فیسبوک با دسترسی به دادههای رفتاری آنلاین 2 میلیارد نفر در جهان، برای ترامپ از کمبریج هم مفیدتر بود.
به گزارش بولتن نیوز، «جفری روست»، کهنه سرباز و پدربزرگ آمریکایی، در یکی از ایالتهای جنوبی زندگی میکند. او برای دیدن عکس نوههایش، فیسبوک را روی گوشی خود نصب کرد. اما هرگز تصور نمیکرد که جزئیات زندگی وی، صدها کیلومتر آن طرفتر در سالن رقص Grand Hyatt نیویورک روی بُرد سالن به نمایش دربیاید! «الکساندر نیکس» مدیرعامل «کمبریج آنالیتیکا»،
19 سپتامبر 2016 در اجلاس کنکوردیا به خود میبالید که شرکتش میتواند به احساسات رایدهندگان دسترسی داشته باشد و «مسدودیتهای شناختی» را دور بزند. دو ماه بعد، دونالد ترامپ با قبضه کردن شبکههای اجتماعی، در انتخابات آمریکا پیروز شد و به نگرانیهای بزرگ درباره سرنوشت دموکراسی دامن زد.
«نینا بورلی» روزنامهنگار تحقیقی و استاد روزنامهنگاری در دانشگاه کلمبیاست که تحلیلهای متعددی در تایم، نیویورکتایمز، نیویورکر، واشنگتنپست و هافینگتونپست منتشر کرده است. مجله نیوزویک
16 ژوئن 2017 (26 خرداد 1396) تیتر صفحه اول خود را به گزارش خانم بورلی اختصاص داد. طرح روی جلد، تصویر شهروندان آمریکایی بود که پشت هم برای رای دادن در صف حرکت میکردند، اما سرشان در گوشی بود. سؤال روی جلد این بود
«HOW BIG DATA IS CORRUPTING DEMOCRACY?
چگونه دادههای عظیم، دموکراسی را فاسد میکند؟». نیوزویک در پاسخ، تیتر زده بود: «BRAIN WASHED. شستوشوی مغزی»!
در این گزارش آمده بود: «شرکت کمبریج آنالیتیکا، متعلق به الکساندر نیکس، خدمات خود را به کمپین انتخاباتی ترامپ فروخت. نیکس قبل از آن، در یک سخنرانی گفت «این افتخار من است که در مورد قدرت دادههای بزرگ و روانشناسی در انتخابات حرف بزنم.» او در حالی که روی اسلایدها کلیک میکرد، توضیح داد که شرکتش چگونه میتواند با اقیانوس دادههای مردم، موانع شناختی را دور بزند. الگوریتم دادهها که توسط استراتژیستهایی مانند کمبریج به خدمت گرفته شدهاند، دنیای ما را به یک پانوپتیکون تبدیل کردهاند(زندان دایرهای قرن 19 که نگهبانان میتوانستند همه زندانیان را در هر دقیقه زیر نظر بگیرند) این، از هر فیلمی وحشتناکتر است که ماشینها، اطلاعات بیشتری نسبت به خود ما دارند و میتوانند رئیسجمهور هوش مصنوعی تحویل دهند، اگر قبلاًً این کار را نکرده باشند. هنگامی که فرانک ویسنر افسر سیا، عملیات مرغ مقلد (اولین تلاش سیا برای دستکاری رسانهای) را سال 1948 به اجرا گذاشت، به خود میبالید که قادر به دستکاری حقایق و افکار عمومی است. استرس مدیریت آن ماشین مجازی، ویزنر را دیوانه کرد و او خودکشی کرد. اما در نسخههای بسیار قویتر، انبوهی از اطلاعات شخصی توسط الگوریتمها تجزیه و تحلیل میشود.
گزارش نیوزویک در ادامه خاطرنشان کرده بود: «فیسبوک با دسترسی به دادههای رفتاری آنلاین 2 میلیارد نفر در جهان، برای ترامپ از کمبریج هم مفیدتر بود. تیم ترامپ، یک پایگاه داده 220 میلیون نفری ایجاد کرد. رایانهها با کمک Big Data میتوانند افراد را از نظر روانی طبقهبندی و نمایهها را اجرا کنند. در سال 2012، کمپین اوباما با ترکیب تماسهای تلفنی و تجزیه و تحلیل جمعیتشناختی از نحوه عملکرد پیامها بر روی آنها، احتمالات جدیدی را آزمایش کرد... انتخابات 2016 شاهد قابلیتهای جدید بود. الگوریتمها و هوش مصنوعی، استراتژیستها را قادر میسازد تا «اتاقهای پژواک» پر از شعار و داستانهایی که مردم میخواهند با نام مستعار اخبار جعلی بشنوند، ایجاد کنند. مدیر تبلیغات دیجیتال ترامپ، استفاده از الگوریتمهای روانشناختی را «تجارت با فرکانس بالا» نامید. ادوارد اسنودن، افشاگر فراری آژانس امنیت ملی، در یک سخنرانی توضیح داد که جمعآوری انبوه دادهها و سوابق افراد چگونه جامعه را تهدید میکند: «وقتی ما افرادی را داریم که میتوان آنها را ردیابی کرد و راهی برای زندگی خارج از این زنجیره سوابق نداریم، به تار عنکبوت کمّیتها تبدیل شدهایم. این برای جامعه آزاد بسیار بد است.» در حول و حوش انتخابات گذشته، جفری روست (بر اساس روانشناسی کمبریج آنالیتیکا، بسیار کمروان رنجور، کمی صریح و کمی وظیفهشناس، و مردی که به اسلحه اهمیت زیادی میدهد) در حال راه رفتن بود و در مورد کسبوکار خود میاندیشید، غافل از اینکه الکساندر نیکس، مختصات GPS و تمایلات سیاسی و عاطفی او را به نمایش گذاشته، تا سالن رقص مملو از نخبگان را تحت تأثیر قرار دهد. کهنه سرباز نیروی دریایی میگوید فقط برای دیدن عکس نوههایش در فیسبوک ثبتنام کرد و حجم اطلاعاتی که نیکس از او دارد، برایش آزاردهنده است. روست، چیزی در مورد هدفگیری سیاسی روانشناختی نشنیده بود. او مانند هر آمریکایی دیگر، هزاران خرده اطلاعات را برای بلعیدن و تحلیل استراتژیستها باقی گذاشته و جایی برای پنهان شدن ندارد».
گزارش دیگری که نگرانی فراگیر در غرب، درباره عوامفریبی هوشمند و انحطاط سیاسی از این طریق را بازتاب میدهد، گزارش نوامبر 2017 (آبان 1396) مجله اکونومیست، باعنوان «رسوایی، خشم و سیاست؛ آیا رسانههای اجتماعی، دموکراسی را تهدید میکنند؟»، است. طرح روی جلد، فیسبوک را در حال شلیک نشان میداد: «فیسبوک، گوگل و توییتر قرار بود سیاست را نجات دهند. اما یک چیزی، خیلی اشتباه پیش رفته. رسانههای اجتماعی قبلاً نوید سیاست روشنگرانهتر را میدادند، زیرا اطلاعات دقیق کمک میکرد تا فساد، تعصب و دروغ از بین برود. اما فیسبوک اذعان کرد که قبل و بعد از انتخابات آمریکا، 146 میلیون کاربر، اطلاعات نادرست را در پلتفرم خود دیدهاند. این شبکهها به دور از روشنگری، در حال توزیع سمّ هستند.علت، انتشار اطلاعات نادرست و عصبانی کردن، فرسایش ذهن رأیدهندگان، و تشدید حزبگرایی است. شبکهها از آنجا که میتوانند واکنش شما را بسنجند، میدانند که چگونه زیر پوست نفوذ کنند. آنها دادههای شما را جمعآوری میکنند تا با الگوریتم تعیین کنند چه چیزی شما را جلب میکند، در «اقتصاد توجه» که کاربران را در پیمایش و کلیک کردن و اشتراکگذاری میپاید، میتوان برای شکل دادن به باور، آگهیهایی تولید و یا آنها را تجزیه و تحلیل کرد و دید که مقاومت در مقابل کدامیک سختتر است. طبق یک پژوهش، کاربران در کشورهای ثروتمند، تلفن خود را روزانه 2600 بار لمس میکنند. پیمایشگران فیسبوک میدانند که چگونه این سیستم به جای انتقال خِرد، چیزهایی را که تمایل به تقویت تعصب در افراد را دارد، بهکار میبرد. بدین ترتیب، طرفهای کاربر، هیچ مبنایی برای مصالحه ندارند. فیسبوک با تزریق دروغ، سوءنیت و تهمت، فضای کمتری برای همدلی باقی میگذارد. از آنجا که مردم در این گرداب رسوایی و خشم غرق میشوند، آنچه را که برای جامعه مشترک اهمیت دارد، از دست میدهند».
نظام آمریکا دم از جامعه باز و جامعه آزاد میزند، اما در انتخابات سال گذشته و در حالی که ترامپ همچنان رئیسجمهور بود، صفحات وی را در شبکههای اجتماعی مختلف بست، تا کشور دو قطبی شده و از هم گسیخته، وارد فاز جنگ داخلی و تجزیه و نابودی نشود. آنها نه دغدغههای اسلامی دارند و نه انگیزههای انسانی. اما هم آنها و هم برخی روشنفکرانشان از نقش ویرانگر «فضای بیمهار مجازی» احساس خطر کردند؛ و حال آنکه آمریکا، نه مانند ایران، در معرض جنگ فراگیر رسانهای قرار داشت و نه اپوزیسیون پشتگرم به بیگانگان در آمریکا فعالیت میکرد. اکنون باید از خود بپرسیم که تکلیف ما با فضای مجازی بیدر و پیکر چیست؟ فضایی که سالهاست در آن، یک جریان آلوده هیچچیز ندار، مانند یک سگ هار، نه فقط به اسلام و انقلاب اسلامی، بلکه حتی ارزشهای اخلاقی و انسانی، و یکپارچگی ارضی و انسجام ملی حمله میکند. البته که این طیف به خودی خود، واجد اهمیت و اعتبار نیست؛ اما هنگامی که معلوم میشود ناتوی اطلاعاتی و فرهنگی مهندس ماجراست و از برخی سیاسیون غافل یا اشرافیتزده - از دست رفته در جنگ نرم- سربازگیری و عملیات میکند، داستان فرق میکند. غفلت از چنین میدانی، آن را تبدیل به قتلگاه عوام و خواص میکند. جاییکه تحریف و تخریب و ترور شخصیت و یأسآفرینی، حرف اول را میزند. به اعتراف اکبر گنجی، از عناصر فراری وابسته به همین طیف: «ما کارمندان دولتهای راست افراطی، و بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی هستیم. وظیفه ما فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، و به خشونت جمعی کشاندن مردم است... گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی و مدافع حقوق بشر هستیم».
مأموریت این یگان عملیاتی مزدور، بیش از هر چیز، دوقطبیسازی و دو دسته کردن جامعه به هر بهانهای است. مشخصه جماعت بیوطن، این است که هر اتفاق ریز و درشتی را بهانهای برای مجادله و ایجاد دودستگی مردم قرار دهند؛ نقشهای که خروجی آن، فرسایش مجموع نیروهای کشور و استهلاک فرصتهای محدود است. این، موثرترین شگرد برای نابودی توانمندیهای یک ملت قدرتمند از درون است؛ همچنان که مشابه آن، بهواسطه راهاندازی جنگ شیعه و سنی یا جنگ میان ملتها در درون امت اسلام مهندسی شده است.
بیدلیل نبود که سردار سلیمانی، اول مهرماه ۹۵ در مراسم یادواره شهدا در ملایر، در اینباره توجه و تذکر داد: «دلیل اینکه نظام بهرغم فشار و محاصره، سرپا باقی مانده و رشد میکند، اتکا به خود است. کسی نمیگوید این نظام در اثر محاصره به عقب رفت، همه معتقدند جمهوری اسلامی، فشار و تهدیدها را تبدیل به فرصت کرد... دو دلیل عمده در سلامت نظام اثر دارد. یکی رهبری است. در دنیا رهبر زیاد است، ملکه، پادشاه، صدراعظم، امپراتور؛ و سطوح گوناگون دارند؛ اما این کجا و آن کجا!... دو کار، مهم است؛ یکی وحدت که مهمترین مؤلفه آن، وحدت حول دشمن است. اگر در خط مقدم دو صدا بلند شد، یکی فریاد زد این دشمن نیست، دوست است و یکی گفت این دشمن است، این همان میشود که در جنگ صفین اتفاق افتاد و طومار سپاه امیرالمؤمنین(ع) را بههم ریخت و خوارج تولد یافت... دشمن یعنی آمریکا و سطوح مختلفش و اذنابش... اگر کسانی که در منصبها قرار گرفتند، آدرس غلط دادند و در جامعه دوصدایی پیرامون دشمن بهوجود آوردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن بدترین نوع خیانت است.ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن، سرد کردن، در درون آن تفرقه ایجاد کردن، خیانت است. موضوع دوم، آگاهی و آمادگی مردم است. اگر جامعه آگاه نبود، آماده نمیشود. شما یک لشکر را بیارایید، مسلح کنید، به میدان ببرید؛ اما آن شعور و آگاهی لازم را نداشته باشد، در اولین حمله فرو میریزد. باید به جامعه خود، اهمیت نظام را برسانیم. اینکه در اطراف ما در طول 16 سال گذشته قریب به سه میلیون انسان کشتهشدند؛ اما این نظام مصون باقی مانده، ساده نیست؛ اهمیت فوقالعادهای دارد. امروز اسلام مجسم، نظام جمهوری اسلامی است. این ارزش است و برای این لباس را پوشیدیم و در میدانها هستیم. حال کسی چه میگوید، اهمیتی ندارد. اینکه در خط باشیم یا نباشیم، و پشتسر حرکت کنیم و تندتر و کندتر نرویم، اهمیت دارد. اشکال ندارد انسان حُبّ کسی را بیشتر و حُبّ کسی را کمتر داشته باشد؛ اما اصول را نباید خدشهدار کند. این حُبّ نباید در اصول اثر بگذارد».
نهادهای حاکمیتی، همچنان که باید به اقناع و همراهی افکار عمومی در تصمیمگیریها اهمیت دهند و آن را پایه هر کاری بدانند، مطلقا نباید در قبال شانتاژ یگان مجازی دشمن منفعل شوند. باید مراقب باشند که پادوهای بیگانه را با افکار عمومی اشتباه نگیرند. یکی از شگردهای عملیات روانی دشمن، جا زدن خود بهعنوان «مردم»، ربودن مطالبات واقعی، و قالب کردن انتظارات مسموم خود به نام مردم است. حقیقت ملت ایران همان است که زیر تابوت شهید سلیمانی، شهر به شهر به تلاطم در آمد و در خیابانها سرریز شد. برای جلوگیری از دودستگی، نباید در برابر جریان رسانهای مزدور منفعل بود، بلکه اتفاقا مقابله با این یگان نقابدار، از لوازم تقویت اتحاد ملی است.
محمد ایمانی