به گزارش بولتن نیوز، دکتر امیر صفری مدرس و هیأت علمی دانشگاه نوشت: مسؤول کمیته ملی حافظ جهانی یونسکو گفت: نسخه تاریخی و ارزشمند نامه امام علی(ع) به مالک اشتر که در کتابخانه حضرت آیت الله مرعشی نجفی(ره) نگهداری می شود، در حافظ جهانی یونسکو ثبت خواهد شد.
نظارت و كنترل
نظام كنترل و نظارت در شيوه رهبري اسلامي واجد اهتمام خاص و موازين تازه است.اين مرحله از فن مديريت را در زمينههاي گوناگوني اعمال ميكند كه همه از رهبر و كارگزار و پيرو را در بر مي گيرد و تحت نظارت قرار می دهد .
در اين دين مانند همه مذاهب عالم تكيه بر روح ايمان و اعتقادراسخ نسبت به مباني مذهبي است.
خداوند ناظر و شاهد اعمال و رفتار همه است و ارزيابي كار و سپس مجازات و كيفر با دقت اعمال مي شود. بنابراين شوق نزديكي به خدا و ترس از خشم و غضب خالق انگيزه مؤثري براي جلوگيري از انحراف رهبران، افراد سازمانهاي اداري و اجتماعي و نيز پيروان عادي است و اين همان اعمال قدرت بر مبناي عقاب و پاداش است كه پاداش دنيوي و اخروي را شامل ميشود.علاوه بر اين نيروي ناظر، يك عامل دروني نيز هماره، فرد مسلمان را به خاطر اعمال نادرست سرزنش ميكند و به كارهاي منطقي و سنجيده وا مي دارد.اين عامل رواني كه در روانشناسي امروز به احساس گناه معروف است در اصطلاح مذهبي نفس لوامه خوانده ميشود و كار دقيق و حساس نظارت برخود و نيز خود کنترلی را انجام ميدهد.
از طرف ديگر همه افراد طبق اصول امر به معروف و نهي از منكر كه از عبادات و فرايض است ناظر اعمال و رفتار يكديگر و ياداور خوبيها هستند وشكل عالي آن در سطح اجتماعي، نظارت عمومي در كار رهبران و آزادي انتقاد است.اسلام در عين تكيه بر روح ايمان، وفاداري در اداره و رهبري سازمانهاي اجتماعي، به تدابير و شيوههاي خاصي با ضمانت اجرایي مادي و دنيوي، براي تضمنين حسن اداره مملكت و جلوگيري از انحرافات و اجحاف مأمورين حكومت و اجتناب از نتايج نامطلوب به این ابزارمادی ومعنوی متوسل ميشود.كه در فرمان علي( ع) به مالك به شرح زير از آنها ياد شده.
نظام گزارشگر
يك شبكه وسيع اطلاعاتي، رهبر اسلامي را از امور و فعاليتهاي سازمان تحت فرماندهي خويش آگاه ميدارد.سيستم گزارش دهی، رساندن نامهها و گزارش هاي عمال و كارگزاران از ویژگیهای این نظام است .
مأموران درطول شاهراههاي عمده گمارده شده بودند و گزارشهاي مربوط به اوضاع را بصورت سريع و منظم براي رهبر اسلامي ارسال ميداشتند بسياري از نامههاي نهج البلاغه كه در تواريخ مسطور است نشان دهنده قدرت و گسترش اين شبكه خبري است كه از دورترين نقاط اسلامي انحرافات مأمورين را گزارش مي كرده است.
نزديكي رهبر با مردم
رهبر اسلامي با پيروان خويش فاصله ندارد، روزي چندبار در مسجد به اقامه نماز جماعت ميپردازد وباحضور درکوچه وبازار وضعیت جامعه را بدرستی واز نزدیک پیگیری میکند، اين او را به مردم نزديك مي كند و خود عاملي مؤثر براي نظارت بر كارگزاران است.زيرا مردم به طرح گله هاي خود مي پردازند و انحرافات عمال را به گوش رهبر ميرسانند با اين همه حضرت علي(ع ) در فرمان خود مالك را به تعيين روز دیدارعمومی و رسيدگي به شكايات مردم مکلف و حتي تأكيد ميكند كه در اين روز حضور بزرگان لشكري و كشوري و حتي محافظ و سرباز لزومي ندارد.دادخواه بايد امنيت كامل داشته باشد و بتواند شكايت خود را آزادانه با زعيم جامعه خود در ميان نهد.
نظارت عمومي و آزادي انتقاد
و اين جلوه زيباي دیگری از حكومت دمكراسي است كه در حكومت اسلامي به بهترين شكل اجرا گردیده است .
علي عليه السلام در جواب يكي از افسرانش كه او را ميستايد و مي گويد من همواره در برابر فرمان تو سراپا گوشم و چشم، مي گويد:
« من هرگز چنين ستايشها را نميپذيرم و اين حالت را نميپسندم بلكه دوست دارم آنچه را حق مي بينيد آزادانه به من بگوييد زيرا خود را برتر از آنكه به خطايي دچار شوم نميبينم.»
تشويق و مجازات
اسلام عفو و بخشش را به دفعات در زمينه امور و مسايل شخصي توصيه مي كند ولي در برابر مصالح اجتماعي گذشت را جايز نميداند و مجازات افراد منحرف و خاطي را ضروری ميشمرد و آنرا ضامن دوام حيات اجتماعي مي داند.اگر مأموري از طريق درستي و امانت به دور افتاد بايد براي هميشه از خدمت منفصل شود و اموال او را توقيف كنند و به مظلومین تحت حاکمیت او را غرامت دهند و بقاياي داراييش را كه از راه غيرمشروع تحصيل كرده ضبط نمايند.
علي (ع) به مالك اشتر ميفرمايد:« حكومتت را از كارگزاران نادرست بپيراي، اگر يكي از آنان را غير صالح يافتي و مأموران پنهاني تو مداركي معتبر بر نادرستي او ارايه كردند ،بايست كه او را كيفر دهي و اين كيفر ميتواند به صورت تنبيه جسماني يا انفصال از خدمت و باز گرفتن آنچه به ناروا گرد آورده است باشد»
محتكرين و نگهدارندگان ارزاق عمومي را شايسته مجازات شديد مي داند.
« تأكيد مي كنم كه محتكران را عفو مكن و چون برآن ناكسان دست يافتي ايشان را طبق مقررات شرع كيفر فرماي»
خدمتگزاران صديق و فداكار را نيز بايد تشويق كرد ولي در قدرداني از افراد نبايد شخصيت آنها دخالت داده شود.« اگر يك نفر متعين و شريف خدمتي كوچك انجام دهد جزاي او هم كوچك خواهد بود و موقعيت اجتماعي و خانوادگيش در ايفاي وظيفه دخالتي نخواهد داشت و همچنين بينوايي كه كارهاي بزرگ به پايان رساند مقتضي است پاداش بزرگ دريافت دارد و براشراف و صدرنشينان رجحان دارند . »
هنگامی که حضرت علی (ع) مالک اشتر نخعی را به فرمانروایی مصر منصوب می نماید عهد نامه ای بی نظیر را در آداب مملکت داری ، دستور دادرسی ، رموز رعیت داری ، طریق لشکر کشی و پند و اندرز به همگان و به این سردار رشید ، دلاور و پر صلابت می نویسد ،فی المثل مرقوم می فرماید :
این دستوری است که بنده خدا علی امیرالمومنین به مالک ابن حارث اشتر هنگامی که او را والی مصر گردانید امر فرموده : تا خراج آن جا را گرد آورد و با دشمن آن بجنگد و به اصلاح حال مردم آن بپردازد و شهرهای آنجا را آباد سازد. امر می نماید او را به پرهیز کاری و ترس از خدا و برگزیدن فرمان او و پیروی از آن چه در کتاب خود (قر آن کریم ) به آن امر فرموده از واجبات و مستحبات که کسی نیکبخت نمی گردد مگر به پیروی از آن ها و بد بخت نمی گردد جز زیر بار نرفتن و تباه ساختن آن ها و این که خداوند سبحان را به دل و دست و زبان یاری کند (به دل ایمان و باور داشته و به دست از دشمن جلو گیردو به زبان امر به معروف و نهی از منکر نماید) زیرا خداوندی که برتر است نام او ضامن گشته که یاری کننده ی خود را یاری کند و ارجمندش فر ماید. و او را امر می فرماید که نفس خود را هنگام شهوات و خواهش ها فرو نشاند و هنگام سرکشیها آن را باز دارد (تا عنان به دست او نیفتاده و در سختیهایش نیافکند.)زیرا نفس به بدی وا می دارد(آدمی از شر او آسوده نیست ) مگر کسی را که خدا رحم فرماید.
پس بدان، ای مالک من تو را به شهر هایی فرستادم که پیش از تو حکمرانان دادرس و ستمگر در آنها بوده و مردم به کارهای تو همان نظر می کنند که تو به کارهای حکمرانان پیش از خود می نگری و درباره تو همان را گویند که تو درباره آنان می گویی و به سخنانیکه خداوند به زبان بندگانش ( از نیک و بد) جاری می فرماید ، می توان به نیکوکاران پی برده، آنها را شناخت ( اگر از آن ها نیکویی بر زبانها جاری شده باشد مردم ایشان را نیکوکار شمرده دعا می نمایند، اگر در زبانها بد نام باشند آنان را بد کار دانسته ، نفرین می کنند،(.پس باید بهترین اندوخته های تو کردار شایسته باشد و بر هوا و خواهش خود مسلط باش (مهارش را به دست گیر تا در سختیها یت نیافکنند) و به نفس خویش از آنچه برایت حلال و روا نیست بخل بورز ، زیرا بخل به نفس انصاف و عدل است از او در آنچه او را خوش آید یا ناخوش سازد( بخل به نفس آنست که گرد آنچه تو را روا نباشد نگردی اگر چه بسیار دوستدار و آرزومند آن باشی ) و مهربانی و خوشرفتاری و نیکویی با رعیت را در دل خود جای ده ( نه آنکه در ظاهر اظهار دوستی کرده و در باطن با آنان دشمن باشی که موجب پراکندگی رعیت می گردد) و مبادا نسبت به ایشان (چون) جانور درنده بوده ،خوردنشان را غنیمت دانی که آنان دودسته اند :
یا با تو برادر دینیند یا در آفرینش مانند تو هستند که از پیش گرفتار لغزش بوده و سببهای بدکاری به آنان رو آورده ،عمدا و سهوا ( دانسته یا نادانسته) در دسترسشان قرار می گیرد ، پس ( جز پیغمبر و امام که معصوم هستند کسی نیست که از خطا و نادرستی ایمن باشد . اگر پیشامدی آنها را عمدا و سهوا به بدکاری واداشت نباید به ایشان بخشش روا نداشت ، بلکه ) با بخشش و گذشت خود آنان را عفو کن همانطوری که دوست داری خدا با بخشش و گذشتن تو را بیامرزد ، زیرا تو بر آنها برتری ، و کسیکه تو را به حکمرانی فرستاده از تو برتر است ، و خدا برتر است از کسیکه این حکومت را به تو سپرده و خواسته است کارشان را انجام دهی و آنان را سبب آزمایش تو قرار داده (هرگونه با آنان رفتار نمایی با تو معامله خواهد نمود ) و مبادا خود را برای جنگ با خدا آماده سازی ( مخالف دین نموده و به مردم ستم روا داری ) که تو را توانایی خشم او نبوده و از بخشش و مهربانیش بی نیاز نیستی. و هرگز از بخشش و گذشت پشیمان و به کیفر شاد مباش و به خشمی که می توانی مرتکب نشوی شتاب منما ، مگو من مأمورم و ( به هر چه خواهم) امر می کنم پس باید فرمان مرا بپذیرند و این روش سبب فساد و خرابی دل و ضعف و سستی دین و تغییر و زوال نعمتها گردد و هر گاه سلطنت و حکومت برایت عظمت و بزرگی یا کبر و خودپسندی پدید آورد، به بزرگی پادشاهی خدا که فوق تو است و به توانایی او نسبت به خود به آنچه از جانب خویش بر آن توانا نیستی بنگر که این نگریستن (اندیشه نمودن در بزرگواری و غالب بودن خدا بر هر چیز ) کبر و سرکشی تو را فرو می نشاند و سرفرازی را از تو باز می دارد و از عقل و خردی که از تو دور گشته به سویت بر می گردد ( اندیشه در این کار سبب می شود که به خود باز امده کبر و خود پسندی را از خود برانی ) . و بر حذر باش از برابر داشتن خود با خدا در بزرگواریش و مانند قرار دادن خویش را با او در تواناییش ، زیرا خدا هر گردنکش متکبّری را خوار و پست می گرداند.
نامه امام علی(ع) به مالک اشتر: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی .
این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است.
این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی حکومت ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت اسلامی با شهروند و… بیان شده است
متن نامه به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او مینهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد. او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاریکردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفتهاست.
و او را فرمان میدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم مینگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود مینگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها میگویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.باید بهترین اندوختهها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش میشمارد.
مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمتشماری، زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزشهایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.
ای مالک، خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانینیست و از عفو و بخشایش او هرگز بینیاز نخواهی بود.هرگاه کسی را بخشودی، ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمی، که از آنت امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیرساختهاند و باید فرمان من اطاعتشود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست.
این نگریستن سرکشی تو را تسکین میدهد و تندی و سرافرازی را فرو میکاهد و خردی را که از تو گریختهاست به تو باز میگرداند.
بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامهای را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که دوستش میداری، انصاف را رعایتنمای که اگر نه چنین کنی، ستم کردهای و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون ستمکاری، نعمتخدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را میشنود و در کمین ستمکاران است. باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانهروی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا خشم تودههای مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر تودههای مردم از تو خشنودباشند،ناچیزگردد.
خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گراناند و چون حادثهای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی میطلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس میگویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش میپذیرند. در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است. زیرا در مردم عیبهایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است. از عیبهای مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه بر عهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانیعیبهای دیگران را بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینهای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند، به تغافل زن و گفته سخنچین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید.
با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیراحرص و طمع را در چشم تو میآرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلتهاییگوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین وزیران تو، وزیری استکه وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بودهاند.در حالی که، تومیتوانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانیهمانند ایشان باشند ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی کهستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.
اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین.و باید که برگزیدهترین وزیران توکسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهاییکه خداوند بر دوستانش نمیپسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنانو کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنانبخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشدهای، شادمانتندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشیوادارد.
و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود کهنیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبتبیفزاید.باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان، بهترین چیزی کهحسن ظن والی را نسبتبه رعیتش سبب میشود، نیکی کردن والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهاییکه بدان ملزم نیستند.و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن رعیتبرای توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان، رنجبسیاری را از تو دور میسازد.به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آنسزاوارتر که در حق اوبدی کرده باشی. سنت نیکویی را که بزرگان این امتبه آن عمل کردهاند و رعیتبر آن سنتبهنظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنتهای نیکویگذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهادهاند وگناه بر تو ماند که آنها را شکستهای.تا کار کشورت به سامان آید و نظامهای نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح میآورد و آن نظم و آیین که مردمپیش از تو بر پای داشتهاند.
بدان، که رعیت را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بینیاز نباشند.صنفی از ایشان لشکرهای خدایاند و صنفی، دبیران خاصیا عام و صنفی قاضیان عدالت گسترند و صنفی، کارگزاراناند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمی وچه مسلمان و صنفی بازرگاناناند و صنعتگران و صنفی فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله)بیان فرموده و دستوری داده که در نزد مانگهداری میشود. اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار رعیتاند و زینت والیان.دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد.و کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیراناند، اینان عقدها و معاهدهها را میبندند و منافع حکومت را گردمیآورند و در هر کار، چه خصوصی و چه عمومی، به آنها متکی توان بود. و اینها کهبرشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم میآیند و تا سودیحاصل کنند، بازارها را برپای میدارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنهاناتواناند امور رعیت را سامان میدهند.
آنگاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان ومسکیناناند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.درنزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است.و هر یک را بر والی حقیاست، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والی از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزمساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید.آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر اوو امام توست، به کار برگمار.اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند.به ناتوانان، مهربانو بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجایننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهای صالح کهسابقهای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندانو جوانمردان استوار نمای، زیرا اینان مجموعههای کرماند و شاخههای احسان وخوبی.
آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویشمیپردازند.اگر کاری کردهای که سبب نیرومندی آنها شده است، نباید در نظرت بزرگآید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندکجلوه کند.زیرا لطف و احسان تو سبب میشود که نصیحتخود از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند.نباید بدین بهانه، که به کارهای بزرگ میپردازی، از کارهای کوچکشان غافل مانی، زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهرهمند میشوندو توجه به کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن بینیاز نخواهند بود.
باید برگزیدهترین سران سپاه تو، در نزد تو، کسی باشد که در بخشش به افراد سپاهقصور نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان بهرهمندشان سازد کههزینه خود و خانوادهشان را، که بر جای نهادهاند، کفایت کند، تا یکدل و یک رای رویبه جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانی تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه شادمانی والیان برپایداشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدندوستی در میان افراد رعیت.و این دوستی پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان درست نبود، مگر آنگاه که برای کارهای خود بر گرد والیان خود باشندو بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدنفرمانرواییشان ملول نشوند.پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشانبستای و رنجهایی را که تحمل کردهاند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن از کارهاینیکشان، دلیران را برمیانگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب میکند.ان شاء الله.
وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کردهاند، تا رنجی را که یکیتحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده، پاداشش مده.شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمری وفرودستی کسی تو را واندارد که رنجبزرگش را خرد به حساب آوری.
چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولشرجوع کن.زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایتشان بود، گفته است:«ایکسانی که ایمان آوردهاید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمانبرید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.»
رجوع به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنتجامع اوست، سنتی که مسلمانان را گرد میآورد و پراکنده نمیسازد.و برای داوریدر میان مردم، یکی از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آنکسان، که کارها بر او دشوار نمیآید و از عهده کار قضا برمیآید.مردی که مدعیان باستیزه و لجاج، رای خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایی شد، بر آناصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش بهآزمندی متمایل نگردد و به اندک فهم، بیآنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده نکند.
قاضی تو باید، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه بهدلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و درکشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع رای دهد.
چربزبانی و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به یکیاز دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند، پس داوری مردیچون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستی بهخرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود چنانمنزلتی ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امانماند.
در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دستبدکاران اسیر است.از روی هوا وهوس در آن عمل میکنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار دادهاند.
در کار کارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستی باآنها.و بیمشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا به رای خود کار کردن و از دیگرانمشورت نخواستن، گونهای از ستم و خیانت است.کارگزاران شایسته را در میانگروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهای صالح، آنها که در اسلامسابقهای دیرین دارند.اینان به اخلاق شایستهترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکاری بیشتر رویگرداناند و در عواقب کارها بیشتر مینگرند. در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز میدارد.و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانت توخللی پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود برآنان بگمار. زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیتوامیدارد.و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکی از ایشاندستبه خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدانگواهی دادند، همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی.سپس، خوار و ذلیلشسازی و مهر خیانتبر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش آویزی. در کار خراج نیکو نظر کن، به گونهای که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا صلاحکار خراج و خراجگزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود، مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و خراجگزارانند.
ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگربه آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کردهاست و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی.هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بیآبی، شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بکاه، آنقدر که امید میداری که کارشان راسامان دهد.
و کاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوختهای شود برای آبادانی بلادتو و زیور حکومت تو باشد، که ستایش آنها را به خود جلب کردهای و سببشادمانی دل تو گردد، که عدالت را در میانشان گستردهای و به افزودن ارزاقشان و بهآنچه در نزد ایشان اندوختهای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری خود ومدارا در حق ایشان، برای خود تکیهگاهی استوار ساختهای.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاری، به خوشدلی به انجامش رسانند.زیرا چونبلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی، انجام دهند که ویرانی زمین را تنگدستیمردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت والیان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است، سود برنگیرند.
سپس، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامههایی راکه در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبیران، به کسی اختصاص دهکه به اخلاق از دیگران شایستهتر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازدیا چنان دلیرش نکند که در مخالفتبا تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سببنشود که نامههای عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگروا دارد، یا در آنچه برای تو میستاند یا از سوی تو میدهد، سهلانگاری کند، یاپیمانی را که به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان توست، ناتوان باشد.دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسی که مقدارخویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند شناخت.مباد که در گزینشآنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی.زیرا مردان با ظاهر آرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند.ولی، در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی است ونه امانت. دبیرانت را به کارهایی که برای حکام پیش از تو بر عهده داشتهاند، بیازمای و از آنمیان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهادهاند و به امانت چهرهایشناختهاند، اختیار کن.که اگر چنین کنی این کار دلیل نیکخواهی تو برای خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کاری از کارهای خوداز میان ایشان، رئیسی برگمار.
کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنهاسبب پراکندگی خاطرش نشود.اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلتکرده باشی، تو را به آن بازخواست کنند.
اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشهوران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانتنیکو سفارش کن.خواه آنها که بر یک جای مقیماند و خواه آنها که با سرمایه خویشاین سو و آن سو سفر کنند و با دسترنجخود زندگی نمایند.زیرا این گروه، خود مایههای منافعاند و اسباب رفاه و آسودگی و به دست آورندگان آن از راههای دشوارو دور و خشکی و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایی که مردم در آن جایها گردنیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند.اینان مردمی مسالمتجویاند که نه ازفتنهگریهایشان بیمی است و نه از شر و فسادشان وحشتی.در کارشان نظر کن، خواهدر حضرت تو باشند یا در شهرهای تو.با اینهمه بدان که بسیاری از ایشان را روشیناشایسته است و حریصاند و بخیل.احتکار میکنند و به میل خود برای کالای خودبها میگذارند، با این کار به مردم زیان میرسانند و برای والیان هم مایه ننگ و عیبهستند.
پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلی الله علیه و آله)از آن منع کرده است وباید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین عدل، به گونهای که در بها، نه فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود.پس از آنکه احتکار را ممنوعداشتی، اگر کسی باز هم دستبه احتکار کالا زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سببعبرت دیگران گردد ولی کار به اسراف نکشد.
خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین:کسانی که بیچارگاناند از مساکین ونیازمندان و بینوایان و زمینگیران.در این طبقه، مردمی هستند سائل و مردمیهستند، که در عین نیاز روی سؤال ندارند.خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و ازتو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش.برای اینان دربیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام را، در هرشهری، به آنان اختصاص ده.زیرا برای دورترینشان همان حقی است کهنزدیکترینشان از آن برخوردارند.و از تو خواستهاند که حق همه را، اعم از دور ونزدیک، نیکو رعایت کنی.
سرمستی و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد، زیرا اینبهانه که کارهای خرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ از دست هشتن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس متخود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهرهدژم منمای و کارهای کسانی را که به تو دست نتوانند یافت، خود، تفقد و بازجستنمای.اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجالحکومت.کسانی از امینان خود را که خدای ترس و فروتن باشند، برای نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند.
با مردم چنان باش، که در روز حساب که خدا را دیدار میکنی، عذرت پذیرفتهآید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگراناند و چنان باش کهبرای یک یک آنان در پیشگاه خداوندی، در ادای حق ایشان، عذری توانی داشت.
تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچارهاند و دستسؤال پیشکس دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقی دشوار و گرانآید.و گاه باشد که خداوند این دشواریها را برای کسانی که خواستار عاقبت نیکهستند، آسان میسازد.آنان خود را به شکیبایی وامیدارند و به وعده راستخداوند، درباره خود اطمینان دارند.
برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معین کن که در آن فارغ از هر کاری به آنانپردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضرتوانند شد و، برای خدایی که آفریدگار توست، در برابرشان فروتنی نمایی و بفرمایتا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند، تا سخنگویشان بیهراسو بیلکنت زبان سخن خویش بگوید.که من از رسول الله(صلی الله علیه و آله) بارها شنیدم که میگفت:پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدونلکنت زبان حق خود را از قوی دستبستاند.پس تحمل نمای، درشتگویی یا عجزآنها را در سخن گفتن.و تنگ حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداونددرهای رحمتش را به روی تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.اگرچیزی میبخشی، چنان بخش که گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع میکنی، باید که منع تو با مهربانی و پوزشخواهی همراه بود. سپس کارهایی است که باید خود به انجام دادنشان پردازی. از آن جمله، پاسخدادن استبه کارگزاران در جایی که دبیرانت درمانده شوند.دیگر برآوردن نیازهایمردم است در روزی که بر تو عرضه میشوند، ولی دستیارانت در ادای آنها درنگ وگرانی میکنند.کار هر روز را در همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری استخاص خود.
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را برای آنچه میان تو و خداست، قرارده اگر چه در همه وقتها، کار تو برای خداست، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را درآن آسایش رسد.
باید در اقامه فرایضی، که خاص خداوند است، نیتخویش خالص گردانی و دراوقاتی باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشی از شبانهروز، تن خود را درطاعتخدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای میشود به انجامرسان و بکوش تا اعمالتبیهیچ عیب و نقصی گزارده آید، هر چند، سبب فرسودنجسم تو گردد.
چون با مردم نماز میگزاری، چنان مکن که آنان را رنجیده سازی یانمازت را ضایع گردانی، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی نیازمند.ازرسول الله(صلی الله علیه و آله)هنگامی که مرا به یمن میفرستاد، پرسیدم کهچگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربانباش.
به هر حال، روی پوشیدنت از مردم به دراز نکشد، زیرا روی پوشیدن والیان ازرعیتخود، گونهای نامهربانی استبه آنها و سبب میشود که از امور ملک آگاهیاندکی داشته باشند.اگر والی از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختیها ورنجهای آنان آگاه شود.آن وقت، بسا بزرگا، که در نظر مردم خرد آید و بسا خردا، کهبزرگ جلوه کند و زیبا، زشت و زشت، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند.زیراوالی انسان است و نمیتواند به کارهای مردم که از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. و حق را هم نشانههایی نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.و تویکی از این دو تن هستی:یا مردی هستی در اجرای حق گشادهدست و سخاوتمند، پس چرا باید روی پنهان داری و از ادای حق واجبی که بر عهده توست دریغ فرماییو در کار نیکی، که باید به انجام رسانی، درنگ روا داری.یا مردی هستی کههیچ خواهشی را و نیازی را برنمیآوری، در این حال، مردم، دیگر از تو چیزینخواهند و از یاری تو نومید شوند،
با اینکه نیازمندیهای مردم برای تو رنجیپدید نیاورد، زیرا آنچه از تو میخواهند یا شکایت از ستمی است یا درخواست عدالت درمعاملتی.
و بدان، که والی را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوی برتریجوییو گردنکشی است و در معاملتبا مردم رعایت انصاف نکنند.ریشه ایشان را با قطعموجبات آن صفات قطع کن.به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را بهاقطاع مده، مبادا به سبب نزدیکی به تو، پیمانی بندند که صاحبان زمینهایمجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که باید به اشتراک انجام دهند، زیانبرسانند و بخواهند بار زحمتخود بر دوش آنان نهند.پس لذت و گوارایی، نصیبایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد.اجرای حق را درباره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و در این کار شکیبایی به خرج ده که خداوندپاداش شکیبایی تو را خواهد داد.هر چند، در اجرای عدالت، خویشاوندان و نزدیکانتو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگین آید کهعاقبتی نیک و پسندیده است.
اگر رعیتبر تو به ستمگری گمان برد، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه وبا این کار از بدگمانیشان بکاه، که چون چنین کنی، خود را به عدالت پرودهای و بارعیت مدارا نمودهای. عذری که میآوری سبب میشود که تو به مقصود خود رسیو آنان نیز به حق راه یابند.
اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روی برمتاب که خشنودی خدای در آننهفته است.صلح سبب بر آسودن سپاهیانتشود و تو را از غم و رنجبرهاند وکشورت را امنیتبخشد.ولی، پس از پیمان صلح، از دشمن برحذر باش و نیکبرحذر باش.زیرا دشمن، چه بسا نزدیکی کند تا تو را به غفلت فرو گیرد.پسدوراندیشی را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنتپیمان دوستی بستی و امانش دادی به عهد خویش وفا کن و امانی را که دادهای، نیک، رعایت نمای.
در برابر پیمانی که بستهای و امانی که دادهای خود را سپر ساز، زیرا هیچ یک ازواجبات خداوندی که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان وهمرای هستند، بزرگتر از وفای به عهد و پیمان نیست.حتی مشرکان هم وفای بهعهد را در میان خود لازم میشمردند، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنی رادریافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفتهای، خیانت مکن و پیمانت را مشکن وخصمت را به پیمان مفریب.زیرا تنها نادانان شقی در برابر خدای تعالی، دلیری کنند.
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتی، که بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حریمی ساخته که در سایهسار استوار آن زندگی کنند و بهجوار آن پناه آورند.پس نه خیانت را جایی برای خودنمایی است و نه فریب را و نهحیلهگری را.پیمانی مبند که در آن تاویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوارکردن پیمان برای بر هم زدنش به عبارتهای دو پهلو که در آنها ایهامی باشد، تکیهمنمای.و مبادا که سختی اجرای پیمانی که بر گردن گرفتهای و باید عهد خدا را در آنرعایت کنی، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بیآنکه در آن حقی داشته باشی.
زیرا پایداری تو در برابر کار دشواری که امید به گشایش آن بستهای و عاقبتخوششرا چشم میداری، از غدری که از سرانجامش بیمناک هستی بسی بهتر است.و نیز بهاز آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر توبسته شود.
بپرهیز از خونها و خونریزیهای بناحق.زیرا هیچ چیز، بیش از خونریزی بناحق، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوری در میان مردمپردازد، نخستین داوری او درباره خونهایی است که مردم از یکدیگر ریختهاند.پسمباد که حکومتخود را با ریختن خون حرام تقویت کنی، زیرا ریختن چنان خونینه تنها حکومت را ناتوان و سستسازد، بلکه آن را از میان برمیدارد یا به دیگرانمیسپارد.اگر مرتکب قتل عمدی شوی، نه در برابر خدا معذوری، نه در برابر من، زیراقتل عمد موجب قصاص میشود.اگر به خطایی دچار گشتی و کسی را کشتی یاتازیانهات، یا شمشیرت، یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یابالاتر از آن، به ناخواسته، مرتکب قتلی شدی، نباید گردنکشی و غرور قدرت تومانع آید که خونبهای مقتول را به خانوادهاش بپردازی. از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابتشده و نیز از دلبستگی بهستایش و چربزبانیهای دیگران، پرهیز کن، زیرا یکی از بهترین فرصتهای شیطاناستبرای تاختن تا کردارهای نیکوی نیکوکاران را نابود سازد.زنهار از اینکه بهاحسان خود بر رعیت منت گذاری یا آنچه برای آنها کردهای، بزرگش شماری یا وعدهدهی و خلاف آن کنی.زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نورحق را خاموش گرداند و خلف وعده، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خدای تعالی می فرماید:خداوند سختبه خشم میآید که چیزی بگویید و به جاینیاورید.
از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز، از سستی در انجامدادن کاری که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کاری که سررشتهاش ناپیدا بود و از سستی کردن در کارها، هنگامی که راه رسیدن به هدف باز و روشناست، حذر نمای.پس هر چیز را به جای خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجامرسان.
و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهی، چیزی را که همگان را در آن حقی استیا خود را به نادانی زنی در آنچه توجه تو به آن ضروری است و همه از آن آگاهاند.زیرابزودی آن را از تو میستانند و به دیگری میدهند.زودا که حجاب از برابر دیدگانتبرداشته خواهد شد و بینی که داد مظلومان را از تو میستانند.به هنگام خشمخویشتندار باش و از شدت تندی و تیزی خود بکاه و دستبه روی کس بر مدار وسخن زشتبر زبان میاور و از اینهمه، خود را در امان دار باز ایستادن ازدشنامگویی و به تاخیرافکندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت بهدستت آید، و تو بر خود مسلط نشوی مگر آنگاه که بیشتر همتیاد بازگشتبهسوی پروردگارت شود.
بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشی، آنچه که بر والیان پیش از تو رفتهاست، از حکومت عادلانهای که داشتهاند یا سنت نیکویی که نهادهاند یا چیزی ازپیامبر، (صلی الله علیه و آله)که آوردهاند یا فریضهای که در کتاب خداست و آن رابرپای داشتهاند.پس اقتدا کنی به آنچه ما بدان عمل میکردهایم و بکوشی تا از هر چهدر این عهدنامه بر عهده تو نهادهام و حجتخود در آن بر تو استوار کردهام، پیرویکنی، تا هنگامی که نفستبه هوا و هوس شتاب آرد، بهانهای نداشته باشی.و جزخدای کس نیست که از بدی نگهدارد و به نیکی توفیق دهد.
از وصایا و عهود رسول الله(صلی الله علیه و آله)با من ترغیب به نماز بود ودادن زکات و مهربانی با غلامانتان.و من این عهدنامه را که برای تو نوشتهام بهوصیت او پایان میدهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
از خدای میطلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هرمطلوبی مرا و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش در آن است، از داشتن عذریآشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانههای نیک دربلادش و کمال نعمت او و فراوانی کرمش.و اینکه کار من و تو را به سعادت وشهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم. و السلام علی رسول اللهصلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین .
معيارهاى گزينش در فرمان امام على(ع) به مالك اشتر:
در اين نوشتار نخست به صورت اجمالى موضوع گزينش در ادبيات دانش مديريت مرور مىشود و با تبيين مفهوم و جايگاه آن با رويكرد اسلامى، پيش نيازهاى پرداختن به موضوع اصلى مقاله ارائه مىگردد. از آنجا كه بخش قابل توجهى از نامهها و گفتارهاى آن حضرت در نهج البلاغه در رابطه با معيارهاى گزينش است و در اين مقاله نيز مجال پرداختن به همه آنها نيست، نگارنده قلمرو بحث را به بررسى معيارهاى گزينش در نامه 53 نهج البلاغه محدود كرده است.
در اين راستا، مجموعه معيارها در قالب دستهبندى از مقامهايى كه در اين نامه به معيارهاى گزينش افراد براى آنها اشاره شده است، پىگيرى مىشود صِرف وجود تجهيزات نظامى پيشرفته، يك ارتش قوى و نيرومند پديد نمىآورد؛ چنين ارتشى نيازمند فرماندهان و سربازان آموزش ديده، با تجربه و شجاع است. به همين ترتيب، وجود منابع سرشار مادى نيز به تنهايى سازمان و تشكيلات منسجم و كارآمد ايجاد نمىكند؛ عنصر ضرورى و اجتنابناپذير ديگر، وجود نيروى انسانى كارآمد و اثربخش است و ويژگيهاى كيفى مديران و كاركنان، عامل تعيينكنندهاى در ادامه كاميابى يك سازمان به شمار مىرود. از اينرو در مطالعات و پژوهشهاى مربوط به مديريت منابع انسانى ـ بهويژه در عصر كنونى كه تنوع و افزايش سرسامآور اطلاعات و ارتباطات در كنار تغييرات، پيچيدگىها، تضادها و بحرانهاى روزافزون در عرصه مديريت و سازمان، مديران و نظامهاى مديريتى را در جوامع مختلف به چالشى عظيم كشانده است ـ يكى از موضوعاتى كه مورد توجه فزاينده صاحبنظران قرار گرفته و از خطيرترين و مهمترين اقدامات لازم در فراگرد مديريت شمرده شده است، مسأله «انتخاب» يا «گزينش» نيروى انسانى (مديران و كاركنان) براى سازمان است.
از سوى ديگر، مشاهده مىشود در اين حوزه از مباحث مديريت منابع انسانى در دانش بشرى، آنچه بيشتر به آن پرداخته شده است، بحث پيرامون مراحل و رويههاى مختلف كارمنديابى، انتخاب، استخدام، انتصاب، ارتقا و فرايند تحقق آنها است و چنانچه مباحثى درباره «معيارها»ى انتخاب به چشم مىخورد، برمحور مهارتهاى علمى، فنى و توانمنديهاى غير ارزشى متمركز است. از اينرو، اگر بنا باشد از بُعد ارزشى به موضوع نگريسته شود، ملاحظه مىگردد با اينكه اسلام مجموعهاى مدون از امور مربوط به فرايندهاى كارمنديابى، انتخاب و استخدام، شبيه آنچه در مديريت منابع انسانى در كشورهاى پيشرفته جهان وجود دارد، ارائه نكرده است .
ليكن برحسب رسالت اساسى خود، در برخى ابعاد از جمله «معيارها»ى انتخاب و گزينش، بهويژه از بعد ارزشى و كيفى، اطلاعات مهم و قابل توجهى به جامعه بشرى عرضه كرده است كه شالوده اداره امور استخدامى به شمار مىرود يكى از منابعى كه دراين زمينه پيامهاى ارزشمند و فراوانى دارد، كلام و سيره حضرت على(ع) است. ايشان كه زندگى پرافتخارش به عنوان الگوى انسان كامل و اولين امام معصوم، جلوهاى خاص به تاريخ صدر اسلام بخشيده است، پس از آنكه زمام اداره امور جامعه را به دست گرفت، در راستاى پياده كردن احكام الهى و متجلى ساختن ارزشهاى اصيل اسلامى در اركان جامعه، حكومت ايدهآل مكتبى را بر پايههاى «دينمحورى»، «حقمدارى» و «عدالتجويى» بنيان نهاد.
او كه از مقتداى خود، پيامبر گرامى اسلام(ص)، شنيده بود «صلاح و فساد امت در گرو صلاح و فساد علما و مديران آن است»، به خوبى مىدانست كه تحقق عينى اين شاخصها در جامعه، علاوه بر وجود «صلاحيت و شايستگى» لازم در شخص رهبر و پيشواى جامعه، بستگى تمام به وجود زمامداران، كارگزاران و مديران «صالح و شايسته» اى دارد كه زير ساخت تفكر، ايمان و عملكردشان، منطبق با احكام الهى و مبانى و اصول اسلامى باشد. از اينرو، در طول مدت حكومت خويش، ملاك عزل و نصبهايش را شايستهسالارى مبتنى بر تعهد در مقابل خداوند، خود و ديگران قرار داد .
البته از سيره آن حضرت آشكار است پس از آنكه كارگزاران سياسى، نظامى، اقتصادى، قضايى خود را براساس معيارهاى متناسب با آن مقام از ميان نيروهاى صالح و بر اساس اصل «انتخاب اصلح» گزينش مىكرد و به كار مىگماشت، در هدايت و كنترل آنها نيز مىكوشيد و از جمله، پيوسته معيارهاى گزينش زيردستان را به آنان گوشزد مىكرد و از اين طريق، «حفظ» و «تداوم» معيارهايى را كه بر اساس آن نيرو جذب كرده بود، در افراد پيگيرى مىنمود. نمونه مفصل و جامعتر اعمال خط مشى ياد شده در گزينش، هدايت و حفظ و نگهدارى نيروهاى تحت فرمان در اركان مختلف حكومتى در نامه 53 نهجالبلاغه، معروف به عهدنامه مالك اشتر، به تصوير كشيده شده است به منظور تطبيق اين موارد با مباحث جديد مديريت قبل از ورود به مباحث اصلى، به منظور بيان پيشنيازهاى پرداختن به اصل موضوع، در سطور آتى به اجمال موضوع گزينش در ادبيات دانش مديريت را مرور مىكنيم
تعريف مفاهيم
در مرحله برنامهريزى نيروى انسانى، تعداد و نوع نيازهاى پرسنلى براى تحقق اهداف سازمان تعيين مىشود و آنگاه با تجزيه و تحليلى كه از شغل به عمل مىآيد، ويژگيهاى آن و همچنين صفات وخصوصياتى كه متصدى آن شغل بايد دارا باشد تا بتواند به بهترين شكل از عهده كار برآيد، معين مىگردد. سپس با استفاده از اين اطلاعات سعى مىشود گروهى از كسانى كه صلاحيت احراز شغل را دارند شناسايى شوند (فرايند كارمنديابى ) حال در اين مرحله بايد بر اساس ضوابط و معيارهايى كه براى احراز شغل، معين گرديده است، توانايى واقعى اين افراد براى احراز شغل و ورود به سازمان، ارزيابى و تعيين گردد و از ميان آنها كسانى كه بيشترين شايستگى را دارند برگزيده شوند (فرايند انتخاب) تا پس از استخدام، انتصاب و به كارگمارى، نياز سازمان را در جهت تحقق اهداف آن برطرف سازند.
فرايند انتخاب از رويههاى متعددى تشكيل مىشود. در هر مرحله از اين فرايند اطلاعات بيشترى در رابطه با متقاضى شغل در اختيار استخدام كننده قرار مىگيرد تا پس از تطبيق آن با شرايط احراز شغل، امكان پذيرش داوطلب مشخص گردد. در اين مراحل ممكن است از شيوهها، ابزار و وسايلى از قبيل مصاحبه و آزمونهاى گوناگون جهت شناسايى توان داوطلب استفاده شود.
اهميت انتخاب صحيح
انتخاب صحيح كاركنان اهميت زيادى دارد، زيرا انتخاب غلط يا نابجا، يعنى انتخاب كسانى كه توانايى و شايستگى انجام دادن كار را ندارند يا كسانى كه بعد از مدتى سازمان را ترك مىكنند، زيانها و هزينههاى گزافى را به سازمان تحميل مىكند، از جمله منجر به اصل پيتر ـ كه مىگويد: مديران ميل دارند تا در سطح بىكفايتى خود پيشرفت كنند، خواهد شد. اصولاً هدف اصلى از ايجاد رويهها و مراحل مختلف و انجام فعاليتهاى متعدد طى فرايند انتخاب اين است كه اولاً توان غلبه داوطلب بر موانع مختلف و استقامت و صبر او شناخته شود و ثانيا توانايى وى به نحو كاملترى شناسايى گردد تا سرانجام با كاستن از احتمال تصميمگيرى غلط (انتخاب غلط) و افزودن به احتمال تصميمگيرى صحيح (انتخاب صحيح)، مديريت با افرادى مواجه نشود كه فراتر يا فروتر از سطح تعيين شده باشند.
اهميت بحث از معيارهاى انتخاب صحيح
از يك سو، هر مقامى داراى ويژگيها و شرايط خاصى است كه بر پايه هدفهاى سازمان، پيش بينىها، برنامهها و سياستهاى كلى پايهگذارى شده است. از سوى ديگر افراد متقاضى شغل نيز داراى ويژگيهاى فردى مختلفى از نظر هوش، معلومات، مهارتها، نگرشها، اعتقادات و تجربهها هستند. اصولاً براى برآوردن نيازهاى سازمان است كه مديران، اقدام به كارمنديابى، گزينش، استخدام، انتصاب، به كارگمارى و ارتقا مىكنند. در اين راستا، مديريت بايد از همه خواستاران شغل، اطلاعات تشريحى از دانشها(معلومات شغلى)، مهارتها، تواناييها، قابليتها و استعدادها، عاملهاى انگيزشى و عملكرد گذشته آنان در دست داشته باشد. مجموع اين اطلاعات براى گزينش صحيح مديران ضرورى است و از همين روست كه ايجاد پيوند سازگارى بين شرايط لازم براى احراز مقام با ويژگيها، مهارتها و شايستگىهاى گوناگون افراد (تطبيق شرايط شغل با ويژگيهاى شاغل) از عوامل مهم توفيق مديريت در جهت نيل به اهداف سازمان به شمار مىرود. اين موضوع به خوبى جايگاه و اهميت ويژه بحث و بررسى درباره معيارها وشرايط گزينش و انتخاب مديران و كاركنان در مباحث مديريت منابع انسانى را نشان مىدهد.
معيارهاى گزينش
معيارهاى گزينش حداقل از دو جهت قابل بررسى و مطالعه است:
الف) مطابقت كلى ويژگيهاى شغل مورد نظر با ويژگيهاى فرد مورد گزينش
گزينش مدير به گونهاى اثربخش نيازمند آن است كه درك صحيح و روشنى از ماهيت مقامهايى كه بايد تصدى شوند، در دست باشد. نخست بايد تحليلى عينى از شرايط مورد نياز آن مقام انجام گيرد و تا حد امكان شغل سازوار با نيازهاى فردى و سازمانى طرحريزى شود. از ميان عاملهايى كه بايد در نظر گرفته شوند، «مهارتهاى لازمِ» فنى، انسانى، ادراكى و طراحى و نيز «ويژگيهاى شخصى لازم» است كه براى سطوح مختلف سازمانى متفاوت مىباشد. در ذيل، اين مهارتها و ويژگيها توضيح داده مىشود:
مهارتها
1- مهارت فنى عبارت است از دانشها و زبردستى و كاردانى در فعاليتهاى مربوط به روشها، فراگردها و نحوه انجام دادن كار و بهرهگيرى از ابزار و فنون خاص.
2- مهارت انسانى عبارت است از توانايى كاركردن با مردم. اين مهارت، كوشش در همكارى، انجام دادن كار گروهى و مهارت در پديدآوردن محيطى است كه افراد با اطمينان و آزادانه بتوانند عقيده و نظر خود را بيان كنند.
3- مهارت ادراكى عبارت است از توانايى برداشت كلى و شناخت عناصر برجسته و مهم موقعيتها و پيوند ميان آنها.
4 - مهارت طراحى عبارت است از توانايى مهندسى حل مشكلها به شيوهاى كه به سود سازمان يا مؤسسه باشد.
ويژگيهاى شخصى
علاوه بر مهارتهاى مختلفى كه مديرانِ اثربخش بدانها نياز دارند، ويژگيهاى شخصى چندى نيز شايان اهميت است. اين ويژگيها عبارتند از: 1. دلبستگى به مديريت 2. توانايى ارتباط با مردم از راه همدلى با آنان (ابراز دلسوزى و مهربانى) 3. درستى و يكرنگى و 4. تجربه شخصى و عملكرد گذشته وى در سِمَت يك مدير. بنابراين، به طور خلاصه مىتوان گفت اصول و ضوابط گزينش كه در آغاز فراگرد گزينش تعيين مىشود، در برگيرنده ميزان تحصيلات، دانشها، مهارتها و تجربه است.
ب) وجود تناسب بين اهميت مقام و سنگينى مسئوليت نهفته در آن با سختى شرايط احراز.
هميشه معيار گزينش افراد و شرايط و صفات لازم در آنها، بستگى و تناسب نزديكى با ميزان مسئوليتهاى آنان دارد، چرا كه هر نوع مسئوليتى يك نوع شرايط و صفات را ايجاب مىكند. مسلما هر اندازه مسئوليتها سنگينتر و گستردهتر باشد، بايد شرايط احراز آن نيز به همان نسبت سختتر و بيشتر باشد.
معيار كلى (صلاحيت و شايستگى )
از مجموع مطالب گذشته مىتوان نتيجه گرفت كه براى گزينش، يك معيار اساسى و كلى وجود دارد كه از آن با عنوان «شايستگى» يا «صلاحيت» ياد مىشود و همه معيارهاى جزئى از آن منشعب مىگردد. از آنجا كه صلاحيت و شايستگى ابعاد مختلف دارد، معيارهاى منشعب شده از آن نيز قابليت تقسيم به دستههاى متمايز را دارد. در اينجا به يك نوع دستهبندى اشاره مىشود:
1- صلاحيت از نظر ابعاد علمى، فنى و تجربى؛ هر مقام بايد به كسى واگذار گردد كه از دانش، مهارت، تخصص و تجربه بيشتر در آن زمينه بهرهمند باشد و به عبارت ديگر، در ابعاد ياد شده «توانمند» باشد.
2- صلاحيت از نظر ابعاد ارزشى، اعتقادى و اخلاقى؛ برحسب نظام ارزشى حاكم، احراز هر مقام، شرايط اعتقادى، اخلاقى و ارزشى خاصى را براى شاغل آن الزام مىكند.
روشن است كه شرط تحقق صلاحيت به مفهوم جامع و كامل آن، وجود هر دو دسته ابعاد ياد شده مىباشد نه صرفا يك دسته از آنها. علت اساسى سوء استفاده از تعبير «انتخاب اصلح» نيز از يك سو، خلط اين دو دسته معيار و از سوى ديگر، بر هم زدن تعادل در لحاظ كردن هر دو دسته معيار و ناديده گرفتن يكى از آن دو به نفع ديگرى است البته خلط و بر هم زدن تعادل ياد شده نيز به نوبه خود ريشهاى اساسىتر دارد و آن اينكه چون «صلاحيت» و به تبع آن، «انتخاب اصلح» فى نفسه تعبيرى سربسته است و به اين صورت كلى قابل پياده كردن نيست، بلكه به تعداد نگرشها و ديدگاهها و نظامهاى فكرى و ارزشى، مفهومِ متفاوت مىيابد، افراد، احزاب و گروهها و بلكه جوامع مختلف برحسب نوع نگرش و ديدگاه ارزشى، اغراض و اهداف مكتبى، سياسى و اجتماعى خود، مفهوم «صلاحيت و شايستگى» و در نتيجه «اصلحيت» را در راستاى تأمين آن اهداف، به گونهاى خاص تفسير مىكنند. اسلام نيز در اين زمينه ديدگاهى روشن دارد كه به آن اشاره خواهد شد
اصل تخصص و اصل تعهد
در نگاه تحليلى مىتوان گفت: دسته نخست معيارهاى ياد شده به موضوع «تخصص» و دسته دوم آنها به موضوع «تعهد، مسؤوليت و تكليف» مربوط مىشود. گرچه در مكاتب مادى و نظامهاى الحادى بيشتر بر تخصص تاكيد مىشود و از موضوع تعهد، بهويژه در مقابل خداوند، سخنى به ميان نمىآيد، ولى براساس ديدگاه توحيدى در مديريت و رهبرى و اصول و فروع آن، از جمله مسأله «گزينش»، تعهد و تخصص در كنار هم و همراه هم در چارچوب نظام ارزشى خاص ملاحظه مىشود و شرط موفقيت وسعادت، توجه و عمل به هر دو معيار شمرده مىشود
قرآن و معيار شايستگى
در قرآن كريم، جدا از معيارهاى متعددى كه به تناسب در قصص قرآنى از جمله داستان طالوت، يوسف، موسى و هارون(ع) براى گزينش آمده است، به معيار اساسى گزينش يعنى «صلاحيت و شايستگى» با عنوان «اهليت» تصريح شده است. آيه هشتاد و چهارم سوره نساء ـ بهويژه بنابر ديدگاهى كه امكانات و اختيارات و منصب مديريت را نوعى «امانت» مىداند ـ در اين زمينه پيام بلكه دستور صريح دارد. خداوند متعال در اين آيه مىفرمايد:
اِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ اَنْ تُؤدُّوا الاَمَانَاتِ اِلَى اَهْلِهَا؛
به تحقيق خداوند شما را امر مىكند كه امانتها را به اهلش بسپاريد
بنابراين از ديدگاه قرآن، رعايت اصل «احراز شرايط و شايستگى» افراد براى واگذارى امور خاص به آنان لازم و واجب است. علاوه بر اين، با توجه به مفهوم واژه امانت، از اين آيه استفاده مىشود كه يك معيار اساسى در گزينش، «مورد اعتماد بودن» فرد گزينش شده براى كار مورد نظر است و اين امر نيز به نوبه خود لزوم در نظر گرفتن معيار «تعهد» و تا حدودى «تخصص» را در گزينش مىرساند، زيرا شرط مورد اعتماد قرار گرفتن داشتن تعهد و تخصص لازم است.
اصل انتخاب اصلح
در حقيقت، اگر بنا باشد معيار «صلاحيت و شايستگى» در كاملترين شكل خود در گزينش مورد عمل قرار گيرد، بايد به صورت رعايت اصلِ «انتخاب اصلح» پيگيرى شود، زيرا عقل و عقلا بر اين امر متفقند كه در شرايط مساوى با وجود فرد «شايستهتر» براى احراز يك مقام، نوبت به فرد «شايسته» نمىرسد. بنابراين، اصل «انتخاب اصلح» يكى از اصولىترين شرايط براى انتخاب و گزينش است قرآن كريم نيز در آيه ياد شده (نساء / 58) با لطافتى خاص اين اصل را مطرح كرده است، زيرا تعبير «اهليت» نه تنها ويژگى «صلاحيت و شايستگى» در همه ابعاد آن از جمله تعهد و تخصص را شامل مىشود، بلكه ويژگى «اصلحيت» نيز در آن اشراب گرديده است. علاوه بر اين، آيه شريفه از بعد ارزشى به اين اصل نگريسته و روى هم رفته رعايت آن را در قالب يك فرمان الهى واجب شمرده است در سخنان و سيره پيامبر گرامى اسلام(ص) نيز نسبت به اصل «انتخاب اصلح» تاكيد شده است. ايشان به صورت يك دستور كلى مىفرمايند:
مَنْ وَلَّى مِنْ اَمْرِ المُسْلِمِينَ شَيْئا، فَوَلَّى رَجُلاً وَ هُوَ يَجِدُ مَنْ هُوَ اَصْلَحُ لِلْمُسْلِمِينَ بِهِ فَقَدْ خَانَ اللّه وَ رَسُولَهُ.
كسى كه چيزى از امور مسلمين را بر عهده گيرد، سپس فردى را عهدهدار كارى كند در حالى كه فرد اصلح از او را مىيابد، به خدا و رسول او خيانت كرده است.
معيارهاى گزينش در نامه 53 نهج البلاغه
بر اساس آنچه ذكر شد، بررسى ابعاد مختلف و مؤلفههاى تشكيل دهنده «صلاحيت و شايستگى» به عنوان معيار اصلى و محورى گزينش نيروى انسانى براى مقامهاى مختلف اجتماعى را، با تكيه بر نگرش و ديدگاه توحيدى يكى از الگوهاى خطاناپذير رهبرى و مديريت الهى؛ يعنى حضرت اميرالمؤمنين على(ع)، در محدوده نامه 53 نهجالبلاغه پيگيرى مىكنيم نامه 53 نهجالبلاغه كه يك فرمان حكومتى از جانب حضرت على(ع) به مالك اشتر، زمامدار مصر است به گونه مستقيم به معيارهاى گزينش بسيارى از مقامهاى مديريتى جامعه و نيز مقامهاى عادى پرداخته است كه عبارتند از: قائم مقام، معاونان، وزيران، نمايندگان و مشاوران رئيس دولت، فرماندهان نظامى، قضات و مديران سطوح پايين و كارمندان از آنجا كه اين نامه از سوى امام(ع) خطاب به يك زمامدار نوشته شده و شامل فرمانها و توصيههايى به مالك اشتر است، مستقيما به معيارهاى گزينش حاكم (رهبر و پيشواى امت) و نيز زمامدار (رئيس دولت) اشاره نكرده است، گرچه حضرت با بيان ويژگيها و وظايف مالك به عنوان يك زمامدار، به طور غير مستقيم به معيارهايى كه مىتواند در گزينش و انتخاب زمامدار نقش داشته باشد، نيز اشاره كرده است. اين موارد بيش از صدوده ويژگىو وظيفه مىباشد كه بررسى و استخراج معيار از آنها بحثى مستقل مىطلبد. البتهاينتعداد وظيفهغير از مجموعهوظايف زمامدار در بُعدگزينش زيردستانش است كه امام(ع) به عنوان معيارهاى گزينش آنان، مشروحا به مالك توصيه و تاكيد فرمودهاست و بالغبر شصتمورد مىباشد.
مقامهاى كليدى 1 : قائم مقام، معاون، رئيس دفتر، وزير، نماينده، و مشاور رئيس دولت
الف) معيارهاى مثبت
1- قدرت تفكر و نفوذ اجتماعى؛
وَ أَنتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الخَلَفِ مِمَّن لَه مِثلُ آرائِهِم وَ نَفَاذِهمْ، وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مَثَلُ آصَارِهِم وَ أَوزارِهِمْ» «در حاليكه تو بهترين جانشين را از ميان مردم به جاى آنها (طاغوتيان) خواهى يافت؛ از كسانى كه از نظر فكر و نفوذ اجتماعى كمتر از آنها نيستند و بار گناهان آنها را بر دوش ندارند.
سپس امام(ع) ويژگيهاى اين افراد را بيان مىكند:
الف) كم هزينهترند: «اُولئكَ أَخفُّ عَلَيكَ مَؤُونةً»
ب) بهتر همكارى مىكنند: «و أَحسَنُ لكَ مَعُونةً»
ج) محبت بيشتر دارند: «و أَحْنى عَلَيْكَ عَطْفا»
د) انس و الفتشان با بيگانگان كمتر است: «وَ أقلُّ لغَيرِكَ إلْفا»
آنگاه حضرت چنين توصيه مىفرمايد:
فَاتَّخِذْ اُولئِكَ خاصّةً لِخَلَوَاتِكَ و حَفَلاتِكَ.
بنابراين آنان را از خواص و دوستان خود و رازداران خويش قرار ده.
2 - صراحت بيشتر در اظهار حق؛
ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِندَكَ أَقْوَلَهُم بِمُرِّ الحقِّ لَكَ.سپس (از ميان آنان) افرادى را كه در گفتن حق از همه صريحترند مقدم دار.
3- كمتر كمك كردن به زمامدار در آنچه خدا دوست ندارد؛
و أَقَلَّهُمْ مُساعَدَةً فِيمَا يَكوُنُ مِنكَ مِمّا كَرِهَ اللّهُ لاَوْلِيَائِهِ.
و افرادى كه در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اوليايش دوست نمىدارد، به تو كمتر كمك مىكنند.
4ـ ورع و صدق و راستى؛ وَ الْصَق بِأَهلِ الْوَرَع وَ الصِّدقِ.به اهل ورع و صدق و راستى بپيوند. (فراز 19)
5 - نيكوكارى؛
فَوَلِّ عَلَى أُمورِكَ خَيْرَهم. پس كارهايت را به نيكوكارترين آنها بسپار. (فراز 52 )
6 - جامعيت در صفات پسنديده اخلاقى؛
وَاخْصُصْ رَسائِلَكَ الَّتى تُدْخِلُ فيها مَكائِدَكَ وَ أسرارَكَ بأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صالِحِ الأَخلاقِ.
و نامههاى سرى و نقشهها و طرحهاى مخفى خود را در اختيار كسى بگذار كه در همه خوهاى پسنديده از ديگران جامعتر باشد. (فراز 52)
7- خوش سابقهتر بودن نزد مردم؛
فَاعْمِدْ لأَحْسَنِهِم كانَ فى العامَّةِ أَثَرا. پس بر كسانى اعتماد كن كه در ميان مردم خوش سابقهترند. (فراز53 )
8- شهرت به امانتدارى؛
وَ أَعْرَفِهِم بِالأمانَةِ وجْها. و به امانتدارى در ميان مردم معروفترند. (فراز 53)
ب) معيارهاى منفى
1- سابقه مسئوليت در دستگاه طاغوت (يارى گناهكاران و دوستى با ستمگران)؛
إنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَن كانَ لِلْأَشرار قَبْلَكَ وزيرا... فَإنَّهُمْ أَعْوانُ الأَثَمةِ وَ إخوانُ الظَّلمةِ». «بدترين وزير و معاون براى تو كسى است كه وزير و معاون زمامدارانِ بد و اشرار پيش از تو بودهاند... آنان همكار گناهكاران و برادر ستمكارانند». (فراز 17)
2-گناه و معصيت؛
وَ مَنْ شَرِكَهُم فِى الآثامِ فلا يَكوُنَنَّ لَكَ بِطانَةً». «كسانى كه در انجام كارهاى حرام با گناهكاران و اشرار شريك و يار بودهاند نبايد محرم اسرار تو باشند». (فراز 17)
3- سركشى و عدم ظرفيت روحى؛
مِمَّنْ لَاتُبْطِرُهُ الكَراَمَةُ فَيَجْتَرِئَ بِهَا عَلَيْكَ فى خِلاَفٍ لَكَ بِحَضْرَةِ مَلَإٍ». «(برگزين) از ميان كسانى كه موقعيت و مقام، آنان را مست و مغرور نسازد تا در حضور بزرگان و سران، نسبت به تو مخالفت و گستاخى كنند». (فراز 52)
4- كوتاهى در امور ذيل به سبب غفلت و فراموشى؛
و لاتَقْصُرُ بِهِ الغَفْلَةُ. و در اثر غفلت، كوتاهى ننمايد در:
الف) رساندن نامههاى كارگزاران زمامدار به او «عَنْ ايرادِ مُكاتباتِ عُمَّالِكَ عَلَيْكَ (فراز 52)
ب) دادن پاسخ شايسته از طرف زمامدار به نامههاى كارگزاران وى «وَ إصْدارِ جَوابَاتِها عَلَى الصَّوابِ عَنْكَ». (فراز 52)
5- سست بستن قراردادها؛
وَلَايُضعِفُ عقدا اعْتَقَدَهُ لكَ. بايد قراردادهايى كه براى تو تنظيم مىكند سست و آسيبپذير نباشد)فراز 52 )
6 - ناتوانى در حل و فصل قراردادهاى مسألهدار؛
وَلَايَعْجِزُ عن إِطْلَاقِ مَا عُقِدَ عَلَيْك.واز يافتن راه حل براى قراردادى كه به زيان تواست، عاجز نباشد. (فراز52)
7- جهل نسبت به جايگاه و مرتبه خويش و ديگران؛
وَ لايَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فى الأُمُور و نسبت به ارزش و منزلت خويش در كارها ناآگاه و بىاطلاع نباشد.
فَإنّ الجاهِلَ بِقَدْرِ نفسهِ يكون بقدرِ غَيْرِهِ أَجْهَلَ.
كه شخص ناآگاه از منزلت خويش، از ارزش و جايگاه ديگران ناآگاهتر خواهد بود. (فراز 52)
8- ظاهرسازى و تظاهر به خوش خدمتى؛
ثُمَّ لايَكُنِ اخْتِيَارُكَ إيَّاهُمْ عَلى فِرَاستِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ و حُسْنِ الظَّنِ مِنْكَ، فَإنَّ الرِّجالَ يَتَعَرَّضونَ لِفِرَاَسَاتِ الوُلاةِ بتصَنُّعِهِم و حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَيْسَ وَراءَ ذلِكَ مِنَ النَّصيحةِ وَ الأَمانَةِ شَئٌ.
سپس در انتخاب آنان هرگز به فراست و خوشبينى و خوش گمانى خود تكيه مكن، چرا كه مردان زرنگ طريقه جلبنظر و خوشبينى زمامداران را با ظاهرسازى و تظاهر به خوش خدمتى خوب مىدانند، در حالى كه در پشت اين ظاهر جالب هيچگونه امانتدارى و خيرخواهى وجود ندارد. (فراز 53)
9- مغلوب بزرگى كارها شدن؛
وَاجْعَل لِرَأسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُوركَ رأساً منهم لَايَقْهرُهُ كبيرُهَا.
بايد براى هر بخشى از كارهايت رئيسى انتخاب كنى كه كارهاى مهم وى را مغلوب و درمانده نسازد. (فر 54)
10- پريشان شدن از فراوانى كار؛
وَلايَتَشَئتُ عَلَيْهِ كَثيرُها. و كثرت كارها او را پريشان و خسته نكند. (فراز 54)
11- بخل؛
وَ لَاتُدْخِلَنَّ فى مَشْوِرَتِكَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِكَ عَن الفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ.
بخيل را در مشورت خود دخالت مده! زيرا تو را از احسان منصرف و از تهيدستى و فقر مىترساند. (فراز 16)
12- ترس؛
وَ لاَجَبَاناً يُضْعِفُكَ عن الامور.
و نيز با فرد ترسو مشورت مكن! زيرا در كارها روحيهات را تضعيف مىنمايد. (فراز 16)
13- حرص؛
وَ لاَحَريصا يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ.
همچنين حريص را به مشاورت مگير! كه ستمگرى را در نظرت زينت مىدهد. (فراز 16)
14- سوءظن به خدا؛
فَانَّ الْبُخْلَ وَ اَلْجُبْنَ وَ اَلْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الْظَّنَّ بِاللّهِ.
بخل و ترس و حرص، غرائز و تمايلات متعددى هستند كه جامع آنها سوء ظن به خداى بزرگ است. ( 16)
مقامهاى كليدى 2 :
فرماندهان :
معيارهاى مثبت
1 - خيرخواهى بيشتر نسبت به خدا و پيامبر و امام (تقوا، انقياد و اطاعت)؛
فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنصَحَهُمْ فِى نَفْسِكَ للّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لإِمامِكَ.
به فرماندهى سپاهت كسى را بگمار كه نسبت به خدا و پيامبر و امام تو خيرخواهتر از همه باشد.
و روح تقوا، انقياد واطاعت بى چون و چرا از اوامر الهى و دستورات پيامبر گرامى اسلام(ص) و امام (پيشوا و رهبر) بر او حاكم باشد. (فراز 32)
2- پاكدلتر بودن؛
وَ أنْقَاهُم جَيْبا. و از همه پاكدلتر باشد. (فراز 32)
3- عاقلتر بودن؛
وَ أَفْضَلَهُم حِلْما. و از همه عاقلتر باشد. (فراز 32)
4- دير خشم بودن؛
مِمَّن يُبْطِىءُ عَنِ الْغَضَبِ. از كسانى كه دير خشم مىگيرند (فراز 32)
5 - عذرپذيرتر بودن؛
و يَسْتَريحُ اِلَى الْعُذْرِ. و عذرپذيرترند. (فراز 32)
6- مهربانى و رأفت نسبت به ضعفا؛
وَ يرْأَفُ الضُّعَفَاءِ. و نسبت به ضعفا رئوف و مهربانند. (فراز 32)
7- صلابت در مقابل قدرتمندان؛
وَ يَنْبُو عَلَى الأَقْوِياء. و در مقابل زورمندان، قوى و پرقدرتند. (فراز 32)
8- استقامت و قوت در كارها؛
مَمَّن لايُثيرُهُ الْعُنْفُ وَ لاَيَقْعُدُ بِه الضَعْفُ.از كسانى باشد كه در برابر دشواريها و پيش آمدهاى سخت و تلخ، استوار باشد و مصيبتها او را از پا درنياورد. (فراز 32)
9- جوانمردى و شخصيت؛
ثُمَّ الْصَقْ بِذَوى الْمُرُوءاتَ والأَحساب. سپس افراد با شخصيت و اصيل و شريف را جهت انتصاب درياب. (33)
10- دودمان صالح؛
وَ أَهلِ الْبُيُوتاتِ الصّالِحَة. و نيز افراد داراى دودمان صالح. (فراز 33)
11- سابقه درخشان؛
وَ السَّوابِقِ الحَسَنَةِ. و افراد داراى سوابق درخشان. (فراز 33)
12- بلندى همت؛
ثُم أَهْلِ النَّجْدَةِ. و افراد بلند همت. (فراز 33)
13 - شجاعت؛
و الشجاعة.و داراى شجاعت. (فراز 33)
14- بخشندگى؛
و السَّخَاءِ. و دست و دل باز و سخاوتمند. (فراز 33)
15 - بزرگوارى و آسانگيرى؛
و السَّمَاحَةِ. و از افراد بزرگوار و اهل مدارا. (فراز 33)
16- مساعدت و كمك بيشتر به سپاهيان؛
وَلْيَكُنْ آثَرُ رؤُوسِ جُنْدِكَ عِنْدَكَ مَنْ وَاسَاهُم فى مَعُونَتِهِ وَ أفضَلَ عَلَيْهم من جِدَتِهِ.
برگزيدهترين فرماندهان لشكر تو بايد كسانى باشند كه در كمك به سپاهيان بيش از همه مساعدت كنند و از امكانات خود بيشتر به آنان كمك نمايند). (فراز 35)
مقامهاى كليدى (3)
قضات و داوران :
امام(ع) خطاب به مالك مىفرمايد: ثُمَّ اَخْتَرْ لِلْحُكم بَيْنَ الناسِ أفْضَلَ رعِيَّتِكَ.
سپس از ميان مردم، برترين فرد در نزد خود را براى قضاوت برگزين. (فراز 40 )
ايشان سپس ويژگيهاى برترين افراد را اينچنين بيان مىكند:
الف) معيارهاى مثبت
1 - بيشترين تأمل و درنگ به هنگام مواجهه با شبهات؛
أَوْقَفَهُمْ فِى الشُّبَهاتِ. از كسانى باشد كه در شبهات از همه محتاطترند. (فراز 40)
2- بيشترين اصرار در تمسك به دليل؛
وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَج. و در تمسك به حجت و دليل از همه مصرتر باشد. (فراز40 )
3- كمتر خسته شدن از مراجعه مكرر شكايت كنندگان؛
و اقلَّهُم تَبَرُّما بِمُراجِعةِ الْخَصمِ. و با مراجعه مكرر شكايت كنندگان كمتر خسته شود. (فراز40)
4 - بيشترين شكيبايى در كشف امور؛
وَ أَصْبِرَهُم عَلى تَكَشُّفِ الأُمُور. و در كشف امور از همه شكيباتر باشد. (فراز 40)
5- بيشترين قاطعيت در فصل خصومت؛
وَ أَصْرَ مَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكمِ. به هنگام آشكار شدن حق در فصل خصومت از همه قاطعتر باشد. (فراز 40)
ب) معيارهاى منفى
1- احساس تنگنايى و سختى در امور؛
مِمَّن لاَتَضِيقُ بِهِ الأُموُر. از كسانى باشد كه مراجعه فراوان وى را در تنگنا قرار ندهد و از پاى در نياورد. (فراز 40 )
2 - خشم و كجخلقى؛
وَلاِ تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ. برخورد مخالفان او را به خشم و كج خلقى واندارد. (فراز 40 )
3- پافشارى در اشتباهات؛
وِ لايَتَمادَى فِى الزِّلَّةِ. در اشتباهاتش پافشارى نكند. (فراز 40 )
4- احساس سختى هنگام شناخت حق؛
وَلاَ يَحْصَرُ مِنَ الْفَىءِ اِلَى الْحَقِّ إِذا عَرَفَهُ.بازگشت به حق، هنگامى كه برايش روشن شد، بروى سخت نباشد. (فراز40 )
5- ميل درونى به طمع؛
وَ لاَتُشْرِفُ نَفْسُهُ على طَمَعٍ. طمع را از دل بيرون كند. (فراز 40 )
6 - اكتفا به فهم اندك بدون بهكار بردن انديشه كافى؛
وَ لاَيَكْتَفِى بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ. و در فهم مطالب به اندك تحقيق بدون بررسى لازم اكتفا نكند. (فراز 40 )
7- فريب نخوردن در اثر ستايش ديگران؛
مِمَّن لاَيَزْدَهيهِ إطْراءٌ. از كسانى باشد كه ستايش فراوان او را فريب ندهد. (فراز 40 )
8 - تحت تأثير تمجيد ديگران قرار گرفتن؛
وَ لاَيسْتَمِيلُهُ إغْرَاءٌ. از كسانى باشد كه تمجيدهاى بسيار وى را به جانب مدح كننده متمايل نسازد. (فراز 40
معيارهاى انتخاب كاركنان و مديران سطوح پايين :
امام على(ع) خطاب مالك درباره كارمندان دولت و مديران سطوح پايين مىفرمايد:
ثم انظر فى امور عمالك فَاستعملْهُم اختبارا و لاتولّهم محاباةً و أَثَرَة.
سپس در كارهاى كارمندانت بنگر وآنها را با آزمايش و امتحان به كار بگمار و از روى ميل و استبداد به رأى آنها را به كارى واندار.
آنگاه حضرت معيارهاى گزينش كارمندان را چنين بيان مىفرمايد:
1- تجربه و مهارت؛
وَ تَوخَّ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرُبَةِ. و از ميان كارمندانت افرادى كه با تجربهترند برگزين. (فراز 43 )
2- حياء و شرم؛
وَ الْحَيَا. و افرادى كه اهل حياء و شرمند. (فراز 43 )
3 - اصالت خانوادگى؛
مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ. افرادى كه داراى پاكى و صلاحيت خانوادگى هستند. (فراز 43 )
4- پيشقدم بودن در اسلام و ايمان؛
وَ الْقَدَمُ فِى الاِسْلامِ المُتَقَدِّمَةُ. افرادى كه در اسلام پيشگامترند. (فراز 43 )
5 - خلق و خوى پسنديدهتر؛
فَإِنَّهُمْ اَكْرَمُ اَخْلاَقاً. اينان داراى اخلاق بهترند. (فراز 43 )
6- ناموس درستتر؛
و أَصَحُّ أَعْراضا. و نيز آبرودارترند. (فراز 43 )
7- طمع كمتر؛
و أَقلُّ فى الْمَطامِعِ إِشَراقا. و كم طمعترند. (فراز 43 )
8- آيندهنگرى بيشتر
وأبلَغُ فِى عَوَاقِبِ الاُمُورِ نَظَرا. و درسنجش عواقب امور بيناترند. (فراز 43 )
نتيجهگيرى :
گرچه بهدست آوردن تمامى معيارهاى گزينش نياز به بحث و تحقيق بيشترى دارد، اما در اين نوشتار به گوشهاى از معيارها اشاره شد و ويژگيهاى شاغلان و متصديان مقامهاى گوناگون مديريتى بررسى شد و فضاى مناسبى براى پژوهشگران عزيز جهت ادامه كار بازگرديد. اميد است با تتبع و جستجوى بيشتر بتوانيم از درياى معارف امام على(ع( انگشتى تر كنيم و كام تشنه جويندگان معرفت را سيراب گردانيم.
مالك اشتر شيعه حقيقي علي عليه السلام :
در اين بخش از بررسي سيماي شيعه علي (ع) به بيان برخي ويژگيهاي روحي و رفتاري مالك اشتر اين برجسته ترين يار و ياور علي (ع) مي پردازيم هم او كه علي (ع) در بياني كوتاه پرده از شخصيت والا و با عظمت او برداشت و همه توانمنديها و كمالات بي نهايت او را در يك جمله چنين بيان فرمود :
« كان الاشتر لي كما كنت لرسولِ الله»
«مالك اشتر براي من همانگونه بود كه من براي رسول خدا بودم»
اما خصلتها و ويژگيهاي مالك :
1- ولايت پذيري و علي مداري مالك اشتر
كليد شخصيت مالك، علي مداري اوست. آنچنانكه در كوچكترين و بزرگترين تحولات،مالك را در كنار علي (ع) مي يابيم، هماهنگي و همكاري و ارتباط و فرمانبرداري او را در جنگ و صلح، هجرت و جهاد، سياست و قضاوت، عبادت و بلاغت و در مردم دوستي و خداپرستي همانگونه مي بينيم كه علي (ع) براي رسول خدا بود.
2- سياستمدار و كاردان در امور مديريت سياسي
توان سياسي و كاري مالك در مديريتهاي كلان اجتماعي به اندازه اي است كه او را حلال مشكلات حكومتي امير قرار مي هد و بسياري از فتنه هاي سياسي با هوشمندي و تدبير او حل مي گردد. منشور حكومتي علي (ع) خطاب به او است كه در نوع خود بي نظير است.
3-فصاحت و بلاغت
بخشي از شخصيت مالك مرهون نفوذ كلام و توان بالاي او در ايراد خطبه هاي حماسي و حركت آفرين است كه امتيازي براي اغلب انسانهاي كامل و پيشواست تا بتوانند در زمان لازم روشنگر حقايق و ارزشها باشند و توده مردم را به حركت واداشته،بسيج و هدايت نمايند.
4-اهل جهاد و هجرت
جهاد و هجرت در راه خدا، از ملاكهاي ارزشيابي شخصيتها در قرآن است. اگر بگوييم همه زندگي مالك، جهاد و هجرت در راه خدا بر اساس نياز و ضرورت جامعه اسلامي است سخني گزاف نگفته ايم. او عقابي سبكبال براي هجرت و تيزچنگ براي جهاد تحت فرمان علي (ع) بود.
5-دشمن شناس، شجاع و با بصيرت
و در دشمن شناسي او همين بس كه علي (ع) پس از شهاددت او فرمود :
« اي كاش در بين شما دو نفر مانند او بودند بلكه اي كاش تنها يك نفر مثل او بود و فكر و رأيش در مورد دشمنانم همچون نظر او بود.»
درميان ياران علي (ع)، مالك از معدود افرادي بود كه دشمنان و توطئه هاي آنان را به خوبي مي شناخت و تحت هيچ شرايطي حاضر به عقب نشيني نبود و با تيزبيني، درايت و شجاعتي كه داشت دشمن را به زانو در مي آورد.
6-انقلابي، قاطع، سازش ناپذير در دفاع از ارزشهاي اسلامي
حكومت اميرالمؤمنين (ع) يك حكومت انقلابي سازش ناپذير است كه مي آيد تا خط بطلاني بر «مصلحت انديشي» و «اجتهاد به رأي» هاي خلافتهاي گذشته بكشد. حكومتي است كه پاي احكام اسلامي و بيت المال مسلمين كه به ميان مي آيد قاطع و سازش ناپذير، «كتاب الله وسنه نبيه» را حجت مي داند.
چنين حكومتي نياز به فرماندهي اينچنين دارد. مالك مردي است سرشناس و با نفوذ در مردم، كه بسياري از حركتهاي سياسي عليه خليفه سوم و فرماندارانش را او طراحي نمود. تا آنجا كه افشاگريهاي او در اعتراض به پايمال نمودن احكام اسلامي در كوفه به درگيري با حاكم كوفه و در شام به كتك زدن معاويه مي انجامد و موجب تبعيدهاي مكرر وي مي گردد.
7-بردبار، خويشتن دار، خيرخواه مردم
مالك اشتر قهرمان است اما متواضع ، پهلوان است اما مردمي، رادمرد است اما بردبار و صبور، قاطع و استوار است اما در پاسداري از احكام دين. آري! اين صفت علي و ياران راستين علي بوده و هست كه دوحالت متضاد قهر و حلم، قاطعيت و رافت، را در نهايت كمال آن منصفند. مالك نيز همچون مولا و مقتدايش علي (ع) در برخورد با مردم و محرومين، قلبي رئوف و مهربان و دستي نوازشگر دارد وهمه تلاش او جهت سعادت و هدايت مردم به سوي نيكيها است و در اين راه هيچگونه چشمداشتي ندارد.
داستان اهانت آن بازاري به مالك كه مقداري ته مانده سبزي به او پرتاب مي كند و به او مي خندد ولي او بي آنكه سخني بگويد به مسجد رفته براي آن مرد طلب آمرزش نموده و از خداوند اصلاح او را طلب مي نمايد. نمونه اي از حلم و بردباري شيعيان راستين علي (ع) است.
علي (ع) و شهادت مالك : علي (ع) در شهادت مالك مي گريست و مي فرمود :
آيا شخص ديگري همچون مالك بوجود خوهد آمد؟
خداي مالك را رحمت كند او بر عهدش وفا كرده براهي كه بايست رفت و پروردگارش را ملاقات نمود. ما با اينكه خود را آماده ساخته بوديم كه پس از مصيبت رسولخدا (ص) صبر پيشه كنيم با اين حال مرگ مالك از بزرگترين مصيبتهاست.
ختم اين مختصر از زندگاني مالك با اين جمله جالب به نظر مي رسد كه بر اساس آنچه از بزرگان مذهب رسيده است :
اشتر كسي است كه به هنگام ظهور حضرت ولي عصر (عج) زنده مي شود و در ركاب حضرتش جنگ خواهد كرد.
آیا شود که پندهایش آویزه گوش سازیم؟
فرمان مولای متقیان به مالک اشتر نخعی
به نام خداوند بخشاینده مهربان
این فرمانى است از بنده خدا، على امیر المؤمنین، به مالک بن الحارث الاشتر. درپیمانى که با او مىنهد،هنگامى که او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروى از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایى که کسی به سعادت نرسد مگر به پیروى از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید کهخداى سبحان را یارى نماید به دل و دست و زبان خود، که خداى جل اسمه، یارىکردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفتهاست. و او را فرمان مىدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدى فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.
اى مالک، بدان که تو را به بلادى فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده، برخىدادگر و برخى ستمگر. و مردم در کارهاى تو به همان چشم مىنگرند که تو درکارهاى والیان پیش از خود مىنگرى و درباره تو همان گویند که تو دربارهآنها مىگویى و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته،توان شناخت.
باید بهترین اندوختهها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه براى او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش مىشمارد. مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمتشمارى، زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش. از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایى عارضشان خواهد شد، بعمد یا خطا، لغزشهایى کنند، پس از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست دارى که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستى و آنکسی که تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسى استکه تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزمودهاست.
اى مالک، خود را براى جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانى نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بىنیاز نخواهى بود. هرگاه کسى را بخشودى، از کرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسى را عقوبت نمودى، از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمى، که از آنت امکان رهایى هست، مشتاب و مگوى که مرا بر شما امیر ساختهاند و باید فرمان من اطاعت شود. زیرا چنین پندارى سبب فساد دل و سستىدین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتى که در آنهستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایى تواناست که تو را بر آنها توانایى نیست. این نگریستن سرکشى تو را تسکین مىدهد و تندى و سرافرازى را فرو مىکاهد و خردى را که از تو گریختهاست به تو باز مىگرداند.
بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر دارى یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازى که خدا هر جبارى را خوار کند و هر خودکامهاى را پست و بی مقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هرکس را که دوستش مىدارى، انصاف را رعایتنماى. که اگر نه چنین کنى، ستم کردهاى و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بربندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چونستمکارى، نعمتخدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعاىستمدیدگان را مىشنود و در کمین ستمکاران است.
باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایى باشد که با میانهروى سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم تودههاى مردم، خشنودى نزدیکان را زیر پاى بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر تودههاى مردم ازتو خشنود باشند، ناچیز گردد. خواص و نزدیکان کسانى هستند که به هنگام فراخى و آسایش بر دوش والى بارى گراناند و چون حادثهاى پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والى مىطلبند و اگر عطایى یابند، کمتر از همه سپاس مىگویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش مىپذیرند. در برابر سختیهاى روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمن ترین آنان در نزد تو، کسى باشد کهبیش از دیگران عیبجوى مردم است. زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است.از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه بر عهده توست،پاکیزه ساختن چیزهایى است که برتو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داورى کند. تا توانىعیبهاى دیگران را بپوشان، تا خداوند عیبهاى تو را که خواهى از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینهاى را بگشاى و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند، به تغافل زن و گفته سخنچین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید.
با بخیلان راى مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیرا حرص و طمع را در چشم تو مىآرایند که بخل و ترس و آزمندى، خصلتهایىگوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد. بدترین وزیران تو، وزیرى استکه وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان. مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند،زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بودهاند. در حالى که، تومىتوانى بهترین جانشین را برایشان بیابى از کسانى که در راى و اندیشه و کاردانى همانند ایشان باشند ولى بار گناهى چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانى که ستمگرى را در ستمش و بزهکارى را در بزهش یارى نکرده باشند. رنج اینان بر تو کمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.
اینان را در خلوت و جلوت به دوستى برگزین. و باید که برگزیدهترین وزیران تو کسانى باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند حق تلخ باشد و در کارهایىکه خداوند بر دوستانش نمىپسندد کمتر تو را یارى کنند، هر چند، که این سخنان و کارها تو را ناخوش آید. به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنانبخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلى که مرتکب آن نشدهاى، شادمانتندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندى شود و آدمى را به سرکشى وادارد.
و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند،زیرا این کار سبب شود کهنیکوکاران را به نیکوکارى رغبتى نماند، ولى بدکاران را به بدکارى رغبت بیفزاید. باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است. و بدان، بهترین چیزى کهحسن ظن والى را نسبت به رعیتش سبب مىشود، نیکى کردن والى است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایىکه بدان ملزم نیستند. و تو باید در این باره چنان باشى که حسن ظن رعیت براى تو فراهم آید. زیرا حسن ظن آنان، رنجبسیارى را از تو دور مىسازد. به حسن ظن تو، کسى سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشى و به بدگمانى، آن سزاوارتر که در حق او بدى کرده باشى.
سنت نیکویى را که بزرگان این امت به آن عمل کردهاند و رعیت بر آن سنت به نظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتى میاور که به سنتهاى نیکوى گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانى شود که آن سنتهاى نیکو نهادهاند و گناه بر تو ماند که آنها را شکستهاى. تا کار کشورت به سامان آید و نظامهاى نیکویى که پیش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مىآورد و آن نظم و آیین که مردمپیش از تو بر پاى داشتهاند.
بدان، که رعیت را صنفهایى است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بىنیاز نباشند. صنفى از ایشان لشکرهاى خداىاند و صنفى، دبیران خاص یا عام و صنفى قاضیان عدالت گسترند و صنفى کارگزاراناند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفى جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگاناناند و صنعتگران و صنفى فرودین که حاجتمندان و مستمندان باشند. هر یک را خداوند سهمى معین کرده و میزان آن را در کتاب خود و سنت پیامبرش(صلى الله علیه و آله)بیان فرموده و دستورى داده که در نزد مانگهدارى مىشود.
اما لشکرها، به فرمان خدا دژهاى استوار رعیتاند و زینت والیان. دین به آنها عزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد. و کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجى که خداوند براى ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهاى خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد. این دو صنف، برپاى نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان و کارگزاران و دبیراناند، اینان عقدها و معاهدهها را مىبندند و منافع حکومت را گردمىآورند و در هر کار، چه خصوصى و چه عمومى، به آنها متکى توان بود. و اینها کهبرشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم مىآیند و تا سودىحاصل کنند، بازارها را برپاى مىدارند و به کارهایى که دیگران در انجام دادن آنها ناتواناند امور رعیت را سامان مىدهند. آنگاه صنف فرودین، یعنى نیازمندان و مسکیناناند و سزاوار است که والى آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند. درنزد خداوند، براى هر یک از این اصناف، گشایشى است. و هر یک را بر والى حقىاست، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد. و والى از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یارى خواستن از خداى و ملزمساختن خویش به اجراى حق و شکیبایى ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید.
آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست،به کار برگمار. اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند. به ناتوانان، مهربانو بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجاىننشاند. آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهاى صالح کهسابقهاى نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندانو جوانمردان استوار نماى، زیرا اینان مجموعههاى کرماند و شاخههاى احسان و خوبى. آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویشمىپردازند. اگر کارى کردهاى که سبب نیرومندى آنها شده است، نباید در نظرت بزرگآید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندکجلوه کند. زیرا لطف و احسان تو سبب مىشود که نصیحت خود از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند. نباید بدین بهانه،که به کارهاى بزرگ مىپردازى، از کارهاى کوچکشان غافل مانى، زیرا الطاف کوچک را جایى است که از آن بهرهمند مىشوند و توجه به کارهاى بزرگ را هم جایى است که از آن بىنیاز نخواهند بود.
باید برگزیدهترین سران سپاه تو، در نزد تو، کسى باشد که در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان یارى رساند و از مال خویش چندان بهرهمندشان سازد که هزینه خود و خانوادهشان را، که بر جاى نهادهاند، کفایت کند، تا یکدل و یک راى روىبه جهاد دشمن آورند،زیرا مهربانى تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه شادمانى والیان برپاىداشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدندوستى در میان افراد رعیت.و این دوستى پدید نیاید،مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان درست نبود،مگر آنگاه که براى کارهاى خود بر گرد والیان خود باشندو بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدنفرمانرواییشان ملول نشوند.پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشانبستاى و رنجهایى را که تحمل کردهاند،همواره بر زبان آر،زیرا یاد کردن از کارهاىنیکشان،دلیران را برمىانگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب مىکند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کارى تحمل رنجى کردهاند،تا رنجى را که یکىتحمل کرده به حساب دیگرى نگذارى و کمتر از رنج و محنتى که تحمل کرده،پاداشش مده.شرف و بزرگى کسى تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمرى وفرودستى کسى تو را واندارد که رنجبزرگش را خرد به حساب آورى.
چون کارى بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولشرجوع کن.زیرا خداى تعالى به قومى که دوستدار هدایتشان بود،گفته است:«اىکسانى که ایمان آوردهاید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمانبرید و چون در امرى اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.
رجوع به خدا،گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول،گرفتن سنتجامع اوست، سنتى که مسلمانان را گرد مىآورد و پراکنده نمىسازد.و براى داورىدر میان مردم،یکى از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آنکسان،که کارها بر او دشوار نمىآید و از عهده کار قضا برمىآید.مردى که مدعیان باستیزه و لجاج،راى خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایى شد،بر آناصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش بهآزمندى متمایل نگردد و به اندک فهم،بىآنکه به عمق حقیقت رسد،بسنده نکند.
قاضى تو باید،از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه بهدلیل متکى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و درکشف حقیقت،شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد،قاطع راى دهد.
چربزبانى و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به یکىاز دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند،پس داورى مردىچون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او،گشاده دستى بهخرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود چنانمنزلتى ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امانماند.
در این کار،نیکو نظر کن که این دین در دستبدکاران اسیر است.از روى هوا وهوس در آن عمل مىکنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار دادهاند.
در کار کارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار،نه به سبب دوستى باآنها.و بىمشورت دیگران به کارشان مگمار،زیرا به راى خود کار کردن و از دیگرانمشورت نخواستن، گونهاى از ستم و خیانت است.کارگزاران شایسته را در میانگروهى بجوى که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح،آنها که در اسلامسابقهاى دیرین دارند.اینان به اخلاق شایستهترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکارى بیشتر رویگرداناند و در عواقب کارها بیشتر مىنگرند. در ارزاقشان بیفزاى،زیرا فراوانى ارزاق،آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازى به مالى که در تصرف دارند،باز مىدارد.و نیز براى آنها حجت است،اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانتتخللى پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار. زیرا مراقبت نهانى تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیتوامىدارد.و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکى از ایشاندستبه خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدانگواهى دادند،همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتى که کرده تنش را بهتنبیه بیازارى و از کارى که کرده است، بازخواست نمایى.سپس،خوار و ذلیلشسازى و مهر خیانتبر او زنى و ننک تهمت را بر گردنش آویزى.
در کار خراج نیکو نظر کن،به گونهاى که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا صلاحکار خراج و خراجگزاران،صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود،مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران،زیرا همه مردم روزیخوار خراج و خراجگزاراناند.
ولى باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشى،زیرا خراج حاصل نشود،مگربه آبادانى زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد،شهرها و مردم را هلاک کردهاست و کارش استقامت نیابد،مگر اندکى.هرگاه از سنگینى خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین،چون در آب فرو رفتن آن یا بىآبى،شکایت نزد تو آوردند،از هزینه و رنجشان بکاه،آنقدر که امید مىدارى که کارشان راسامان دهد.و کاستن از خراج بر تو گران نیاید،زیرا اندوختهاى شود براى آبادانى بلادتو و زیور حکومت تو باشد،که ستایش آنها را به خود جلب کردهاى و سببشادمانى دل تو گردد،که عدالت را در میانشان گستردهاى و به افزودن ارزاقشان و بهآنچه در نزد ایشان اندوختهاى از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود ومدارا در حق ایشان،براى خود تکیهگاهى استوار ساختهاى.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذارى،به خوشدلى به انجامش رسانند.زیرا چونبلاد آباد گردد،هر چه بر عهده مردمش نهى،انجام دهند که ویرانى زمین را تنگدستىمردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند که همت والیان،همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است،سود برنگیرند.
سپس،به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهاى خود بگمار و نامههایى راکه در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است،از جمع دبیران،به کسى اختصاص دهکه به اخلاق از دیگران شایستهتر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازد یا چنان دلیرش نکند که در مخالفتبا تو،بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سببنشود که نامههاى عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگروا دارد،یا در آنچه براى تو مىستاند یا از سوى تو مىدهد،سهلانگارى کند،یاپیمانى را که به سود تو بسته،سست گرداند و از فسخ پیمانى که به زیان توست،ناتوان باشد.دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسى که مقدارخویش را نداند،به طریق اولى،مقدار دیگران را نتواند شناخت.
مباد که در گزینشآنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنى.زیرا مردان با ظاهر آرایى و نیکوخدمتى،خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند.ولى،در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو،نه نشانى از نیکخواهى است و نه امانت.
دبیرانت را به کارهایى که براى حکام پیش از تو بر عهده داشتهاند،بیازماى و از آنمیان، بهترین آنها را که در میان مردم اثرى نیکوتر نهادهاند و به امانت چهرهاىشناختهاند،اختیار کن.که اگر چنین کنى این کار دلیل نیکخواهى تو براى خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کارى از کارهاى خوداز میان ایشان،رئیسى برگمار.کسى که بزرگى کار مقهورش نسازد و بسیارى آنهاسبب پراکندگى خاطرش نشود.اگر در دبیران تو عیبى یافته شود و تو از آن غفلتکرده باشى،تو را به آن بازخواست کنند.
اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشهوران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانت نیکو سفارش کن.خواه آنها که بر یک جاى مقیماند و خواه آنها که با سرمایه خویشاین سو و آن سو سفر کنند و با دسترنجخود زندگى نمایند.زیرا این گروه،خود مایههاى منافعاند و اسباب رفاه و آسودگى و به دست آورندگان آن از راههاى دشوارو دور و خشکى و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایى که مردم در آن جایها گردنیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند.اینان مردمى مسالمتجوىاند که نه ازفتنهگریهایشان بیمى است و نه از شر و فسادشان وحشتى.در کارشان نظر کن،خواهدر حضرت تو باشند یا در شهرهاى تو.با اینهمه بدان که بسیارى از ایشان را روشىناشایسته است و حریصاند و بخیل.احتکار مىکنند و به میل خود براى کالاى خودبها مىگذارند،با این کار به مردم زیان مىرسانند و براى والیان هم مایه ننگ و عیبهستند.
پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلى الله علیه و آله)از آن منع کرده است وباید خرید و فروش به آسانى صورت گیرد و بر موازین عدل،به گونهاى که در بها،نهفروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود.پس از آنکه احتکار را ممنوعداشتى،اگر کسى باز هم دستبه احتکار کالا زد،کیفرش ده و عقوبتش کن تا سببعبرت دیگران گردد ولى کار به اسراف نکشد.
خدا را،خدا را،در باب طبقه فرودین:کسانى که بیچارگاناند از مساکین ونیازمندان و بینوایان و زمینگیران.در این طبقه،مردمى هستند سائل و مردمىهستند،که در عین نیاز روى سؤال ندارند.خداوند حقى براى ایشان مقرر داشته و ازتو خواسته است که آن را رعایت کنى،پس،در نگهداشت آن بکوش.براى اینان دربیت المال خود حقى مقرر دار و نیز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام را،در هرشهرى،به آنان اختصاص ده.زیرا براى دورترینشان همان حقى است کهنزدیکترینشان از آن برخوردارند.و از تو خواستهاند که حق همه را،اعم از دور ونزدیک،نیکو رعایت کنى.سرمستى و غرور،تو را از ایشان غافل نسازد،زیرا اینبهانه که کارهاى خرد را به سبب پرداختن به کارهاى مهم و بزرگ از دست هشتن،هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس متخود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهرهدژم منماى و کارهاى کسانى را که به تو دست نتوانند یافت،خود،تفقد و بازجستنماى.اینان مردمى هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجالحکومت.کسانى از امینان خود را که خداى ترس و فروتن باشند،براى نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند.
با مردم چنان باش،که در روز حساب که خدا را دیدار مىکنى،عذرت پذیرفتهآید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگراناند و چنان باش کهبراى یک یک آنان در پیشگاه خداوندى،در اداى حق ایشان،عذرى توانى داشت.
تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچارهاند و دستسؤال پیشکس دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گرانآید.و گاه باشد که خداوند این دشواریها را براى کسانى که خواستار عاقبت نیکهستند،آسان مىسازد.آنان خود را به شکیبایى وامىدارند و به وعده راستخداوند،درباره خود اطمینان دارند.
براى کسانى که به تو نیاز دارند،زمانى معین کن که در آن فارغ از هر کارى به آنانپردازى. براى دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین،مجلسى که همگان در آن حاضر توانند شد و،براى خدایى که آفریدگار توست،در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماىتا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند،تا سخنگویشان بىهراسو بىلکنت زبان سخن خویش بگوید.که من از رسول الله(صلى الله علیه و آله)بارهاشنیدم که مىگفت:پاک و آراسته نیست امتى که در آن امت،زیردست نتواند بدونلکنت زبان حق خود را از قوى دستبستاند.پس تحمل نماى درشتگویى یا عجزآنها را در سخن گفتن.و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداونددرهاى رحمتش را به روى تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.اگرچیزى مىبخشى،چنان بخش که گویى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مىکنى،باید که منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود. سپس کارهایى است که باید خود به انجام دادنشان پردازى. از آن جمله،پاسخدادن استبه کارگزاران در جایى که دبیرانت درمانده شوند.دیگر برآوردن نیازهاىمردم است در روزى که بر تو عرضه مىشوند،ولى دستیارانت در اداى آنها درنگ وگرانى مىکنند.کار هر روز را در همان روز به انجام رسان،زیرا هر روز را کارى استخاص خود.
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را براى آنچه میان تو و خداست،قرارده اگر چه در همه وقتها،کار تو براى خداست،هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را درآن آسایش رسد.
باید در اقامه فرایضى که خاص خداوند است،نیتخویش خالص گردانى و دراوقاتى باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشى از شبانهروز،تن خود را درطاعتخداى بگمار و اعمالى را که سبب نزدیکى تو به خداى مىشود به انجام رسان و بکوش تا اعمالت بىهیچ عیب و نقصى گزارده آید،هر چند،سبب فرسودنجسم تو گردد.چون با مردم نماز مىگزارى،چنان مکن که آنان را رنجیده سازى یانمازت را ضایع گردانى،زیرا برخى از نمازگزاران بیمارند و برخى نیازمند.
ازرسول الله(صلى الله علیه و آله)هنگامى که مرا به یمن مىفرستاد،پرسیدم کهچگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربانباش.
به هر حال،روى پوشیدنت از مردم به دراز نکشد،زیرا روى پوشیدن والیان ازرعیتخود، گونهاى نامهربانى استبه آنها و سبب مىشود که از امور ملک آگاهى اندکى داشته باشند.اگر والى از مردم رخ بپوشد،چگونه تواند از شوربختیها ورنجهاى آنان آگاه شود.آن وقت،بسا بزرگا که در نظر مردم خرد آید و بسا خردا،کهبزرگ جلوه کند و زیبا،زشت و زشت،زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند.زیرا والى انسان است و نمىتواند به کارهاى مردم که از نظر او پنهان مانده،آگاه گردد. و حق را هم نشانههایى نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.و تو یکى از این دو تن هستى:یا مردى هستى در اجراى حق گشادهدست و سخاوتمند،پس چرا باید روى پنهان دارى و از اداى حق واجبى که بر عهده توست دریغ فرمایىو در کار نیکى،که باید به انجام رسانى،درنگ روا دارى.یا مردى هستى کههیچ خواهشى را و نیازى را برنمىآورى،در این حال،مردم،دیگر از تو چیزىنخواهند و از یارى تو نومید شوند،با اینکه نیازمندیهاى مردم براى تو رنجىپدید نیاورد،زیرا آنچه از تو مىخواهند یا شکایت از ستمى است یا درخواست عدالت در معاملتى.
و بدان،که والى را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوى برترىجویى و گردنکشى است و در معاملت با مردم رعایت انصاف نکنند.ریشه ایشان را با قطع موجبات آن صفات قطع کن.به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را بهاقطاع مده،مبادا به سبب نزدیکى به تو،پیمانى بندند که صاحبان زمینهاىمجاورشان را در سهمى که از آب دارند یا کارى که باید به اشتراک انجام دهند زیانبرسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند.
پس لذت و گوارایى،نصیبایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد.اجراى حق را درباره هر که باشد،چه خویشاوند و چه بیگانه،لازم بدار و در این کار شکیبایى به خرج ده که خداوندپاداش شکیبایى تو را خواهد داد.هر چند،در اجراى عدالت،خویشاوندان و نزدیکانتو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار،هر چند،تحمل آن بر تو سنگین آید کهعاقبتى نیک و پسندیده است.
اگر رعیت بر تو به ستمگرى گمان برد،عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه وبا این کار از بدگمانیشان بکاه،که چون چنین کنى،خود را به عدالت پرودهاى و با رعیت مدارا نمودهاى. عذرى که مىآورى سبب مىشود که تو به مقصود خود رسى و آنان نیز به حق راه یابند. اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند،از آن روى برمتاب که خشنودى خداى در آننهفته است.صلح سبب بر آسودن سپاهیانت شود و تو را از غم و رنجبرهاند وکشورت را امنیت بخشد.ولى،پس از پیمان صلح،از دشمن برحذر باش و نیکبرحذر باش.زیرا دشمن،چه بسا نزدیکى کند تا تو را به غفلت فرو گیرد.پسدوراندیشى را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنتپیمان دوستى بستى و امانش دادى به عهد خویش وفا کن و امانى را که دادهاى، نیک،رعایت نماى.
در برابر پیمانى که بستهاى و امانى که دادهاى خود را سپر ساز،زیرا هیچ یک ازواجبات خداوندى که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید،در آن همداستان وهمراى هستند،بزرگتر از وفاى به عهد و پیمان نیست.حتى مشرکان هم وفاى بهعهد را در میان خود لازم مىشمردند،زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنى رادریافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفتهاى،خیانت مکن و پیمانت را مشکن وخصمت را به پیمان مفریب.زیرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى،دلیرى کنند.
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتى،که بر بندگان خود دارد،امان قرار داده و آن را چون حریمى ساخته که در سایهسار استوار آن زندگى کنند و بهجوار آن پناه آورند.پس نه خیانت را جایى براى خودنمایى است و نه فریب را و نهحیلهگرى را.پیمانى مبند که در آن تاویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوارکردن پیمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دو پهلو که در آنها ایهامى باشد،تکیهمنماى.و مبادا که سختى اجراى پیمانى که بر گردن گرفتهاى و باید عهد خدا را در آنرعایت کنى،تو را به شکستن و فسخ آن وادارد،بىآنکه در آن حقى داشته باشى.
زیرا پایدارى تو در برابر کار دشوارى که امید به گشایش آن بستهاى و عاقبتخوششرا چشم مىدارى،از غدرى که از سرانجامش بیمناک هستى بسى بهتر است.و نیز بهاز آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر توبسته شود.
بپرهیز از خونها و خون ریزی هاى بناحق. زیرا هیچ چیز،بیش از خونریزى بناحق،موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان،چون در روز حساب به داورى در میان مردمپردازد،نخستین داورى او درباره خونهایى است که مردم از یکدیگر ریختهاند.پسمباد که حکومتخود را با ریختن خون حرام تقویت کنى،زیرا ریختن چنان خونىنه تنها حکومت را ناتوان و سستسازد،بلکه آن را از میان برمىدارد یا به دیگرانمىسپارد.اگر مرتکب قتل عمدى شوى،نه در برابر خدا معذورى،نه در برابر من،زیراقتل عمد موجب قصاص مىشود.اگر به خطایى دچار گشتى و کسى را کشتى یاتازیانهات،یا شمشیرت،یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یابالاتر از آن، به ناخواسته،مرتکب قتلى شدى،نباید گردنکشى و غرور قدرت تومانع آید که خونبهاى مقتول را به خانوادهاش بپردازى.
از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابتشده و نیز از دلبستگى بهستایش و چربزبانیهاى دیگران،پرهیز کن،زیرا یکى از بهترین فرصتهاى شیطاناستبراى تاختن تا کردارهاى نیکوى نیکوکاران را نابود سازد.زنهار از اینکه بهاحسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها کردهاى،بزرگش شمارى یا وعدهدهى و خلاف آن کنى.زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار،نورحق را خاموش گرداند و خلف وعده،سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خداى تعالى فرماید: خداوند سخت به خشم مىآید که چیزى بگویید و به جاىنیاورید. از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز،از سستى در انجامدادن کارى که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کارى که سررشتهاشناپیدا بود و از سستى کردن در کارها، هنگامى که راه رسیدن به هدف باز و روشناست،حذر نماى.پس هر چیز را به جاى خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجامرسان.
و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهى چیزى را که همگان را در آن حقى است یا خود را به نادانى زنى در آنچه توجه تو به آن ضرورى است و همه از آن آگاهاند. زیرا بزودى آن را از تو مىستانند و به دیگرى مىدهند. زودا که حجاب از برابر دیدگانت برداشته خواهد شد و بینى که داد مظلومان را از تو مىستانند. به هنگام خشمخویشتندار باش و از شدت تندى و تیزى خود بکاه و دستبه روى کس بر مدار وسخن زشتبر زبان میاور و از اینهمه، خود را در امان دار باز ایستادن ازدشنامگویى و به تاخیرافکندن قهر خصم،تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت بهدستت آید. و تو بر خود مسلط نشوى مگر آنگاه که بیشتر همتیاد بازگشتبهسوى پروردگارت شود.
بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشى، آنچه که بر والیان پیش از تو رفتهاست، از حکومت عادلانهاى که داشتهاند یا سنت نیکویى که نهادهاند یا چیزى ازپیامبر(صلى الله علیه و آله)که آوردهاند یا فریضهاى که در کتاب خداست و آن را برپاى داشتهاند. پس اقتدا کنى به آنچه ما بدان عمل مىکردهایم و بکوشى تا از هر چه در این عهدنامه بر عهده تو نهادهام و حجت خود در آن بر تو استوار کردهام، پیروىکنى، تا هنگامى که نفستبه هوا و هوس شتاب آرد، بهانهاى نداشته باشى. و جزخداى کس نیست که از بدى نگهدارد و به نیکى توفیق دهد.
از وصایا و عهود رسول الله(صلى الله علیه و آله)با من ترغیب به نماز بود و دادن زکات و مهربانى با غلامانتان. و من این عهدنامه را که براى تو نوشتهام به وصیت او پایان مىدهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.
و از این عهد نامه که پایان آن است از خداى مىطلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هرمطلوبى مرا و تو را توفیق دهد به چیزى که خشنودیش در آن است، از داشتن عذرى آشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانههاى نیک دربلادش و کمال نعمت او و فراوانى کرمش. و اینکه کار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم و السلام على رسول اللهصلى الله علیه و آله الطیبین الطاهرین.”
مالك، چه مالكی! ماجرای رویش مالك اشتر :
مالك فرزند حارث نخعی بود و در كوفه میزیست. نخستین حضور ثبت شدهی او، جنگ یرموك و فتح دمشق است. در این نبرد، تیری گوشهی چشم وی را مجروح ساخت و از آن پس، به "اشتر" شهرت یافت. او قامتی بلند، سینهای فراخ و زبانی گویا داشت و از هیبت، ابهت، حیا و مزایای اخلاقی بسیار بهره میبرد.
مالك در دوران خلافت عثمان، در برابر گزافهگوییها و فزونخواهیهای سیعدبن عاص حاكم كوفه، برآشفت و چنین گفت: "تو را نرسد كه عراق را بوستان خویش سازی!" سعید بیدرنگ به عثمان چنین نگاشت: "با حضور مالك اشتر در كوفه كاری پیش نمیرود .
مالك همچنین به دستور معاویه مدتی در حبس به سر برد. او با اینكه در قیام علیه عثمان، رهبری كوفیان معترض را به عهده داشت، به فرمان امام(ع) كوشید عثمان را از محاصره نجات دهد ولی توفیق نیافت. مالك پس از قتل عثمان، مردم را به بیعت با علی(ع) دعوت كرد و گفت: "هذا وصی الاوصیاء و وارث الأنبیاء؛ ای مردم او وصی اوصیا و وارث علم انبیاست." آنگاه تمام توان خود را در خدمت امام(ع) قرار داد.
امام مالك را بسیار دوست میداشت؛ دیدگاههایش را محترم میشمرد و حتی به توصیهی او، ابوموسی اشعری را بر حكومت كوفه ابقا كرد. هنگام بسیج مردم برای شركت در جنگ جمل، چون ماجرای سستی و كارشكنی اشعری به گوش مالك رسید، بیدرنگ به كوفه شتافت؛ مركز حكومت را تصرف كرد و ابوموسی را از آنجا برون راند .
فرزند حارث در جنگ جمل دلاوریهای بسیار نشان داد. نقش وی چنان بود كه وقتی با عبدالله بن زبیر درگیر شد و او را تا مرز هلاكت پیش برد، عبدالله به دوستانش گفت: ما را با هم بكشید! پس از پایان جنگ، مالك به دستور امام به جزیره (شامل موصل، نصیبین، دارا، سنجار، آمد، هیت و انات) رفت و با ضحاك بن قیس، حاكم منصوب از سوی معاویه درگیر شد و بر این منطقه چیرگی یافت.
امیرمؤمنان در آستانهی جنگ صفین، فرمان امیری به مالك داد و به دو تن از فرماندهان سپاهش چنین نگاشت: "من، مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهیانی كه در فرمان شماست، امیر كردم. گفتهی او را بشنوید و از وی فرمان برید. او را چون زره و سپر نگهبان خود كنید كه مالك را نه سستی است و نه لغزش؛ و نه كندی كند آنجا كه شتاب باید و نه شتاب گیرد آنجا كه كندی شاید."
فرزند حارث، محور جنگجویان صفین بود و نبردش روح حماسه در سپاهیان میدمید. نقش او در تشویق و ترغیب سپاه، استثنایی بود. وی به دستور امام در برابر میمنهی شكست خورده قرار گرفت و گفت: "فرار از میدان جهاد، مایهی بر باد رفتن عزت، از دست دادن بیتالمال، ذلت در حیات و ممات، ننگ دنیا و آخرت و فرو رفتن در خشم و عذاب دردناك خدا است. دندانهای خود را محكم بر هم فشارید و با سرهاتان به استقبال دشمن شتابید .
چون سپاه معاویه قرآنها را بر نیزهها آویختند و فریبخوردگان با تهدید از امام خواستند اشتر را بازخواند، مالك كه نزدیك خیمهی فرماندهی معاویه شمشیر میزد، به فرستادهی امام گفت: آثار فتح پدید آمده، همین لحظه ظفر خواهیم یافت، توقف فرمای و مرا باز مخوان. سرانجام به وی چنان خبر دادند كه امنیت جانی امیرمؤمنان(ع) به خطر افتاده است. مالك شمشیر افكند و گفت: "والله كه من همهی جهان در زیر فرمان خویش نخواهم؛ چون امیرالمؤمنین(ع) را نخواهم دید)
آنگاه بازگشت و به اشعث و هوادارانش كه خیمهی امام را محاصره كرده بودند، گفت: "افسوس كه شما را بفریفتند و شما فریفته شدید. شما را در كار این جنگ به حق، در غلط انداختند و شما را موافق افتاد ترك جنگ گفتن! ما پنداشتیم كه آثار سجود بر پیشانی شما آثار زهادت است در دنیا و شما را بدین شرفی خواهد بود در آخرت و موجب رضای باری تعالی خواهد بود؛ لیكن امروز چون آفتاب معلوم گشت كه شما طالبان دنیایید و در دست شهوت گرفتار. لعنت بر شما باد كه میان ما و شما دوری افتاد."
پس از طغیان جمعی از سپاه برای پذیرش حكمیت، مالك همراه گروهی از یاران اعلام وفاداری كرد و به امام چنین گفت: "جایی كه تو باشی، ما را نرسد كه رأیی بزنیم و مصلحتی بیاندیشیم. اگر این قضیه را كه میگویند قوبل میكنی، تو امامی رشید و خلیفهای بزرگواری؛ حُكم تو را است و اگر آن را كراهیت میداری، شمشیر میزنیم و از خدای مدد و معاونت میخواهیم و با ایشان جنگ میكنیم و مینگریم تا حكم باری تعالی چه باشد.
مالك پس از بازگشت از صفین، دیگر بار به حكومت جزیره گماشته شد. چون كار بر محمدبن أبیبكر در مصر تنگ شد، امام مالك را فراخواند: "تو از كسانی هستی كه من به كمك آنان دین را به پای میدارم و نخوت سركشان را قلع و قمع میكنم و خلأهای هولناك را پر میكنم. هرچه زودتر خود را به ما برسان تا آنچه را كه باید انجام گیرد، بررسی كنیم؛ و فرد مورد اعتمادی را جانشین خود قرار ده."
با آمدن فرزند اشتر، امیرمؤمنان(ع) بیدرنگ فرمان معروف "عهد مالك اشتر" را به او داد و وی را به حكومت مصر منصوب كرد. افزون بر این حضرت به مردم چنین نوشت: "من بندهای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم كه در روزهای بیم، نخوابد و در ساعتهای ترس، از دشمن روی برنتابد. بر بدكاران، تندتر بود از آتش سوزان او مالك پسر حارث مذحجی است.
آنجا كه حق بود، سخن او را بشنوید و او را فرمان برید كه او شمشیری از شمشیرهای خداست. نه تیزی آن كند شود و نه ضربت آن بیاثر بود. اگر شما را فرمان كوچیدن دهد، كوچ كنید و اگر گوید بایستید، بر جای مانید كه او نه بر كاری دلیری كند و نه بازایستد و نه پس آید و نه پیش رود، جز كه من او را فرمایم. در فرستادن او، من شما را بر خود برگزیدم، چه او را خیرخواه شما دیدم و سرسختی او را برابر دشمنانتان پسندیدم ،چون معاویه از خبر انتصاب مالك آگاه شد، به مسؤول خراج ناحیهی قلزم نوشت مالك را از میان بر دارد و در برابر، باقیماندهی خراج را نپردازد. او نیز مالك را به وسیلهی عسل مسموم ساخت. وقتی خبر شهادت مالك به كوفه رسید، حضرت بسیار اندوهناك شد؛ با صدای بلند گریست و تا چند روز آثار غم بر چهرهاش نمایان بود: "خداوند چه نیكیها كه به مالك داده بود! مالك، چه مالكی! اگر كوه میبود، كوه عظیمی بود؛ اگر سنگ بود، سنگ سخت بود. آری، به خدا سوگند ای مالك! مرگ تو بسیاری را لرزانید و بسیاری را خوشدل كرد. گریندگان باید بر چونان تویی بگریند. أین مثلُ مالك؟ آیا مردی چونان مالك هرگز توان یافت؟
امیرمؤمنان(ع) بر فراز منبر، از مصیبت بزرگ شهادت مالك چنین یاد كرد: "إنّا لله و إنّا الیهِ راجعون؛ ستایش خداوندی را سزاست كه پروردگار جهانیان است. خدایا، من مصیبت اشتر را در راه تو حساب میكنم؛ زیرا مرگ او از مصائب بزرگ روزگار است. رحمت خدا بر مالك باد. او به پیمان خود وفا كرد و عمر خود را به پایان رساند و پروردگار خود را ملاقات كرد. با اینكه پس از پیامبر خود را آماده ساخته بودیم بر هر مصیبتی صبر كنیم، با این حال میگوییم مصیبت مالك از بزرگترین مصیبتها است."
امام از مالك خشنود بود و میفرمود: "خدایش بیامرزد، روزگارش را به سر آورد و با مرگ خود دیدار كرد و ما از او خشنودیم. خدا خشنودی خود را نصیب او كند و پاداشش را دوچندان گرداند."
معاویه پس از شنیدن خبر قتل مالك گفت: "علی دو دست داشت؛ یكی را در صفین قطع كردیم كه عمار بود و دیگری مالك كه اینك قطع شد.
امير المومنين علي (ع) مديريت را محور و قطب مي دانند، تمام مسايل را در جامعه اسلامي بر محور مدير و مديريت خلاصه مي كنند و مي فرمايند: «تدبير و مديريت خود سرمايه اندك را افزون مي كند، اما مديريت و تدبير سوء و ضعيف سرمايه انبوه را نيز نابود و زائل مي سازد.»
امام علي (ع) در جاي ديگر مي فرمايند: «رجعت و سير قهقرايي چهار علت عمده دارد كه مهمترين آن سوء مديريت است.»
وظايف عام مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (ع):
1- ايمان و تقوا
يك مدير در درجه نخست بايد همانند هر انسان ديگر ايمان و تقوا داشته باشد. مدير مومن، مطيع فرامين الهي است و مي داند كه اگر در جريان كارها شرايط سخت و دشواري برايش پيش آيد و يا زمينه كارها بسيار آماده باشد و امور به سهولت در برابرش پديدار گردد، در هر دو حالت روحيه خود را نباخته و خود را در مسير اجراي فرامين الهي مي بيند و با وقار و اطمينان خاطر كار را ادامه مي دهد. توصيه اميرالمومنين علي (ع) به مالك اشتر در اين خصوص شنيدني است؛ «اي مالك، مالك نفس خويش باش و آن را به دست هوي مسپار، نفس خويش را با ترك خواهش ها بكش و به هنگام سركشي، عنانش را بكش كه نفس پيوسته به بدي فرمان مي دهد جز آنكه خداي رحم كند و در اجابت نفس در نارواها بخل بورزد و بدان كه همانا بخل ورزيدن نسبت به نفس، مراعات انصاف است در آنچه كه براي آن خوشايند يا ناخوشايند است.
2- اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهي
اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهي يكي از ابزارهاي معنوي است كه يك مدير اسلامي مي تواند براي انجام وظيفه خطير مديريت از آن استفاده كند تا از انجام كارها خسته و افسرده و مايوس نشود و سختي هاي بزرگ او را متزلزل نسازد. امام علي (ع) در اين خصوص مي فرمايد: «كسي كه بر خدا توكل كند، ناهمواري ها و سختي ها بر او هموار و دستيابي به ابزار و امكانات رسيدن به هدف براي او آسان مي شود.»
3- رعايت عدالت و انصاف
رعايت و برقراري عدالت يكي از مهمترين وظايف يك مدير اسلامي است؛ عدالت مبناي همه حركت هاي صحيح مديريت است كه در اثر وجود عدالت همه چيز در جاي خود قرار مي گيرد و هر كس كارش را به درستي انجام مي دهد. مراعات بي طرفي بر مدير واجب است و بايد صرفنظر از اينكه يكي از دو طرف دوست صميمي يا خويشاوند نزديك اوست و اگر حق را به او ندهد ممكن است از وي رنجيده شود بايد به دقت بررسي كند كه حق به جانب كدام است. اميرالمومنين علي (ع) در خصوص اين وظيفه مديريتي مي فرمايند: «كسي كه عادل باشد، دستور و حكمش نافذ خواهد بود.»
4- پرهيز از غرور و خودپسندي
يكي از بيماري هاي مهلك مديريت، گرفتار عجب و خودپسندي شدن و اينكه به محض منصوب شدن به مديريت، خود را بالاتر از ديگران ببيند و به افراد به ديده حقارت بنگرد و به همين دليل تماس خود را با مردم قطع كرده و از آنان دوري گزيند. مديري كه دچار خودپسندي مي شود از جستجوي مرحله بهتري براي كار خود و بالا بردن سطح آن باز مي ايستد و هم از ديدن و پذيرفتن نوع بهتري از كار مورد نظر باز مي ماند و نيروي كمال گراي عقل خويش را فرو مي نهد.
حضرت علي (ع) در نامه خويش به مالك اشتر مي فرمايند: «اگر قدرت و مقامي كه به دستت رسيده برايت خودپسندي و عجب آورده و كبريا و عظمتي براي خود پنداشتي، ملك خداي را بالاي سرت بنگر، بينديش كه قدرت هايي كه تو در حق خود نداري او درباره تو دارد… كه خدا هر جباري را ذليل گرداند و هر گونه فخرفروشي را زبون سازد.»
5- پرهيز از استبداد و ديكتاتوري
خطرناك ترين روحيه اي كه مدير در اثر ابتلاء به خودپسندي و تكبر پيدا مي كند روحيه ديكتاتوري و استبداد اوست. در چنين حالتي مدير همه معيارهاي حق و منطق و ملاك عدل و اخلاق را زيا پا مي گذارد و براي كسب قدرت بيشتر و اعمال آن به هر عمل نادرست و ظالمانه اي دست مي زند.
وظيفه مدير ايجاد شرايطي است كه افراد، داوطلبانه و آگاهانه از دستورات و قوانين پيروي كنند. زيرا انسان در برابر هر گونه ظلم و زور به طور آشكار يا پنهان، مقاومت مي كند. زورگويي و استبداد از نشانه هاي ناتواني است و به تعبيري آنجا كه منطق نباشد، از زور استفاده مي شود.
امام علي (ع) مي فرمايند:« مبادا بگويي، من نيرومندم، امر مي كنم و دستوراتم اجرا مي شود، زيرا اين روش موجب فساد فكر، تضعيف دين و نزديك شدن به انحراف است.»
اميرالمومنين علي (ع) شخص مدير را به توجه دائم به اينكه او خود زيردست رده هاي بالاتر از خود است و مديران بالاتر از او نيز در قلمرو فرمانروايي و حاكميت الهي قرار دارند، دعوت مي كند و به مالك مي فرمايند: «پس هر آينه تو بالاتر از آنهايي و ولي امر تو بالاتر از توست و خدا بالاتر از كسي است كه تو را به مديريت و فرماندهي و فرمانروايي گمارده است.» و باز در جايي ديگر حضرت مي فرمايند: «تواضع آدمي را بالا مي برد و تكبر انسان را كوچك و پست مي كند.»
6- دوري از دنياپرستي و طمع
يك مدير اسلامي بايد مراقبت كند تا مال و مقام او را شيفته دنيا نسازد و او را از توجه به آينده و روز مرگ باز دارد و باعث انحراف و تباهي وي گردد. امام علي (ع) در مورد دنياپرستي مي فرمايند: «محبت دنيا عقل را فاسد مي كند و گوش را از شنيدن مطالب حكيمانه ناشنوا مي سازد.»
و از سخنان گهربار آن امام علي (ع) در مورد طمع همين بس كه حضرت مي فرمايند: «آنكه طمع را شعار خود گرداند خود را كوچك نماياند.»
7- صبر و شكيبايي
اهميت صبر در مديريت زماني روشن مي گردد كه بدانيم صبر واسطه اصلي در تحقق اهداف، به ويژه در رسيدن به هدفهاي بزرگ است و اين سنت قطعي الهي است كه بدون آن پيامبران هم نمي توانند اهداف مديريتي خود را محقق سازند. پس يك مدير اسلامي براي موفقيت در اهدافش بيش از هر چيز بايد به زيور صبور آراسته باشد. امام علي (ع) در اهميت صبر و شكيبايي در كارها مي فرمايند:« نقش صبر در كارها همچون نقش سر در بدن است. همان طور كه با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد مي شود وقتي صبر را از كارها جدا كنيم كارها تباه مي شود.» و در جايي ديگر حضرت مي فرمايند: «شكيبا، پيروزي را از دست نمي دهد هر چند زمان درازي چشم به راه بماند.»
8- تواضع و حلم
يكي از ابزارهاي مديريت تواضع و حلم است؛ با توجه به اينكه مدير مي خواهد به واسطه انسانها كاري را انجام دهد، بايد بتواند در برابر رفتارهاي گوناگون آنان واكنش مناسبي داشته باشد و با حلم و تواضع، رفتارها و گفتارهاي نامطلوب آنان را (در حد متعارف) تحمل نمايد. البته اين رفتار زماني مناسب است كه مسايل شخصي مدير مطرح باشد ولي اگر در ارتباط با وظايف سازماني و مصالح جمعي باشد، وظيفه مدير برخورد قاطعانه خواهد بود نه گذشت و بخشايش. اهميت حلم و سعه صدر به حدي است كه امام علي (ع) آن را ابزار كار مدير مي دانند مي فرمايند: «ابزار مديريت، سعه صدر است.»
9- گشاده رويي
يكي از ارزشهاي اخلاقي در نظام اسلامي، اين است كه مدير اسلامي با خوشرويي با مردم برخورد نمايد و بخاطر كاري كه براي آنها انجام مي دهد بر آنها منتي نداشته باشد. طبيعي است كه مدير يك سازمان در هر شرايطي قادر به حل كليه مشكلات مراجعين نيست ولي مي تواند با گشاده رويي با آنان روبرو شود و به سخنانشان توجه كند تا بدين وسيله از آلام و دردهاي آنان بكاهد و خوشي از خود به يادگار گذارد. اميرالمومنين علي (ع) به مالك مي فرمايند: «براي رعيت بالت را فرود آور و پهلويت را برايشان هموار دار و با آنان گشاده رو باش.»
10- امانت داري
مسند مديريت، امانتي است كه به كارگزار سپرده مي شود و او بايد به نحو احسن از آن نگهداري كند و آن را بعد از خود به اهلش بسپارد. امام علي (ع) در نامه اي كه به فرماندار خود در آذربايجان به نام اشعث بن قيس مي نويسند، مي فرمايند: «پست و مقامي كه به دست تو افتاده براي تو طعمه نيست بلكه امانتي در گردن تو است و خواسته اند كه تو نگهبان باشي براي كسي كه از تو بالاتر است.…»
11- ساده زيستي
يكي از مواردي كه اسلام همواره به آن سفارش فرموده است، ساده زيستي مديران جامعه است. امام علي (ع) نيز مديران اسلامي را به ساده زيستي توصيه مي فرمايند: «خداوند بر پيشوايان دادگر واجب نمود خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا فقير را به هيجان و طغيان در نياورد.»
12- خدمت عاشقانه و توجه به محرومين
پس از پذيرش هر مسئوليتي مدير بايد تمام حسابگري هاي نفساني را به كناري نهد و با تمام وجود خود را وقف انجام وظيفه نمايد و بر خلاف كساني كه تصور مي كنند، مديريت يعني دست از كار كشيدن و تنها نظاره گر بودن، و لذا آن را مقدمه تن پروري و راحت طلبي مي پندارند، مدير اسلامي بايد در راه انجام مسئوليت خطيري كه بر عهده گرفته همه هستي اش را در طبق اخلاص بگذارد.
مدير اسلامي بايد بيشتر عشق و محبت خويش را متوجه مردم و محروميني نمايد كه بدون هيچ توقعي بار مشكلات جامعه را به دوش مي كشند و پايه هاي نظام اسلامي برا دوش آنان استوار است و در هنگام هجوم دشمنان ايثارگرانه جان خود را نثار مي كنند. امام علي (ع) در فرمان خويش به مالك اشتر مي فرمايند: «مهر و محبت و احسان به رعيت را در دل بپرور، (تو كه در لباس چوپاني) براي آنها درنده شكاري نباش كه خوردن آنها را غنيمت داني، آنها دو گروه بيش نيستند: يا با تو برادرند در دين يا در خلقت با تو برابرند.»
و باز در جايي ديگر مي فرمايند: «اگر مدير نيت پاك داشته و مردم از او آسوده خاطر باشند، تمامي اوقات روزش براي خدا صرف مي شود و عبادت به شمار مي آيد.»
13- پيشگامي در كارها و تسريع در امور مردم
از جمله كارهايي كه مدير بايد در آن پيشگام باشد، سرعت عمل در كار مردم و برطرف كردن مشكلات آنهاست. اين امر علاوه براي اينكه موجب موفقيت و پيشرفت كارهاي مدير شده و از انباشته شدن امور جلوگيري مي نمايد، بلكه باعث جلوگيري از دلسرد شدن و نارضايتي و نااميدي مردم نيز مي شود. امام علي (ع) به مالك اين گونه سفارش مي كنند: «از وظايف اختصاصي تو زمامدار و والي اين است كه نيازمنديهاي مردم را در همان روز كه به اطلاعت مي رسد مرتفع سازي.»
14- حافظ بيت المال بودن
يكي از مهمترين وظايف مدير اسلامي اين است كه حافظ بيت المال مسلمين باشد. امام علي (ع) در اين باره مي فرمايند: «بخشش زمامداران از خزانه مسلمين ستم و فساد است.»
15- وفاي به عهد
يكي ديگر از وظايف و ويژگي هاي مهم مدير وفاي به عهد است. امام در منشور خود به مالك مي فرمايند: «اگر دشمن در پيكار و كشاكش جنگ پيشنهاد صلحي پسنديده داد هرگز رد مكن… اگر مشكلي رخ داد كه ناچار شدي با دشمن صلح برقرار كني يا عهد يا ميثاقي ببندي بايد به پيمان خود وفادار باشي، قرارداد را با كمال درستي محترم شماري و جانت را سپر پيمان سازي.»
16- متين و ساده سخن گفتن
يك مدير اسلامي بايد در هنگام سخن گفتن، آنچنان ساده، سالم و قابل فهم سخن بگويد كه در شنوندگان خستگي و ملال و نهايتاَ بي تفاوتي ايجاد نكند. بايد از به كار به بردن اصطلاحات و كلمات و عبارات نامفهوم و پيچيده خودداري كند تا سنخنش به سادگي و به راحتي قابل فهم باشد. سخن وسيله ارتباط ميان مدير و كارشناس است. مدير بايد در فن خط و سخنوري تمرين نمايد و فصيح صحبت كند. امام علي (ع) در اين زمينه مي فرمايند: «چه بسا كلامي كه تاثيرش از تيرهاي بران افزونتر است.»
17- جلوگيري از رواج تملق و عيب جويي و سخن چيني
يك مدير اسلامي بايد به گونه اي عمل كند كه افراد ناباب، زمينه ايجاد اغتشاش در روابط را بدست نياورند و موجبات ناراحتي، نگراني، سوءظن و بي اعتمادي بين افراد را بوجود نياورند. زماني كه مدير به خودپسندي مبتلا مي شود، عده اي براي خوشامد وي به تملق گويي مي پردازند كه رواج اين امر محيط سازمان را مسموم و ناامن مي سازد. امام علي (ع) در اين مورد مي فرمايند: «پرهيز كن از خودپسندي و تكيه بر چيزي كه تو را به خودپسندي وادارد و از اين كه دوست بداري مردم تو را بستايند، زيرا اين حالت از مهمترين فرصت هاي شيطان است تا نيكي نيكوكاران را از بين ببرد. شيطان انسان را به ستايش دوستي و خودپسندي وامي دارد تا كار نيكي كه انسان انجام داده، بي اثر شود.»
18- تثبيت رويه ديگران
يك مدير اسلامي بايد به اين اصل اعتقاد و ايمان داشته باشد كه بزرگاني كه قبل از وي در آن پست بوده اند انتصابهايي را انجام داده اند كه صحيح است، دستورالعملهايي را داده اند كه به رشد سازمان كمك مي كند، بنابراين يك مدير اسلامي نبايد به صرف رفتن مديران قبلي و جايگزين شدن خود به جاي آنان، كليه امور را تغيير دهد و در تمامي انتصابات، دستورالعملها، سازماندهي ها و … تجديدنظر نمايد چرا كه ممكن است برخي از اين انتصابها و دستورالعملها به جا، دقيق، صحيح و مبتني بر بررسي علمي انجام شده باشد و در هم ريختن آنها موجب كندي يا توقف كار سازمان گردد. امام علي (ع) در نامه اي به مالك اشتر مي نويسد: «آداب و رسوم شايسته اي را كه بزرگان نخستين بكار بسته اند و مايه همبستگي و اصلاح حال رعيت بوده درهم مشكن و نيز رويه جديدي را كه به چيزي از آن روشها آسيب مي رسانند وضع منما، زيرا در غير اين صورت پاداش از آن كسي است كه آن رويه ها را برقرار كرده و مسئوليتش بر عهده توست، به خاطر اينكه آنها را نقض كرده اي.»
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com