گروه فرهنگی: او از شاگردان بی واسطه امام خمینی (ره) است و در برگ برگ تاریخ انقلاب حضور داشته و سهمی ایفا كرده است.
به گزارش بولتن نیوز، آیت الله موسوی نژاد پس از تبعید رهبر كبیر انقلاب به مرودشت آمد و علاوه آنكه حوزه علمیهای در این شهر ساخت، منشأ اقدام های عمرانی و فرهنگی بود و حركتش در صیانت و پاسداری از تخت جمشید در برابر تهدید، تخریب یا غارت احتمالی در هنگامه انقلاب اسلامی ماندگار شد.
خبرنگار ایرنا در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی، در منزل این روحانی برجسته و محبوب در شهر مرودشت حضور یافت، خانه ای كه سادگی در آن موج می زد.
در اتاقش كه تنها تزیینش پردههای سبزرنگ بود، فقط كتاب دیده میشد و كاغذ. میز تحریری قدیمی در یك گوشه اتاق قرار داشت، جایی كه او پنج كتابش را در آنجا نوشته بود.
لبخند و شیرینی سخنش در روایت ماجراهای انقلاب و یادآوری تاریخ با جزئیات در سن 84 سالگی به او چهره مردی كتابخوان، تحصیلكرده و دانشمند را داده است و روحانیت و معنویت را به معنای واقعی در ردای ساده و زندگی بیآلایش وی می توان جست.
او در میانه این گفت و گو، هر از گاهی كلام را قطع می كرد و اسناد تاریخی درباره نقش آفرینی هایش در مقطع پیروزی انقلاب را از كتابخانه و میز تحریرش بیرون می آورد و به ما نشان می داد.
یكی از مجلدات صحافی شده، جدول اعزام طلاب برای ترویج معارف اسلامی به روستاهای اطراف شهر مرودشت بود كه این عالم دینی آن را مدیریت می كرد. در این جدول اسامی طلاب، مدت حضور و حق الزحمه ای كه به آنها پرداخته، درج شده بود.
از آیت الله موسوی نژاد درباره تصویرش از روزهای انقلاب پرسیدیم تا به ماجرای نجات و حراست از تخت جمشید رسیدیم. این عالم دینی، نامه اش در اوایل اسفند 1357 به یگان ضربت شهربانی را نشان داد كه در آن، شهربانی را مسئول حراست از این اثر تاریخی كرده بود.
در ادامه این گفت و گو درباره تلاش های وی برای حفظ تخت جمشید، مباحث مطرح شده درباره نظر آیتالله خلخالی درباره این اثر تاریخی و مخاطرات حفظ این بنا سوال كردیم و پاسخ شنیدیم.
** آشنایی شما با حضرت امام خمینی (ره) از چه زمانی و در كجا شكل گرفت؟
- اصالتاً نیشابوریام و تا سال 1338 در حوزه علمیه مشهد در محضر آیتالله العظمی میلانی تحصیل میكردم، در آن زمان در پی تحصیل در قم بودم، آیتالله بروجردی در رأس بود و وصف مجالس درس آیتالله داماد و آیتالله خمینی را نیز به عنوان مجتهدان و فقهای بزرگ زمان شنیدم و نادیده، مجالس آیتالله خمینی را برای ادامه تحصیل برگزیدم و تا وقتی ایشان قم بود و تبعید نشده بود، به محفل درس دیگری نمیرفتم.
** در قم در محضر كدامیك از علمای دینی حاضر شدید؟
- در مجالس درس خارج آیت الله بروجردی بهصورت مرتب شركت میكردم، ایشان حدود سه سال بعد از رفتن من به قم، در قید حیات بودند و در دروس دیگر فقط در محضر مرحوم امام (ره) شركت میكردم. ایشان در مسجد سلماسی درس میگفتند و من هشت سال در ركابشان تحصیل كردم و تقریبا یك دوره خارج اصول با ایشان خواندم؛ البته از نزدیك هم با ایشان آشنا بودم و اگر اشكالی برایم پیش میآمد، به منزلشان میرفتم. امام در بیرونی منزل با علما و روحانیون جلساتی ترتیب میدادند و وقتی روحانیون میرفتند، امام میپرسیدند سؤالی دارید و من بهصورت خصوصی طرح مساله میكردم؛ همچنین آیتالله خمینی بنا بر درخواست بنده، سال مالی پرداخت خمس مرا نیز تعیین كردند. گاهی هم شبها در خانه ایشان پشت سرشان نماز میخواندیم و این دیدارها تا سال 1342 ادامه داشت.
** فضای قم در حوالی سالهای 1341 و 1342 چگونه بود؟
- مبارزات از سال 1341 با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی كه اسدالله علم به مجلس برد آغاز شد، در این لایحه سوگند به كتاب آسمانی، به جای سوگند به قرآن مطرح شده بود كه باعث شد علما و مراجع ازجمله امام خمینی (ره)، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی و سید شریعتمدار علیه این اقدام اطلاعیه دهند. دو ماه مبارزه طول كشید تا علم شكست خورد و امام (ره) فرمودند باید در سرلوحه روزنامههایتان بنویسید كه سوگند جز به قرآن قابل اجرا نیست. بعد از آن شاه با انقلاب سفید قصد داشت مفادی شش مادهای را به رفراندوم بگذارد كه باز هم آقایان اعتراض كردند و امام (ره) نیز با این مساله خیلی تند برخورد كردند.
** واكنش مردم به این موضوع چه بود؟
- پس از اعتراض تند آیتالله خمینی به انقلاب سفید شاه، عدهای از طلبهها و مردم در قم تظاهرات كردند و شعار میدادند: 'ما پیرو قرآنیم، رفراندوم نمیخواهیم' در آن زمان من و آقای مكارم سبزواری در فیضیه بودیم و از آنجا برای استماع سخنرانی آقای اشراقی، نماینده امام به مسجد اعظم رفتیم، در راه برگشت شهر شلوغ شده بود و عدهای از كماندوها از تهران آمده بودند و با چوب و چماق به جان مردم افتاده بودند. همه مغازهها بسته بود و چندتایی باز بودند، ناگهان دیدیم ماموران به سمت ما هجوم میآورند، خواستیم در یكی از مغازههای اطراف پناه بگیریم كه صاحب دكان اجازه نداد. او گفت اگر بیایید مغازه مرا تاراج میكنند؛ همین شد كه كماندوها بر سر ما ریختند تا اینكه چند پلیس جوان آمدند، با آنكه از نیروهای شاه بودند به ما گفتند كنار دیوار بایستید كه اینها با چماقهایشان خطرناكاند. ما در كنار دیوار پناه گرفتیم و آن پلیسها دستانشان را بالای سر ما گذاشتند و چوبهای آنهابه ما نرسید، بعد آهسته آهسته رفتیم داخل یك مغازه و نیروهای نظامی یك ماشین آوردند و ما را به شهربانی منتقل كردند.
** آیا امام خمینی از این رویداد مطلع شدند؟
- بله، دو سه روز بعد از این اتفاق، از راه كوچه پس كوچهها به منزل امام رفتیم، محفلی بود كه آیتالله خامنهای نیز در آن حضور داشتند. یكی از دوستان خلاصه ماجرا را خدمت امام (ره) گفته بود، امام گفتند جریان را برایشان بازگو كنم، گفتم و ایشان متاثر شدند. بعد از این رویدادها در آستانه عید نوروز سال 1342 بود كه ایشان اعلان عزای عمومی كردند. من به خدمت امام رفتم و گفتم كه راهی نیشابورم و چنانچه مایل باشند میتوانم نامه یا دستخطی برای اعلام عزای عمومی خدمت علمای نیشابور ببرم كه امام فرمودند 'نمیخواهم گرفتار شوید، فقط پیام مرا به ایشان برسان.' من نیز به خدمت حاج آقای مروی و حاج آقای فقیه كه از علمای آن وقت نیشابور بودند، رفتم و پیام را رساندم و آنها نیز در وفات امام صادق (ع) اعلام كردند كه امسال عید عزاست و مردم هم عید را رها كردند. از اینجا بود كه وقایع تاریخساز انقلاب شروع شد.
** اعتراض های سال 1342 چگونه گسترده شد؟
- دستگیری امام خمینی بعد از 13 خرداد 1342 و انتقال ایشان به تهران سرآغاز تقابل مردم و نظام شد. حكومت میخواست فرمانهای خطرناكی اجرا كند و علمای قم از جمله آیتالله منتظری و آیتالله میلانی از مشهد به تهران رفتند و در حرم مطهر حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) تحصن كردند كه كسی حق ندارد به آیتالله خمینی اهانت كند. بالاخره ایشان با تمهیدات آقایان از بند زندان رها شد و طولی نكشید كه پس از آن كاپیتولاسیون مطرح شد و آقایان علما، باری دیگر اطلاعیه دادند و امام در آبان 1343 در این باره سخنرانی كردند. من نیز پای سخنرانی ایشان بودم؛ خلاصه، اعتراض امام به رفراندوم و كاپیتولاسیون باعث شد رژیم ایشان را به تركیه تبعید كند.
** در سالهای تبعید امام خمینی (ره) به خارج از كشور، به چه كاری مشغول بودید؟
- من تا سال 1348 در قم بودم و در محضر درس آیتالله گلپایگانی حاضر میشدم، در مدرسه فیضیه نیز ادبیات و اصول درس میدادم. بعد برای یك سال آمدیم به مرودشت. گفتند اینجا فعالیت شیخی و بهایی زیاد است و روحانی هم ندارد. یك سال تمام شد و نگذاشتند بیاییم. در سال دوم دلتنگ درس و مدرسه شدم و مدرسه امام صادق (ع) را در سال 1355 اینجا بنا كردیم كه امروز بخش اولش انتهای خیابان سعدی است و بخش دومش هم در انتهای خیابان فردوسی قرار دارد. درس را با هفت شاگرد شروع كردیم و اینجا ماندگار شدیم.
** حال و هوای مرودشت در سالهای پیش از انقلاب چگونه بود؟
- راستش را بخواهید، وقتی آمدیم مرودشت متوجه شدیم كه وضعیت این شهر از نظر دینی و افكار طرفداری از شاه عجیب است. از نظر دینی خیلی عقب بود و در منطقه فقط پنج مسجد وجود داشت. روحانی و طلبه هم نداشت. وقتی آمدیم اینجا و مدرسه را ساختیم از طلبههای كاشان و مشهد و قم تا حدود صد نفر به این شهر آمدند و در ماههای محرم و صفر و رمضان برای تبلیغ به روستاهای اطراف میرفتند. خودم هم یك ماشین استیشن خریدم و در این نواحی به ساختن مسجد و تبلیغات پرداختیم. در برخی جاها میگفتند به مبلغینی كه میفرستید بگویید از شاه تعریف كنند و ما هم زیر بار این موضوع نمیرفتیم، این شد كه برخی گفتند اگر چنین كسی به روستای ما نمیفرستید ما مبلغ نمیخواهیم و ما هم برایشان نفرستادیم.
** ریشه این برخورد برخی روستاییان چه بود؟
- تعدادی زیادی از مردم این روستاها در اصلاحات ارضی از شاه، زمین گرفته بودند؛ البته بسیاری از آنها مقاومت نمیكردند و وقتی میگفتیم طلبهای كه دعای شاه بكند، نداریم و میخواهیم احكام اسلام را برای شما بازگو كنیم و مسجد بسازیم، می پذیرفتند. در آن سالها، فقط یك ده بود كه اعزام طلبه با ویژگی مورد نظر ما را قبول نكرد. بعد از انقلاب، همانها نزد من كه مسئول كمیته انقلاب بودم، آمدند و گفتند 'ما انقلاب كردیم و خون دادیم، شما كاری كنید كه زمینهای محل ما را بدهند'، من به آنها گفتم 'یادتان هست گفتید اگر طلبهتان دعای شاه نكند، مبلغ نمیخواهیم.' نگاهی به هم كردند و گفتند 'بله حاج آقا. حقیقتاً اینجا شاه به ما زمین داد، گفتیم جاوید شاه! اگر آقای خمینی زمین دهد، میگوییم زنده باد خمینی! اگر شما زمین بدهید میگوییم زنده باید موسوی نژاد.' گفتم 'شما همهچیزتان زمین است و كاری به انقلاب و عقیده ندارید.' البته ما تا (شهرستان) ارسنجان مبلغ میفرستادیم و فقط همین یك روستا، اینطور بود و بقیه چنین رفتاری نداشتند.
** آیا با این وصف تاثیر وقایع انقلاب كه در قم و تهران در حال وقوع بود، به مرودشت میرسید؟
- بله. مثلا وقتی تاریخ را عوض كردند و مبدا آن از سال هجرت به تاریخ پادشاهی تغییر كرد، یك چك از بانكی كه در آن حساب داشتم، با تاریخ شمسی نوشتم كه بانك آن را پس فرستاد؛ بلافاصله به بانك مراجعه كردم و حساب را بستم. رفتم بانك ملی كه رئیسش آقای تحریر نامی بود. گفتم 'من این تاریخ (پادشاهی) را نمینویسم، این نشان میدهد ما اسلام را قبول نداریم و جنگ با تاریخ اسلام است.' او مرا به اتاق خودش برد و گفت 'در زمان مصدق، طرفدار مصدق بودم، الان هم طرفدار شاه نیستم. زمان مصدق با جبهه ملی و تودهایها و بقیه كه جلسه داشتیم، فقط من در میانشان نماز میخواندم و معتقد بودم مصدق بهتر از شاه است. الان هم دنبال رساله آقای خمینی هستم. شما فقط یك رساله آقای خمینی را هر طور هست، به من برسانید.' بعد یك پاكت با آرم بانك ملی داد كه رساله را در آن گذاشتم و به عنوان محصول بانكی برایش فرستادم. او هم با ما همكاری كرد و گفت 'حساب باز كنید و هر تاریخی بزنید، چك از شما قبول است.'
** تخت جمشید در مهرماه 1350 میزبان جشن های 2500 ساله شاهنشاهی بود، نظر مردم درباره این جشنها چه بود؟
- مردم در جشن 2500 ساله هیچ نقش و شركتی نداشتند. شاه از كشورهای دیگر مهمانانی دعوت كرده بود و خودش هم آمده بود و از آنها استقبال میكرد. پنج خیابان به نام پنج قاره ساخته بودند و چادرهایی با همین نسبت برپا كرده بودند. اندازه چادرها بسیار بزرگ بود، یكی از آنها حدود 300 مترمربع مساحت داشت. مردم معمولی اجازه حضور در جشنها را نداشتند و به جز رؤسای كشورهای خارجی، تعداد اندكی از اداریها و افراد سرشناس شیراز در جریان مراسم بودند.
** آیا مردم مرودشت در آن سال ها به انقلاب پیوستند؟
- بله؛ از سال 1348 تا 1357 ما با حدود 100 طلبهای كه به روستاها فرستادیم، كارهای زیادی انجام دادیم و طلبهها مردم را با اقدامات امام خمینی (ره) آشنا كردند. در برخی جاها هم كه مسجد نبود، در خانهها مجلس میگرفتیم و این موضوع در آگاهی مردم اثرگذار بود. در اواخر سال 1356 روزنامه اطلاعات مقالهای توهینآمیز علیه امام نوشت و در قم، علما به نفع امام سخنرانی كردند، در اوایل اردیبهشت 1357هم اطلاعیهای برای ما در اعتراض به این اقدام فرستادند، ما تصمیم گرفتیم اطلاعیه را امضا كنیم و شب آن را زیر كركره مغازهها بگذاریم. در آن اطلاعیه نوشتیم كه همه در مدرسه امام صادق (ع) جمع شوند و مردم قبول كردند و آمدند. ژاندارمری هم آمد. قرار شد من و دو تن دیگر سخنرانی كنیم؛ چون اگر هر سه ما سخنرانی میكردیم نمیتوانستند ما را بگیرند. بعد از سخنرانی همه مردم دور ما را گرفتند و با شعار از مدرسه آمدیم بیرون. تا پیروزی انقلاب 10 ماه مانده بود و تظاهرات مرودشت از این زمان آغاز شد، مردم از مسجد ابالفضل تا مدرسه امام صادق (ع) راهپیمایی میكردند و این روند ادامه داشت و ژاندارمری هم چندان متعرض نمی شد. گاهی میآمدند و گرفتاری مختصری بود، ولی سنگین و سخت نبود.
** شما در جریان انقلاب، از تخت جمشید حراست كردید، چه تهدیدی در كمین این اثر تاریخی بود؟
- دو ماه به پیروزی انقلاب مانده بود و هنوز انقلاب به ثمر نرسیده بود؛ اما زمام امور در مرودشت دست ما بود، اوضاع در شیراز هم همینطور بود. دولتیها دیگر نمیتوانستند كاری بكنند. از آقایان شیراز با من تماس گرفتند كه عدهای قصد دارند چادرها را آتش بزنند، عده ای هم میخواهند به تخت جمشید حمله كنند. فكر كردیم باید خودمان برویم و از آن مواظبت كنیم. آنها كه میخواستند به اینجا حمله كنند، ضد شاه نبودند، فرصت طلب بودند. میخواستند از موقعیت سوءاستفاده كنند و چیزهایی را تاراج كنند، بفروشند و میلیاردر شوند، مثل افرادی كه امروز اختلاس میكنند، آنها دلشان به حال مردم نسوخته، میخواهند جیبشان را پر كنند. به همین دلیل بود كه شخصاً هر شب با دوستان در منطقه گشت زنی میكردیم و جلو چادرها از ژاندارمری مامور میگذاشتیم. ترسمان از این بود كه به نام انقلاب چادرها را آتش بزنند یا سنگها را به بهانه اینكه عكس شاه است، تاراج كنند. چادرها خیلی ارزش داشت و در مخاطره بود؛ همچنین در تاریخ 3 اسفند 1357 نامهای برای حفظ تخت جمشید نوشتم، اتفاقا در سربرگ خیریهای كه با نام حضرت ابوالفضل در آن زمان داشتیم. متن نامه این بود: مسئول محترم گروهان ضربت، طبق صحبت و مذاكرات دیشب تا 5 شب هر شب دو نفر مسلح برای چادرها به آقای جهانمیر زارع بفرستید.
یك نامه هم برای آقای بردبار كه یكی از كارگران تخت جمشید بود، نوشتم؛ چون علیرضا شاپور شهبازی مسئول تخت جمشید دستگیر شده بود. گرچه شخصا او را محاكمه كردم و حكم به آزادی دادم. دلیل دستگیریاش این بود كه شهبازی با شاه تماس گرفته بود. میگفتند بخشی از اموال تخت جمشید را هم برده است؛ البته بعدا در بازپرسی كه در حضور همگان انجام دادم، دلیلی برای تداوم بازداشت او ندیدم.
** نگاه انقلابیون به تخت جمشید چه بود؟
- ما میدانستیم اینها میراث فرهنگی است و ارزش دارد. از نظر شریعت شغل مجسمهسازی حرام است؛ اما اگر مجسمه ساخته شد، نگهداری آن اشكال ندارد. جدای از این تخت جمشید، یك كتاب تاریخ سنگی است كه نمیتوان آن را تغییر دارد. شما میتوانید صفحات تاریخی را كه نوشته شده، بكنید و یك ورق دیگر جایگزینش كنید؛ اما كتیبه خط میخی و نقش برجسته را نمیتوانید تغییر دهید. چند چیز این بنا را قرنها محافظت كرده است، یكی اینكه تاریخ ثبت شده ایران را نشان می دهد، دوم اینكه نگهداری مجسمه اشكال ندارد، سوم اینكه برای كشور سودآور است و در دنیا میراث فرهنگی ارزش فراوانی دارد. بقیه كشورهای جهان موزه درست میكنند و می خواهند گذشته دنیا را در موزه به مردم نشان دهند، تخت جمشید كه سر جایش است، این است كه تصمیم گرفتم نگذارم كسی به اینجا آسیب برساند.
** این اقدام برای شما كه یك روحانی شناختهشده بودید، تبعات نداشت؟
- خیر؛ چون من از اول انقلاب اینجا ساكن بودم و در رأس امور بودم و روحانی هم بودم كسی نمیتوانست بگوید طرفدار شاه است. اگر كسی بود كه روحانی نبود، فوری به او انگ و برچسب میزدند و میگفتند 'چون طرفدار شاه است، از اینجا محافظت میكند. خودمان معرفی اش كنیم كه ببرندش و سنگها را برداریم' اما نمیتوانستند درباره من چنین چیزی بگویند. برای همین هم حفظ آثار تخت جمشید را لازم دانستم و به آن عمل كردم. در سالهای اخیر در ایام عید تا سه میلیون نفر برای بازدید از تخت جمشید به مرودشت میآیند، آنها برای سفر خود هزینه میكنند و اقتصاد مردم منطقه را رونق میبخشند. این است كه ما دلیلی برای تخریب تخت جمشید نداشتیم؛ درعوض دلیل برای حفظش داشتیم.
** اهمیت تختجمشید از دید شما در چیست؟
- دو سال پیش از یونسكو به اینجا آمدند. یونسكو آثار تاریخی را حفظ میكند و در پی این است كه در عالم صلح باشد و آثار باستانی و تاریخی هر كشوری باقی بماند. مرا هم برای سخنرانی دعوت كردند و در گفت و گویی كه با آنها داشتم تاكید كردم امثال تخت جمشید آثار عبرتی است كه از گذشته مانده است. كو آن پادشاهان؟ كو سازندگان این بنا؟ اگر خوب كار كردند، در آخرت هم خوبند، اگر بد كار كردند كه هیچ از آنها نمانده است، آنها با چنان قدرتی كه آنان از سنگ چنین مجسمههایی ساختند، آنها رفتند، دیگران هم میروند.
** گفته شده كه آیتالله خلخالی نظری مخالف با شما داشت و معتقد بوده است كه این آثار نماد دوران طاغوت است و باید از بین برود، آیا دستور تخریب از سوی ایشان داده شد؟
- آقای خلخالی یك روز آمد اینجا؛ البته من او را ندیدم. همان اوایل انقلاب نصف روزی آمده بود و تخت جمشید هم رفته بود. تنها چیزی كه در زمان آمدن او به تخت جمشید اتفاق افتاد، بردن حدود 200 صندلی از داخل چادرها بود. صندلی بسیار مرغوب و درجه یك بود. آنها را بار زدند و بردند شیراز و نمیدانم با صندلیها چه كردند. وقتی خبر آمدن خلخالی به من رسید، فقط گفتند او دستور داده صندلیها ببرند، علاوه بر این سینمای مرودشت را هم مصادره كرده بود و در شیراز هم دستور اعدام عدهای را داده بود كه داد دادستان وقت شیراز را درآورد. حضور او در مرودشت چند ساعت بیشتر نبود و بنا بر شواهد، دستور تخریب تخت جمشید را هم نداده بود؛ چرا كه اگر چنین اتفاقی میافتاد تیم حراستی تخت جمشید كه از طرف ما در آنجا مامور بودند و برای محافظت از آن حقوق میگرفتند، فوری به ما اطلاع میدادند كه آقای خلخالی به قصد تخریب آمده است؛ اما حتی یك نفر هم چنین گزارشی نداد. بعدها بسیاری همین سوال را از من پرسیدند كه آیا او برای تخریب به مرودشت آمد یا خیر و پاسخ من به آنها همین بوده است.
** از سفر سال 1367 حضرت آیت الله خامنه ای به مرودشت و بازدید ایشان از تخت جمشید بگویید، در ملاقات با ایشان چه گذشت؟
- آیتالله خامنهای در زمان ریاست جمهوریشان به مرودشت آمدند. مقام معظم رهبری در ورزشگاه این شهر سخنرانی كردند و بعد به تخت جمشید رفتند. پس از آن، به منزل امام جمعه رفتند و من نیز در آن محفل حضور یافتم. همانگونه كه گفتم در زمان طلبگی با ایشان همدرس بودیم، ایشان به من گفتند 'اوایل شما را نشناختم؛ چون وقتی قم بودید كمی چهرهتان با الان فرق داشت.' در آن جلسه درباره مرودشت و مسائل شهر و دیگر موضوعات اینچنینی صحبت كردیم.
** كدام یك از روحانیون برجسته و علمای قم از تخت جمشید دیدن كردهاند؟
- پیش از آیتالله خامنهای، آیتالله نوری همدانی به مرودشت آمدند و باهم به دیدن تخت جمشید رفتیم، امام جمعه رشت و پنج تن دیگر از علمای قم نیز تاكنون برای دیدن تخت جمشید به مرودشت آمدهاند كه آنها را همراهی كردهام.
** خاطرهای از این بازدیدها دارید؟
- دیدن تخت جمشید با آیتالله نوری همدانی بیش از دو ساعت به طول انجامید. ایشان دستی در هنر دارند و زیباییهای تخت جمشید را به خوبی درك میكردند. وقتی از پلههای تخت جمشید بالا میرفتیم میگفتند 'چقدر این بنا هنرمندانه است.' به عكسهای پلهها نگاه میكردند و مدام میگفتند 'خیلی هنر است.' ایشان از هنرهای به كار رفته در تخت جمشید تجلیل كردند، با چنین وصفی اینكه آدم اینها را بشكند خوب است؟ در این بازدیدها هیچ یك از مراجع تقلید به حفظ تخت جمشید اعتراضی نداشتند و به ما نگفتند چرا اول انقلاب اجازه دادید این سنگها باقی بماند.
** پس طرح این مباحث، با رویكرد تخریبی است؟
- احتمالاً. شاید چنین باشد. پارسال چند تن از طلبههای ما در ایام نوروز در تخت جمشید چادر زده بودند و به اشكالات مذهبی پاسخ میگفتند، تعدادی از جوانان به آنها گفته بودند چرا چادر زدهاید، شما كه مخالف تخت جمشید هستید، اینها آثار باستانی ایران است. طلبههای ما پاسخ داده بودند آیا میدانید كسی كه اینجا را حفظ كرد، روحانی بوده است و آنها جا خورده بودند.
** كدام واقعه در چهار دهه انقلاب برای شما تلختر بوده است؟
- چیزی كه برایم هضم آن مشكل شد این بود كه وقتی انقلاب پیروز شد، مردم یكی از مناطق اطراف ما را دعوت كردند و گفتند ما آب و برق و جاده آسفالت نداریم. ما گفتیم این موضوع را در دو ماه حل میكنیم و تاكید كردیم كه این اتفاق در مدت معلوم رخ دهد؛ اما بعد از اینكه منطقه را ساختیم و مشكلات را رفع كردیم، به ما گفتند انقلاب در اینجا همین 2 ماه بیشتر دوام نمی آورد و بنا داریم در این منطقه انقلاب سوسیالیستی و كمونیستی كنیم و به شما هم اعلام میكنیم كه اولین كسی كه به محض پیروزی اعدام میشود، خود شما هستید. ما هم گفتیم اجازه نمیدهیم اینجا كمونیستی شود. چهار نفر هم علناً اعلام كردند كه طرفدار مائو هستند. به هر حال من درباره مسائل كمونیستی خیلی خوانده بودم و توانستم اشكالاتشان را جواب دهم. بعد از آنها هم دو نفر مسیحی را مسلمان كردم و جواب اشكالات آنها را هم در كتابی نگاشتم.
** پس از انقلاب به چه كاری مشغول شدید؟
- هیچ پستی قبول نكردم و در مدرسهام به تدریس پرداختم.
** از اینكه به مرودشت آمدید پشیمان نیستید؟
- خیر؛ چون زمانی كه در قم بودم تدریس میكردم و وقتی به اینجا آمدم هم مدرسه امام صادق(ع) را راهاندازی كردم و دوباره به تدریس پرداختم، دهها مسجد ساختیم و شاگردان بسیاری را تربیت كردیم. امروز هم 180 شاگرد داریم و رسمیت آموزش دو درس خارج اصول و خارج فقه را نیز یافتهایم؛ در حالیكه در حوزه شیراز فقط خارج فقه تدریس میشود و راضی هستیم از این تدریس و كار.
***
سخنان آیت الله موسوی نژاد بسیار شنیدنی و جذاب بود، به ویژه برای نسل نو كه تشنه دانستن درباره رخدادهای زمان انقلاب هستند. این گفتار شیرین و دلنشین، سختی فاصله مسیر و طی فاصله 45 كیلومتری از شیراز تا مرودشت را از یاد ما برد.
از این عالم دینی، 2 جلد كتاب از مجموعه كتاب های تالیف شده اش به عنوان های 'عالم ارواح و خلقت انسان' و 'پاسخ به اشكال های كشیشان به اسلام' را هدیه گرفتیم و با این سوغات فرهنگی و معنوی، راهی شیراز شدیم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com