1- كمترين ترديدي وجود ندارد كه سي وسومين سالگرد ايام دهه فجر پيروزي انقلاب اسلامي با تمامي سال هاي گذشته تفاوت هاي محسوس و چشمگيري دارد. تفاوتي كه نشان مي دهد اكنون گفتمان انقلاب اسلامي به يك الگوي منطقه اي تبديل شده است و «دهه فجر» قد كشيده و امسال ملت هاي مسلمان نيز سالگرد انقلاب هاي اسلامي خود را جشن مي گيرند.
اگر سي و سه سال پيش نظام سلطه ناتوان از آن بود كه پديده اي به نام «انقلاب اسلامي» را در ايران پيش بيني نمايد اين ضعف تحليل تحولات تا سال گذشته نيز ادامه پيدا كرد و مجموعه انقلاب هاي منطقه اي بيرون از ارزيابي هاي اطلاعاتي، امنيتي و سياسي جبهه استكبار بروز و ظهور يافت.
آنچه امروز براي آمريكايي ها، صهيونيست ها و چند كشور اروپايي دنباله روي آمريكا بسيار آزاردهنده است و تا قبل از تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا در مخيله نظام سلطه خطور نكرده بود منطقه اي شدن الگوي انقلاب اسلامي است. الگويي كه باعث شده تا آنها با «دهه فجر منطقه اي» روبرو بشوند و نتوانند به صحنه عمل آمدن گفتمان انقلاب اسلامي را در قامت يك الگوي حيات بخش انكار نمايند.
«قدرت انكار» اتفاقات و تحولات از سوي قدرت هاي بزرگ همواره عاملي بوده است تا اوضاع و احوال و شرايط را به نفع خودشان مصادره كنند ولي اكنون تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا به مرحله اي رسيده كه غيرقابل انكار است.
آيا مي توان انكار كرد كه امسال به موازات سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، ملت مصر نيز پيروزي انقلاب اسلامي كشورشان را جشن مي گيرند؟ مي توان انكار كرد كه طاغوت مصر به طاغوت پهلوي پيوسته است؟!
هر چند در ابتداي خيزش و خروش ملت هاي مسلمان، آمريكايي ها با تمام ظرفيت ديپلماسي، سياسي و رسانه اي خود تلاش كردند ماهيت و هويت تحولات منطقه را وارونه نمايند و در قالب جنبش دموكراتيك از نوع ليبرال دموكراسي بزك كرده و جا بيندازند ولي اكنون در نخستين سالگرد بهار بيداري اسلامي نمي توانند انكار كنند كه 4 ديكتاتور سرسپرده به غرب سقوط كرده اند و امروز در تونس، مصر، ليبي و يمن اكثريت مردم خواستار شريعت اسلامي در مصادر حكومت هستند.
اكنون نه تنها آمريكايي ها و صهيونيست ها قدرت انكار تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي ملت ها را ندارند بلكه منابع رسانه اي غربي و صهيونيستي اعتراف مي كنند بايد فراتر از «سطح» اين تحولات به «عمق» آن پي برد.
اينجاست كه روزنامه صهيونيستي هاآرتص تحولات منطقه خاورميانه را ناشي از «بهمن اسلامي خاورميانه» ارزيابي مي كند و در همين راستا «جروزالم پست» ديگر روزنامه صهيونيستي اعتراف مي كند موج بيداري اسلامي خاورميانه، آينده اسرائيل را به خطر انداخته است.
2- ضعف تحليل تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا طي يكسال گذشته موقعي آشكارتر شد كه در ادامه اين تحولات در سطح منطقه، قيام هاي اعتراضي فراگير و گسترده به خاك اروپا و آمريكا رسيد. آنچه كه نظام سلطه و جبهه استكبار را با استيصال و سردرگمي روبرو ساخت ارتباط قيام هاي اعتراضي در اروپا و آمريكا با خيزش و خروش ملت هاي مسلمان بود.
به تعبير ديگر؛ ضعف فزاينده در تحليل اتفاقات منطقه اي تا جايي ادامه يافت كه در 5ماه گذشته جنبش تسخير وال استريت شكل گرفت و هر روز پرقدرت تر از روز قبل با دامنه اي گسترده تر به صحنه آمده و در پهنه 82 كشور و بيش از 1200 شهر اعتراضات عليه نظام سرمايه داري رخ نمايانده است. نكته در اين ميان اين است كه جوانان و معترضان در نيويورك، واشنگتن، لندن، مادريد و... با صراحت و بدون لكنت زبان فرياد برآورده اند كه با الهام از ميدان التحرير به خيابان ها آمده اند و در همين خط، جوانان مسلمان مصري در ميدان التحرير به تأسي و با الهام از انقلاب اسلامي ايران و نفي دو قطبي سرمايه داري و كمونيسم شعار سر مي دهند: «لاغربيه، لاشرقيه؛ اسلاميه اسلاميه»
3- مقامات ارشد آمريكايي در تحليل تحولات منطقه و در ادامه تحليل تحولات جنبش ضد وال استريت فاقد يك راهبرد مشخص بوده اند و اكنون با نزديك شدن انتخابات رياست جمهوري در ايالات متحده اين فقر تحليل بيشتر به چشم مي آيد.
البته اوباما در چند سخنراني اخير خودش پيرامون آنچه در منطقه مي گذرد و درباره اتفاقاتي كه در اثر جنبش تسخير وال استريت با آن روبرو هست يك راهبرد مشخص را پيش گرفت و آن عبور از پرداختن به مسائل منطقه اي خاورميانه و اعتراضات دامنه دار جنبش ضد وال استريت است.
خب، شايد خيلي نتوان به رئيس جمهور آمريكا آنهم در آستانه يك انتخابات نفسگير در سال 2012 خرده گرفت. وضعيت اوباما در ميدان اين مبارزه انتخاباتي وخيم تر از آن است كه بخواهد راهبرد آمريكا را در قبال تحولات منطقه و اتفاقات جنبش تسخير وال استريت تشريح كند.
شايد آنچه امروز براي اوباما بيش از هر چيزي مهم تر باشد رتوش سيماي اقتصادي آمريكاست. دولت اوباما به آب و آتش مي زند تا به گونه اي اوضاع اقتصادي را براي افكار عمومي مناسب جلوه دهد و البته اين در شرايطي است كه از واپسين روزهاي سال 2008 كه اوباما قدرت را با شعار بهبود وضعيت اقتصادي به دست گرفت اوضاع به مراتب بدتر شده و هيچ افق روشني در فضاي تاريك اقتصاد آمريكا ديده نمي شود. بنابر گزارش هاي منتشره، افزايش بدهي ملي از 10 تريليون دلار به بيش از 15 تريليون دلار، افزايش نرخ بيكاري از 6/7 به 5/8 درصد و افزايش متوسط هزينه هاي بيمه از 13 هزار به 15 هزار دلار تنها بخشي از كارنامه اقتصادي اوباما است.
از سوي ديگر؛ نظرسنجي هاي انجام شده بوسيله مؤسساتي چون «پيو» و «گالوپ» نشان مي دهد اكثريت مردم آمريكا شكاف طبقاتي را در وضعيت كنوني كشورشان بسيار عميق و رو به گسترش مي دانند.
بدون ترديد اين شكاف طبقاتي ضريب ناامني را در حوزه هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي در پي داشته و حتي پي آمدهاي غيرقابل پيش بيني به دنبال داشته است. به عنوان نمونه هفته پيش در اثر اين شكاف طبقاتي كه كارشناسان و ناظران آن را علت العلل مشكلات اقتصادي آمريكا مي دانند مردم شهر اوكلند واقع در ايالت كاليفرنيا به خيابان ها ريختند و علي رغم موج گسترده دستگيري ها و بازداشت ها از سوي پليس كاليفرنيا، پرچم آمريكا را آتش زدند!
جالب اينجاست كه استراتژيست ها و تحليلگران بنام آمريكا نيز همانند دولتمردان اين كشور تاكتيك «قدرت انكار» را در پيش گرفته اند و از «قدرت تبيين كنندگي» سر باز مي زنند، چطور؟ بخوانيد...
4- فرانتس فوكوياما در تازه ترين گفت وگويش با اشپيگل كه اخيرا منتشر شده است در تحليل جنبش تسخير وال استريت مي گويد: «جنبش تسخير وال استريت را جدي نمي گيرم... آنها آنتي كاپيتاليست هايي فاقد فكر و انديشه جديد به شمار مي آيند.» طرفه آنكه آقاي فوكوياما كه زماني نظريه «پايان تاريخ» را مدعي شده بود و بعد آن نظريه را در پي بحران گسترده مالي در سال 2008 در اروپا و آمريكا پس گرفته بود اكنون در اين مصاحبه در سيري قهقرايي ليبرال دموكراسي را تنها الگوي موفق جهاني برشمرده و ادعا كرده است آلترناتيوي براي نظام سرمايه داري وجود ندارد!
آنچه جالب است اين كه «كيسينجر» استراتژيست برجسته آمريكايي نيز اخيرا در مصاحبه با «گلوبال ريسرچ» از قريب الوقوع بودن «پايان دنيا» سخن مي گويد و بي آن كه تحليلي براي تحولات منطقه و جنبش تسخير وال استريت ارائه دهد متكبرانه مي گويد كه تنها يك ابرقدرت باقي مي ماند و آن ابرقدرت]![ ما هستيم.
بنابراين آنچه عيان است و حاجت به بيان بازخواني تحولات منطقه خاورميانه و جنبش ضد وال استريت نيست اين است كه نظام سلطه و جبهه استكبار قدرت تبيين اتفاقات و رخدادهاي يكسال گذشته را از دست داده و تنها به «قدرت انكار» واقعيت ها در بستر بيداري اسلامي و تا نفوذ اين بيداري در خاك اروپا و آمريكا روي آورده است اما يك واقعيت سرنوشت ساز كه حاكي از پيچ تاريخي دنياست را نمي تواند انكار نمايد و آن به تعبير حكيمانه رهبر بصير انقلاب در خطبه دوم نماز جمعه ديروز تهران اين است كه؛ «دو قطبي سرمايه داري و كمونيسم كه جنگ بر سر قدرت و ثروت بود پايان يافت و امروز دو قطبي ميان مستضعفين جهان به رهبري جمهوري اسلامي با مستكبران به رهبري آمريكا و ناتو و صهيونيسم دو اردوگاه اصلي تشكيل شده است و اردوگاه سومي وجود ندارد.»
حسام الدين برومند