ایشان یک دست را به احترام معمول نظامی کنار سر گرفته بود و دست دیگر را به نشانه ارادت قلبی بر سینه گذاشته بود. این نوع احترام در مقابل یک فرمانده نظامی، خارج از عرف است اما نشان از ارادت خالصانه ...
به گزارش بولتن نیوز به نقل از خراسان،شاید عکسهای خیلی زیادی از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی ثبت نشده باشد چرا که او منش و رفتاری داشت که کمتر در معرض دیده شدن قرار میگرفت اما عکاسانی بودهاند که فرصت ثبت عکسهای ماندگاری از این شهید بزرگوار را داشتهاند. یکی از این افراد، سید شهابالدین واجدی، عکاس مطبوعاتی است که خودش میگوید اولین بار 15 سال پیش از حاج قاسم سلیمانی عکسی ثبت کرده و در تمام این سالها فرصتهایی برایش پیش آمده که توانسته از نزدیک از حاج قاسم عکس بگیرد. در پرونده امروز با واجدی درباره عکسهای ماندگاری که از این سردار شهید به ثبت رسانده گپوگفتی داشتیم تا برایمان بیشتر از سردار سلیمانی و سلوک ایشان بگوید.در خور ذکراست تمام عکس های استفاده شده در این صفحه توسط واجدی گرفته شده است.
داستان معروفترین عکس واجدی از سردار سلیمانی
در این 15 سال، واجدی عکسهای ماندگاری از سردار شهید ثبت کرده است. او با عشق درباره عکسهای معروفی که از سپهبد شهید ثبت کرده صحبت میکند. شاید یکی از ماندگارترینشان همان عکس معروفی باشد که از احترام حاج قاسم در مقابل مقام معظم رهبری ثبت شده است. او درباره این عکس اینگونه توضیح میدهد: «من در این سالها همکاریهایی هم با دفتر نشر آثار رهبری داشتهام. یکی از مراسمی که برای عکس گرفتن دعوت شدم، مراسم دانش آموختگی دانشگاه امام حسین(ع) در سال 95 بود که در آن مراسم در محضر رهبری، تعدادی از فرماندهان سپاه از جمله حاج قاسم هم حضور داشتند. حضرت آقا پس از اینکه از نظامیان حاضر، سان دیدند، از پلهها به سمت جایگاه آمدند و فرماندهان در مقابل فرمانده کل قوا احترام نظامی کردند. من همان لحظه از چشمی دوربین متوجه احترام جالب شهید سلیمانی شدم. ایشان یک دست را به احترام معمول نظامی کنار سر گرفته بود و دست دیگر را به نشانه ارادت قلبی بر سینه گذاشته بود. این نوع احترام در مقابل یک فرمانده نظامی، خارج از عرف است اما نشان از ارادت خالصانه ایشان داشت. آن عکس خوشبختانه عکس ماندگار و محبوبی شد».
اولین باری که حاج قاسم را دیدم
سید شهابالدین واجدی، 37 ساله و حدود 16 سال است در حرفه عکاسی مطبوعات کار میکند، تحصیلاتش در رشته کارشناسی ارتباط تصویری بوده است.از ماجرای اولین مواجههاش با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی میپرسم که از آن روز این گونه یاد میکند: «من حدود سال 84 از طرف نهادهای مختلف برای عکاسی دعوت میشدم که یکی از این مراسم در حضور فرماندهان قدیمی لشکر 41 ثارا... بود. آنجا چند شخصیت را به من نشان دادند که ازشان عکس بگیرم. یکی از این اشخاص حاج قاسم بود. شخصی من را کشید کنار و گفت حواست باشد این حاجقاسم که ازش عکس میگیری، فرمانده سپاه قدس است. آن جا متوجه شدم که از چنین شخصیت مهمی عکاسی میکنم. از آن موقع به بعد هر از گاهی در مراسم یا دیدارهایی حضور می یافتم و امکان عکاسی از ایشان را داشتم.»
در دیدار با خانواده شهدا خندان بود
سردار سلیمانی در این سالها، بسیاری از اوقاتش را در جبههها و مناطق عملیاتی میگذراند اما این باعث نمیشد از خانواده شهدا غافل باشد. واجدی حال و هوای این دیدارها و چند باری را که خودش در محضر سردار شهید حضور داشته، این گونه روایت میکند: «ایشان را خیلی کم میشد پیدا کرد. خیلی اوقات در جبههها و مناطق عملیاتی بودند. اما مواقعی که حضور داشتند هم اصلا از رسیدگی کردن به خانواده شهیدان غافل نبودند و به دیدار خانوادهها میرفتند. هر از گاهی دیداری وجود داشت و من هم چند باری امکانش را پیدا کردم در چنین محافلی حضور پیدا کنم. فضای این دیدارها بهشدت شاداب و همراه با خنده و خوشی بود. سردار با روی بسیار گشاده و خندان میان خانوادهها حضور پیدا میکردند. دست نوازش بر سر کودکان میکشیدند و از کودک شیرخوار تا فرزندان بزرگتر را مورد تفقد قرار میدادند».
با مدافعان حرم بسیار صمیمی بود
این عکاس در دو عملیات درجبهههای عراق و سوریه هم حضور داشته است. از او درباره حال و هوای جبههها و مدافعان حرم میپرسم که میگوید: «من در دو جبهه سوریه و عراق حضور داشتم. یکی از آنها عملیات آزادسازی بلد و سامرا در سال 93 بود که سردار سلیمانی شخصا به عنوان فرمانده حضور داشتند و بنده به عنوان عکاس حاضر بودم. ایشان با اطرافیان و رزمندگان ارتباط بسیار گرم و صمیمی داشت و در خیلی موارد افراد یادشان میرفت در کنار چه فرمانده بزرگی حاضر هستند. شوخی میکردند و با ایشان سلفی هم میگرفتند. آنجا هم من فقط در بعضی موارد امکان عکاسی پیدا میکردم. خیلی اوقات اجازه نمیدادند و مجبور بودم مخفیانه عکسی بگیرم. به طور کلی علاقهای به اینکه ازشان عکس گرفته شود، نداشتند».
سردار دنبال دیده شدن نبود
درباره این خصوصیت حاج قاسم که دوست نداشته مقابل دوربینها قرار بگیرد، واجدی توضیح بیشتری میدهد و میگوید: «به نظرم از خصوصیات بارز ایشان دیده نشدن بود. چیزی که حضرت آقا هم در سخنرانی اخیر خودشان فرمودند که ایشان واقعا علاقهای به دیده شدن نداشت. این اتفاق هم به لحاظ شخصیتی میافتاد که دوست نداشت دیده شود و کلا علاقهای به دوربین نداشت هم به لحاظ فرم کاری و بعد امنیتی برایش الزامآور بود که خیلی مقابل دوربین نباشد. هر چند در این سالها کم و بیش عکسهایی از ایشان ثبت شد اما واقعا خودشان تمایل قلبی نداشتند و همیشه میگفتند چرا باید عکسی از من بماند؟ ایشان یک منش خدایی داشتند و در واقع به این دنیا دلبستگی نداشتند. حتی در منزل ایشان هم در و دیوار خانهشان پر عکس شهدا و حرم معصومین(ع) بود. ایشان پوستری از خودشان را نگه نمیداشتند. من حتی یک بار یکی از عکسهایی را که از ایشان گرفته بودم، بزرگ چاپ و تقدیمشان کردم. حاج قاسم خیلی ناراحت شد. گفت چرا چاپ کردی؟ به چه درد من میخورد؟ عکس خودم را به کجا باید بزنم؟ نهایتا با اصرار من و اینکه گفتم این عکس را خیلی دوست دارم و قلبا دوست داشتم این کار را انجام دهم گفتند آن را به دخترشان میدهند. حاج قاسم گفت بارها دخترش ازش خواسته یک عکس خوب برای اتاقش به او بدهد. نهایتا فکر کنم این پوستر همین اتفاق برایش افتاد».
ماجرای عکس دونفرهام با حاج قاسم هم جالب است
از نظر خصوصیات رفتاری، واجدی سردار شهید را مصداق بارز «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» معرفی میکند و درباره رفتارهایی که از این فرمانده بزرگ دیده است، میگوید: «پیرو همین خصوصیت فراری بودن از عکس گرفتن، ایشان گاهی تندیهایی میکرد. مثلا با اینکه مرا میشناخت میگفت برو کنار یا عکس نگیر. من البته تندی ایشان را پیرو همان اقتدار نظامیشان میدانم. مثلا یادم میآید در مراسمی ایشان خیلی با من تند شد اما بعد از مراسم آمد، دست انداخت گردنم و مرا بوسید و گفت ببین من واقعا دوست ندارم خیلی دیده شوم و میانه خوبی با عکس گرفتن ندارم. ببخشید که توی حال و کار خودم نمی توانم از این ملاحظه دست بردارم و طلب حلالیت کرد. همچنین آخرین بار در دیدار خانواده شهدا، ایشان به من گفت شما چند سال است از من عکس گرفتهای، بیا خودت کنارم بایست با هم عکس بگیریم. دوربین را دادیم به یکی از همراهان ایشان و آن عکس را گرفت».
سردار سلیمانی در همه حال، دنبال شهادت بود
در آن صبح شهادت، شنیدن خبر شهادت سردار همهمان را بهتزده کرد. واجدی هم درباره نحوه باخبر شدنش از این اتفاق میگوید: «من عادت دارم صبح موقع بیدار شدن گوشیام را نگاه و اخبار را مرور میکنم. آن روز صبح جمعه هم متوجه پیامکی شدم که خبر شهادت سردار سلیمانی را داده بود، وقتی این پیامک را دیدم آن را باور نکردم. انگار مرا برق گرفته باشد با خودم گفتم دروغ است. بعد رفتم شبکههای اجتماعی را باز کردم و دیدم متاسفانه واقعی است و همه خبرگزاریها در آن ساعت به روز شدهاند و خبر را منتشر کردهاند. تلویزیون را روشن کردم و دیگر باورم شد. بعد که نماز را خواندم ، آن نماز برای من نوعی نماز وحشت بود. خیلی به هم ریخته بودم. آن موقع به یکی از حرفهای سپهبد شهید هم خیلی فکر کردم، او یک بار گفته بود روز و شب که در بیابان راه میروم، خیلی دنبال شهادت میگردم اما انگار شهادت از من فرار میکند، انشاءا... خداوند من را ببخشد و به شهادت برسم که بالاخره هم این اتفاق افتاد».
مراسم تشییع، فوقالعاده باشکوه بود
مراسم تشییع پیکر سپهبد شهید سلیمانی در چند شهر کشور با شکوه خاصی برگزار شد. سید شهابالدین واجدی تقریبا در همه شهرهایی که مراسم تشییع برگزار شده، شرکت کرده است. او ضمن فوقالعاده توصیف کردن فضای این مراسم در شهرهای مختلف میگوید: «من در شهرهای مشهد، تهران و کرمان در مراسم تشییع حضور داشتم. تشییع در مشهد یکی از باشکوهترین و ویژهترین مراسمی بود که تا کنون دیدهام. جمعیت فوقالعاده زیادی آمده بودند. رفتم بالای گلدسته صحن جامع و از بالا میدان بیتالمقدس را گرفتم که جمعیت به شدت متراکم بود. یک صحنه زیبای کهکشانی هم وقتی بود که مردم همه چراغ موبایل را روشن کرده بودند و آن عکس بسیار زیبا و دیدنی شد. این حماسه و شور مردم مشهد و زائران، خیلی دیدنی بود. در تهران و کرمان هم شور و هیجان عجیبی دیده میشد که جز از سر دلدادگی و ارادت قلبی نمیتوانست باشد. مردمی که در این شرایط اقتصادی از بعضی مسئولان گلایهمند هستند، فارغ از چنین تفکری حضور داشتند. حتی بعضی که از چهرهشان مشخص بود دین و ایمان قوی ندارند یا حجاب مناسبی نداشتند،با چهرههای اشکآلود حضور داشتند و با عشق عکس حاج قاسم را دستشان گرفته بودند. اینها برای مردی که جز برای صلح و آزادگی جهان چیزی نخواسته بود کاملا قابل پیشبینی بود. در تهران من شاهد بودم افرادی شب را در خیابانها خوابیده و از شهرستانها آمده بودند ولی اصرار داشتند حتما به موقع در مراسم حضور داشته باشند».
ثبت نگاه نافذ و خنده از ته دل سردار
وجدانی پرترهها و عکسهای ماندگاری از چهره حاج قاسم ثبت کرده است که درباره ثبت آن ها میگوید: «عکسهای مختلفی از ایشان با لباس شخصی یا نظامی گرفتهام. در یکی از همایشهایی که عکاسی میکردم، در لحظهای متوجه شدم با نگاهی نافذ و پرابهت دارند به سمتی نگاه میکنند. من آن لحظه را ثبت کردم و این تصویر بارها در پوسترها و طرحهای مختلفی با تغییر پسزمینه استفاده شد. یا در موردی دیگر، سالها بعد در مراسمی یکی از فرماندهان قدیمی جملهای گفتند که باعث شد ایشان از ته دل شروع به خندیدن کند. من سعی کردم لحظه مربوط به این خنده را ثبت کنم که آن عکس هم بعدها زیاد دیده شد. از آنجایی که این دو عکس به سمتهای مخالفی هستند با هم خیلی اوقات در طرحها استفاده میشوند و به خودم بابت ثبت آنها، افتخار می کنم».
نویسنده : محمد علی محمدپور | روزنامهنگار
همیشه شوق شهادت دلیل آهت بود
نماد مهر و محبت به مردمانت بود
تبسمی که زینت آن روی ماهت بود.
شما جایی عمیق در میان قلب ما دارین و همیشه هستین...
دشمن خیال باطل کرد، دشمن حقیر نمیدانست شما در مسیر حسینی و عاشورایی هستین و با این جنایت یادتان را ماندگارتر خواهد کرد...
عباس وار شهید شدن حق شما بود...
ان شاء الله با امام حسین و حضرت عباس محشور میشین...
برامون دعا کنید سردار دلها...
عروجتون به ما تسلیت داره و به شما تبریک...
ازاین هم نیست
سال گذشته هم ۱۳ دی ماه جمعه بود
من چند بار سردار رو از طریق تلویزیون دیده بودم و اون قدرت و ابهتی که داشتند باعث شد که همیشه به خودم میگفتم این انسان هیچوقت نمیمیرند.در واقع هیچ کس توان مقابله با ایشان رو نداره.۱۳ دی ۹۸ ساعت تقریبا ۴ صبح بود.از خواب ناگهام پریدم.بدون دلیل موبایلم رو برداشتم و دیدم در صفحه اول گوگل نوشته سردار سلیمانی ترور شد ولی سپاه تکذیب کرد.شوکه شدم.مسیله ترور ایشون برام باور کردنی نبود.به خودم گفتم دروغه مگه کسی میتونه همچین کاری کنه.خوابیدم صبح بیدار شدم داشتیم صبحانه میخوردیم بک دفعه به پدرم گفتم تلویزیون رو روشن کنید نصفه شب تو اینترنت نوشت سردار ترور شد.وقتی تلویزیون رو روشن کرد خط مشکی کنار قاب تلویزیون و عکس سردار من و پدر و مادرم رو در یک بغض عجیب فرو برد.باورکردنی نبود و نیست.من هنوز هم نمیتونم باور کنم.انگار پدر همه ما بود.روحشون شاد.او رفتو مردم تمام جهام گرفتار بدترین اتفاقات شدند.
سلام ای سردار دل ها
تو با دل های ما چه کردی که پس از پر کشیدنت ، آرزومند و عاشق حسرت زده ی پرواز زیبایت شدیم....
آه اگر بدانی که چه غوغایی در وجودمان انداختی....آتش شوقی سر و پای وجودمان را گرفته و می کشاند ما را به هر جایی که خاطر خواه توست.
«آتشی برجان من افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست»
بعد از آن نیمه شب جمعه ای که خبر شهادت شجاع مرد جهان و سرزمینم را شنیدیم ، شوری در دل و بغضی نشسته بر گلو از خصم ذبونت تا ابد .
سردار عزیزم ، چه سربلندانه زندگی کردی که جهانی را سربلند انسانیت فارغ از منیت هایت نمودی!
روایت زندگی سراسر افتخار افسانه گونه ات ، سینه به سینه و نسل به نسل ، در این سرزمین ، کتابی نانوشته را گشوده که سطر به سطر و برگ به برگ آن گویای سرو قامتی از دیار آزادگیست.
بوی عطر وجود نازنینت ، فضایمان را معطر به حضورت کرده ؛ تمنای دل های محبانت ، آتش نفرتی را از دشمنانت در دلهایمان برافروخته که نور این آتش ، روشنایی بخش مسیر امروز و فردایمان شده تا در شناخت حق از باطل ، استوارتر ، محکم تر و پویاتر از گذشته، راه حق را طی کنیم .
ترسی که اینک دشمنانت بعد از شهادتت ، از مکتبت دارند ، به مراتب بیشتر از واهمهای است که قبل از شهادتت داشتند.
هزاران هزار بار گوارا بادت حضور در سر حلقه ی عشاق حق و حقیقت که به راستی زیبنده ی این جایگاهی.
به هر سو می نگریم ، دیدگانمان تشنه تر از قبل گمگشته ی نگاه و لبخند و ارتباط زیبایت با امام امتمان می شود.
می دانی که دل آشفتگی ما بیشتر برای قلب نازنین امام امت ، امام خامنهای عزیز و دوست داشتنی مان است. می اندیشم او کیست که فقط عشق یکی از ; دلدادگان کویش این چنین زیر و رویمان کرده ، شب و روزمان را زیباتر نموده و جلوههای شجاعت و دلاوری و مردانگیش زبانزد دوستان و دشمنانش شده ؛ آرزومندانه ، مجدانه و ملتمسانه ، به دنبال روزگاری ره می سپاریم که در رکاب حضرت عشق ، امام زمانمان ، حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ، در میان یاران و اصحاب حضرتش ، با حضور ارادتمندانه ی سبزت نسبت به ایشان ، گامهای استوارت را در راه سربازی حضرتش برداری و یکی از سرداران سپاه عظیمش باشی و همچنان رعب و وحشتی عظیم بر دلهای زنگار زده ی کوردلان با آن نگاه فکورانه ات بیفکنی . باورمان این است که آن روز بسیار نزدیک است...و با این باورهاست که جهان اسلام و امت اسلامی بارورتر می شود .
ما سلیمانی ها عهد می بندیم; با صلابت به راه و مکتبت ادامه دهیم و با امام امتمان ، مقام عظمای ولایت ، میثاق محکمی می بندیم که انشاءالله به حول و قوه ی الهی و به کوری چشم دشمنان با پیروی از فرمایشات روشنگرانه ی ایشان ، با بصیرتی روز افزون، به مراتب مصمم تر از قبل ، در مسیر ولایت فقیه تا ظهور مولایمان حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف گام برداریم.
الهی به امید تو ، یا حق
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
..................
سردار عزیزم قسم به خون به ناحق ریخته ی امام حسین علیهالسلام کمکمان کنتا از این مسئله به سلامت بگذریم و به صلاح
فاطمه و محمدحسین را یاری کن خواهش می کنم واسطهی خیر شو
خیلی دلشکسته ام.....
هم سوخته شمع جان، هم سوخته پروانه
خدا حافظ ای داغ بر دل نشسته.
تا آخر عمر مدیونتیم
در مراسم تشیع ایشان تمام مردم دنیا دیدند که این عزیز در دل تمام مردم از هرقش وظیفه ای جا دارد،دیدم حتی خواهری که حجابش کامل نبود اما عشق سردار در دلش بود واسم میریخت.