کد خبر: ۶۸۸۰۴۹
تاریخ انتشار:
دیپلماسی می‌تواند جایگزین نیروی نظامی شکست‌خورده در منطقه شود

فرصت آمریکا در خاورمیانه

سیاست خارجی آمریکا در حال دست‌و‌پنجه نرم کردن با چگونگی تعامل بایسته‌ی آمریکا در خاورمیانه است. مارتین ایندیک (در وال‌استریت ژورنال) و مارا كارلين و تامارا کوفمن ویتس (در فارن افرز) درمقالات تامل‌برانگیزشان استدلال کرده‌اند که منافع حیاتی محدودی برای آمریکا در منطقه – که ارزش جنگیدن داشته باشد – باقی مانده است.

گروه بین الملل: سیاست خارجی آمریکا در حال دست‌و‌پنجه نرم کردن با چگونگی تعامل بایسته‌ی آمریکا در خاورمیانه است. مارتین ایندیک (در وال‌استریت ژورنال) و مارا كارلين و تامارا کوفمن ویتس (در فارن افرز) درمقالات تامل‌برانگیزشان استدلال کرده‌اند که منافع حیاتی محدودی برای آمریکا در منطقه – که ارزش جنگیدن داشته باشد – باقی مانده است.

فرصت آمریکا در خاورمیانه

به گزارش بولتن نیوز، همان‌طور که ایندیک در عنوان مقاله‌اش اشاره میکند «منطقه‌ای که ارزشش را ندارد»؛به گفته‌ی کارلین و ویتس، واشنگتن باید اقدامات کمتری در خاورمیانه برای خود تعریف و ردپای خود را در این منطقه از جهان کمرنگ‌تر کند. روزهایی که 180 هزار نیروی آمریکایی در عراق نبرد کنند یا زمانی که افزایش قیمت نفت، اقتصاد آمریکا را وابسته به سرنوشت بشکه‌های طلای سیاه کرده باشد، گذشته است و شروع وحشتناک یک بیماری پاندمی جهانی یادآوری‌کننده‌ی جدی این مساله است که ایالات‌متحده باید تمرکز خود را بر اولویت‌های خود در زمینه‌ی مهم‌ترین چالش‌های امروز و آینده قرار دهد. با این وجود گرایش به سمت یک ساده‌سازی در خاورمیانه (مینیمالیسم)  هم در دوره‌ی ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا و هم مخالفان دموکراتش گفت‌و‌گو درباره‌ی پایان دادن به جنگ‌های بی‌پایان به‌طور گسترده‌ای مطرح است؛ درحالی‌که بحث درباره‌ی نقطه‌ی شروع این مساله نامعلوم باقی مانده است چه برسد به پایان آن. مهم‌تر از همه، محدودسازی حضور آمریکا در خاورمیانه مستلزم ایجاد تعادل و موازنه‌ی زیرکانه‌ای در این زمینه است: کمرنگ کردن ردپای قدیمی نظامی بدون ایجاد ناامنی جدید ضمن حفظ بازدارندگی و نفوذ در مناطقی که همچنان به‌عنوان منافع کلیدی آمریکا باقی مانده است. پاسخ دولت ترامپ به این چالش منسجم نبوده است و ناشی از تمایلات آشتی‌ناپذیر خروج از منطقه در حین برخورد سختگیرانه با ایران بوده است. غرایز جکوسنی ترامپ ترکیب عجیب و غریبی از ارسال نزدیک به 2 هزار نیروی اضافی به منطقه در‌حالی‌که دائما در مورد خروج از این منطقه صحبت می‌شود، به‌وجود آورده است.

نتیجه‌ی آن برای هر دو حوزه بدترین بوده است: ترکیبی از اقدامات نظامی و انفعال دیپلماتیک که به شرکای منطقه چک سفیدامضا برای رفتارهای بی‌ثبات‌کننده می‌دهد و منطقه را در آستانه‌ی درگیری گسترده‌تر نگه می‌دارد. اگر رویکرد ترامپ اشتباه است، رویکرد صحیح چیست؟ غالبا این بحث باعث طرح پرسش در مورد وضعیت قدرت نظامی می‌شود که آیا آمریکا باید از این حیث به حضور خود ادامه دهد یا خیر؟ اما رویکرد بهتر نیاز به شفافیت در مورد منافع آمریکا و برنامه‌ای جهت تامین آنها، تغییر در نقش آمریکا در نظم منطقه‌ای و کمک به شکل‌دهی آن بدون ایجاد هرج و مرج بیشتر، خشونت و ناامنی دارد. با وجود این ترامپ اولین رئیس‌جمهوری نیست که برخلاف میل خود ولی عمیقا وعده می‌دهد که نقش کمتری در خاورمیانه برای خود ترسیم کند.

استراتژی بهتر که به‌طور همزمان هم کمتر بلندپروازانه‌ و هم بلندپروازانه‌تر از سیاست آمریکا در خاورمیانه باشد، این است: بلندپروازی ها از حیث اهداف نظامی که آمریکا آن را دنبال می‌کند و تلاش برای ملت‌سازی در درون کشورها  کاهش یابد؛ اما از جهت استفاده از اهرم آمریکا و دیپلماسی برای اعمال فشار جهت محدودسازی تنش‌ها و در نهایت رویکرد جدید در میان بازیگران منطقه‌ای بلندپروازانه‌تر خواهد بود. آمریکا بارها تلاش کرده است با استفاده از ابزارهای نظامی نتایج غیرقابل‌دسترسی در خاورمیانه ایجاد کند. اکنون وقت آن رسیده است که با استفاده از دیپلماسی تهاجمی (aggressive diplomacy) نتایج پایدارتری در این منطقه به‌دست ‌آورد.

خلأ دیپلماتیک

تاکنون گفت‌و‌گو درباره‌ی دیپلماسی منطقه‌ای به چگونگی امکان برقراری مجدد توافق هسته‌ای میان ایران و آمریکا در زمان ریاست‌جمهوری یک سیاستمدار جدید دموکرات در کاخ سفید متمرکز شده است. خروج از دوره‌ی برخورد و تصادم در مورد پرونده‌ی هسته‌ای هم فوری و هم ضروری است؛ اما این تنها کار آمریکا برای اقدام نیست. همچنین آمریکا باید شرایط را برای گفت‌و‌گوی منطقه‌ای ساختارمند مهیا کند – با حمایت سایر اعضای شورای امنیت سازمان ملل – تا راه‌هایی برای کاهش تنش‌ها، ایجاد مسیرهایی برای محدودسازی تنش و مدیریت بی‌اعتمادی به‌دست آید.

دو بازیگر عمده‌ی منطقه ایران و عربستان سعودی هستند.؛ هر دو احتمالا در اوایل سال 2021 با آسیب‌های توامان ناشی از قیمت‌های پایین نفت و تاثیرات بهداشتی و اقتصادی پاندمی کووید-19 مواجه می‌شوند؛ به‌ویژه ایران که زودتر و جدی‌تر از دیگری با این آسیب‌ها دست‌و‌پنجه نرم خواهد کرد.

بحران‌‌های انسانی پیش از این سبب‌ساز گرم شدن راه‌حل‌های دیپلماتیک شده‌اند و در این مورد نیز می‌تواند این چنین باشد. بسته به شرایط بهداشتی سال آینده و به‌رغم تنش‌های اخیر، عربستان سعودی و ایران می‌توانند براساس تلاش‌های اعتمادساز گذشته، دست به برنامه‌ریزی مشترکی برای ازسرگیری سفر حج به مکه و زیارت‌ همزمان شیعیان سعودی از ایران کنند. مهم‌تر از آن، تعهد صریح به عدم‌مداخله دهند و به قلمرو و حاکمیت یکدیگر احترام بگذارند زیرا هر دو مساله بیانگر چالش‌های داخلی میان دو کشور هستند. در صورت احترام و تکریم طرفین به یکدیگر، این می‌تواند پیشرفت چشمگیری در روابط بوجود آورد. با وجود این اگر شرایط با مشوق‌های خارجی توام شود، می‌توان فضایی را برای گفت‌و‌گوهای کلان‌تر در مورد یمن، سوریه و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس همچون بحرین و در مورد موضوعات کاربردی و عملیاتی تر نظیر امنیت دریایی در نظر گرفت. بعضی اصطکاک‌ها در مذاکرات قدرت‌های منطقه‌ای در مورد کشورهای ثالث کاملا قابل فهم است، اما پایان دادن به درگیری‌های نیابتی که سال‌ها حاکمیت شکننده‌ی کشورها را تحت‌فشار گذاشته است، نشان‌دهنده‌ی گام کوچک اما مهم در یک مسیر طولانی جهت اعاده‌ی این حاکمیت است. همچنین توافق‌نامه‌ای که ایران را ترغیب کند که از تکثیر تکنولوژی پیشرفته‌ی موشکی خود به گروه‌های نیابتی خودداری کند. دستیابی به چنین تفاهم منطقه‌ای ممکن است دور از دسترس باشد، اما حتی تلاش ناموفق در این زمینه می‌تواند الگوهایی را برای ترتیبات قابل اجرا در آینده جهت محدودسازی اقدامات ایران خارج از مرزهای خود ارائه دهد. چنین تلاشی می‌تواند با هدف پر کردن خلأ دیپلماتیکی انجام شود که در عمل در اغلب اوقات توسط قدرت نظامی آمریکا برطرف می‌شد. خاورمیانه‌ی بیش از حد قطبی‌شده همچنان به لحاظ زیرساخت‌های نهادی به‌عنوان خطرناک‌ترین منطقه‌ی جهان باقی مانده است؛ درحالی‌که اتحادیه‌ی آفریقا تصمیم‌های مهمی را درباره‌ی حفظ صلح و سازمان دولت‌های آمریکا به مبارزه با عقب‌ماندگی دموکراتیک کمک می‌کنند، اتحادیه‌ی عرب در ایجاد چنین مرجع اقتدار و فرماندهی شکست خورده است و سه قدرت بالقوه‌ی نظامی منطقه شامل ایران را نیز از حضور خود محروم می‌کند. شورای همکاری خلیج فارس نیز به‌دلیل محاصره‌ی قطر توسط عربستان و امارات از معنا تهی شده است و مفهوم نوپای ناتوی عربی ترامپ نیز بیشتر از اینکه بر پیشبرد منافع عمومی اعضا استوار باشد، بر رقابت‌های منطقه‌ای و تعهدات امنیتی ایالات‌متحده متمرکز است. گفت‌و‌گوی منطقه‌ای در مورد موضوعات صلح و امنیت نیاز به نهاد جدید رسمی یا معاهدات رسمی ندارد بلکه با یک ساختار و دستور کار انعطاف‌پذیر و همچنین تعهدات عملی اما در ابتدا محتاطانه که رقبا را در اهداف یکدیگر شریک کند، تکامل می‌یابد.

برخی گفت‌و‌گوها با پشتیبانی آمریکا بهتر انجام می‌شود تا اینکه هیچ آمریکایی در آن حضور نداشته باشد: آن هم برای اطمینان از اینکه کشورهای خلیج فارس احساس کنند سهمشان بصورت نقد در جیبشان است نه اینکه تنها روی میز مذاکرات باشد. برخی از گفت‌و‌گوها می‌تواند ماهیتا دوجانبه باشد و نقش برجسته‌ای به عربستان و رویکردها و منافع متمایز دولت‌های کوچک‌تر دهند. در برخی دیگر، بازیگران مهم خارج از منطقه شامل روسیه و اروپا می‌توانند نقش قابل‌توجهی ایفا کنند و ثمرات هم دیپلماسی مستقیم آمریکا و هم گفت‌و‌گوهای کشورهای خلیج فارس با ایران می‌تواند تلاش‌ها را در این زمینه به جلو سوق دهد.

حل معمای سخت

واشنگتن در پیشبرد دیپلماسی منطقه‌ای مورد بازخواست قرار گرفته است و باید به دو پرسش دشوار درباره‌ی چگونگی تطبیق اولویت‌ها و نتایج موردانتظارش پاسخ دهد. اولین مورد این است که چگونه می‌توان ابتکار جدید منطقه‌ای را به توافق هسته‌ای با ایران گره زد. این دستور عملی برای شکست خواهد بود؛ چراکه فرصت محدودسازی غنی‌سازی اورانیوم را در گروگان تقاضاهای حداکثری منطقه‌ای نگه خواهد داشت؛ همان‌طور که مایک پمپئو خواستار خروج آخرین سرباز ایران از سوریه می‌شود. اما همچنین ممکن است راهی برای حل این معمای سخت وجود داشته باشد. از طریق یک رویکرد مرحله‌ای که مساله‌ی هسته‌ای را در اولویت قرار می‌دهد و در عین حال فضایی برای حل چالش‌های منطقه‌ای با گذشت زمان ایجاد می‌کند. با چنین رویکردی دوباره ایالات‌متحده دیپلماسی هسته‌ای با ایران را برقرار می‌کند؛ آنچه که می‌تواند توافق هسته‌ای 2015 را نجات دهد.( توافقی که از زمان خروج دولت ترامپ از آن در حال زوال و نابودی بوده است.) ایالات‌متحده سپس با گروه 5+1 برای مذاکره در مورد توافق بعدی همکاری خواهد کرد. به موازات این، ایالات‌متحده و شرکای آن در یک مسیر دیگر از همکاری منطقه‌ای پشتیبانی خواهند کرد. باید روشن شده باشد که توقف قابل‌راستی‌آزمایی برنامه‌ی هسته‌ای ایران – در راستای منافع حیاتی ایالات‌متحده – نباید مشروط به موفقیت گفت‌و‌گوی منطقه‌ای باشد؛ اما یک رویکرد مرتبط با هم می‌تواند ساختار ترغیبی‌ای ایجاد کند که در آن سرعت و میزان کاهش تحریم‌ها به هر دو مسیر متصل شود.

دومین پرسش دشوار این است که چگونه می‌توان بلندپروازی‌های دیپلماتیک را با تمایل به کاهش ردپای نظامی آمریکا همراه کرد. واشنگتن در اینجا نیز باید به حل معمای سخت بپردازد. چینش دوباره‌ی نظامی‌اش را باید منوط به نتایج مذاکرات منطقه‌ای در عرصه‌ی عملیاتی کند، اما می‌تواند به‌عنوان مثال به‌طور جدی و همین‌طور خصوصی بر ضرورت تلاش‌های دیپلماتیک همراه با حسن نیت عربستان جهت پایان دادن به جنگ یمن و محدودسازی تنش‌ها با ایران به‌عنوان بخشی از شرایط تحت‌عنوان شرط حفظ نیروهای آمریکایی در عربستان که از می 2019 در این کشور مستقر شده‌اند، پافشاری کند. درنهایت یافتن رویکرد سازنده‌تر با ایران با استقرار پایدار و چینش دوباره‌ی نیروهای آمریکایی و نقل‌و‌انتقال آنها از منطقه ضروری است. بازدارندگی در برابر ایران و آمادگی برای مواجه شدن با حوادث غیرمترقبه ناشی از تهدیدهای ایران (آغاز رقابت تسلیحات منطقه‌ای، ایجاد اختلال در حمل نفت و حمایت از گروه‌های خطرناک  نیابتی) به حضور سنگین نظامی آمریکا در منطقه طی دهه‌های گذشته کمک کرده است. گزینش لغو توافق هسته‌ای و کشاندن آمریکا به مرز جنگ با ایران به‌رغم تضمین ترامپ در مورد پایان جنگ‌های بی‌پایان، منجر به تشدید حضور نظامی آمریکا در منطقه شده است؛ به‌ویژه اگر آن را با قطع کمک‌ها و خلأهای دیپلماتیک و تعلل وزارت خارجه در این زمینه‌ها همراه کنیم. هدف دولت جدید باید به آزمون گذاشتن فرض مقابل باشد: آیا با بازیابی دیپلماسی هسته‌ای، کاهش تنش‌های منطقه‌ای و ایجاد ترتیبات جدید خارجی می‌توان چالش‌ ایران را با نیروهای کمتری در منطقه مدیریت کرد. ترامپ نشان داده است که به‌کارگیری نیروهای نظامی نمی‌تواند جای دیپلماسی را به خوبی پر کند. حتی با کاهش ردپای نظامی، دولت بعدی باید متغیر بازدارندگی نظامی را به‌عنوان پشتوانه‌ی ضروری دیپلماسی حفظ کند؛ درحالی‌که احتمال و امکان استفاده از آن را نیز به حداقل برساند.

توهم دنیای خیالی

دلایل زیادی برای بروز این پرسش وجود دارد که آیا تلاش برای جذب شرکای منطقه‌ای به‌عنوان یک دیپلماسی بلندپروازانه می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد؟ همین‌طور آیا جبر استراتژیک، رقابت و بی‌اعتمادی را عمیق‌تر نمی‌کند؟ تلاش‌های اخیر همواره با این مسائل و پرسش‌ها برخورد کرده است. جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای ایران و اقدامات بی‌ثبات‌کننده‌ی این کشور می‌تواند فراتر از محدوده‌هایی باشد که ایالات‌متحده و کشورهای عربی می‌توانند آن را بپذیرند و انتخاب یک رئیس‌جمهور تندرو در سال 2021 نیز می‌تواند وضعیت را از این بدتر کند. کیم غطاس با صراحت خاطرنشان می‌کند که هم عربستان و هم ایران انگیزه‌های قدرتمندی برای حفظ خصومت‌های جاری دارند؛ زیرا واشنگتن سرمایه‌گذاری خود را در حفاظت از اقتصادهای خلیج فارس کماکان حفظ کرده است؛ درحالی‌که رژیم ایران به‌عنوان یک تهدید خارجی به ادامه چنین وضعیتی مشروعیت می‌دهد. در همین حال تهدید اسرائیل از سوی ایران و گروه‌های نیابتی‌اش همچون حزب‌الله در لبنان و گروه‌های شبه‌نظامی در سوریه و عراق و گروه‌های رادیکال مختلف فلسطینی در غزه همچنان پابرجا باقی مانده است. با وجود این دلایل قانع‌کننده‌ای برای اولویت قرار دادن این ابتکار منطقه‌ای وجود دارد. بازتعریف تحریم‌ها اقتصاد ایران را فلج کرده است و به نارضایتی داخلی دامن زده است و این نارضایتی ها با درخواست‌هایی در سراسر کشور با تاکید بر اینکه جبهه‌ی داخلی باید بر ماجراجویی‌های منطقه‌ای غلبه یابد،همراه شده است. سقوط قیمت نفت نیز این چالش‌ها را عمیق‌تر خواهد کرد. در همین حال برای عربستان سعودی و نزدیک‌ترین شرکای آن افراط‌کاری‌های دولت ترامپ ممکن است در عمل تاثیرات روشن و موثری داشته باشد و بدین ترتیب گشایشی را ایجاد کند. اما پس از برقراری روابط دوستانه با سه دولت متوالی به‌نظر می‌رسد که عربستان و امارات تشخیص می‌دهند که هیچ راه‌حل جادویی و ماورایی از بیرون – خواه از سوی نومحافظه‌کاران در دولت جرج بوش باشد یا از سوپربازهای مشاور ترامپ – نمی‌تواند آنها را از همسایگی رژیم ایران رها و خلاص کند. پیامدهای حمله ایران در سال گذشته به پالایشگاه عبقیق (Abqiaq) بسیار هشداردهنده بود: ریاض و ابوظبی عمیقا موضوع را مورد ارزیابی قرار دادند و به این تشخیص رسیدند که رویکرد تهاجمی ترامپ نسبت به ایران شامل اراده برای جنگ به قصد دفاع از سرزمین آنها نمی‌شود و این مساله آنها را بیش از حد در معرض موشک‌ها، پهپادها و سایر تهدیدهای نامتعارف ایران قرار می‌دهد. عربستان سعودی و امارات در حال حاضر گزینه‌های واقعی پیش‌روی خود را در نظر می‌گیرند که همین امر باعث شده است کانال‌های دیپلماتیک اولیه‌ای برای کاهش تنش‌ها به‌وجود آید که این خود می‌تواند عناصر سازنده‌ی یک مسیر دیپلماتیک وسیع‌تر را به‌وجود آورد. مقامات اماراتی ملاقات‌های عمومی خود را از تهران انجام دادند و به طور گسترده‌ این گمان می‌رود که سعودی‌ها نیز تلاش‌های تسکین‌دهنده‌ بحران را آغاز کنند. گزارش شده است که دولت ترامپ مخالفت خود را با این تماس‌ها اعلام کرده اما رئیس‌جمهور جدید ایالات‌متحده با توجه به ضرورت حمایت اصولی آمریکا از دولت‌های خلیج فارس می‌تواند با اهرم فشار وارد این بحث‌ها شود. رهبران عربستان سعودی می‌دانند که با قتل جمال خاشقچی و پیگرد قانونی جنگ یمن به موقعیت خود در واشنگتن به‌ شدت آسیب رسانده‌اند. ممکن است کشورهای خلیج فارس بتوانند در جستجوی راه‌های جایگزین نگاهی به روسیه بیفکنند یا برای تجارت و سرمایه‌گذاری به دنبال چین بروند؛ اما واقعیت این است که اینها آلترناتیوهای معتبری برای تامین امنیتشان و همچنین همکاری‌های اطلاعاتی با ایالات‌متحده نیستند. از آنجا که محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی به‌دنبال مدرن‌سازی اقتصاد عربستان است، او بدون تردید روابط و پیوندهایش را با چین تعمیق خواهد کرد – این کاری منطقی از جانب او خواهد بود – اما او همچنین علاقه‌مند خواهد بود که روابط ویژه‌ی کشورش با آمریکا را حفظ کند. رئیس‌جمهوری جدید ایالات‌متحده می‌تواند از این اشتیاق برای قرار دادن ریاض در موقعیت کاهش تنش‌ها با ایران به منظور خرید زمان و فضا برای عربستان سعودی جهت پیگیری اهداف اقتصادی و اجتماعی خود استفاده کند. در عین حال توازن میان نااطمینانی و اطمینان خاطر بسیار مهم خواهد بود و این امید، کشورهای خلیج فارس را به مشارکت جدی در تلاش‌های دیپلماتیک وامی‌دارد. واشنگتن حتی در حالی که کاهش رد پای نظامی خود را و همچنین پیگیری دیپلماسی با ایران را دنبال می‌کند، باید نشان دهد که در کمک به عربستان سعودی و دفاع از قلمرو دیگر شرکای منطقه‌ای خود در برابر موشک‌ها، پهپادها و قایق‌های تندرو و حملات دیجیتالی و فیزیکی و همین‌طور زیرساخت‌های حیاتی جدی است. آمریکا همچنین می‌تواند متحدان اروپایی را تحت‌فشار قرار دهد تا تلاش‌های چندجانبه ی مبتکرانه را جهت تامین امنیت آبراه‌های حیاتی دوباره احیا کنند.

رئیس‌جمهور بعدی

خاورمیانه فراتر از مرزهای خود همچنان منبع آشفتگی‌های جدی باقی مانده است. از تروریسم گرفته تا اشاعه‌ی هسته‌ای و مهاجرت گسترده. به‌رغم مجادلات بالقوه‌ی فزاینده و ژئوپلیتیک در جهت تمرکز بیشتر بر آسیا، آفریقا و نیمکره‌ی غربی ؛خطر آتش بزرگ‌تر دلیل عمده‌ای است که ایالات‌متحده باید همچنان در این منطقه درگیر بماند. حتی با پایان جنگ آمریکا در افغانستان و رویکرد متفاوت با ایران و گشودن فرصت‌هایی برای چیدمان مجدد نیروهای آمریکایی و همین‌طور پایگاه‌های هوایی، دریایی و زمینی در خلیج فارس؛ حضور خردمندانه و متوازن آمریکا می‌تواند به پیشگیری از بروز بحران‌هایی کمک کند که خود مستلزم بازگشت گسترده‌تر و پرهزینه‌تر به منطقه است. توافق بزرگ‌ و کلان دیپلماتیک در ارتباط با تمام ادعاهای مهم ریاض و تهران به همان اندازه‌ی راه‌حل کاملا نظامی خیال پردازانه است و حتی موثرترین دیپلماسی منطقه‌ای نمی‌تواند رقابت قدرت‌های منطقه‌ای را به‌طور کامل حل کند و مطمئنا از سرزمین‌های فلسطینی و لبنان تا عراق و فراتر از آن ادامه خواهد داشت. سیاست‌های دیگری برای رسیدگی به جنگ‌های بی‌ثبات‌ساز بین جریان‌های رقیب در جهان سنی و چالش‌های گسترده‌ی حاکمیتی که بسیاری از موضوعات امنیتی منطقه را تشدید می‌کند، موردنیاز خواهد بود. اما کاهش تنش‌های ایران – دولت‌های خلیج فارس که در دهه‌های گذشته به بسیاری از درگیری‌های محلی دامن زده است، می‌تواند تنها کمک‌کننده باشد. حتی کاهش تدریجی تنش‌ها که ساختارهایی برای پیشرفت در آینده ایجاد می‌کند، سهم معنادار و مهمی خواهد داشت. برنامه‌های ایالات‌متحده در خاورمیانه به‌طور خاص با واقعیت‌های مبهم و پرسروصدای منطقه‌ای برخورد می‌کند. – چه القاعده و حادثه‌ی سپتامبر در دولت جرج بوش، ظهور دولت اسلامی (داعش) که امیدهای اوباما را برای خلاصی از جنگ‌های خاورمیانه‌ای بر باد داد یا تشخیص کُند دولت ترامپ که ایران تحت‌فشارهای تحریم‌های بازتعریف‌شده به راحتی خرد یا تسلیم نخواهد شد و 6 ماه پاندمی، سقوط اقتصادی و دگرگونی‌های ترامپی و همچنین آشفتگی‌های از پیش موجود و طولانی مدت در لایه‌های زیرین خاورمیانه - با وجود این فرود برخوردهای نظامی قدیمی در خلیج فارس، کاهش سرعت بحران هسته‌ای، عقب‌نشین معنادار محدود ایران از حمایت از متحدان شبه‌نظامی خود می‌تواند برای رئیس‌جمهوری جدید آمریکا در سال 2021 فرصتی را بوجود آورد. اقدامات ترامپ سرانجام ممکن است سیاست‌سازان در واشنگتن و خلیج فارس را – هر یک به دلایل مختص به خودشان – با محدودیت‌های رویکرد فعلی مجبور به مواجهه کند. نیازی نیست که کسی باهوش باشد تا باور کند که دیگر عاقلانه و ضروری نیست که ایالات‌متحده به‌طور نامحدود و مبهم در وضعیت جنگی با ایران باقی بماند. اشتباهات اخیر ایالات‌متحده و تغییراتی که در منافع آمریکا در خاورمیانه ایجاد شده است، بدین معنا نیست که آمریکا می‌تواند یا می‌خواهد یا باید آن را ترک کند. در عوض باید با دیپلماسی شرایطی را تنظیم کند که درنهایت امکان کاهش مداوم حضور نظامی‌اش فراهم شود؛ درحالی‌که همچنان از منافع مهم خود در منطقه توان حراست داشته باشد: منطقه‌ای که هنوز برای ایالات‌متحده مهم است و برای سال‌های آینده نیز این اهمیت خود را حفظ خواهد کرد. 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین