گروه دین و اندیشه: رویدادهای اخیرِ عرصه ای که از آن به "روشنفکری دینی" یا "نوگرایی دینی" تعبیر می شود (اساسا مهم نیست که این نحله، چه خوانده شوند، هر چند ترکیب عناوینی که سر دست گرفته اند نیز، متناقض می نماید!) بس عبرت آموز گشته و حتی از جنبه ای، مضحک به نظر می آید! چهره های شاخص این جریان، به رغم داعیه داری بازسازی اندیشه دینی در دوره ای متمادی، در شکستن ساختارهای کلان آن و گام نهادن به وادی ارتداد، از یکدیگر سبقت می جویند و در هویت زدایی از پیشوایان آئین، روی مستشرقان معاند یا مزدورِ یهودی و مسیحی را سفید کرده اند! معطّل تان نکنم، در یک کلام، امروز روشنفکری دینی، به "کشف عورت" رسیده است!
به گزارش بولتن نیوز، یکی به شیوه ای ابتدایی، جنبه های جمالی شخصیت پیامبر اسلام را فرو می نهد و ابعاد جلالی آن را (آن هم در تمسک به روایات و تفاسیر مخدوش) بر می کشد و نهایتا وی را اقتدارگرا و سلطه جو لقب می دهد! جالب اینجاست هم او که پیشتر نیز، وحی را به رویا و خیال فروکاسته بود، همچنان "عارف مسلح" را می ستاید! پرسش مهم اینکه: اساسا وی، از پیامبر چه باقی نهاده که در خورِ درود و اعتقاد باشد؟
حکایت دومی نیز در خوشمزگی، کمتر از اولی نیست. وی در اینکه میراث هزار و چهارصد ساله کلامی، فقهی، عرفانی و... اسلام و تشیع، نهایتا به جیب اقتدارگرایی و خشونت می رود، با اولی همدل است، منتها در اینکه پیامبر و کتابش نیز اینگونه است، با وی به اختلاف برخورده! معنای دقیق داعیهِ دومی آن است که وی در پی جست و جوی رسولی برآمده که هویتا با سازه های کلان معارف اسلامی در چهارده دهه اخیر، متفاوت خواهد بود! با تجربیات پیشینی که از بافته های دُن کیشوت وارِ این شیخ در دست است، احتمالا پیامبر و قرآنش نیز، چیزی خواهد شد در حدود گزینش " علمای ابرار!" در برابر "ائمه معصومین!".
خسته تان نکنم. می دانم که بدنه عالمان دین و ایضا دینداران، برای این تُرّهات تَره هم خرد نمی کنند، همانگونه که تجربه تاریخی نشان می دهد برای کسروی، حکمی زاده، شریعت سنگلجی و حتی بازرگان و شریعتی نیز نکردند! فقط می ماند تذکاری به این مهم، که از آغازِ سر برآوردن اینان در عرصه اندیشه دینی، برخی به توجیه و رُفوی آورده هایشان پرداختند، در برابر بسیاری که از همان دوره، ارتداد یا چیزی شبیه به آن را، در ناصیه این جماعت خوانده بودند! هیچکس نمی تواند دو پای خویش را در دو نقطه در حال گریز از یکدیگر نهد و همچنان نیز، سر پا بماند! تقلای آشتی اومانیسمِ پس از قرون وسطی و حقوق بشرِ برآمده از آن، با دینداری اسلامی و شیعی، سرابی است که همچنان از جریان موسوم به روشنفکری یا نوگرایی دینی، تلفات خواهد گرفت!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
شما به جای آنکه بپذیرید اصل این تفکر به اصطلاح رحمانی و رافت و دوری از خشونت خلاف عقل و خلاف اسلام است، آن را یک ارزش مطلق تصور کرده اید و حالا بدتان آمده که سروش اعتراف می کند پیامبر خدا به آن ارزشها پایبند نبوده!!
در حالی که اگر به خدا و رسولش اعتقادی دارید باید فریاد بزنید که اصل این ادعای خوب بودن مطلق "مهربانی و نفی خشونت" یک ضد ارزش است که آن را استعمارگران دهان شما گذاشتند که ما را مثل مسیحیت پولسی شده، خلع سلاح کنند. برای همین آن کسی که گفت "اسلام دین صلح است" همان جورج بوش، رییس جمهور شیطان پرست آمریکا بود.
خیر. اسلام دین صلح نیست. دین جنگ هم نیست. دین تکلیف است. جایی که تکلیف جنگ است از هر جنگ طلبی اسلام جنگ طلب تر است و وقتی تکلیف صلح است اسلام از هر صلح طلبی صلح طلب تر است.
یک اشتباه بزرگ کرده اید که خیال می کنید وقتی لقب پیامبر "رحمت للعالمین" است ، پس "رافت للعالمین" هم هست! حال آنکه هرگز چنین نیست و رافت و رحمت هرگز با هم یکسان نیست.
رافت مهربانی ظاهری و دنیوی است و رحمت محبت اخروی و باطنی. به عنوان مثال، اینکه به بچه ای که سرما خورده و دلش بستنی هم می خواهد ، بستنی بدهید رافت است اما هرگز رحمت نیست. اما وقتی همان بچه را دست و پایش را ببنید و بزور کتک هم شده به او آمپول بزنید تا خوب شود، این رحمت است ولو کودک نفهمد و آن را دشمنی تصور کند.
اسلام جایی برای رافت با گناهگاران و کفار و منافقین ندارد. خدا گفت حتی نسبت به زناکاری که مجرد است و از روی رضایت و نه تجاوز زنا کرده رافت روا مدارید و او را حد بزنید ( سوره نور آیه 2). اما شما انتظار دارید اسلام نسبت به کفر و گناه علنی در جامعه رافت داشته باشد و بعد وقیحانه می گویید پیامبر رحمت بود! معاذ الله.
رافت پیامبر ویژه مومنان است که "و بالمومنین رئوف الرحیم" (سوره توبه ، آیه 128). اما در مورد کفر و نفاق داستان صد درصد فرق دارد که "جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم" (سوره توبه آیه 73). یک عده انسان خائن و پولس های اسلامی می آیند می گویند خدا به پیامبر می گوید "لست علیهم بمصیطر" و "ما انت علیهم بوکیل!" و پیامبر مسوول جلوگیری از گناه و کفر نیست! اما لعنت خدا بر آنها که نمی گویند این آیات مال مکه و قبل از تشکیل حکومت اسلامی است که اسلام فقط در مرحله تبلیغ بود. وقتی حکومت ساخته شد مطلقا کفر جایی برای اظهار وجود و همزیستی در جامعه اسلامی ندارد که اگر جز این بود کافر مجبور نبود در جامعه اسلامی ماسک نفاق بزند تا جان خود را نجات دهد . ابوسفیان از ترس شمشیر و مرگ مسلمان شود. دروغی شنیده اید که "لا اکره فی الدین" اما نشنیدید که این برای ایمان قلبی است نه اسلام ظاهری. والا کسی می خواهد در خانه خودش کافر بودش یا برود به سرزمینهای کفر که اسلام جلوبش را نمی گیرد!
آری. جهاد اسلام هم عین رحمت است. کشتار یهود عین رحمت است. سوزاندن غلات به دست امام علی علیه السلام عین رحمت است. بریدن سر عمروبن عبدودها و ابوجهل ها عین رحمت است. مایه نجات بشریت است. پیامبر خد وقتی کسی را با حد قتل اعدام کرد، فرمود او اکنون در رحمت خدا قرار گرفت.
منتهی اگر امروز این صحنه ها را نشان دهند، خود امام علی علیه السلام را بی شک داعشی خواهید نامید. چرا؟ چون جرات ندارید بگویید آنچه ضد ارزش است همین ادبیات نفی خشونت و صلح طلب نامیدن اسلام است.
این انحرافات ایجاد شده در چند دهه اخیر بی سابقه در تاریخ اسلام است تا جایی است که جای ارزش و ضد ارزش عوض شده و حرف زدن از شریعت اسلامی و اجرای حدود شده داعشی گری و طالبانیسم و کسی جرات ندارد از اسلام دفاع کند.
فرقه ملعونه مرجئه بازگشته است. همان فرقه ای که بر زبان ائمه هدی علیهم السلام بارها لعن شد. فرقه ای که می گفت قضاوت نکنید! خدا مهربان است! یک وقت او کاری کرده که آمرزیده می شود! تمام این حرف های مرجئه در قرون 4 و 5 هجری در قامت متصوفه وارد ادبیات دینی ما شد و سر آغاز انحراف بزگی شد که هنوز ادامه دارد و البته در چند دهه اخیر بی سابقه شدت گرفته است. و الان وضع بگونه ای است که خطبای به ظاهر انقلابی اما تا مغز استخوان منحرف و ضد اسلام در حال تبلیغ تفکرات مرجئه حتی در جمکران و مهدیه تهران هستند!
من صریحا اعلام می کنم، همین انحرافات عجیب سبب شد که جمهوری اسلامی بگلی رهبری جنبشهای اسلامی را از دست بدهد و در نتیجه فرقه های داعش و طالبان و بوکوحرام و امثال آن شکل بگیرند. دلیلش وجود انحرافاتی بود که بعد از امام خمینی در ادبیات جکهوری اسلامی رخ داد و سخن گفتن از حاکمیت و شریعت اسلامی رها شد و دوستی با طاغوتها جایش را گرفت و حمایت از جنبشهای اسلامی به چند گروه محدود فلسطینی و لبنانی محدود شد. آنهم به بهانه منافع ملی! و مسلمانان مظلوم از مورو تا پولساریو و از کشمیر تا آفریقای مرکزی که تشنه و جذب شده به راه انقلابی امام خمینی بودند ناگهان یتیم شده و بسباری از آنها جذب داعش شدند. مگر جز این که چچنی های داعشی همه متولدان همان دوره چنگ چچن هستند که ما مسلمانان آن کشور را تنها گذاشتیم؟ و یا مسلمان ترکستان که جذب سعودی و آمریکا شدند؟
پس خودمان را ملامت کنیم و تفکر احمقانه جذب حداکثری و نقص ظاهر و رافت اسلامی را! گه بدعت آشکار است و خدایی که به زناکار رافت ندارد هرگز با فتنه گر رافت نخواهد داشت.
یادی کنیم از آن مردی که اسلام و قرآن تحریف ناشده را قبول داشت و فریب ارزشهای کثیف لیبرال مسیحی پولسی را نخورده بود:
اگر انقلابی عملی شده بود، فتنه انگیزان به جای خود مینشستند و اما
اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم
به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی،
هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که
رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی
عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و
مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده
بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای
خودشان رسانده بودیم، و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده
بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد. من
از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر میخواهم، خطای خودمان
را عذر میخواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما
انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست،
پاسداران ما هم انقلابی
نیستند؛ من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم
اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم. تمام
جبههها را ممنوع اعلام میکردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب
مستضعفین.
صحیفه امام جلد ۹ - صفحه ۲۸۲
زمان: ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ / ۲۳ رمضان ۱۳۹۹
رهبری هم که خودش روزی دستور دستور تحدید نسل و یا مذاکره با آمریکا را می دهد و بعدا صراحت آن کارها را اشتباه می خواند و در ملاعام اشتغفار می کند، او هم قابل اعتماد و انسانی سالم است که اشتباهش را می پذیرد.
آن کسانی قابل اعتماد نیستند که می خواهند مثل شما از یک حرف اشتباه که خود گوینده اش بعدا آن را تصحیح کرده سوء استفاده کنند و آن را پیراهن عثمان کنند تا یک حقیقت مهم را بپوشانند.
امثال شما دنبال بت سازی و بت تراشی هستند چرا که بعدا بت را می تواند به قیمت خوبی فروخت.
وقتی که شما هیچ دلیل و منطقی در مقابل منطق روشن و. آشکار اسلام ندارید، می خواهید با گذاشتن شخص به جای شاخص ، از اشتباهات انسانها در مقابل اسلام سپری برای خود بتراشید تا اهداف کثیف لیبرالی خود را پیش ببرید. اما یادتان رفته که :
"یریدون لیطفوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون".
سوره صف آیه 8
بدیهی است که امام خمینی خود اعتراف می کند که در برهه هایی فریب لیبرالها را خورده است. برخی سخنان او در مورد اشخاص و جریانات درست نبوده و اتفاقا برای مثال نتیجه همان آزاد گذاشتن کمونیستها در چند ماه اول بعد از پیروزی انقلاب فورا شد ماجرای جدایی کردستان و ترکمن صحرا و خلق عرب و..
امام خمینی هم فهمید که اشتباه کرده است و صادقانه و مسوولانه موضع خود را تصحیح نمود. حالا اینکه یک عده اصرار دارند همان جمله غلط را که خود گوینده اش آن را در حرف و عمل رد کرده است، مجددا دستمایه پیشبرد اهداف لیبرالی خود کنند،بی شک حتما نفع و فایده ای برایشان دارد که به جای آنکه از کل روند زندگی و عمر با برکت امام خمینی فیلم بگیرند فقط از چند لحظه خاص عکس می گیرند و انتظار دارند که ما پیش فرض ذهنی "عصمت و خطا ناپذیری" امام خمینی - که خودش شدیدا آن را رد کرد، در مقابل آن جریانات لیبرال و اشرافی سکوت کنیم.
این جریانان برای ما ناشناخته نیستند و مخصوصا در دو دهه اخیر کاملا آنها را شناخته ایم. پس انگ زدنی در کار نیست و سر خروس پیدا است. با این جریان مدارا کردن، به معنی تحریف قطعی راه و مکتب امام خمینی و استحاله اصل انقلاب اسلامی است.
جون خواص در مقابل انحراف تن دادند و سکوت کردند.
پس خود را فریب ندهید.. همان خدای رحمان، خدای قهار منتقم هم هست و مطلقا خون ما برایش رنگینتر از بنی اسراییل نیست.