، زیرا که قرار است یک خبر بلندتر از دیگر خبرها شنیده شود.بنابراین این بلندی صدا، نشان از اعتبار خبر و اهمیت آن در سطح جامعه دارد. بنابراین آرام آرام ذهن تحریک می شود وشروع می کند به جمع کردن صداهای پیرامونی و حاشیه ای که در خصوص آن موضوع به وجود آمده است.
بنابراین تکنیک صدای بلند همانند یک آهنربا عمل می کند آهنربایی که ذهن او را شنیده و شروع می کند به جمع کردن همه مفاهیم مشترکی که می تواند در خصوص آن موضوع کارساز باشد.
تکنیک صدای بلند دو قابلیت جدی را در متن خود به همراه دارد: قابلیت اول خراش دادن ذهن مخاطب برای توجه به یک موضوع خاص، نسبت به سایر موضوعات و قابلیت دوم که بسیار مهم هست توقع ایجاد کردن برای سایر سوژه های که قصد دارند به همان اندازه ی صدا مرتفع شنیده و مورد توجه واقع بشوند.
تکنیک یازدهم: آبشار داغ
یکی از زیباترین جلوه های طبیعت آبشارها هستند که زیبایی بصری و صوتی فراوانی دارند. حالا تصور کنید که این آبشار، آب داغی دارد، تنها کاری که می شود کرد آن است که از دور آن را تماشا کنیم. این رفتار دقیقا شبیه یک شگرد رسانه ای است که به آن ”آبشار داغ“ گفته می شود.
معمولا در میان مخاطب و خبرهایی که ظاهرا داغ هستند یک شکاف و فاصله ای ایجاد می شود که پذیرش خبر را راحت می کند.
در شگرد فوق حتما باید آن تصویر زیبای آبشار وجود داشته باشد زیرا ترکیب صدا، ارتفاع و رنگین کمان یک حالت خوبی را در ذهن ایجاد می کند و باعث می شود تا آن حس خوب از بین نرود. برای اجرایی شدن این شیوه حتما باید از خبرهایی استفاده شود که ظاهرا مخاطب با آن همراه است، تا بتوان ذهن او را درگیر کرد و به سمت پیام حرکت داد.
چرا حالا می گویم داغ؟ زیرا ارتفاع ثابت است، صدا ثابت است و رنگین کمان یعنی مظهر آن زیبایی که اتفاق افتاده هم، به لحاظ ذهنی ثابت است اما به شما اجازه نمی دهد که نزدیک حوضچه شوید، چون بسیار بسیار داغ است، پس یک فاصله را برای شما ایجاد می کند بین همه آن مطلوب هایی که در ذهن ساخته و پرداخته اید با آن واقعیتی که در عالم واقع وجود دارد.
ما به واسطه اینکه چشم ، تصویر را دیده و گوش، آن صوت را شنیده و ذهن یک پردازشی نسبت به زیبایی مسئله انجام داده است اصطلاحا ، به دلیل حجیم بودن فضای از مسئله ای که در ذهن ما شکل گرفته است بدون دریافت هیچ گونه ادله اثباتی، ذهن ما آن خبر را مورد پذیرش قرار می دهد .
رسانه نسبت به اثبات توانایی های نداشته "فردی یا جریاناتی" که موافق آن هستند معمولاً از تکنیک آبشار داغ استفاده می کنند بنابراین مخاطب نمی تواند اثبات کند که در فلان فرد یا آن جریان این شایستگی وجود ندارد اما چون آن رسانه میگوید و به زیبایی هم می گوید و آبشار داغ را نشان ما می دهد آن دروغ را باور می کنیم بدون آن که افراد ناشایست هیچ قدمی برای اثبات توانمندی هایشان برداشته باشند.
پس بنابراین اگر رسانه ای بخواهد از جریانات مورد نظر و یا افراد مورد وثوقش برای آینده حمایت بکنند، حتماً از تکنیک آبشار داغ استفاده می کنند.
تکنیک دوازدهم: اسارت مسلح
یکی از این شگردهای رسانهای در علوم شناختی ”اسارت مسلح“ است، در این شگرد ابزارهای مردم برای تغییر و بهتر کردن جامعه از او گرفته می شود.
در شگرد ”اسارت مسلح“ توانایی جامعه باید در محیطی زندانی شود تا خود جامعه به این نتیجه برسد که دیگر نمی تواند تغییر ایجاد نماید. ذهن مخاطب باید به این نتیجه برسد که زندانی شرایطی است که به او تحمیل شده و سلاح او یعنی امید به آینده و اعتماد به نظام دیگر نمی تواند برای او راه گشا باشد. زیرا تصور می کند که را فریب داده اند .
تکنیک ”اسارت مسلح“ جامعه را ضعیف می کند و روحیه امید را از او می گیرد زیراهیچ چیز مانند اسارت نمی تواند حرکت و پویایی جامعه را از بین ببرد.
تصور کنید شما در یک چارچوب و در یک اتاق درب بسته هستید و یک تعداد آدم در این اتاق وجود دارند که همه انها از جمله شما مسلح هستید و با توجه به این که زمان بسیار زیادی هم گذشته است همچنان در این اتاق محصور مانده اید. شما مسلح هستید و خاصیت مسلح بودن یعنی خروج از اسارت، اما در عین حال که اسیر هستید و تکنیک (نبوغ ذهنی) دارید و تاکتیک هم دارید (عضو بنیاد نخبگان هستید ) ، اما این نظام اداری به شما اجازه خروج (انتصاب به پست های حساس) نمی دهد.
به خاطر داشته باشید حس اسیر بودن به لحاظ ذهنی، خیلی جلوتر از فرآیند اسارت فیزیکی تلقی می شود.
رسانه با این تکنیک چه کار می کند؟ ذهن مخاطب را نسبت به دو مسئله وضع موجود و وضع مطلوب محدود و محصور می کند، وضع موجود را سیاه، بد، رو به زوال و مرگبار نشان می دهند و جلوی پرش ذهنی برای رسیدن به وضع مطلوب که مهمترین رکن آن، تلاش است ، را می گیرد.
رسانه به او می گوید که وضع موجودتان نتیجه انتصابات پخمگان به جای نخبگان است. اگر شما از کشور مهاجرت نکنید وضعیت آینده ، چون توسط همین گروه اداره خواهد شد قطعا بدتر از این وضعیت خواهد شد. پس ذهن مخاطب به راحتی این دروغ ها را می پذیرد
پس آشکار شد در این تکنیک مخاطبان این رسانه ها سلاح در اختیارشان هست اما اسیر هستند و هنگامی که ذهن اسیر شد برغم مسلح بودن امید به تغییر وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب را از دست خواهد داد. در این شرایط مخاطب احساس می کنند دیگر برای خروج ، هیچ امیدی و هیچ راهکاری وجود ندارد. بنابراین شروع می کنند با سلاحی که در اختیار دارند علیه خودشان به شلیک کردند یعنی بجای اینکه این سلاح بشود عاملی جهت ایجاد تغییر برای رسیدن به وضع مطلوب، می شود عاملی جهت تخریب و از بین بردن فضای امید به بهبود نسبت به آینده
تکنیک سیزدهم: پراکنده منسجم
یک شگرد قدیمی که در عالم رسانه کارکرد زیادی دارد شگرد ” پراکنده منسجم “ است! در این شیوه از یک بی نظمی خبری، به نظم نهاینه شده ای رسیده می شود که در نهایت علیه یک موضوع خاص مورد استفاده قرار می گیرد.
گرانی، اوضاع سیاسی منطقه، برجام، بازار موسیقی، وضعیت خشکسالی، آموزش مجازی، کرونا و هزاران چیز دیگر را به هم ربط می دهند تا بهانه ای باشد تا ذهن مخاطب به این نتیجه برسد که دیگر ما به انسداد سیاسی رسیده ایم.
در تکنیک ” پراکنده منسجم “ هنر رسانه آن است که بتوانند چسب مورد نیاز این تحلیل عجیب و غریب را فراهم نماید. یعنی در ابتدا موضوعات متفاوت ، در ساعتهای متفاوت، در ایام مختلف و برنامه های متنوع به شکل کاملا مستندی مطرح می شود و ذهن مخاطب را به این تحلیل می رسانند که یک جور پراکندگی در این محتوایی که توسط آنها ارائه می شود وجود دارد
اما این پراکندگی آرام آرام، چون فرآورده های مختلفی را شامل می شود و هر کدام بخشی از ذهن مخاطب را درگیر می کند و روی آن اثر می گذارد بنابراین حالا باید در یک گذر زمان پخته بشود- درست مانند برنج بار گذاشته شده که باید فرصت دم کشیدن را به آشپز ماهر آن بدهند - تا این که از نظر زمانی به یک موضوع خاص می رسیم و اتفاق خاصی در جامعه می افتد ، حالا در این شرایط مخاطب می بیند که دو باره همه آن مفاهیمی که، پراکنده در برنامه های مختلف به صورت گوناگون و در زمان های مختلف گفته شده بود حالا یکجا و به صورت منسجم در یک ویژه برنامه در جلوی چشمان او به رقص در می آید.
به خاطر دارید فایل صوتی که از آقای ظریف پخش شد. در آن پروژه از مدت ها قبل عَلَم مقاومت را مقابل علم مذاکرات قرار داده بودند و راجع به هرکدام و کارکردهای آن به کرات برنامه ساخته بودند ولی هنگامی که این فایل منتشر شد، آنها فرصت طلایی پیدا کردند تا تمام آن تقابل های پراکنده را در یک قالب منسجم، در برنامه های کاملاً مرتب و منظم به مخاطب منتقل نمایند.
پس رسانه کارش این است که اصطلاحاً بذرافشانی کرده ، و در زمین ذهن شما دانه های مختلف می کارند ، کاری هم ندارند که آن بذر می گیرد یا نمی گیرد، ولی به ذهن شما فرصت می دهند تا انها را در خود نگه دارد اما به محض این که سوژه جدیدی اتفاق افتاد آنوقت تمام آن بذرهای پراکنده را به یک فرا گشت حول موضوع واحدی تبدیل می کنند که اصطلاحا به این تکنیک ” پراکنده منسجم “ می گویند.
تکنیک چهاردهم: گاردریل یا حفظ خط فرضی
برخی رسانه ها تلاش می کند در جامعه دوگانهسازی ایجاد نموده و به اصطلاح میان مردم خط فرضی بکشد، اصطلاحا این شگرد را تکنیک ” گارد ریل “ می گویند.
بهترین روش رسانه ای در استفاده از شگرد ” گارد ریل “ ایجاد گروه های متقابل است. مانند این که گفته می شود در جامعه افرادی وجود دارند که اقلیت هستند ولی برای همه مردم که اکثریت می باشند تصمیم می گیرند.
رسانه معمولاً یک حجم وسیعی از موضوعات را که معمولاً مخاطب برای خودش تقسیم بندی دارد ، با یک سری از گاردریل های مفهومی و یا یک سری عبارت های ، به صورت این طرفی و آن طرفی مطرح می کند، یعنی با یک شیوه خاصی؛ به واسطه ی مفاهیمی که در ذهن ایجاد شده خطوط فرضی ترسیم می کنند، که مخاطب احساس می کند صرفا باید بین این دو خط حرکت کند.
ما شاهد ایجاد انواع دو قطبی ها در جامعه بوسیله رسانه ها بودیم. دو قطبی سازی مانند مذاکرات و مقاومت، جریان های سیاسی چپ و راست ، اقلیت و اکثریت ، باحجاب و بی حجاب و .....تا به مرور زمان اثبات کنند که یکی از آنها بر دیگری برتری دارد .
رسانه با مهارت این فضا را ایجاد و تشدید می کند.بنابراین اذهان و عقول جامعه احساس می کند که تنها باید در یک دوگانگی مثلا مذاکره و مقاومت قدم بردارد در حالی که اساساً این دوگانه سازی از ابتدا غلط بوده است.
می گویند که چرا اقتصاد ایران به این وضعیت افتاده است؟ پاسخ می دهند چون باید شما مذاکرات را از مقاومت جدا کنید ، در صورتی که ما بزرگ ترین مذاکره و بزرگترین مقاومت مان توأمان با هم شکل گرفته شد که در همین شرایط بود که مکتب حاج قاسم متولد شد. در حالی که رسانه در اینجا سعی دارد با ایجاد یک گاردریل و خط فرضی جامعه را به سمت پذیرفتن مذاکره در مواجهه با مقاومت هدایت کند.
تکنیک پانزدهم: حرکت در جا یا تردمیل
رسانه برای ایجاد نا امیدسازی می تواند در برنامه ها خود به صورت پیوسته از یک مسیر طی شده سخن بگوید. تکنیک تردمیل می خواهد به مخاطب چنین بگوید که همیشه در در کنار او ، و همراه اوست و برایش دلسوزی می کند. بنابراین نیاز دارد که به او القا کند که خیلی زحمت کشیدی و می کشی و مدام در حال دویدنی ولی چه فایده ؟ افسوس که روی تردمیل می دوی و و به جای نمی رسی!!! زمانی که چنین احساسی (در جا زدن) به فرد دست می دهد، ذهن یخ می زند و می گوید این همه زحمت کشیدیم، انگار روی تردمیل دویدیم، جایی را نگرفتیم و مفاصل پا را هم از دست دادیم، کمر را هم از دست دادیم، خسته هم شدیم و هیچ چیزی هم نصیبمان نشد. آنوقت است که ذهن مخاطب آماده اعتراض یا مهاجرت می شود.
در این تکنیک رسانه چنین القا می کند که ببینید کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس یا کره جنوبی که سال ها پیش در کشور شما کارگری می کردند و خیلی از کشور شما عقبتر بودند ،حالا به کجاها رسیده اند، پس شرط موفقیت شما ادامه همین وضعیت نیست. لاجرم شما می بایستی از این تردمیل پیاده شوید .
مخاطب در این مقطع دیگر ارزیابی و تجزیه و تحلیل نمی کند که این مطلب چقدر صحت دارد؟ ولی به واقع اگر آن اطلاعات تماما صحیح بود پس چرا همین کشورهای غربی ایران را در ردیف بیست امین قدرت اقتصادی بزرگ دنیا طبقه بندی می کنند و یا از نظر رشد علمی معتقدند که ایران در برخی از سال ها مقام نخست را در دنیا بدست آورده است و یا ...... بنابراین تحت تاثیر این تکنیک فرد داشته های خود را ندیده و با آن رسانه همراه می گردد.
تکنیک شانزدهم: صدای خفته، ندای غایب
در این روش لازم نیست رسانه همه ماجرا را توضیح دهد بلکه کافی است تلنگری به گوشه ذهن شما بزند . در این شیوه گزارش های مردمی و صداهای ارسالی که به رسانه فرستاده می شود بیشترین کاربرد را دارد. در این شیوه رسانه تلاش می کند از قالب رسمی خارج و به نوعی تاثیرگذاری نرم ایجاد کند. این تکنیک ، به تکنیک ” صدای خفته، ندای غایب “ مشهور است.
در این شگرد ، رسانه با اخبار منفی از زندگی روزمره مردم شروع و با آنها همدردی می کند و مسائل خرد و جزیی را با مهارت به تحلیل های کلان ارتباط می دهد؛ مثلا از گران شدن قیمت مرغ به شکست اقتصاد یک کشور می رسد و حتی از گزارش یک قتل به ناامنی سراسری در کشور دامن می زند.
اصولا منطق عقلانی بر این نوع پیام ها ارسالی حاکم نیست و بیشتر به یک گفتگوی صمیمی شبیه است. در این تکنیک رسانه یک سوم از ذهن مخاطب را در اختیار می گیرد. و دو سوم دیگر را به ذهن خود او می سپارند، زیرا مخاطب در چنین حالتی احساس می کند که آزادی دارد. یعنی به راحتی وجه دموکراتیک بودن آن رسانه را در انتقال پیام می پذیرد، در حالی که نمی داند از همان ابتدا ، ذهن او ، محاصره و تسخیر شده است و این موضوع همان تکنیک صدای خفته و ندای غایب نام دارد.
بعنوان مثال اگر رسانه در این تکنیک بخواهد اصل نظام را زیر سوال ببرد، در ذهن مردم چیزی که خفته است، مانند وعدههایی که یک رئیس جمهور که وفا نشده است و مردم نسبت به انها حساسیت زیادی پیدا کرده و دیگر او را قبول ندارند - مانند آقای روحانی - را پیوسته مطرح می کند تا مخاطبین را با خود همراه سازند ، یعنی روی آن مفهوم خفتگی ذهن فرد، سرمایه گذاری کرده ، تا آن ندایی که درون ذهن وجود دارد، ولی غایب است ، بیاد وارد عمل شود و تصمیم گیری کند، که ، به هیچ رئیس جمهور دیگری، منبعد نباید اعتماد کرد.
تکنیک هفدهم: ترس تابدار
برای همه پیش آمده است که از چیزی یا کسی بترسیم، ترس می آید و می رود اما گاهی این ترس ماندگار می شود و یا از شکلی به شکل دیگری تغییر حالت می دهد .اینجاست که از مفهومی به نام ” ترس تابدار “ سخن به میان می آید. یعنی یک رسانه قادر است بوسیله این تکنیک، موافقان زیادی را به مخالفانی سرسخت تبدیل کند.
بعنوان مثال یک رسانه ممکن است روز اول شما را از کمبود آب و خشکسالی بترساند و هنوز از این ترس رها نشدهاید شما را از بحران اقتصادی و قحطی نان بترساند، و اینکه هنوز این حس از بین نرفته شما را از تحریم ها و سر آخر نیز از یک جنگ تمام عیار علیه کشور بترساند.
وقتی وارد این ترس دامنه دار شدید ، ذهن دچار یک عادتی به نام ” ترس تابدار “ می شود که دیگر نمی تواند خود را به تنهایی به آرامش برساند، در همین نقطه است که رسانه احساس می کند یک مخاطب همیشگی و فعال پیدا کرده است.
در این تکنیک ترس از بین نمی رود، تمام نمی شود، حتی افزوده هم نمی شود بلکه همان طوری که گفته شد از حالتی به حالت دیگر تغییر پیدا می کند، که اصطلاحا می گویند مخاطب از این نقطه به نقطه دیگر یا از این گزاره به گزاره دیگر از ترس افتادن تاب می خورد.
درست همانند بند بازی که یک بندی را می گیرند و تاب می خورند، و سپس آن بند را رها و به بند دیگری متوسل می شود تا مسافتی را از این طریق طی نماید. این شکل تاب خوردن را اصطلاحا ترس تابدار می نامند،
نابراین رسانه وقتی می خواهد ذهن مخاطب را قفل کند، حتما باید آن را به یک موضوعی دیگری وصل و تابش بدهد یعنی مجددا او را آویزان یک مسئله دیگر نماید که در این صورت وقتی به آن مسئله متوسل می شود، تازه ترس دیگری را نیز به همراه آن باید تجربه کند.
در این تکنیک یک حالت ترسناک را از مخاطب گرفتید اما همزمان ترس دیگری را به او سپرده اید یعنی برای اینکه او زمین نخورد، احساس می کند که باید از این ترس به ترس دیگری منتقل شود. بنابراین ذهن در اینجا به یک نقطه ای میرسد که مرتب در حالت ترس تثبیت شده ای است .و دیگر جرات رهاشدگی ندارد ، بنابراین ذهن وقتی به چنین ترس مستمر و پیوسته ای عادت کرد، دیگر موضوع تمام شده و مقصود رسانه حاصل می گردد.
معمولا برای تبدیل افراد از یک حالت کاملا عادی به یک فرد کاملا مخالف، از همین تکنیک استفاده می شود.
تکنیک هجدهم: تامین نیروی مخالف فعال
رسانه ها همواره تلاش می کنند که مخاطبان خود را فعال نگه دارند. یعنی هر طور شده آنان را روی آنتن بیاورند تا قدرت مخاطبین خود را به رخ دیگران بکشند ،فعالان حوزه مجازی ، دنبال کننده های خود را تشویق می کنند که حتما کامنت های انتقادی خود را زیر خبرهای یا موضوعات آنها بگذارند تا چنین احساسی را القا کنند که این مطلب چقدر مخاطب فعال داشته است ، به این شگرد اصطلاحا”تامین نیروی مخالف فعال“ می گویند
رسانه بسیار علاقه مند است که مخاطب خاکستری و حتی مخاطب مخالف خود را هر طور شده جذب و وارد بازی نمایند. اینجاست که یک توییت معمولی هم برای شان کاربرد دارد.آنها با این تکنیک قصد دارند به افکار عمومی چنین القا کنند که آنها جریان ساز اصلی این حوزه محسوب می شوند.
این تکنیک جزو پیچیده ترین تکنیک هایی است که از طریق آن وقتی رسانه می بیند که هیچ نیروی لجستیکی ، عملیاتی، آفندی ، یا حتی پدافندی ندارد ، علوم شناختی را به حرکت در می آورد تا شروع به ساختن و تامین نیروی فعال نماید. حتی با یک توئیت ساده یا حتی با یک لایک کوچک شما جز مخاطبان میلیونی آن رسانه قرار می گیرید. هرچند که ممکن است شما هیچ وقت برای این رسانه حضور میدانی نداشته باشند ولی همراهی شما با انها ، تعدادشان را خیره کننده ، جذاب و اثرگذار خواهد کرد.
بعنوان مثال تصور کنید که یک فردی پست اعتراضی را در یکی از شبکه های اجتماعی ارسال می کند وقتی 5000 تا 4000 کامنت زیر همین پست وارد می شود مخاطبان دیگر هیچ وقت آن 4000 کامنت را نمی خوانند ولی چون عدد 4000 نفر عدد بسیار شگفت انگیز است بنابراین فرد پیش خود تصور می کند که چقدر این رسانه فعال است. اینجاست که باور پیدا می کنیم که نیروهای مخالف علیه ما چقدر زیاد شده است.
این تامین نیروی مخالف فعال در حوزه عملیات شناختی، جزو تکنیک های فرآیند ساز است یعنی اینکه هر کسی که بخواهد وارد برنامه شود باید بداند که اگر قصد همراهی دارد باید در نوبت قرار بگیرد و مثلا در کلاب هاوس صحبت کند یا باید حتما کامنت بگذارد و یا حتما آن صفحه را لایک نماید.
تکنیک نوزدهم: چرم خیس
بسیاری از مخاطبان دوست دارند نخستین خبری که می شنوند خبر خوشایندی باشد یعنی خبری باشد که انگار حرف دل آنهاست حتی اگر به صورت گلایه آمیز و اعتراضی باشد. بسیاری از رسانه ها از همین شیوه استفاده می کنند تا مخاطب را با خود همراه سازند، اما قرار نیست تا انتها برنامه هرچه می شنود مانند خبر اول جذاب باشد، اینجاست که نوعی شگرد رسانه ای به کار می رود که اصطلاحا ” چرم خیس “ نامیده می شود.
هنگامی که بخواهند فردی را به قتل برسانند بدون آنکه رد پای از قاتل بجا بماند. معمولا یک چرم را خیس و منبسط شده ای را به دور گردن فرد موردنظر محکم می بندند ، چرم خیس در ابتدا برای آن فرد هم خنک و هم لذت بخش است اما هنگامی که آرام آرام این چرم خشک می شود، منقبض شده و روی شریان های حیاطی و تنفسی فرد فشار می آورد و چون دیگر امکان جدا کردنش وجود ندارد آنقدر منقبض و فشار وارد می شود تا مجرای تنفسی فرد را بسته و او را خفه نماید.
در اخباری که با احساسات مخاطب بیشتر درگیر است معمولا از این شیوه استفاده می شود، مخاطبی که باید همراه آنها باشد و در نهایت در دستان آنها اسیر شود. در شگرد رسانه ای ” چرم خیس “ اراده را از مخاطب گرفته و او در حالت یاس و ناامیدی کامل قرار می دهد.
در این تکنیک ابتدا به ساکن یک موضوع خیلی پرطمطراق را به مخاطب ارائه می دهند و مخاطب آن را می پذیرد و همانند چرم به دور ذهن خود می بندد و ذهن خود را با آن محصور می کند سپس آرام آرام با اخبار ناامید کننده دیگر، که هیچ اثر وضعی در ارتقای فهم نداشته و صرفا یک بار مضاعفی را بر ذهن او ایجاد می کند ، این چرم را خیس کرده و بعد از مدتی هنگامی که شاخ و برگ های موضوع را کنار می زنند (اصلاحا چرم شروع به خشک شدن می کند) ، تازه ذهن مخاطب منقبض شده و تصور می کند که کم کم به هسته موضوع نزدیک و نزدیکتر می شود،
درحالی که در عالم واقع لحظه به لحظه فشار بیشتری را بر ذهن او وارد می شود و زمانی مخاطب به خودش می آید که دیگر دیر شده و ذهن منقبض گردیده و فرد احساس خفگی می کند. ذهنی که احساس خفگی کند مستعدترین ذهن برای انفجار است، و آنگاه تمام و کامل ذهن او در اختیار رسانه قرار می گیرد.
تکنیک بیستم: فرار درجا
رسانه اصطلاحا این ظرفیت را دارد که عده ای را بزرگ یا افرادی را به طور کلی تخریب نماید. این تکنیک را اصطلاحا ” فرار در جا “ می نامند.
بعنوان مثال بهنگام مطرح کردن مسائل قومیتی بیشتر از این تکنیک استفاده می شود ، به خصوص در آنجایی که موضوع رنگ و بوی صنفی و قشری پیدا کرده است ، زیرا در این شرایط فرد معترض احساس می کند توانسته است از چنبره حاکمیت، یا از تور حکومت فرار و نقدهای کوبنده ای را علیه بی عدالتی نظام وارد نماید در حالی که اساسا نه توری وجود دارد و نه چنبره ای ، بلکه این همان فرارِ درجا نامیده می شود.یعنی بوسیله ای این تکنیک مخاطب را به شناختی از توانمندی خودش می رسانند ، که اساسا این توانمندی های فیک است و وجود خارجی ندارد، شما هم افرادی را زیادی را می شناسید که در رسانه ها مصاحبه و در انتهای آن هم یک اعتراض تندی به وضع موجود می کنند، انواع و اقسام استدلال ها و تحلیل ها را می آورند تا مخاطبین خود را بشوراند تا نسبت به مثلا بالا رفتن قیمت ها، شرایط بد اقتصادی و ..... احساس نارضایتی داشته باشند ، یعنی این حس را بوجود می اورند که مثلا فرد توانستد از فضای بسته ای که حاکمیت ایجاد کرده ، و هیچکس نمی تواند اعتراض کند، خارج شده و در رسانه خودش را به بعنوان نماینده همه مردم ایران مطرح می کند و به همه نشان دهند که او با چه شجاعتی توانسته است از بین تمام حصارهای حکومت فرار و حرف خود را بزند کند در حالیکه اساسا اصل موضوع حصارها فیک است و همه اقدامات که او انجام داده در یک فضایی پنج در پنج استودیو اتفاق افتاده است. این تکنیک همان فرار درجا نامیده می شود.
تکنیک بیستویکم: فصل پیله، پروانه مرده
برای آنکه فرد به پختگی برسد و پروانه شود، ابتدا باید کرم پیله باشد، به عبارتی باید از صفر شروع کند، این رمز ورود به طبیعت زیباست. شیوه زیست پروانه در دنیای خبر تبدیل به شگردی شده است که به مخاطب می گوید باید همه ذهنت در اختیار من باشد. این شگرد را اصطلاحا ” فصل پیله، پروانه مرده “ می گویند.
در این تکنیک، مخاطب باید از ابتدا تا انتها ذهن خود را به رسانه بدهد تا آن را شکل دهد. و فرد نباید اطلاعات دریافتی از آن رسانه را با هیچ منبع دیگری چک کند در این میان رسانه هم احساسات و هم عقل مخاطب را در دست می گیرد و به او اجازه نمی دهد از منبع دیگری تحلیل های متفاوتی بشوند، اینجاست که پروانه ذهن به دنیا نیامده، می میرد.
مقدمه پروانه شدن، کرمی است که باید در پیله ای قرار گیرد و بعد به پروانه تبدیل شود، رسانه های بیگانه براساس این شگرد از ابتدا مخاطب را از حالت کرم بودن خارج می کنند تا به پیله ای برسد که در درون پیله رشد کند، بعد بشکافد و پروانه وار بیرون بیاید.
رسانه درصدد است اول حس کرم بودن یعنی رشد نیافتگی را به افکار عمومی القا کند، یعنی مستمرا می گوید هر آینه شما می توانید پروانه بشوید، مگر اینکه خودتان نخواهید.
بنا بر این بر اساس این افکار یک پیله ای دور ذهن مخاطب پیچیده می شود که مخاطب هم به بافت آن کمک می کند. به این صورت که مانع ورود اطلاعات صحیح به ذهن خودش می شود و فکر می کند هرچه این ممانعت بیشتر و محکم تر شود، فصل پروانگی اش زودتر اتفاق می افتد، ، اما نمی داند که دقیقاً پروانه (ذهن) او با این روش مرده به دنیا خواهد آمد.
فصل پیله و پروانه مرده ، جزو پیچیده ترین تکنیک های عملیات شناختی است که در ادبیات خودمان تحت عنوان تسلط بی بصیرتی، عدم تسلط بر بصیرت از آن یاد می شود.
تکنیک بیست و دوم : اعتراض ذهنی، اجتماع ارتباطی
بعضی فیلم ها هستند که می توانند با مخاطب های مختلف در سراسر جهان ارتباط بر قرار کنند، مخصوصا آنهایی که روی مفاهیم کلی انسانی مانند عشق تمرکز دارند. این ارتباط مشترک میان افرادی که هیچ شباهتی به هم ندارند علاوه بر سینما در رسانه های خبری هم رواج بسیار پیدا کرده است . شگردی که با نیازهای مشترک آغاز و به اهداف مشترک ختم می شود.
در این تکنیک، رسانه سعی می کند پیوند دهنده اعتراض ها باشد. بعنوان مثال میان فردی که از میزان حقوق اش در دستگاه های اجرایی ناراحت است، با کسی که جاده شهرشان خراب شده است، یا با کسی که نگران تحصیل فرزند می باشد و با کسی که طرفدار سلطنت طلب هاست ، یک پیوندی وثیقی بوجود می آورد و این نقطه مشترک را به مخاطبین اش القا می کند که دیگر همه به ستوه آمده اند و نظام به انسداد رسیده است.
در این تکنیک ، رسانه سعی می کند ذهن هایی که اساسا واقعیت را نمی بیند را به گونه ای معترض بکند، که این ذهن های معترض در فضای اجتماعی خودشان، به این نقطه مشترک برسند که دارای درد مشترکی هستند زیرا همیشه اعتراض ها دقیقا به همین شکل صورت می گیرد مثلا یکی نسبت به میزان کم حقوق و مزایای خود به صورت ذهنی اعتراض دارد، این موضوع را به دیگران نمی گوید، اما در جایی که کنار سایر همکارانش قرار می گیرد و در این زمینه صحبتی پیش می اید به علت جنس مشترک اعتراض ها، در ذهن تمامی آنها ، یک ارتباطی محکمی شکل میگیرد که به تدریج محکم و محکمتر می شود. بنابراین پتانسل یک تجمع اعتراضی بوجود می آید. اعتراض درست معلمان و اعتراض درست کارکنان قوه قضائیه در شرایط فعلی چون از قبل توسط سیستم درک و ترمیم نشد است حالا به وسیله یک رسانه و با استفاده از همین تکنیک تبدیل به یک تجمع اعتراضی به صورت کشوری می شود اینجاست که می توانیم بگوییم رسانه قادر است ابزار اجتماع این افراد باشد
تکنیک بیست و سوم: وحشت قرینه دار
اگر رسانه ای قصد داشته باشد که بر اساس یک فرایند حساب شده ای یک فرد کاملا شجاع را به یک فرد کاملا ترسو تبدیل کند حتما باید یک قرینه ای را برای او ایجاد نموده و مستمرا آن قرینه را به او گوشزد نماید.
به عنوان مثال اگر قرار باشد که یک نفر را معتاد کنیم کافی است که به مدت یکسال کنار گوش او مستمراً بگویم که "تو معتاد بشو نیستی" ، فرد وقتی به لحاظ ذهنی به اشباعِ ” تو معتاد بشو نیستی “ می رسد علاقه مند خواهد شد اعتیاد را یکبار تجربه کند تا از ماهیت چیزی که به او نسبت داده می شود اطلاع یابد. این یکبار امتحان کردن همان و در دام وحشتناک اعتیاد افتادن که قرینه آن هست همان.
تکنیک وحشت قرینه دار دقیقا همین است، وقتی علی الدوام گفته می شود که این پدیده و این موضوع وحشت آور نیست و چون قرینه این وحشت آور نیست خودِ آن اقدامِ است ، بنابراین وحشت آور خواهد شد.
رسانه از این تکنیک در جایی استفاده می کند که میخواهد هویت یک فرد یا یک ملت مبارز را به هویت یک فرد یا یک ملت مذاکره کننده تبدیل کند، بنابراین شجاعت قرینه اش می شود مذاکره نه مبارزه.
برای همین شما دیگر از مبارزه کردن وحشت می کنید، بنابراین اگر بروید برای مذاکره، شما شجاعت دارید، اما همواره دچار ترس و اضطراب هستید اینجاست که باید گفت این ” وحشت قرینه دار “ جزو تکنیک های آلفایی است که در این مسیر، ذهن را دچار آبسه کردن می کند.
تکنیک بیست و چهارم: اُحد
رسانه از این شگرد برای مخاطبی استفاده می کند که بسیار وفادار به موضوع خاصی است ولی قصد آنها بر این است که هرچطور شده است رفتار او را تغییر دهند. تا این وفاداری کمرنگ شود.
رسانه وقتی شروع می کند به استفاده ابزاری از مخاطب، سعی می کند آن را از اهدافی که به آن اعتقاد دارد دور کند، و تنها با یک مسئله یعنی غنیمت قادر است که این کار مهم را انجام دهد.
اگر مخاطب احساس کند از یک نقطه به نقطه دیگری حرکت کند، غنیمتی به دست می آورد، به لحاظ ذهنی حتما آن موقعیت موجود را رها خواهد کرد
مهمترین کارویژه تکنیک ” احد “ استفاده از دو تکنیک عملیات روانی یعنی ” شایعه “ و ” احساس خسارت “ است.
شما به نظام و کشور وفادار هستید، رسانه می خواهد کاری کند که ” احد “ اتفاق بیافتد، ایدئولوژی شما پابرجاست اما به علت شایعات گسترده نمی توانید به جمع بندی برسید و برای اینکه احساس عقب ماندگی نکنید، در انتخابات شرکت می کنید اما رای سفید یا رای باطله می اندازید، علی الظاهر شما در ” احد “ شرکت دارید، ولی تنگه را رها کردید و برای رها کردن این تنگه هم ، هزار و یک توجیه می آورید.
شما در سال 1400 انتخابات شوراها دیدید که در برخی از شهرها آرا باطله از آرای کاندیدها بالاتر رفت. این یعنی مهارت فوق العاده زیاد رسانه برای استفاده از تکنیک اُحد.
تکنیک 25: اسارت و اصالت
شگرد «اسارت و اصالت» بر روی مخاطب های جوان زیاد مورد استفاده قرار می گیرد .در فرهنگ ایرانی، هویت مهمترین عنصر شخصیت است، این هویت همیشه برای ما مهم بوده و در فضای رسانه ای هم جذاب محسوب می شود. اصالت هر ایرانی به هویتش است ولی گاهی تلاش می کنند که این اصالت ، نوعی اسارت تلقی شود تا نگذارد او دست به فعالیت های جدیدتری بزند.
تقابل ”اصالت و اسارت“ از فرهنگ به حوزه رسانه هم رسیده است. افرادی که این چارچوب ها را می شکنند گاهی جذابیت موقت هم پیدا می کنند و می توانند مخاطب زیادی را دست و پا کنند(تصور کنید که اگر عادل فردوسی پور اصالت خود را اسارت می پنداشت و به شبکه های عربی می پیوست چقدر می توانست برای خود محبوبیت ایجاد نماید ولی او این کار را انجام نداد و به اصالت خود پایبند ماند )، ولی متاسفانه این روزها ، این قبیل افراد ، چه در حوزه سلبریتی ها و چه در حوزه ورزشگاران اسیر این تکنیک شده و تعداد آنها افزایش قابل ملاحظه ای پیدا کرده است ، این تکنیک جزو تکنیک های بسیار پیچیده عملیاتی شناختی محسوب می شود که سرمایه گذاری سنگینی برای از خود بیگانه شدن یا بیگانه پرست شدن، بر روی مخاطبان جوان صورت می گیرد
تکنیک 26: استدلال بی منطق ـ منطق موازی
هر حادثه یا بحرانی در جامعه رخ می دهد می تواند انبوهی از تحلیل ها و استدلال ها را به همراه خود داشته باشد، در میان انبوه بحث ها و تفسیر ها، شگردی استفاده می شود که مخاطب از حرف های بی منطق عبور می کند و به یک منطق متفاوت می رسد. این شگرد به نام ” استدلال بی منطق ـ منطق موازی “ شهرت یافته است.
در این شگرد رسانه ای، حتی استدلال های ضعیف هم مطرح می شود تا مخاطب تصور کند خودش دست به انتخاب زده و تحلیل درست تر را انتخاب کند، در صورتی که عملا وارد یک منطق موازی شده و دام رسانه افتاده است. باید همیشه به خاطر داشت عبور از گزاره های اشتباه لزوما ما را به گزاره درست نمی رساند، حتی ممکن است در ا ین مسیر به یک گزاره مبهم یا یک گزاره کاملا غلط هم هدایت بشویم .
به عنوان مثال به هنگام خاموشی های گسترده در تابستان کارشناسان اعلام می کنند که ، علت واقعیقطع برق ، مستهلک شدن نیروگاه ها و اورهال نکردن آنها می باشد و این بسیار طبیعی است که در دوران پیک با یک چنین خاموشی های روبرو شویم. ولی رسانه ها چنین القا می کنند که دلیل اصلی خاموشی ها گسترده برق در ایران ،صادرات برق به عراق است و مدام پمپاژ می کند که چون در حال صادرات برق به عراق هستیم و جایگاه مقاومت در ذهن مردم عراق برای جمهوری اسلامی فوق العاده مهم است پس به این دلیل شما ناچارا باید خاموشی ها را تحمل کنید تا حش الشبی عراق دچار سختی نشوند
به نظر شما ، مخاطب کدام استدلال را در قطع برق خواهد پذیرفت ؟ بنابراین منتهی سعی رسانه بر این است که مخاطب ، منطق موازی (صادرات برق به عراق) را از رسانه بعنوان دلیل اصلی خاموشی ها قبول کند.
تکنیک 27: انتخاب سخت در شرایط آسان
اصلی ترین جمله در این شگرد این است که رسیدن به آزادی، رسیدن به شکوفایی اقتصادی، رسیدن به تفریح و رفاه اصلا کار سختی نیست و به راحتی به دست می آید ولی شما برای بدست آوردن تمامی این امتیازها ، صرفا ً باید یک تصمیم مشکل را بگیرد و آن این است که از جمهوری اسلامی عبور کنید. شگرد ” انتخاب سخت در شرایط آسان “ معمولا با رویاپردازی و شعارزدگی رسانه همراه می شود.
مثلا به خانم های می گویند که شما می توانید در همه جا دیده بشوید و آزادی خود را به دست بیاورید ، و هیچ چیزی قادر نیست شما را محدود و محصور نماید . اما تنها یک شرط سخت دارد و آن این است که بی حجاب باشید و در داخل کشور روسری خود را بردارید، یا آن روسری را بر سر چوب زده و بالای پست برق رفته و این اقدام را به نمایش بگذارید و یا به کمپین نه به حجاب اجباری بپیوندید، این کار سختی است ولی کاملا شدنی است بلاخره شما وقتی روسری را برمیدارید، ممکن است دو روز هم به بازداشتگاه بروید، ولی ما سرانجام به شما پناهندگی خواهیم داد.
تکنیک 28: آشوب سازگار
در این شیوه از یک تفاوت فرهنگ به یک اعتراض سیاسی می رسند به عبارت دیگر حمله به ارزش ها و نمادهای یک کشور را ، به بهانه آزادی توجیه و حتی ترویج می کنند و در نهایت از آن یک اعتراض سیاسی بزرگ را درخواست می کنند.
گاهی شکست ارزش های یک جامعه می تواند نظم آن جامعه را بر هم بزند. اما رسانه ممکن است به بهانه های مختلف از این اعتراضات حمایت کند. این مساله فقط در ایران مانند حمایت از اعتراضات بنزینی نیست و در دیگر جوامع شرقی هم رواج بسیار دارد، مثلا در هنگ کنگ، رسانه ها بطور رسمی از اعتراض ها در منطقه قدرت چین حمایت می کردند.این شیوه عملکرد آنها بر اساس همین شگرد رسانه ای صورت گرفته که به آن ” آشوب سازگار “ می گویند.
تکنیک 29: بازخوانی برای تحریف
تاریخ فقط علم مرور گذشته و عبرت گرفتن نیست. بلکه رسانه امروز کاری کرده است که "تاریخ" علم درک امروز و ساختن فردا شده است. چند سالی است که تاریخ ایران معاصر مورد توجه جدی رسانه ها قرار گرفته است، هدف آن هم ، فقط بیان قصه های گذشته نیست بلکه تاثیر آنها در سیاست امروز ایران است. اینجاست که شگرد رسانه ای تحت عنوان ” بازخوانی برای تحریف “ شکل می گیرد.
رسانه ها در این چند سال ، تاریخ ایران را زیر و رو کرده اند تا شواهدی برای تطهیر پهلوی اول و دوم به دست بیاورند و آنها را در نزد مردم ایران متخصص و بسیار محبوب جلوه دهند. آنها هر کاری کردند تا بگویند آمریکا و انگلیس در تاریخ ایران نقش سازنده ای داشته اند ولی این روسیه بوده است که مانع اصلی پیشرفت ایران شده است. شگرد ” بازخوانی برای تحریف “ مرور خاطرات مردم به صورتی است که رسانه ها آن را می پسندد.
در این مسیر تاریخی که ما در حال گام برداشتن در آن هستیم ، نسبت به هر پدیده ای یک تصویری از گذشته وجود دارد که یا ما آنرا شنیده ایم و یا در آن واقعه شخصاحضور داشته ایم ، اگر شخصا حضور داشته باشیم دیگر کاری از رسانه بر نمی آید ولی اگر آنرا شنیده باشیم، گذر زمان باعث می شود که بین ذهن ما و ریزِ اطلاعاتی که در آن واقعه اتفاق افتاده است ، یک فاصله ای بیافتد و تمام یا قسمتی از آن را فراموش کرده باشیم که در آن صورت کار برای رسانه بسیار بسیار راحتر خواهد بود. زیرا رسانه سعی می کند با بازخوانی مجدد برای اینکه بتواند اصل واقعه را در ذهن مخاطبانش تحریف کند آن ریزِ اطلاعات را مطابق میل خود دستکاری می کند. بعنوان مثال رسانه طوری از جزئیات خاندان پهلوی به تفصیل صحبت می کند که شما تصور می کنید مثلا اعلی حضرت خودشان با دست خودشان نان درست می کردند و به خانه های مردم می بردند و یا به گونه ای ریز اطلاعات رضاخان را در کنار همدیگر قرار می دهند تا مخاطب اساسا احساس نماید خاندان پهلوی اول به واقع در حق شان اجحاف شده است و حتی یک استاد دانشگاه را تحت تاثیر قرار می دهند تا تصور کند به رضا خان ظلم شده و کرسی رضاخان شناسی در دانشگاه راه اندازی نماید.
تکنیک سیام: بهانههای ترش، اطلاعات شیرین
یکی از روش های جذب مخاطب در رسانه ها ایجاد این تصویر ذهنی است که من اطلاعاتی دارم که شما به هیچ وجه، در جای دیگری پیدا نمی کنید. با این شیوه مخاطب را پای رسانه خود میخکوب می کنند. رسانه ها در استفاده از این شیوه با یکدیگر به رقابت پرداخته و با این شیوه طیف وسیعی از مخاطبان را که اکثرا از میان نخبگان و فعالان گروه های اجتماعی هستند جذب می نمایند. به این شگرد اصطلاحا ” اطلاعات شیرین، بهانه های ترش “ گفته می شود.
نکته مهم در این شیوه آن است که مخاطب، اطلاعات رسانه را با اشتیاق می شنود و بعد از زبان خودش برای گروهی که تحت تاثیر او هستند بازگو می کند . این روزها اطلاعات اقتصادی و اجتماعی که از این رسانه ها گرفته می شود گاهی میان مردم و نخبگان دست به دست می شود. فردی که این اطلاعات را می گیرد از داشتن آن لذت می برد و از نقشی که بعنوان نقش رابط میان حاکمیت و مردم بازی می کند بسیار احساس خرسندی می نماید.
بنابراین اطلاعات شیرین، اطلاعاتی است که وقتی شما آنها را کنار هم قرار می دهید، فرد مستمع احساس می کند که به یک حجمی از داده ها دسترسی پیدا کرده است که در جای دیگری وجود ندارد و با پردازش شخصی که می تواند روی این داده ها داشته باشد در نزد هر مجموعه ای که قرار می گیرد می تواند تسلط خودش را در آن موضوع به دیگران اثبات نماید، این همان اطلاعات شیرین است.
و وقتی این اطلاعات شیرین توسط مخاطب دریافت شد، سعی می کند در جامعه رسانه ای خودش، از اینستاگرام گرفته تا شبکه های ارتباطی یا حتی خانواده اش ، آن اطلاعات شیرین را به بهانه های ترش که اثر ظهور و بروزی در جامعه دارند، منتشر کند و بعد خودش را صاحب آن اطلاعات قلمداد نماید.
یعنی مفهوم دقیق تورم و عوامل بوجود آورنده اش را بعنوان اطلاعات شیرین دریافت می کند اما تورم کشور را بعنوان یک عامل سرطانی که همه پیکره نظام را دربر گرفته به مخاطبانش منعکس می کند. از تورم مسکن گرفته تا تورم مرغ و تخم مرغ(بهانه های ترش)
تکنیک سی و یکم: بیابان ـ کویر
فرق میان بیابان و کویر چیست؟ بیابان به مساحتی می گویند که در سال کمتر از 50 میلیمتر بارندگی دارد و سریع خشک می شود و کویر هم جایی است که اصلا بارندگی در آن وجود ندارد. حد فاصل بیابان و کویر یعنی درآن جایی که بارندگی بسیار کم است و جایی که اصلا باران ندارند مردم زیادی زندگی می کنند. در رسانه هم از این تفاوت استفاده می شود که اصطلاحا به آن شگرد ” کویر ـ بیابان “ می گویند.
یعنی اگر شما ذهن مخاطب را به سمت کویر شدن هدایت کنید و یا اینکه قصد داشته باشید که ذهن او را به سمت بیابان شدن هدایت کنید، در این حد فاصل قطع امید کامل تا حداقل کمترین امید، تکنیکی بکار گرفته می شود که به تکنیک ” حد فاصل کویر تا بیابان “ اشتهار پیدا کرده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
بارک الله اقای سجادی
آنوقت باید مسولین به فکر می بودند که در مهرماه 1401 با یک شکست در جنگ رسانه ای روبرو نمی شدند
میشه بقیه را هم منتشر کنید؟
خواهشا پاسخ بدید