اگر طبق گفته رجبی قرار بود اسلام مانعی باشد برای هر امری و باعث حکومت حاکمان ستمگر بر مردم، اساسا جنبش مشروطه خواهی، قیام میرزا کوچک جنگلی، نهضت ملی کردن صنعت نفت و بالاتر از همه، قیام مردم علیه حکومت پهلوی و انقلاب اسلامی هرگز به وقوع نمی پیوست.
گروه دین و اندیشه: رادیو زمانه در برنامه ای با عنوان «ایران زیر سایه فرستادگان خدا» به بررسی دیدگاه های پرویز رجبی درباره ایران پرداخته است. رجبی از مورخینی بود که به تاریخ ایران پیش از اسلام علاقه داشت و حضور اسلام در ایران و گسترش آن را تنها به بهره بردن از زور توسط مسلمانان ارتباط می داد.
به گزارش بولتن نیوز، رجبی در پیشگفتار جلد دوم مجموعه کتاب های «هزاره های گمشده» می گوید که ایرانیان تاریخ گذشته خود و پیش از اسلام را به کلی فراموش کرده بودند و علت این اتفاق و پاکسازی ذهن ایرانیان را، اسلامی کردن ایران می داند. وی مدعی شده است که اسلام در هر کشوری ورود کرده، فرهنگ آن سرزمین را از بین برده و باعث نابودی میراث گذشتگان گشته است.
رجبی تا جایی بر این مساله پافشاری می کند که با ذکر نقل قولی از وی اس نایپل، نویسنده برنده نوبل زاده ترینیداد و توباگو، مدعی شده است که سرکوب خواسته های انسانی از سوی مسلمانان را در کشورهای مسلمان شده زیان بارتر از روند خودبیگانگی ایجادشده توسط کشورهای استعمارگر در مستعمره ها می داند.
جالب است که خود رجبی نقیضه ای برای ادعایش مطرح می کند. وی می گوید که تا قرن پنجم هجری، اقوام و مذاهب گوناگون در مناطق مختلف ایران مشغول زندگی کردن بودند و در زمان محمود غزنوی مخالفت با سایر مذاهب و مکاتب آغاز می شود و سختگیری های فراوانی رخ می دهد و به عقیده رجبی این فرهنگ ادامه پیدا می کند.
وی نوشته شدن جملات و کلماتی همچون دست سرنوشت، مشیت الهی، حول و قوه پروردگار، دست روزگار و امثالهم را نشانه ای می داند از اینکه در اسلام عقل تعطیل می شود و همه چیز را به خداوند ربط می دهند و بشر آفریده ای است بی اختیار در دست تقدیری که به خواست خدا برای او مقدر شده است.
او مدعی است که حاکمیت این تفکر موجب می شود تا مردم همواره حمومت ظالمان را پذیرا باشند و آن را مشیت الهی بدانند و اگر آن حاکم ستمی هم بر آن ها روا داشت، نتیجه گناهان آن ها می باشد و از این جهت به توبه می پردازند. راه توبه ای که رجبی برای این جماعت در نظر می گیرد، شرکت در مراسم عزاداری و فرهنگ عاشورایی است که به قول این مورخ، مردم به خود آسیب می زنند و به بدنشان ضربه می زنند تا مثلا توبه کنند و بار گناهانشان سبک شود تا آرامش پیدا کنند. بعد از آن هم بلافاصله به سمت کارهای قبلی می روند تا یک فرصت دیگر برای عزاداری و توبه. در واقع این جامعه ای که پرویز رجبی تعریف می کند و دچار حماقت محض است، هر چه که بلا سرش می آید به علت پذیرش اسلام است.
حقیقتش این است که شرط اینکه یک نفر خود را مورخ بداند، عدالت و انصاف و صداقت اوست در روایت تاریخ. این نظریاتی که از رجبی در مقابل ما قرار دارد، نشان دهنده این امر است که وی هرگز بویی از انصاف نبرده و هرگز نتوانسته دشمنی خویش با اسلام را پنهان سازد. اگر آنگونه که رجبی مدعی شده است، اسلام و مسلمانان حجاز این توانایی را داشتند که فرهنگ و تاریخ ایران را با سلطه گری خود از بین ببرند، چرا در جای دیگری گفته است که تا قرن پنجم هجری همه اقوام و مذاهب بدون مشکل در کنار یکدیگر زندگی می کرده اند؟!
از آن گذشته فرض را اگر بر صحت ادعای رجبی بگذاریم، چرا پس جمعیت غالب ایران را مسلمانان شیعه اثنی عشری تشکیل می دهند و نه مسلمانان سنی مذهب؟! مگر افرادی که ایران را فتح کردند، حضرات معصومین علیهم السلام بودند؟! خلفایی که خود را خلیفه اسلام می نامیدند، کمترین ارتباطی با اسلام نداشتند و اساسا فتوحات ایشان غیر اسلامی بوده است. هنگامی که سران لشکریان مسلمانان به سرزمین های غیر اسلامی می آمدند، با دریافت جزیه کار را فیصله می دادند و تنها قلمرو خلافت خلفا را افزایش می داند. پس چگونه بوده است که مرحوم رجبی این گزاره غلط را طرح کرده است؟!
از سوی دیگر رابطه ایران و اسلام، رابطه ای است دو طرفه که بارور کردن ظرفیت های اسلام و بهره گیری از معارف آن توسط دانشمندان ایرانی با تلفیق ظرفیت عظیم اسلام با علوم ایرانی یکی از نشانه های آن است. در ضمن اگر قرار بر زور شمشیر در پذیرش اسلام بوده است، بلایی که قوم مغول و سلوکیان بر سر ایران آوردند کجا و فتح ایران توسط سپاهیان اسلام کجا؟!
در پاسخ به دیگر ادعای رجبی که با بهره گیری از نظریات نایپل مدعی شده بود تاثیر اسلام بدتر از کشورهای استعمارگر بوده است، باید این امر را یادآوری کرد که به نظر می رسد مرحوم رجبی اساسا یا شناختی از اسلام نداشته است یا اینکه خواسته به سهم خود پرده ای بر روی حقیقت بیندازد. ملتی که با فرهنگ غنی اسلامی آشنا می شوند و مفاهیم عظیم آن را در مقابل خود می بینند، مشخص است که در مقابل آن چه که خود و پیشینیانشان انجام می داده اند، موضعی منفی پیدا کنند. مگر قرار است که افراد اشتباهات و خطاهای گذشته خود را مورد تعریف و تمجید قرار دهند و از آن گذشته پر از اشتباه به نیکی یاد کنند؟! بی شک هر فردی و جامعه ای هنگامی که با یک فرهنگ غنی تر و برتر رو به رو شود، دست به انتخاب خواهد زد و قواعد آن را در زندگی خود اجرایی خواهد کرد.
وی همچنین کلماتی و جملاتی را که نشانه ای است از رسوخ این حقیقت در عمق جان مردم و یادآور این مفهوم بزرگ که هر چیزی به دست خداوند متعال است و هیچ جنبنده ای در این جهان کاری نمی کند مگر به اذن او، به چالش می کشد و مورد تمسخر قرار می دهد و عقل و توان انسان را از قدرت خداوند، برتر و بالاتر می بیند.
این حقیقت دارد که مورخان معمولا به حکومت وابسته بوده اند و سعی می کرده اند در طول تاریخ از شاه حاکم دفاع و از او به نیکی نام ببرند، اما این امر نه فقط در ایران و به واسطه اسلام بلکه در تمام جهان رخ داده است. ارتباط دادن آن چه که مورخان درباری نوشته اند با حقیقت آن چه که مردم از اسلام دریافت کرده اند و پذیرفته اند، دو مقوله ایست که اساسا جدا از یکدیگر هستند و اگر طبق گفته رجبی قرار بود اسلام مانعی باشد برای هر امری و باعث حکومت حاکمان ستمگر بر مردم، اساسا جنبش مشروطه خواهی، قیام میرزا کوچک جنگلی، نهضت ملی کردن صنعت نفت و بالاتر از همه، قیام مردم علیه حکومت پهلوی و انقلاب اسلامی هرگز به وقوع نمی پیوست.
جدا از مطالب دیگر، ما اگر تمام آن ادعاها را بپذیریم، چگونه باید ارتباطی پیدا کنیم میان آن چه که مردم با قلبشان پذیرفته اند و علاقه ای که به واسطه آشنایی با اسلام حقیقی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پیدا کرده اند و طلب شفاعت از ایشان در پیشگاه خداوند متعال را باور دارند، با عللی که پرویز رجبی برای گسترش فرهنگ عاشوراییی و فرهنگ توبه ذکر کرده است؟! در کجای اسلام حکام غزنوی فرهنگ عاشورا وجود داشته است؟! خلفایی که خود دست به کشور گشایی زده اند، یا اساسا پیش از این حماسه بزرگ تاریخی می زیستند که قاعدتا هیچ تاثیری بر این جریان ندارند. آن خلفایی هم که بعدها به حکومت رسیدند به صورتی جدی با خاندان رسول خدا (ص) مشکل داشته اند و هرگز اجازه برگزاری مراسم عزاداری را به مردم نمی دادند. با علم به این موارد چگونه می شود که چنین صغری و کبری هایی چید مگر اینکه با اسلام عناد داشت و از عظمت آن عصبانی بود؟!
به عنوان مثال ایشان در رد نظرات رجبی عدله شیعه بودن اکثریت مردم ایران را بیان کرده که این دلیل به زمان حال اشاره دارد و ایران تا قبل از اسماعیل صفوی اکثریت سنی مذهب بودند و جمعیت شیعیان ایران را بیشتر زیدی و اسماعیلی تشکیل می داند وکافی است نگاهی به عملکرد و برخورد و استراتژی شاه اسماعیل در شیعه کردن مردم ایران بیاندازید.
نقد متعصبانه آفت هر چیزی است بهتر است با تحقیق وتفحص به نقد پرداخته شود و فراموش نکنیم که دین تا حد زیادی به محدوده جغرافیای ارتباط دارد چرا که اگر ما فرضا در هندوستان به دنیا می آمدید احتمالا یا بودایی بود یا یک گاو پرست.