ایده استفاده از تنها یک بازیگر برای ساخت یک فیلم ترفندی است که بسیاری از فیلمسازان را وحشت زده می کند.
گروه فرهنگ و هنر: ساخت یک فیلم موفق با تیمی بزرگ از ستارگان سینما یک چیز است و خلق یک فیلم خارق العاده و تماشایی با تنها یک بازیگر چیزی کاملاً متفاوت است. تماشای فیلم های یک نفره ای که خوب نباشند یک تجربه دردناک است، به ویژه وقتی که داستان فیلم بسیار گسترده بوده و بازی بازیگر نیز در حد خوبی نباشد. از آنجایی که این گونه فیلم ها تنها بر اساس این دو مقوله (داستان و بازی) شکست خورده یا موفق می شوند، بسیار حیاتی است که این دو عنصر در بهترین کیفیت قرار داشته باشند زیرا هیچ چیز دیگری برای جلب توجه مخاطب در فیلم وجود ندارد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزیاتو، و وقتی که تماشاگر در این پروسه گم شود دیگر هیچ چیزی برای سرگرم کردن و جذب او وجود ندارد. در طرف مقابل، وقتی که فیلمی با تنها یک بازیگر خوب باشد، این ژانر فرعی دراماتیک می تواند به شکل منحصربفردی یک تجربه راضی کننده باشد، تا جایی که گاهی اوقات به نقطه عطف دوران حرفه ای یک بازیگر تبدیل می شود. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با بهترین فیلم هایی که تنها یک بازیگر دارند آشنا کنیم. لازم به ذکر است که برخی از این فیلم ها دارای بازی های کوتاهی از شخصیت های دیگر یا دستکم صدای آن ها هستند اما تمرکز اصلی و قالب داستان بر روی یک شخصیت و یک بازیگر است.
۸- مدفون (۲۰۱۰)
اگر عبارت «رایان رینولدز گیر افتاده در درون یک جعبه چوبی برای ۹۰ دقیقه» شما را جذب نمی کند نگران نباشید زیرا واقعیت فراتر از این عبارت کوتاه است. فیلم «مدفون» (Buried) انتخاب خوبی برای افرادی که از فضاهای تنگ و تاریک واهمه دارند یا از زنده دفن شدن می ترسند نیست. با این وجود می توان آن را یک تریلر پرتنش و خشن دانست که تمامی ماجراهای آن در داخل یک جعبه چوبی که به سختی شخصیت اصلی را در خود جای داده رخ می دهد. در دقایق اول فیلم، مخاطب در جایگاه رینولدز قرار می گیرد و با خود می گوید: «اوه لعنتی، چرا اینجا اینقدر تاریک و نفس کشیدن سخت است» و بعد از آن «خدایا شکرت، یک چراغ قوه پیدا کردم که بتوانم ببینم در داخل یک تابوت چوبی کوچک چه بر سرم آمده است».
در فیلم «مدفون»،
رایان رینولدز نقش
پل کونروی را بازی می کند، یک پیمانکار آمریکایی که پس از مورد حمله قرار گرفتن کاروانش توسط شبه نظامیان در عراق، زنده زنده دفن شده است. این بدان معناست که «مدفون» باید تنش موجود در داستان را بدون این که کوچکترین تغییری در فضای فیزیکی ایجاد کند بالا ببرد و برای این کار تنها بر حرکات و حالات چهره رینولدز و گفتگوهای کوتاه به دنیای خارج از طریق یک تلفن همراه متکی باشد. برخلاف دیگر شخصیت های اصلی در اینگونه فیلم ها، بازی رینولدز بسیار قابل درک تر به نظر می رسد زیرا او هیچ سلاح مخفی برای استفاده ندارد. او هیچ تخصصی در خارج شدن از این شرایط نداشته و دقیقاً مانند شخصی معمولی عمل می کند که زنده زنده دفن شده باشد که باعث می شود ماجرای فیلم ملموس تر اما ترسناک تر باشد.
۷- ۱۲۷ ساعت (۲۰۱۰)میل به زنده ماندن در شرایطی که ظاهراً همه چیز بر علیه شماست از کجام می آید؟ این سوالی است که
دنی بویل و
جیمز فرانکو در فیلم
«۱۲۷ ساعت» (۱۲۷ Hours) بر اساس داستان واقعی یک کوهنورد که خود را در دره ای در یوتا که کمتر کسی از آن جا رد می شود می یابد، سعی در پاسخ دادن به آن دارند. پاسخ آن ها در فیلم ممکن است با چند ترفند و تقلب انجام شود که باعث می شود داستان فیلم تنها و صرفاً متمرکز بر شخصیت جیمز فرانکو نباشد، به خصوص سکانس های فلش بک که می توانند آخرین افکار یک مرد در حال مرگ باشند اما اشتباه نکنید زیرا درماندگی و ترس فرانکو است که باعث شده این فیلم یک درام انسانی باشد.
برخلاف بسیاری از فیلم های این فهرست، دنی بویل در این فیلم یک فضای بصری بسیار وسیع را در برابر چشمان مخاطب به تصویر کشیده و بزرگی و عظمت
دره های یوتا را به او یادآور می شود. اما این کار بدین منظور نیست که ما را به تحسین زیبایی های مادر طبیعت وادارد. این برداشت ها برای ایجاد کنتراستی به منظور نشان دادن اوج تنهایی و درماندگی شخصیت اصلی ماجرا گرفته شده اند و این موضوع، بیش از هر حالت چهره و دیالوگ ترسناکی باعث شده که «۱۲۷ ساعت» فضایی وحشت زا داشته باشد.
۶- صدای انسان (۱۹۹۶)چگونه می خواهید حس و ماهیت واقعی دلشکستگی را به تصویر بکشید؟ علیرغم کمدی های رمانتیک بی شماری مانند
«روز ولنتاین» (Valentine’s Day)، این موضوع چیزی فراتر از به تصویر کشیدن زنانی زیبا که در حال تماشای فیلم
«کازابلانکا» (Casablanca) در طول شب و برای چندمین بار هستند خواهد بود. دلشکستگی واقعی و ویرانگر شبیه
اینگرید برگمن در فیلم
«صدای انسان» (The Human Voice) است، زنی دلشکسته در حد دیوانگی که از لحاظ عاطفی به کلی نابود شده و در ۵ سال اخیر هر روز از معشوق خود می خواسته که روز بعد با زن دیگری ازدواج نکند. عشق این دو کاملاً سرد شده و تنها خاکستر عشق اولیه شان باقی مانده است.
اما این موضوع برگمن را از آخرین تلاش مذبوحانه و از روی درماندگی اما به شکلی دردناک واقعی خود برای روشن کردن دوباره این آتش عشق باز نمی دارد.
«صدای انسان» اولین بار به عنوان یک نمایش تک نفره در دهه ۱۹۳۰ اجرا شد و بعدها با استفاده از برگمن در نقش شخصیت درمانده اصلی فیلم در قالب یک فیلم تلویزیونی نیز ساخته شد. در کمال ناباوری، این فیلم یکساعته، تماس تلفنی یک طرفه در تاثیرگذارترین شکل ممکن مخاطب را جذب کرده و تاریک ترین و تحقیرآمیزترین سطح یک رابطه عاطفی که ممکن است یک فرد دچار آن شود را به تصویر می کشد. هر کسی که به عشقی که تاریخ انقضای طبیعی آن رسیده چسبیده است حال اینگرید برگمن زمانی که می فهمد دیگر هیچ کاری نمی تواند برای بدست آوردن دوباره دل معشوق خود انجام دهد را درک خواهد کرد.
۵- ماه (۲۰۰۹)فیلم
«ماه» (Moon) شما را بدون این که احساس عاریه ای بودن فیلم و داستان را داشته باشید به یاد شاهکارهای دنیای فیلم های علمی تخیلی عمدتاً مربوط به فضا مانند
«سولاریس» (Solaris)،
«بلید رانر» (Blade Runner) و حتی
«۲۰۰۱: یک اودیسهی فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey) خواهد انداخت.
«ماه» یک فیلم عمیق، هوشمندانه و غنی در مورد تنهایی و فریب و زوال عقل در فضاست. داستان فیلم در یک پایگاه فضایی رخ می دهد جایی که
سم راکول در حال استخراج گازهای ارزشمند ماه برای کاستن از بحران انرژی در زمین است. راکول تقریباً در تمام طول فیلم تنهاست و داستان عمدتاً بر روی او تمرکز دارد. وی توانسته به خوبی و با همان انرژی کاریزماتیک و نیشدار خود سقوط یک فضانورد به درون دیوانگی مطلق را به تصویر بکشد به خصوص در شرایطی که می فهمد در فضا هیچ کسی جز یک ربات خشک و مضحک با صدای
کوین اسپیسی کسی صدای فریادهای او را نمی شنود.
با این وجود می توان گفت که علاوه بر شخصیت راکول یک شخصیت دیگر در فیلم
«ماه» وجود دارد که همان
ربات است اما نباید اشتباه کرد زیرا این راکول و بازی اوست که بار اصلی و عمده داستان را به دوش می کشد. علیرغم اینکه تماشای بهتر شدن رابطه راکول با یک ربات به خودی خود جذاب است، اما جذابیت اصلی فیلم
«ماه» زمانی آغاز می شود که داستان به سمتی تاریک پیش می رود.
منبع: روزیاتو