گروه دین و اندیشه - علی رحمانی: در طول تاریخ پرفراز و نشیب دین مبین اسلام کمتر حقیقت و واقعهای است که برای یک مسلمان حقیقی به اندازه دهه فاطمیه دردناک و اندوهناک باشد. غصب حقوق سیاسی و مالی یگانه دخت نبی مکرم اسلام(ص) و شهادت مظلومانه ایشان داغی بر دل امت اسلام نهاد که برای ابد و تا دنیا دنیا است هرگز فروکش نکند و آرام نگیرد. این حماسه جاودان برای همیشه در دل شیعیان و محبان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) زنده است. اگر با دیده عقل تاریخ نگارانه به سیر حوادث و تحولات سیاسی اتفاق افتاده در متن و بطن دهه فاطمیه بنگریم درمی یابیم که این واقعه تلخ و دردناک علت العلل و سبب ساز تحولات تلخ بعدی تاریخ اسلام همچون شهادت امام حسن مجتبی (ع)، روی کار آمدن شجره ملعونه بنیامیه و در نهایت مصیبت عظیم عاشورا و شهادت سید الشهداء(ع) است. با عنایت به اهمیت حیاتی این برهه کوتاه اما اثر گذار در سیر حوادث تاریخ اسلامی در گفتگویی با دکتر محمود مطهری نیا ضمن مرور سیر تاریخی وقایع منجر به شهادت حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) به تلاشی هر چند اندک در جهت تحلیل علل و عوامل سیاسی-تاریخی وقوع این مصیبت عظمی دست زدیم . امید است این سعی و کوشش نزد خداوند متعال و صد البته پیشگاه با عظمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مقبول افتد و مرهمی باشد بر زخمهای شیعیان و محبان حضرتش.
مطهری نیا: برای پاسخ به این سؤال ما نیازمند مطالعه این شرایط از چند جنبه مختلف هستیم. نکتهای که باید پیش از هر چیز مد نطر داشته باشیم این است که ما تصویری از پیامبر اکرم(ص) در ذهن خود داریم که مربوط به امروز است و یک تصویر هم مربوط به مقطع تاریخی مورد نظر ما است. منظورم این است که ما در حال حاضر تصویر فردی محترم، محبوب و لازم الاطاعه را در ذهن خویش داریم حالا در میان اهل تسنن کمتر از شیعه چنین نگاهی وجود داشته ولی بالاخره شیعه و سنی احترام بسیار زیادی برای وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام(ص) قائل هستیم و طبیعتاً الان نمیتوانیم حتی تصور بیاحترامی نسبت به ایشان را داشته باشیم. اما نکته اینجا است که این تصویر در منابع تاریخی در خصوص مقطعی که پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفته است اصلاً وجود ندارد. و ما موارد متعددی را داریم که برخی از اصحاب خیلی راحت به پیامبر اکرم(ص) توهین میکردند و انتقادهای خیلی تند و شدیدی نسبت به ایشان انجام میدادند به عنوان مثال ما در ماجرای صلح حدیبیه میتوانیم این مسئله را مشاهده کنیم یا در حجه الوداع میتوان چنین مسئلهای را دید. همچنین ما در ایام بیماری پیامبر اکرم(ص) چنین مشکلی را داریم. برخی از این بیاحترامی ها به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) به شکلی است که من حتی در هیچ کلاسی یا در هیچ گفتگوی شخصی و عمومی نتوانستم آنها را بر زبان بیاورم. چون پیامبر اکرم(ص) معاصر صحابه بوده نهایتاً ایشان را قویتر و توانمندتر از خودشان و یا شخصیتی میدانستند که توانسته است با زیرکی مردم را زیر یک پرچم جمع بکند و یک حکومت متمرکز تشکیل دهد. چیزی که در توان مردمان دوره قبل نبوده برخی اصحاب چنین نگاهی به پیامبر(ص) داشتند. البته در مقابل آنها ما اصحابی را داریم که فوق العاده برای پیامبر اکرم(ص) احترام قائل بودند. مواردی را داریم که صحابهای آنقدر برای حضرت احترام قائل بوده که در همان صلح حدیبیه اجازه نمیدهد حتی یک قطره از آب وضوی پیامبر(ص) روی زمین ریخته شود. البته آنها قداستی که ما امروز برای پیامبر(ص) قائل هستیم را قائل نبودند و سخن ایشان را لازم الاتباع نمیدانستند و بر خود واجب نمیدیدند که حتماً به دستور پیامبر اکرم(ص) عمل کنند این نکته در مورد تحلیل شخصیت پیامبر(ص) بسیار مهم است. شما میتوانید مطلبی را در یکی از بخشهای کتاب شریف نهج البلاغه ببینید که در آن امیرمؤمنان(ع) اصحاب پیامبر(ص) را دسته بندی میکنند و بخش قابل توجهی از اصحاب پیامبر اکرم را معرفی میکنند که اینها سؤال خاصی از آن حضرت نداشتند و وقتی با پیامبر(ص) نشسته بودند تقریباً عین تعبیر حضرت علی(ع) است که:« اینها خدا خدا میکردند که ای کاش یک اعرابی یا کسی دیگر بیاید و سؤالی را در محضر آن حضرت مطرح بکند شاید اینها بتوانند به این وسیله یک چیزی را از پیامبر(ص) یاد بگیرند.» نکته قابل توجه این است که اینها حتی چیزی در حد سؤال ساده هم نداشتند که با پیامبر(ص) مطرح بکنند. این مطلب سادهای نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت اینها ظرفیت فهم و درکشان از دریای بی پایان وجود نازنین پیامبر(ص) در حد یک جرعه بود. نکته بعدی این است که ما تجربه یک اتفاق مهم را 2 سال پیش از رحلت رسول خدا(ص) داریم و آن تجربه فتح مکه است. رسول اکرم(ص) به شدت اصرار داشتند که مسلمانان قبل و بعد از فتح از هم تفکیک شوند. و در این راستا حتی مسلمانان پس از فتح مکه با عنوان «طلقاء» نام گذاری میشوند. برای این که حتماً از بدنه اصلی مؤمنان جامعه جدا شوند. دلیل این جداسازی هم این است که یک دسته از کسانی که بعد از فتح مکه مسلمان شدهاند بدشان نمیآمد مسلمان شوند ولی حاضر نبودند برای اسلام هزینه بدهند. یک دسته از آنها کسانی بودند که به علت جو زدگی اسلام آوردند. اشخاصی بودند که با نگاه قبیلهای اسلام آوردند. نگاه قبیلهای یعنی این که مثلاً پسر و مشاور یک رئیس قبیله میآمد با پیامبر اکرم(ص) صحبت میکرد. اسلام به آنها آموزش داده میشد اینها اسلام را میپذیرفتند و به قبیله بر میگشتند این قبیل افراد به راحتی اگر رئیس قبیله دستور میداد و میگفت که اسلام دین خوبی نیست از اسلام دست میکشیدند و به همان رویه سابقه خودشان برمیگشتند. یعنی یک حالت به شدت متزلزل داشتند. برای ما که در این دوران زندگی میکنیم شدت تعصب اینها و تزلزلهای جناحی که داشتند در نگاه اول نباید قابل قبول باشد. یک دسته هم کسانی بودند که در فضای جو زدگی اسلام آوردند. برخی نیز فکر میکردند که قریش با آن همه عظمت و توانایی که دارد نتوانست جلوی پیامبر(ص) را بگیرد وقتی قریش نتوانست این کار را بکند ما قطعاً کارمان ساخته است و به این ترتیب از ترس شمشیر اسلام و این که نکند مسلمانان بخواهند اینها را قلع و قمع کنند اسلام آوردند. دسته پنجم که خیلی خطرناکتر و قدرتمندتر از 4 دسته دیگر است شامل دارودسته ابوسفیان میشود که در دوره 23 ساله بعثت نبی اکرم(ص) در دشمنی با ایشان کم نگذاشتند و در این راه همه ابزار، نیروها و امکانات خود را امتحان کردند تا شاید به هدف خود برسند. اما اعضای همین گروه وقتی مکه فتح میشود مسلمان میشوند و اظهار مسلمانی میکنند. ما اوج کینههای این گروه و به خصوص شخص ابوسفیان را در دوره عثمان شاهد هستیم. جملاتی که در منابع تاریخی از وی نقل شده نشان دهنده این است که ابوسفیان چه کینهای از اسلام و پیامبر اکرم(ص) در دل پنهان کرده تا بیاید و از طریق نفوذ با مدل اسب تروا به اسلام ضربه بزند ما چنین شرایطی را پشت سر میگذاریم و به طور طبیعی این تلقی وجود دارد که هر لحظه امکان برگشت اینها از اسلام وجود دارد. جالب است بدانید ما در سوره انفال 2 آیه پشت سر هم داریم که در آیه اول تعبیر قرآن این است که وقتی به میدان جنگ میروید هر دو نفر شما باید مقابل 20 نفر بیایستد و بلافاصه در آیه بعد میگوید هر 10 نفر شما باید مقابل 20 نفر بیایستد دلیلش هم این است که آیه قبل از فتح مکه نازل شده و مسلمانان ایمان قوی و قابل توجهی دارند. اما در آیه دوم اولاً واسطه زیاد شدن تعداد و مسلمانان و ثانیاً به خاطر ضعف ایمانی که وجود داردعدد 1 به 10 تبدیل میشود. یک واقعیت تاریخی هم که در خصوص شرایط سیاسی-اجتماعی تاریخ اسلام در آن مقطع کمتر گفته میشود این است که اگر شما نگاه کنید خواهید دید کسانی که دوره مکه را تجربه کردهاند که هیچ ولی کسانی که دوران پر زد و خورد مدینه را تجربه کردهاند طبیعتاً دچار نوعی خستگی هستند و بدشان نمیآید که در عین حالی که مسلمان هستند و ایمانشان حفظ میشود کمتر خستگی بکشند و کمتر تجربه سختیها و هزینه کردن برای دینداری را داشته باشند که شما این نکته را میتوانید در رفتارها ببینید. تلاش پیامبر اکرم(ص) این است که انسانهای این چنینی که همراه نیستند را به وسیله دستورات اصیل و بدون نفسانیت از مدینه دور کند تا کار امام علی(ع) راحتتر کند. مجموعه این دلایل به علاوه یک عده از صحابه که در سپاه اسامه جمع میشوند و به قولی کم مشکلترین اینها اسامه است که به فرماندهی این نیروها گماشته میشود. پیامبر(ص) از هر ابزاری برای اعزام اینها و اخراجشان از مدینه استفاده میکند ولی اینها مدام بهانه میآورند یکی از بارزترین نمونههای نافرمانی از پیامبر(ص) دراین مقطع است که ما میبینیم حتی حضرت لعن میکنند«لعن الله من تخلف عن جیش اسامه» اما اینها باز هم هیچ اعتنایی به دستور پیامبر(ص) نمیکنند و میمانند که ببینند انتهای ماجرا چه میشود نکند این حکومت و قدرت را از دست بدهند. علاوه بر این میتوانیم در این مقطع جنبههای اقتصادی و بقیه موضوعات را بررسی بکنیم. بنده مقالهای کار کردم با عنوان«دلایل موفقیت گردانندگان سقیفه» اگر مخاطبان عزیز این را در اینترنت جستجو کنند میتوانند خیلی راحت آن را یافته و مطالعه کنند.
مطهری نیا: مهمترین علت آن ضعف ایمان است که بخشی از صحابه به آن مبتلا هستند. خستگی از سختیهای دوره مدینه و مسائلی که مردم در دوره رسول خدا(ص) با آن درگیر بودند و از طرفی جدی نگرفتن دستورات امیرالمؤمنین(ع) و نداشتن نوعی آینده نگری و بصیرت کافی موجبات شکل گیری این جریان را فراهم آورد. ما تعدادی از اصحاب را داریم که امیرالمؤمنین(ع) را دوست دارند و حاضرند برای ایشان هزینه بدهند ولی در عمل چیزی که اتفاق میافتد این است که اینها کوتاهی دارند و زمانی که امام(ع) با تک تک اصحاب به گفتگو میپردازند اینها بهانه میآورند. از طرفی فراموش نکنیم که سنتهای جاهلیت با وجود 20 سال زحمت رسول خدا(ص) به طور کامل از جامعه برچیده نمیشود مثلاً یکی از سنتهای جاهلی که به شدت در آن زمان و حتی در زمان ما در جامعه رسوخ پیدا کرده بحث شیخوخیت است که میتوانیم اسمش را مسن سالاری بگذاریم. این که هر چه فرد مسنتر باشد جایگاه وی مورد احترامتر و پذیرش مدیریت وی بسیار مقبولتر است. شما نگاه کنید ما سالهایی را پشت سر گذاشتیم که حاکمان و صاحب منصبان ما میانگین سنیشان متعلق به نیم قرن گذشته بود. زمانی که مقام معظم رهبری دوران رهبری خویش را شروع کردند یکی از بهانههای جدی که برخی افراد که بعضاً هم آدمهای خوبی بودند میآوردند مسئله سن ایشان بود که آقا سن ایشان آنقدر که باید باشد نیست و ایشان خیلی جوانتر از این هستند که بتوانند این جایگاه را بر عهده بگیرند. هر چند با گذر زمان این ثابت شد که تحلیلشان غلط بوده ولی این نگاه وجود داشت. پیامبر اکرم(ص) هر چه قدر تلاش کردند که با این فرهنگ مقابله کنند. نتوانستند به طور کامل موفق شوند. شما نگاه کنید بین امیرالمؤمنین(ع) و آن کسی که به جای ایشان خلافت را بر عهده گرفت یک اختلاف سنی قابل توجهی وجود دارد و همین اختلاف سنی یکی از این بهانهها است. این یکی از نشانههای ضعف بصیرت است که عملاً با یک سخنرانی فضا عوض میشود یک مسئله دیگر این است که ما هنوز آن روحیه قبیله گرایی را داریم هر چند انصار در مدینه اقدامات مثبت زیادی داشتند اما واقعیت تاریخی این است که دعوای اوس و خزرج در دوره جاهلیت هنوز برطرف نشده بود. همین مسئله باعث میشود که صرفاً 5 نفر از صحابه مکی و مهاجرین بتوانند جمع قابل توجهی از انصار را با خود همراه کنند. به این دلیل که قبل از حضور مهاجرین در سقیفه انصار به این جمعبندی رسیده بودند که بزرگ قبیله خزرج به خلافت برسد اما در مقابل قبیله اوس برای این که خزرجیها به این جایگاه نرسند خیلی راحت آمدند و با مهاجرین حاضر در سقیفه بیعت کردند یکی از دلایل دیگری که سقیفه شکل گرفت عشق و ارادتی بود که انصار به امیرامؤمنین علی(ع) داشتند. ما فکر میکنیم که مهاجرین جریان سقیفه را به وجود آوردند. در صورتی که این انصار بودند که از روی علاقه و رادتی که به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) داشتند این جریان را به وجود آوردند. انصار تحلیلشان این بود که یک جریانی فعالیتهایی را سازماندهی کرده بودند که دستور برسول خدا(ص) محقق نشود. حالا عده دیگری باید بتوانند این جایگاه را برعهده بگیرند. به این دلیل آمدند سقیفه را شکل دادند. تحلیلشان این بود که اول ما میآییم خودمان حکومت را به دست میگیریم تا رقبای امیرالمؤمنین(ع) حکومت را به دست نگیرند و بعد اگر شرایط درست شد کلاً این جایگاه را به ایشان واگذار میکنیم و اگر شرایط جور نشد در جایگاه مشاور از امیرالؤمنین علی(ع) دستور میگیریم و اجرا میکنیم. اگر به این حد هم نبود طبیعتاً جایگاه انصار خیلی بهتر از مهاجرین است و اگر قرار باشد علی(ع) به حکومت نرسد ما خیلی وضعمان بهتر است و خیلی بهتر میتوانیم دستورات پیامبر(ص) را دنبال کنیم. پس چه بهتر که که ما بیاییم و یک نفر را از بین خودمان انتخاب کنیم. یک بخش قضیه هم مربوط به این میشود که چون مردم تا سال ششم بعثت خشونتهای خلیفه دوم را دیده به طور جدی تجربه کرده بودند واقعاً از این خشونتها هراس داشتند. و وقتی خلیفه دوم را در کنار خلیفه اول میدیدند میترسیدند لذا تعدادی از مردم خیلی راحتتر این قضیه را پذیرفتند و کوتاه آمدند که بله آقا برنامه این است که باید بین داماد و پدر همسر پیامبر(ص) یکی خلیفه بشود و چرا ما سخت بگیریم بالاخره یک دعوای خانوادگی در درون خانواده پیامبر است. پس ما خودمان را خیلی به زحمت نیاندازیم مجموعه این علل و عوامل زمینههای شکل گیری سقیفه را رغم میزند و طبیعتاً واکنشهای گروههای سیاسی به آن در 4 مرحله اتفاق میافتد مرحله اول در مقام قبیلهای است که یک دسته این قضیه را میپذیرند در مرحله بعد خلیفه دوم فرماندهی قبیله بدوی بنیاسلم را بر عهده میگیرد و آنها را از لحاظ تجهیز میکند. خیلیها به طور کامل با ترس عقبنشینی میکنند. بعد از ماجرای شهادت حضرت زهرا( سلام الله علیها) میبینند که کسی واقعاً با اینها تعارف ندارد. در آخرین مرحله هم در جنگهای رده وقتی قاطعیت اینها را در برخورد با به اصطلاح مرتدان میبینند. پس از آن همه بیعت میکنند.
مطهری نیا: در مورد این که چه اتفاقاتی منجر به فاجعه شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) شد. طبیعتاً اولین و مهمترین اتفاق سقیفه است. با این جریان حکومت را از دست خاندان پیامبر بیرون آوردند. بعد با پشتوانه نظامی و حضور نیروهای نظامی قبیله بنیاسلم در مدینه است که چیزی شبیه به حکومت نظامی را در مدینه رقم زد. پس آن ما غصب فدک را داریم که هدیه رسول الله(ص) به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود. برای این که اموال با حساب و کتاب و جدیت بهتر به دست نیازمندان برسد. سردمداران سقیفه این ملک را تصاحب و به عبارت بهتر غصب کردند تا مبادا به عنوان پشتوانه نظامی از آن استفاده شود. اینها مجموعه اقداماتی بود که نهایتاً منجر به اقداماتی اعتراضهایی از سوی تعدادی از اصحاب شد که در خانه حضرت زهرا(سلام الله عیها) تحصن میکنند. بعد از این برای شکستن تحصن به خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) هجوم میآورند. ما این نکته را در نظر داشته باشیم که اثر وضعی این تحصن آن بود که خود به خود کسانی که با سردمداران جریان سقیفه بیعت کرده بودند دچار شک و تردید شدند که ما آنقدر هم که فکر میکردیم برخورد حکومت قاطع نیست و میتوانیم به شکستن بیعت و برگشتن به سمت امیر المؤمنین علی(ع) فکر بکنیم این تزلزل اجتماعی پیش آمده بود. لذا حکومت میافتد به دنبال این که یک برخورد قاطع ممکن است شک و تردیدها را در خصوص این که مردم حتماً باید بیعت بکنند برطرف بکند. و به مردم نشان دهند که گزینه دومی ندارند این قاطعیت به قیمت شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) تمام شد تا اصحاب سقیفه به مردم نشان دهند که ما هیچگونه تعارفی نداریم و برای رسیدن به هدف خود بدون تعارف با مخالفین خود برخورد خواهیم کرد. به همین دلیل ماجرای تلخ و جانگداز حمله به خانه حضرت صدیقه طاهره(سلاام الله علیها) اتفاق میافتد و حوادثی اتفاق میافتد که میتوانیم آن را به صورت قاطع و محکم از منابع اهل تسنن اثبات بکنیم که قطعاً و بدون تردید چنین وقایعی روی داده است خود پنهان بودن مرقد مطهر بانوی دو عالم حضرت زهرا(سلام الله علیها) یکی از دلایل ظلم و جنایتی بوده که در حقشان رخ داده است تا به عنوان یک سند باقی بماند و تا قرنها سند مظلومیت اهل بیت(ع) باشد.
مطهری نیا: ببینید در خصوص اندیشه سیاسی حضرت زهرا(سلام الله علیها) باید گفت: الاسلام هو التسلیم والاترین و ارزشمندترین مسلمانان کسانی هستند که تسلیم پذیری و اطاعت بالاتری از خودشان نشان بدهند. این یک قاعده اساسی اسلامی است. هر قدر معرفت و ولایت پذیریمان بالاتر برود خود به خود ین ویژگی در ما تقویت میشود. اما مهمترین ویژگی و اصل اساسی زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را باید ولایتپذیری و ولایتمندی ایشان و تلاش برای هزینه کردن برای ولایت بدانیم . مهمتر از آن این است که بدانیم معنای این مطلب مطلقاً به معنی اطاعت جاهلانه و احمقانه و کودکانه پذیرفتن نیست بلکه به معنای این است که مثلاً من هر قدر معرفتم نسبت به خدا و امام(ع) بالاتر برود در نتیجه میتوانم ببینم که ولی چقدر خیر و برکت و ارزشمندی دارد البته این یک عنوان کلی است و این معرفت در جزئیات و مسائل ریز و درشت زندگی خودش را نشان میدهد. شما نگاه کنید وقتی نگاه اجتماعی باشد سادهترین مسائل هم میتوانند ارزش پیدا کنند. مثلاً ما روایتی از حضرت زهرا(سلام الله علیها) داریم که:«خوشرویی در چهره مؤمن به معنای این است که وقتی من با یک مؤمن روبهرو می شوم خود را خوش چهره و بشاش نشان بدهم.» همین عامل باعث میشود که من بهشتی شوم و بالاتر از آن «وقتی من خود را در مقابل دشمن معاند خود بشاش و مهربان نشان دهم این مسئله باعث میشود که من از آتش جهنم نجات پیدا کنم» البته منظور این روایت از دشمن آن دشمنی که در میدان جنگ شمشیر کشیده و مقابل ما ایستاده نیست. مسئله این است که اگر من بتوانم یک دشمن را با همین چهره بشاش و مهربان خودم به سمت اسلام دعوت بکنم و اشتباه بودن مسیر و رویهاش را به او اثبات کنم. نباید این فرصت را از دست بدهم و نا امید شوم و حتی باید برای جذب دشمن به سمت ولایت امید داشته باشم و برنامهریزی و تلاش بکنم. خطبه فدکیه را هم نباید از دست بدهیم. بخشی از این خطبه شریفه با موضوع فدک ارتباط پیدا میکند ولی به طور کلی زیستنامه مطلوب حضرت زهرا(سلام الله علیها) را میتوانیم در آن ببینیم چقدر خوب است که این خطبه را بخوانیم و آموزش دهیم و به جایی برسیم که از شخصیتی تبعیت بکنیم که امام زمان(عج) در مورد ایشان فرمودند: که از حضرت زهرا(سلام الله علیها) الگو میگیرند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com