چطور اینقدر آسان قلبت می لرزد و جلوی آن همه آدم که چشم به دهان تو دوخته اند ابایی از اشک ریختن نداری؟ انگار روی زمین نیستی اصلا...بی تابی... بی قراری.
دلنوشته خواهرانه یکی از کاربران گرامی
بولتن نیوز در فراق شهید حاج قاسم سلیمانی
سلام سردار
سلام حاج قاسم. امروز صبح هم عکست را که جلوی در اداره دیدم به تو سلام کردم. شنیدی؟ من هر روز این کار را میکنم. هر روز به تو فکر میکنم. دارم تو را کشف میکنم! و هر روز چیز تازه ای پیدا میکنم.
ما خیلی با هم فرق داریم. می دانی یکی از این فرقهای بزرگ در چیست؟ من برای تو بی قرارم و تو برای خدای خود. فرق کوچکی نیست. اگر منصف باشیم، تفاوت از زمین تا آسمان است!
تو زیاد گریه می کردی. تو در فراق خدایت گریه می کردی. شوق دیدار او را داشتی. حتما چیزهایی می دانستی که ما نمی دانستیم. چیزهایی دیده بودی که ما ندیده بودیم. تو حتما از قول مولا علی(ع) شنیده بودی که; گریستن مرد بر زمان از دست رفته اش و دلتنگی او برای میهنش و نگهداشت برادران دیرینش، نشانه بزرگواری اوست. تو میدانستی که اشک ریختن از نشانه های بندگان مخلص خداست. و تو به تمامی مخلص بودی...وگرنه گریه برای مردی به بزرگی و شجاعت تو قدری عجیب است. شاید هرکس دیگری جای تو بود بیشتر مراعات می کرد. هربار فیلمی از سخنرانی هایت را می بینم بغضی در گلویت هست. جمله اول به دوم نرسیده اشکها سرازیر می شوند. چطور ممکن است؟مگر تو نبودی که دشمنی با آن حجم از سنگدلی و قساوت قلب را شکست دادی؟ چطور اینقدر آسان قلبت می لرزد و جلوی آن همه آدم که چشم به دهان تو دوخته اند ابایی از اشک ریختن نداری؟ انگار روی زمین نیستی اصلا...بی تابی... بی قراری... پروانه ای درون شیشه ای دربسته.
من این روزها همینگونه ام. زیاد گریه میکنم. زود به گریه می افتم. به خاطر تو... نه به خاطر شهادتت که حتی تصورش هم سخت است که تو هم مثل خیلی از ما در بستر از دنیا می رفتی. من از نشناختنت می گریم. متعجبم از مرام و مسلک مردی چون تو که انگار از دل افسانه ها و داستانها بیرون آمده. تو باعث شدی یک بار دیگر بتوانم بنویسم. شعر بگویم و آهنگی را زمزمه کنم. تو باعث شدی دل و جراتم و اطمینان قلبیم زیاد شود. تو غرور و سربلندی را در من زنده کردی. تو به من یاد دادی که همه آدمها را دوست داشته باشم. تو...
من هر روز به تو سلام میکنم سردار. آیا تو جواب مرا میدهی؟
سردار بجا اوردین اره والا اگر منم اینجوری به همه انگشتر هدیه بدم کم میارم.یکی از انگشترا گم شده برام پیداش میکنی؟یکی از دخترام روز تشییع جنازه شما نمیدونم تو اون اذهام کشنده چطور خودشو به تابوت شما رسونده بود و انگشتر شمارو داده بود متبرک كنن.دعواش کردم چرا اینکارو کردی اگر می افتاد زمین چی کار میکردی؟ گفت میدونستم سردار چیزیکه داده پس نمیگیره دوباره بهم برمیگردونه.پس انگشتری که گم شده بر میگردونی
تو روضه مجسم هستی....تو روضه مجسم هستی.....
بی سر، بی دست،با پیکری پاره پاره....همانطور که دوست داشتی.
و ما مانده ایم که باید همه را زیبا ببینیم و طاقتمان نیست...