ایران:
پوريا كوچولو كه در بخش مراقبتهاي ويژه
مركز طبي كودكان بستري است همانند فرشتهاي پاك و مهربان روي تخت بيمارستان
به خواب رفته اما شكستگي پيشاني و آثار زخمهاي چاقو روي بدنش دل هر
بينندهاي را به درد ميآورد. حالا پسرك سه روز پس از ماجراي هولناك با
تزريق داروهاي قوي، آرام و بيصدا به خواب رفته. پرستار جوان بخش كه با
چهرهاي مهربان بر بالين پسرك ايستاده در حالي كه سرگرم رسيدگي به او بود،
گفت: «وقتي او را به اينجا آوردند خون زيادي از بدنش رفته بود. حتي احتمال
ميداديم طحالش پاره شده باشد اما خدا را شكر ضربهها خيلي عميق نبوده و
آسيب جدي به اعضاي داخلي وارد نشده. با اين حال خوشبختانه خطر بزرگي از بيخ
گوش پسرك گذشته و او زنده مانده است.
البته او باز هم تحت عمل جراحي قرار خواهد گرفت. خانم پرستار با
چشماني اشكبار ادامه داد: پوريا بچه دوستداشتني و شيرين زباني است. وقتي
براي نخستين بار چشم باز كرد با صدايي آرام و نالان از من پرسيد: «خاله
مامانم كجاست؟ من مامان را ميخواهم!» و...
نميدانستم چه جوابي به او بدهم البته آن زمان فكر ميكردم مادرش هم به
دست پدر پوريا كشته شده است اما بعد فهميديم خوشبختانه او زنده است. حالا
با خيال راحت ميتوانيم به پوريا بگوييم حال مادرش خوب است و تا چند روز
ديگر ميتواند او را ببيند. اینجا همه دلشان براي اين پسربچه ميسوزد و
نگران حالش هستند.
اميدوارم هر چه زودتر خوب شود و مادرش به ملاقاتش بيايد». همچنان سرگرم
گفتوگو با پرستار بودم كه پوريا به آرامي چشمانش را باز كرد.
ميخواست دست و پايش را تكان دهد اما درد زخمهايش امانش را بريد و از
ته دل ناله كرد. همان موقع دو پرستار ديگر به طرفش آمده و با ناز و نوازش
او را آرام كردند.
پسر كوچولو كه انگار از ياد مادرش غافل نمانده بود چند بار ديگر با
صداي ضعيفي گفت: «مامان، مامانم را ميخواهم.» اين بار هم خانم پرستار
مهربان به او قول داد هر چه زودتر مامانش براي ملاقات پسر كوچولويش به
بيمارستان ميآيد و او را با خود به خانه ميبرد. بالاخره پوريا كوچولو
آرام شد و پرستاران هم كمكم سرگرم آماده كردن او براي انتقال به اتاق عمل
شدند.
مادر مجروح بر بالين پوريا
بعدازظهر ديروز سميه - مادر پوريا - در حالي كه به علت عمل جراحي پيوند
پا توان راه رفتن نداشت و روي صندلي چرخدار نشسته بود همراه مادر و پدرش
براي ملاقات با پسر كوچولويش به بيمارستان رفت.
وي كه براي ديدن پوريا بيتابي ميكرد به محض ورود به اتاق مراقبتهاي ويژه با مشاهده پسر مجروحش روي تخت به گريه افتاد.
پوريا هم با شنيدن صداي مادر صورتش را به سوي در چرخاند و از ته دل
خنديد. پسر كوچولو كه دقايقي قبل از اتاق عمل بيرون آمده و هنوز آثار
بيهوشي در وجودش بود به سختي دستان باندپيچياش را به طرف مادر دراز كرد.
زن جوان نيز دستان كوچولوي پسرك را در دست گرفت و او را غرق بوسه كرد. در
حالي كه آرامش عجيبي در چهره پوريا به چشم ميخورد پرستار بخش گفت: انگار
بچه با ديدن مادرش جان تازهاي گرفته.
پشت در شيشهاي اتاق دهها ملاقاتكننده ايستاده و با ديدن صحنه ديدار
مادر و بچه همگي اشك ريختند. پدربزرگ، مادربزرگ و خاله پوريا هم بيرون اتاق
منتظر بودند تا اجازه ورود بيابند.
مادربزرگ پوريا به خبرنگار ما گفت: صبح ديروز وقتي از ماجراي وحشتناك
باخبر شديم سراسيمه از اردبيل راهي تهران شديم. اما فقط خدا ميداند چه
حالي داشتيم. بلافاصله به بيمارستاني كه دخترم در آن بستري بود رفتيم.
از آنجا كه پاي مجروحش را پيوند زده بودند وضعيت جسمي خوبي نداشت با
اين حال مدام سراغ بچهاش را ميگرفت اما پزشكان اجازه حركت به او
نميدادند.
سرانجام امروز با اصرار فراوان و به شرطي كه از روي صندلي چرخدار بلند نشود به او اجازه دادند براي ديدن پوريا به بيمارستان بيايد.
خوشبختانه عمل جراحي پوريا هم موفقيتآميز بود و به خير گذشت.
چرا دامادت مرتكب چنين جنايتي شد؟
نميدانم. باورم نميشود كه سعيد چنين كاري كرده باشد. ما سالي يكي،
دوبار به خانه آنها ميآمديم. آخرين بار هم يك ماه پيش به خانه آنها رفتیم و
فكر ميكرديم آنها زندگي خوبي دارند.
چند فرزند داريد؟
سه دختر و يك پسر كه سميه و خواهرش در تهران زندگي ميكنند.
ميدانستيد دامادتان همسر اولش را طلاق داده بود!؟
بله، ولي از اعتيادش خبر نداشتيم. ضمن اينكه در ظاهر خيلي باهمسر و
بچههايش خوب بود. پوريا عاشق پدرش بود و باورم نميشود چنين بلايي سر اين
بچه آورده باشد. خواهر سميه نيز به خبرنگار ما گفت: «خواهرم از مشكلات و
وضعيت زندگياش با ما حرفي نميزد. اما اين اواخر فهميده بودم سعيد معتاد
است اما وقتي به سميه گفتم طلاق بگير. گفت: به خاطر بچهها بايد بسوزم و
بسازم.»
در همين هنگام همزمان با باز شدن در اتاق، سميه براي لحظاتي سرش را به
طرف مادر و پدرش چرخاند و گفت: «پوريا آب پرتقال ميخواهد برايش چند بسته
آبميوه بخريد.»
زن جوان كه حتي حاضر نبود براي دقايقي پسرش را ترك كند در پاسخ به سؤال
خبرنگار ما گفت: «از اينكه پسرم را زنده و سالم ميبينم بينهايت خوشحالم و
خدا را شكر ميكنم. من تا ديروز نميدانستم سعيد چنين بلايي سر پدرش و
پوريا آورده اما از وقتي فهميدم، بيتاب ديدن فرزندم شدم.
چرا شوهرت چنين كاري كرد؟
نميدانم. هنوز هم شوكه هستم. الان فقط سرنوشت بچههايم برايم مهم است.
گزارش پرونده
گفتني است سعيد -41 ساله پدر معتاد پوريا كوچولو – صبح دوشنبه در
اقدامي هولناك همسر 35 سالهاش سميه را هدف ضربه قمه قرار داد كه موجب قطع
بخشي از پاي وي شد. مرد جنايتكار سپس از خانه گريخت و در حالي كه مأموران
كلانتري 111 هفت چنار در تعقيبش بودند در خانه پدرش كه نزديكي خانه خودش
بود مخفي شد. از سوي ديگر مأموران كلانتري بيخبر از اين ماجرا پريا - دختر
6 ماهه – و پوريا – پسر 4 ساله – مرد معتاد را به پدربزرگ سپردند اما مرد
خشمگين در اقدامي جنايتكارانه پدر 75 سالهاش را نيز كشت و در حالي كه پريا
كوچولو را كنار جسد پدربزرگ رها كرده بود پوريا را با خود به خانه برد و
اين بار با كارد به جان او افتاد. اما هوشياري و اقدام بموقع دو پسر جوان
همسايه و اقدام شجاعانه آنها به نجات جان پسرك در آخرين لحظههاي زندگياش
به دستگيري عامل جنايت انجاميد. مرد جنايتكار در نخستين بازجوييها وجود
شيطان در جسم پدر، همسر و پسرش را انگيزه جنايت تكاندهندهاش اعلام كرده
است. اما بازپرس شهرياري از شعبه اول دادسراي جنايي تهران كه مسئول رسيدگي
به اين پرونده است، گفت: «متأسفانه مصرف ماده مخدر شيشه موجب توهم مرد
معتاد و رقم خوردن چنين جنايتي شده كه اين وقايع خطرناك همچنان رو به
افزايش است.»
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com