گروه دین و اندیشه- محمود موحد: مولوی در اواخر دفتر اول مثنوی در چند داستان مختلف به حضرت علی (ع) میپردازد. یکی از اینها بیان وصیت رسول (ص) به علی (ع) است مبتنی بر اینکه «چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بنده خاص تا ازیشان همه پیش قدمتر باشی».
به گزارش بولتن نیوز، رسول (ص) در این داستان به علی (ع) وصیت میکند که در مواجهه با عاقل و بنده خاص که در حقیقت آفتاب حقیقت است که تجسم بشری یافته همچون موسی در قبال خضر نباشد، بلکه صبر کند، تا آنچنان که موسی از خضر هذا فراق (این جدایی میان من و تو است) شنید، او نشنود، چرا که افعال چنین بنده خاصی در حقیقت تجلی اراده الهی است.
گفت پیغامبر علی را کای علی
شیر حقی، پهلوان پر دلی ...
اندرآ در سایه آن عاقلی
کش نداند برد از ره ناقلی
عقل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالی طواف
گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
در بشر روپوش کردست آفتاب
فهم کن،والله اعلم بالصواب (خداوند حقیقت را بهتر میداند)
یا علی از جمله طاعات راه
برگزین تو سایه خاص اله
چون گرفتت پیر،هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بینفاق
تا نگوید خضر رو هذا فراق (آن چنان که خضر به موسی گفت که این جدایی میان من و تو است)
گرچه کشتی بشکند،تو دم مزن
گرچه طفلی را کشد تو مو مکن
دست او را حق چو دست خویش خواند
تا ید الله فوق ایدیهم براند (دست خدا بالای دست آنان است)
داستان دیگری که مولانا نقل میکند،همان داستان معروفی است که در آن علی (ع) بر دشمنی (به تعبیر مولانا پهلوانی) پیروز شد (در غزا بر پهلوانی دست یافت) و او را به خاک افکند و وقتی پهلوان به خاک افتاد:
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
پس از این کار، حضرت علی (ع) موقتاً از کشتن آن پهلوان بر خاک افتاده منصرف شد و ادامه داستان که همه میدانید. اما آنچه مولوی انجام میدهد،چنان که دأب اوست،دیالوگی را میان پهلوان و علی صورت میدهد. این دیالوگ جزوی از داستان نبوده و برساخته ذهن خود مولاناست و در واقع حرفهای خود را بر زبان دیگران مینهد تا ارادت باطنی خود را به علی (ع) نشان دهد. این ابیات چنان حلاوت و حرارتی دارد که هر شرح و تفسیری از دلنشینی آن خواهد کاست بنابراین به نقل خود ابیات کفایت میکنم:
در شجاعت،شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمهیی واگو از آنچه دیدهای
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانکه بی شمشیر کشتن کار اوست
بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوء القضا حسن القضاء
یا تو واگو آنچه عقلت یافتست
یا بگویم آنچه بر من تافتست
از تو بر من تافت چون داری نهان؟
میفشانی نور چون مه بیزبان
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید،شد ضیا اندر ضیا (نور علی نور)
چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفواً احد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com