مجموعه بدبختی ها را اگر در کنار یک داستان بی مایه و ضعیف قرار دهیم و بدتر از آن حتی همان داستان ضعیفمان سر سوزنی منطق هم نداشته باشد، چه کیفیتی را مشاهده خواهیم کرد؟! وضعیت «طلا»ی شهبازی دقیقا همینگونه است.
گروه هنری_سید محسن عبدالهی: پس از شیوع گسترده کرونا و تعطیلی سینماها، مسئولان سازمان اوج و ابراهیم حاتمی کیا به این نتیجه رسیدند که در شرایط فعلی بهترین راه برای اکران فیلم «خروج»، آخرین ساخته حاتمی کیا، اکران اینترنتی آن است. پس از این اتفاق، سایر صاحبان آثار نیز تا حدودی واکنشی مثبت به این امر نشان دادند. در همین راستا تهیه کنندگان ساخته آخر پرویز شهبازی، «طلا»، اکران اینترنتی را برای نمایش فیلم خود انتخاب کردند.
به گزارش بولتن نیوز، تا پیش از تماشای «طلا»، با نگاهی به نقدهایی که بر آن نوشته شده بود و تعریف و تمجیدهای فراوان نسبت به شهبازی و به قول یک منتقد بازگشت به اوج برای او، تصور دیدن یک شاهکار هنری در ذهنم شکل گرفته بود که قطعا می بایست در من تاثیری شگرف بگذارد. اما همه آن تصورات پس از یک ساعت و بیست و سه دقیقه عذاب آور تبدیل به باد هوا شدند. نه تنها با «طلا»، شهبازی به اوج دوران کاری خود بازنگشته، بلکه حتی پسرفتی شدید را تجربه کرده است.
حقیقتش این است که توقع یک اثر انتقادی که بازتاب دهنده بحرانی خاص در جامعه باشد را که با دقت نظر شهبازی در نویسندگی تلفیق شده باشد و در نتیجه به اثری قابل توجه تبدیل شود را داشتم، اما چیزی جز آشفتگی و سیاهی مطلق نصیبم نشد. شهبازی در این اثر به زعم خود سعی کرده است که اثری اجتماعی پیرامون مشکلات جوانان دهه شصتی بسازد اما آن چه که در نتیجه حاصل شده، یک معجون کامل از بدبختی که در عین حال بی منطق هم هست. شاید بتوان اینطور شرایط «طلا» را توصیف کرد که آدم هایی سیاه و دائما در حال دروغ گویی و دزدی و کلاه گذاشتن سر یکدیگر، در ملغمه ای از مشکلات ریز و درشت گیر افتاده اند.
این مشکلات از ناتوانی در گرفتن وام تا مریضی بچه برادر و فراهم نشدن سرمایه تا دزدی و طلاق و فرار قاچاقی از ایران و حتی بیشتر از این ها را شامل می شود. این مجموعه بدبختی ها را اگر در کنار یک داستان بی مایه و ضعیف قرار دهیم و بدتر از آن حتی همان داستان ضعیفمان سر سوزنی منطق هم نداشته باشد، چه کیفیتی را مشاهده خواهیم کرد؟! وضعیت «طلا»ی شهبازی دقیقا همینگونه است. یک سیاهی محض بی قاعده که هیچ راهی برای پذیرش شخصیت ها و مشکلات بی دلیل زیادشان وجود ندارد.
اما همه آن تصویر سیاه را بگذاریم در کنار صحنه انتهایی فیلم و مرگ شخصیت اصلی در حال فرار قاچاقی از مرز به سمت خارج از ایران. این وضعیت سیاه که از ایران تصویر شده است از یک طرف و تلاشی محتوم برای اینکه فرد بیچاره بتواند خود را از این حجم نکبت انباشته در کشورش خلاص کند، از طرف دیگر آن قدر غلیظ هستند که نمی شود گفت منظور عالی جنابان سازنده سیاه نمایی و ساخت تصویری بد و جشنواره پسند از ایران نبوده است.
ماجرا هنگامی جذاب تر می شود که بدانیم یکی از تهیه کنندگان این میزان از سیاهی، کسی نیست جز رامبد جوان، کارگردان، بازیگر و مجری نام آشنا که چندین سال در خندوانه ما چقدر خوبیم و ایران ایران تحویل خلق الله داده است اما در فیلمی به تهیه کنندگی او نه تنها فقط زشتی نمایش داده شده، بلکه غلوی عجیب در نمایش سیاهی نیز اتفاق افتاده که عجیب دل آدم را می زند و حتی تحمل همین زمان کوتاه هشتاد و سه دقیقه ای فیلم را نیز غیرممکن می کند.