به گزارش بولتن نیوز، فردا روز جهانی صلح است و این روزها، هر چه انتخابات آمریکا نزدیکتر میشود، تلاش دولت «دونالد ترامپ» برای دستاوردسازی در حوزه سیاست خارجی بیشتر میشود تا احتمال تکرار پیروزی خود در انتخابات را افزایش دهد؛ یکی از این تلاشها، تلاش در جهت برقراری «صلح» (سازش) است.
اما صلح (سازش) میان چه کسانی یا برای چه کسانی؟ یک سو رژیم صهیونیستی و یک سو برخی دولتهای عربی؟ یا صلح خاورمیانه؟ برخی معتقدند، چند دولت وابسته -از همه جهات- را از طریق «چماق و هویج» وادار به پذیرش خواسته خود کردن و آن را «توافق صلح» جا زدن، اسمش هر چه باشد، صلح برای خاورمیانه نیست.
اما به هر حال اگر «آشکار شدن روابط» و «عادیسازی» فعلی را صلح بپنداریم، صلحی ناقص و محدود است که مقدمات تنش و چه بسا جنگی احتمالی در منطقه را فراهم میکند. زیرا:
اول اینکه، مایک پامپئو وزیر خارجه آمریکا بعد از توافق ابوظبی و تلآویو گفت، این دو، «ائتلافی علیه ایران برای محافظت از خاک آمریکا و خاورمیانه» تشکیل دادهاند (مصاحبه با فاکسنیوز). هر چند میدلایست آی در گزارشی نوشت که خیر، هدف این ائتلاف ترکیه است نه ایران؛ به هر حال در اصل مسئله تفاوتی ایجاد نمیکند. این «صلح» در حال فراهم کردن مقدمات تنشهای بزرگتر در منطقه است.
دو، طبق نظرات فیلسوف آلمانی «امانوئل کانت»، سیاست خارجی را نمیتوان از سیاست داخلی جدا کرد. گذشته از موجودیت اساساً نامشروع و جعلی رژیم صهیونیستی، موجودیتی که سیاست خارجیاش بر اساس صلح در منطقه باشد، سیاست داخلیاش باید این را تصدیق کند و بالعکس. وقتی مبنای تلآویو هنوز بلعیدن خاک کشور فلسطین با «سیاست شهرکسازی» و «الحاق» آن به سرزمینهای اشغالی است، دقیقا از چه صلحی در منطقه صحبت میشود؟ ناگفته نماند برخلاف برخی ادعاها از جانب اماراتیها، اسرائیلیها نه از تعلیق طرح الحاق صحبت کردهاند نه در متن چهارصفحهای توافق ابوظبی-تلآویو حرفی از صلح عادلانه و توقف طرح الحاق، یا اساساً در حمایت از فلسطین سخنی در این باب به میان آمده است.
آنچه اکنون در پوشش «صلح» در منطقه در جریان است، در حقیقت صفکشی و یارکشی است. ترامپ در چهارسال نخست ریاستش خیلی تلاش کرد که این یارکشی را تکمیل کند. از ائتلاف هنوز شکلنگرفته در تنگه هرمز و خلیج فارس گرفته تا کنفرانس ورشو که همین اخیرا، روزنامه بیلد در یادداشتی به قلم «بورن اِشتریتزل» (۱۶ سپتامبر) و با عنوان «طرح صلح خاورمیانه ترامپ، دولت فدرال را شرمسار کرد»، توافق ابوظبی و منامه با تلآویو را «صلح خاورمیانه» نامید و دولت آلمان را به دلیل عدم حمایت از این صلح سرزنش کرد چرا که این روزنامه معتقد است که روند صلح [شما بخوانید یارکشی برای تقابل و تنش] از «کنفرانس ورشو» آغاز شده و اکنون به ثمر نشسته است.
چنین کشمکشی میان این دو جبهه و هوادارانش برقرار است و ترامپ تلاش میکند در آستانه انتخابات افکار عمومی را بازی دهد و یک سازش و بدهبستان سیاسی را که برخی طرفهای عربی بخصوص مردم فسطین آن را خیانت توصیف کردهاند، «صلح خارومیانه» و بزرگترین دستاورد سیاسی خود جلوه دهد. البته برنامه ترامپ ابتدا تحقق «معامله قرن» بود ولی با چشیدن مزه تلخ شکست آن، به سازش دو دولت عربی تنزل یافت. با این حال، این سازش، در آستانه انتخابات هدیه بدی به لابی صهیونیسم نیست اما این، تنها شکست سیاست خارجی ترامپ نیست. ناکامی در سوریه با وجود بهرهمندی از نفت شرق آن، به نتیجه نرسیدن جنگ در یمن و وضعیت بیثبات در عراق نیز ناکامیهای دیگر است. اما مهمتر از همه معامله قرن است که بسختی شکست خورده؛ بنابراین تنها چیزی که در آستانه انتخابات میتواند دست خالی او (در سیاست خارجی) را پر جلوه دهد، سازش چند دولت عربی به نام «صلح» خاورمیانه است.
این عادیسازی اگر برای برخی مقامات ابوظبی صلح باشد، برای منطقه صلح نیست زیرا یک سوی این توافق «دشمن»ـی است که موجودیتش در این منطقه هنوز به رسمیت شناخته نشده و تلاش میکند با همراه کردن دولتهای وابسته و ضعیف، آن را تقویت کند. بنابراین پذیرفتن این «عادیسازی» در معنای «صلح»، عقبنشینی یکجانبه یا امتیازدادن یکطرفه به قیمت کنده شدن بخشی از موجودیت یا هویت کشورهای منطقه است و این دقیقا عین «تسلیم» است؛ تسلیمی که سرانجامش شکستی مرگآور است.
پذیرش یک اَبَرظلم تاریخی (موجودیت رژیمی جعلی)، اسمش صلح نیست؛ اینکه بخشی از موجودیت خود یا همسایگان را وا دهید اسمش صلح نیست چون شاید الان درک نکنید و این حرف را که «صلح ما علیه کسی نیست» (موضع انور قرقاش وزیر اماراتی) را باور کنید اما اگر خواب باشید بزودی همین ظلم دامن خودتان را میگیرد و با لگد دشمن بیدار میشوید و شما را بین دو گزینه چماق و هویج ذلیلانه مخیر میکند تا بخش بیشتری از موجودیت یا هویت خود را وا دهید.
مخاطب این سخن آنهایی نیستند که واقعیت واضح را تحریف میکنند و در سرمقالههای خود، تحقیر و ذلت سیاسی را «تنشزدایی، شجاعتی اخلاقی و عقلانیتی سیاسی در جهت بهبود موقعیت بینالمللی و کسب منافع اقتصادی» نامگذاری میکنند و تن دادن به بیاحترامی محض اخیر رئیس جمهور آمریکا را به تفصیل، توجیه میکنند؛ مگر غیر از این است که شما در نظامی سیاسی فعالیت میکنید که میگوید، سیاست ما عین دیانت ماست؟ کسی که به این قاعده قائل باشد، هرگز اصل طلایی تئوری سیاست خود یعنی «هیهات منّا الذلة» را زیر پای چنین توجیهاتی له نمیکند. دو گزینه چماق و هویج که در آیندهای نه چندان دور، روی میز موجودیت شما خواهند گذاشت، همان مخیر شدن بین «السلة و الذلة» [زور شمشیر و حقارت] است که صاحب تئوری هیهات منا الذله مطرح کرد. نمیشود شما رکن محور مقاومت و فرمانده جبهه مقابل آمریکا و اسرائیل در منطقه باشید و این اصل را نادیده بگیرید. تاکنون سید حسن نصرالله که -به نوعی- سخنگوی این محور است، بارها در آخر سخنرانیهایش این تئوری را به عنوان حسن ختام، مکرر قرائت کرده است.
اگر این حرفها برخی را متقاعد نمیکند و برخی از آنان حاضرند چنین صلحی را از آمریکا و ترامپ بپذیرند، دستکم حرف خود ترامپ را قبول کنند که میگوید، اظهار ضعف قطعیترین [کوتاهترین] مسیر [منتهی به] جنگ است... «تجربیات گذشته به آموخته که... کوتاه آمدن [مقابل دشمن] صرفاً دعوت [از او] است برای تحریک و تجاوزگری [بیشتر]» (اولین سخنرانی سالانه). ترامپ معتقد است «داشتن قدرت بینظیر بهترین راه برای دفاع است». بنابراین در جنگلی که قوانینش را قویترها وضع میکنند اظهار ضعف و تسلیم تحت عنوان پذیرش صلح، به معنای چراغ سبز به ظالم جهت اعمال ظلم بیشتر است و چه بسا پایان این ظلم، محو موجودیت شما، یا پایان هویت شما باشد که باراک اوباما از آن به «تغییر رفتار» یاد میکرد.
انتهای پیام/ص
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com