گروه اجتماعی: متن پیشرو گفتار ارائه شده توسط حجتالاسلام «مجتبی نامخواه»، در میزگردی با موضوع: «نسبت عدالت، آزادی، امنیت» است.
اشعریگری ما را از عدالتخواهی بازداشته است
به گزارش بولتن نیوز، وقتی از نسبت میان عدالت و امنیت یا هر مفهوم مثبت دیگری حرف میزنیم، وقتی میخواهیم نسبت بین عدالت و یک ارزش خوب دیگر را بسنجیم، یعنی وقتی موضوع بحث ما عدل/ ظلم نیست؛ موضوع بحث ما تعریف غلط از یک مفهوم خوب هم نیست؛ و فرض بحث ما جایی است که مفهوم عدالت با تعریف درست خودش مد نظر است و میخواهد با مفهوم امنیت با تعریف درست خودش سنجیده شود؛ وقتی داریم از نسبت میان عدالت و یک مفهوم خوب دیگر صحبت میکنیم، باید بدانیم که در تفکر اجتماعی ما، در این قبیل موارد یک عقلانیت و اصل و رکن بنیادینی وجود که مرجع حل مسئلهی ماست. آن اصل چیست؟
فرض کنید در جایی صحبت میکنیم که بین عدالت و یک ارزش خوب دیگر، یک تعارضی به لحاظ ظاهری به وجود آمده است. مثال معروف این حالت در مباحث کلامی این است که «اگر پیامبری نزد شما مخفی شده و صداقت شما سبب لو رفتن مکان اختفای او نزد دشمنان میشود»؛ در این جا صداقت قبیح می شود، چرا که در تعارض با ارزش بزرگتر دیگری به نام حفظ جان یک پیامبر است. سوال ما این است که آیا عدالت هم مثل صداقت است و ممکن است در یک چنین موقعیتی قرار بگیرد؟ آیا ممکن است جایی باشد که عدالت قبیح باشد؟ وقتی میخواهیم نسبت عدالت و امنیت، یا عدالت با هر مفهوم خوب دیگری را بسنجیم، سوال ما در واقع این است آیا میشود جایی باشد که عدالت در تعارض با یک ارزش والاتر قرار گرفته و قبیح شود؟
پاسخ عمدهای که در طول تاریخ عالم اسلامی به این پرسش داده شده است نوعاً «آری» است. غلبه در تفکر اسلامی با تفکر اشعریگری است که بخش عمدهای از اهل سنت را شامل میشود و این تفکر در بخشهایی از شیعیان نیز پذیرفته شده است مبنی بر اینکه میشود جایی باشد که عدالت بد باشد. بنابراین این مسئلهای است که از قدیم با تصویرها و تفسیرهای مختلفی در تفکر اسلامی مطرح بوده و البته چون در فضای اسلامی خدا مهم است و همه چیز در نسبتش با الهیات مطرح میشود، صورت مسئله در ارتباط با فعل خدا مطرح شده است. این که هر کاری خدا کرد عادلانه است یا هر کاری عادلانه است باید توسط خدا انجام بگیرد؟ پاسخ غالب و اشعریگرایانه انتخاب گزاره اول است با این تعبیر که: هر چه آن خسرو کند شیرین بود. این مسئله را مرحوم مطهری بهعنوان متفکر مهم انقلاب اسلامی، به مثابه یکی از اصول تفکر انقلاب بسط داده است. در تفکر شیعی ما میگوییم یک اصل بنیادین داریم و آن قائل بودن به قبح ذاتی ظلم و حسن ذاتی عدالت است، و این تبیین دست کم در سطح وجودشناختیاش که درگیری ما با اشعریگری است، جزو بنیانها فکر شیعه است و حتی معتزله هم در این بعد از تفکر شیعی عقبتر است. اگر چه در درون تفکر شیعی در سطح معرفتشناختی جریان اخباریگری را داریم که این تفکر را نمیپذیرد.
بنابراین وقتی ما می گوییم قائل به حسن ذاتی عدالت هستیم یعنی عدالت ارزش مطلق است و هیچ گاه هیچ مفهوم دیگری وجود ندارد که عدالت در تقابل با آن قبیح شود. یعنی اگر جایی گفتند اعتراض برای عدالت با امنیت در تعارض است و باید عدالتخواهی را کنار گذاشت چون خواست عدالت قبیح است؛ پاسخ میدهیم که در تفکر شیعی این اتفاق نخواهد افتاد. حالا اگر کسی پیدا شد، جریانی پیدا شد و برای ما قصهای تعریف کرد که در آن ارزشهای دیگری همچون مصلحت، ولایت، حکومت، صداقت، مشروعیت، دیانت و معرفت مقدم بر عدالت بود؛ به صراحت به او میگوییم هویت فکری ما چنین چیزی را بر نمیتابد و این از تأثیرات آشکار اشعریگری است که فضای فکری شیعه را هم تحت تأثیر قرار داده است. البته نه اشعریگریِ ناشی از شبهات کلامی بلکه اشعریگریِ ناشی از تقدس مآبی و البته آن نوع از اشعریگری که قرار داشتن در مقام قدرت، اقتضای بازتولید آن است. چطور شده دیروز بر اساس همین اندیشهها انقلاب شده ولی امروز برخی به این نتیجه رسیدهاند که مصالح متعددی بر عدالت اولویت دارد؟
تفاوت فسادستیزی در جبهه حق با جبهه باطل، از چه نوعی است؟
ما گاهی برخی نوشته و گفتههایی را این روزها می بینیم که واقعا جای تعجب و تأسف دارد. رسما می نویسند باید بین «فسادِ رخ داده در جبهه اهل حق» و «فساد رخ داده در جبهه اهل باطل» تمایز قائل شویم! تفاوت را هم این طور توضیح میدهند که وقتی میخواهید با فساد رخ داده در جبهه اهل حق مقابله کنید، باید مصالح گوناگونی را در نظر بگیرید! چه چیزی را باید در نظر بگیریم؟ با همین استدلالها رسیدیم به اینجا که چشم وا میکنیم و میبینیم به تعبیر رهبر انقلاب در نشست راهبردی عدالت، وضعیت عدالت اجتماعی «مطلقاً» راضی کننده نیست. این وضع تا کجا میخواهد پیش برود؟
بله تفاوت وجود دارد بین نوع و کیفیت مقابله با فساد در جبهه اهل حق و فساد در جبهه اهل باطل. این تفاوت این است که در جبهه اهل حق اگر احتمال وقوع یک بیعدالتی هم در بین باشد، ولو آن که فرد محتمل برادر امام معصوم باشد، باید به خاطر این احتمال گرمای آهنی گداخته را بچشد؛ نه چون مرتکب فساد شده بلکه چون احتمال فساد وجود دارد. ولی ما با هزار و یک توجیه، این برخوردها را انجام ندادیم تا امروز به نقطهای برسیم که بر حسب اعلام مسئولین قضایی رسمی، برادران کلیهی مقامات بلندپایهی عضو در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، محل بحث هستند! سه قوه در کشور داریم که بر حسب اعلان مسئولین رسمی، برادر کلیه رؤسای قوا واجد افتخاراتی هستند! در مورد رئیس اداره آب و برق و کذا صحبت نمیکنیم؛ درباره رؤسای سه قوه اصلی کشور صحبت میکنیم. چرا به این نقطه رسیدیم؟ به خاطر همین تفاوت قائل شدن میان کیفیت مقابله با فساد در جبهه اهل حق و فساد در جبهه اهل باطل.
دو دسته نیروی اجتماعی که عدالت در مقابل خود میبیند
این به این معناست که تفکر عدالتخواهی و اولویت عدالت دو دسته نیروی اجتماعی در مقابل خود میبیند: یک دسته کسانی هستند که از بیعدالتی منتفع میشوند و فاسد هستند. دستهی دیگر از عاملان بیعدالتی اما کسانی هستند که به لحاظ فکری و رسانهای، این توجیهها را بسترسازی میکنند. می گویند این یک ظلم رخ داده در جبهه حق است، برخورد با آن باعث تضعیف نظام نشود! مگر آن فساد هم بخشی از نظام است؟ نظامی که بخواهد با مطالبه عدالت تضعیف بشود همان بهتر که تضعیف بشود. تفوق امنیت بر نگاه ما در این سالها باعث شده به نقطهای کاریکاتوری برسیم که اگر در یک شهرستانی که شاید بیست درصد مخاطبین حتی ندانند کجای این نقشه است، اگر در این شهرستان ده، بیست کارگر برای دریافت حقشان اعتراض کنند، این کارشان بشود ضدیت با امنیت! و آنها باید شلاق بخورند و به زندان بروند! دیدیم در مستند «داد» وقتی با کارگری که اقدام ضد امنیتی داشته صحبت میکند، میگوید «ما رفتیم یک مدت زندان بودیم و بعد گفتند «عفو» خوردید و آزاد شدیم؛ نمیدانیم عفو چیست؟ فقط گفتند عفو خوردید و آزاد شدید.» یعنی این آدمی که حتی نمیداند عفو چیست، این آدمی که شش ماه در میان حقوق نگرفته، این آدم مخل امنیت است؟ آن قدر نگاه امنیت مدارانهی حاصل از اشعریگری و اقتدارگرایی بازتولید شده که به این نقطهی مضحک رسیدهایم.
چگونه بسیاری از عدم امنیتها را بی عدالتی تولید میکند؟
ما حتی در آسیب شناسیهایمان هم فقط امنیت را میبینیم. قبول داریم نفوذ هست، آمریکا به فروپاشی ما فکر میکند. اما همه ماجرا فقط این نیست. ما وقتی میخواهیم از فروپاشی شوروی عبرت بگیریم فقط گورباچف را میبینیم، بله حرف خیلی درستی است. شوروی با گورباچف، با اصلاحات آمریکایی، با نفوذ غرب به نقطهی فروپاشی رسید. اما چرا فقط این نقطه را میگوییم، مستند میسازیم و تحلیل مینویسیم؟ قبل از توجه به این عامل، باید به بیان اینکه قبل از آن چه مسیری طی شد تا این اتفاق افتاد نیز بپردازیم. ماجرا این بود که انقلاب شوروی در اثر یک منطق و استدلال، چنانکه بعد از انقلاب؛ خود انقلابیون حرفهای تبدیل به طبقهای جدید شدند و حکومت را در اختیار داشتند به نقطه فروپاشی رسید. آن استدلال و منطقی که منتهی به شکلگیری این طبقه شد را در کتابی به نام «طبقه جدید» به خوبی توضیح داده؛ استدلال این بود: «از خودمان است، با هم کنار میآییم». یعنی همین منطقِ تفاوت بین فساد در جبهه اهل حق و فساد در جبهه اهل باطل.
بسیاری از عدم امنیتها را بی عدالتی تولید میکند. وقتی مرتب بگوییم این که فساد اهل حق است، این که مصلحت نیست، این که حکومت است و الی آخر، به نقطهای میرسیم که یک کانال تلگرامی هم میتواند برایمان موش بدواند، چنانکه مجبور شوید هرچه امام جمعه و مسئول امنیتی و غیره دارید، بیایند فقط تکذیب کنند. گویی اصلاً هم توجه ندارند که تکذیبها از یک جایی به بعد، وقتی از قواره اصل خبر پر رنگتر شود، رنگ تأیید میگیرد. در این حد را که باید بدانید.
بدانیم بسیاری از عدم امنیتها هم محصول بیعدالتی است و بسیاری از بیعدالتیها هم، جز این که علل و عاملان مباشر خود را دارد، محصول سرایت این قیبل تفکرات بین ماست. از تفوق موعظه بر خطابه در تاریخ دو سده اخیر ما گفتند که درست است، اما حتی در همین دوره ۴۰-۵۰ سال اخیر هم ما فرآیند قابل قبولی در این زمینه نداشتهایم. ۴۰ سال قبل متفکرینی امثال مطهری برای ما منبر می رفتند و روضه میخواندند، امروز به نقطهای رسیدیم که منبریها و روضهخوانها برای ما تفکر ارائه میدهند! معلوم است که باید وضعمان این باشد و بدهیات تفکر و عقلانیت ما که حسن ذاتی عدالت است فراموش شود. معلوم است که نباید عدالت را ارزش مطلق و باقی ارزشها را در برابر آن نسبی بدانیم.
همزمان با عدالتخواهی، نیازمند عدالت اندیشی هستیم
به نظر میرسد ما امروز همزمان با عدالتخواهی در میدان عمل، به یک عدالتاندیشی و اندیشهورزی درباب عدالت احتیاج داریم. البته اندیشه ورزی درباب عدالت به این معنا نیست که چشم از میدان عینیت و واقعیت ببریم و برویم سراغ بحثهای انتزاعی درباره عدالت. در طول تاریخ همه کسانی که مفسد بودند خود را مصلح جا میزده و شعار عدالت میدادهاند. در این میان ویژگی حرکتهای عدالتخواهانه انبیاء این بوده که در کنار اندیشه و اندیشهورزی برای عدالت اقدام عینی و عملی هم میکردهاند. ما نمیتوانیم بگوییم در قم بنشینیم و کتاب ۷۰۰-۸۰۰ صفحهای در مورد عدالت بنویسیم، اما به اینکه بیرون از حجره و در مناسبات اجتماعی چه بیعدالتیهایی وجود دارد، کاری نداشته باشیم. ما نمیتوانیم بگوییم ما مسئولیت فریاد عدالت نداریم و صرفا دارای مسئولیت اندیشیدن درباره عدالت هستیم؛ این اشتباه است. البته در کنار مسئولیت فریاد، مسئولیت فکر کردن مخصوصاً برای کسانی که توانایی فکر کردن دارند، وجود دارد.
وقتی از اخباریگری و اشعریگری حرف میزنیم از یک مسئلهی روی داده در دور دستها حرف نمیزنیم، امروز پشت دربهای اندیشههای ما یک عده ایستادهاند و هر روز یک چیز خوب را در برابر عدالت علم میکنند و بر عدالت مقدم میدانند. یک روز میگویند الان وقت کار معرفتی و علمی است؛ معرفت و بصیرت بر عدالت مقدم است. روز دیگر میگویند ولایت مقدم است، روز دیگر میگویند حکومت، مصلحت و امنیت و… مقدم است. دست آخر به همه این اولویتها پرداخته میشود و نوبت به عدالت نمیرسد و وضع این طوری میشود که میبینیم. این مسئولیت مهم ماست.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
اقدامی عادلانه انجام دهید اما عملا مردم برداشت اشتباهی از عمل شما پیدا
کنند. در اینجا باید عدالت فدای هدایت شود. مثلا جایی که باز گرداندن فدک
به فرزندان فاطمه علیها السللام سبب شود که مردم آن را به حساب دنیا
پرستی حضرت امیر علیه السلام بگذارند. در اینجا می بینید که امام علی هم
از بازگرداندن فدک به فرزندانش خود داری می کند و می گوید اگر مردم
اعتراض نمی کردند فدک را باز می گرداندم.
ببنید در این خطبه امام علی علیه السلام چه می گوید از بی عدالتی هایی که
دید و سکوت کرد!
http://www.porseman.org/q/show.aspx?id=133629
چرا؟
چون عدالت هم برای خدمت به انسان و کرامت انسان است و نه برای تحمیل به
انسان. جایی که مردم عدالت را متوجه نشوند و ظلم تعبیر کنند عدالت هم
باید تعطیل شود.
عدالت برای هدایت انسان است و نه انسان برای عدالت. انسان همه موضوع و
هدف خلقت است.
در اینجا است که اگر هدایت اقتضا کند خود حاکم عادل می تواند آن را تعطیل نماید.