به گزارش بولتن نیوز، مرتضی فرشباف کارگردان سینما درباره جدیدترین فعالیت خود ،گفت: فیلم سینمایی زندگی پرتره «سهراب شهید ثالث» را کارگردانی خواهم کرد که نویسندگی آن را با فرید مصطفوی انجام داده ام.
این کارگردان درباره «تومان» بیان کرد: نسخه نهایی این فیلم را به صورت همزمان به جشنواره فیلم فجر و جشنواره برلین ارسال کردیم.
گفتنی است میرسعید مولویان، مجتبی پیرزاده، پردیس احمدیه، ایمان صیاد برهانی و حامد نجابت از بازیگران این فیلم هستند.
فیلم «تومان» به نویسندگی و کارگردانی مرتضی فرشباف و تهیهکنندگی سعید سعدی و سعید ملکان ساخته شده است.
پیش از این فیلمهای «بهمن» و «سوگ» از این کارگردان در سینماهای هنروتجربه به نمایش درآمده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
سال 1982 برای دیدار خانواده رفته بودم برلین. روزی به مهدی گفتم هنوز فیلم «یک اتفاق ساده» سهراب شهید ثالث را ندیده ام. خیلی دوست دارم آنرا ببینم. تمام مطالبی که راجع به آن نوشته شده است را خوانده ام. ولی هنوز نمی دانم داستانش از چه قراره. این را می دانم آنهایی که در مورد آن قلم زده اند نفهمیده اند که سهراب چی می خواسته بگه.
ازش پرسیدم تو فیلم را دیدی. سهراب چی میگه؟ گفت فقط یادمه که باید حرفهای خیلی جالب تر از آنچه من دستگیرم شد زده باشه. چون در برلیناله خیلی سر و صدا راه انداخت.
بعد به یکی از دوستانش که مدیر برجسته رسانه در آلمانغربی بود تلفن کرد. او فیلم را داشت ولی عازم سفر بود و سه شنبه شب برمی گشت. گفت اجازه بده از منشی ام بپرسم. به برادرت اطلاع میدم که فردا یا پس فردا بیاد اینجا فیلم را تماشا کنه. مهدی گفت می خواستم تو هم با او فیلم را ببینی. و از او فیلم دیدن را یاد بگیری. گفت پس چهارشنبه ساعت 10 صبح اینجا باشید. نهار هم با هم می خوریم که وقت کافی برای حرف زدن درباره فیلم را داشته باشیم.
گوشی را که گذاشت، گفتم این بابا بیشتر از عمر من توی این کارها رئیس بوده. امیدوارم که حرفتو جدی نگرفته باشه. گفت اتفاقا خیلی هم جدی گرفت.
چهارشنبه فیلم را سه نفری در سالن کوچک سینمای آنجا دیدیم. فیلم که تمام شد آقای ب از من پرسید:
چی فکر می کنی؟
س - احتمالا دقیق ترین فیلمی است که تا کنون دیده ام.
ب - چطور؟ مگر توی فیلم چی می بینی؟
س - اول شما بگو چرا هنرمند اسم اثرش را گذاشته «یک اتفاق ساده»؟
ب - چون زندگی ساده یک پسربچه روستایی را نشان میده.
س - اصلا این منظورش نبوده. فیلمساز می خواهد بگوید «مرگ» یک اتفاق ساده است. درصورتیکه زندگی پیچیده و نافهمیدنی است. ضریب دقت فیلم کمتر از یک ثانیه است. بدین معنی که حداقل ثانیه به ثانیه فیلم حساب و کتاب داره.
او و مهدی با تعجب بهم نگاه کردند. انگار از هم می پرسیدند: چی داره میگه؟ تو اسم فیلم را اینطور فهمیدی؟
ب – بر چه اساسی فیلم را اینقدر دقیق می بینی؟
س – اولین باری که ممد رفت کنار دریا از پدرش ماهی ها را بگیره صدای گوش خراش یک نت زنگدار آمد. که فقط تماشاگر می شنید. یعنی کس دیگری هم اینجا حضور داره. ممد بعد از آنکه ماهی چهارم را در گونی انداخت، داشت گونی را بلند می کرد که بره پدرش ماهی دیگری بطرفش انداخت. ممد ماهی پنجم را هم انداخت توی گونی و مکث کوتاهی کرد. انگار می خواست چیزی بگوید ولی حرفی نزد. لابد پیش خودش گفت بمن چه. من که تصمیم گیرنده نیستم. و با دو از کنار دریا دور شد.
ب – خیلی عجیبه من این فیلم را چندین بار دیده ام. اولین بار قبل از برلیناله. ولی حالا دریافتم که فقط مجذوب سادگی و ساده گویی آن شده بودم. فیلم را نفهمیده بودم. تو چطور این جزئیات را می بینی؟ آیا اصلا درست است که فیلمساز حرفهایش را تا این درجه ریز بگوید؟
س – بستگی دارد که هنرمند چه می خواهد بگوید و حرفش چه اهمیتی دارد؟ ممد یک پسربچه روستایی نیست. او نماد انسان عصر حاضر است که در برهوت زندگی گرفتار و سرگردان است. در اروپا و آمریکا یا ژاپن و افریقای جنوبی و سایر نقاط دنیا زندگی می کند و نمی داند چرا؟
م – چی بهت گفتم. حالا سعید ده ساعت میتونه در مورد نکاتی که منظور فیلمساز بوده و ما ندیده ایم حرف بزنه.
ب – فیلم مرا کاملا غافلگیر کرده. نظرتون چیه یکبار دیگه فیلم را تماشا کنیم. بجای نهار هم با چند تا ساندویچ لقمه ته بندی کنیم.
همه موافقت کردیم. قرار شد آپاراتچی ساعت 12 و 10 دقیقه فیلم را دوباره نشان دهد.
آقای ب در فلسفه دکترا داشت. فکر می کنم انتظار نداشت یک جهان سومی بتواند حرفهایی گنده تر از دکارت، کانت و هگل و هایدگر و غیره بزنه.
آنروز تا ساعت 10 شب با هم بودیم و راجع به فیلم حرف زدیم. قبل از خداحافظی گفتم من هنوز حرف اصلی شهید ثالث را نفهمیده ام. آنها فکر کردند شوخی می کنم. گفتم اگر دقت کرده باشید فیلم با صحنه ای در راه آهن باز میشود و با صدای لکوموتیو بسته میشود. کلیدی که در را باز می کند و تماشاگر همه قصه را می تواند ببیند در راه آهن است. فیلم تمام نمی شود.
دو سال دیگر طول کشید تا منظور او از راه آهن را بفهمم.
آقای ب تعریف کرد یکی از داوران «جشنواره بین المللی فیلم تهران» محرمانه یک نسخه از فیلم را به خارج آورده بود و بیش از صد بار کپی شده بود و بسیاری از شخصیت های مهم سینمای جهان آن را دیده بودند. فیلم «طبیعت بی جان» هم قبل از برلیناله بدست خیلی ها رسیده بود.
در آن زمان «سونامی هالیوود» داشت سینمای مستقل جهان را ریشه کن می کرد. سینماگران غیر تجاری می خواستند در برلیناله پشت این دو فیلم سهراب شهید ثالث در مقابل هالیوود قد علم کنند. که کردند ولی تلاش آنها حاصل چندانی به بار نیاورد. زیرا حریف خیلی قوی تر از آن بود که فکر می کردند.
پیرمرد و پیرزنی که در فیلم طبیعت بی جان نقش آفرینی کردند به برلیناله دعوت شده بودند. و قرار بود حضار 10 دقیقه تمام بایستند و دست بزنند و از آنها قدردانی کنند. که یک رکورد در تاریخ سینما بود و می توانست باعث توزیع جهانی فیلم های سهراب شهید ثالث شود. اما تهیه کننده فیلم (پرویز صیاد) بجای آنها دو نفر دیگر را به برلین برد!
آقای ب ضمنا گفت که شخصیت های مهم زیادی از ایران در برلیناله حضور داشتند. از دربار هم. به شخصیت ایرانی ای که می شناخت گفته بود من به عنوان یک آدم به خود می بالم که آدمی مثل شهید ثالث واقعیت دارد. نمی دانم شما که هموطن او هستید چه احساسی دارید. دوست ایرانی او را در بغل میگیرد و وسط های های گریه هایش می گوید "بابا ما هم آدمیم."