گروه اجتماعی: کردهای ایران شهدای زیادی را در دفاع از انقلاب و کردستان ایران تقدیم کشور و نظام کرده اند، از بین این شهدا، هستند شیرزنانی که کمتر از آنها یاد شده است، زنانی که برای آنکه کردستان امنیت داشته باشد و خاک کشور تجزیه نشود، جان عزیز خود را فدای این سرزمین کردند.
به گزارش بولتن نیوز، خبرنگار بولتن نیوز مصاحبه ای را با یکی از اعضای خانواده شهیده کردستان آمنه ازغ انجام داده که در زیر ملاحظه می کنید.
شهیده آمنه ازغ، فرزند، کریم متولد 03/04/1315 است که در تاریخ 08/08/1364 در گردنه روستای اورامان تخت شهرستان سروآباد بر اثر انفجار مین کاشته شده توسط ضد انقلاب به شهادت رسید.
شهیده آمنه ازغ پس از شهادت در زادگاه خود روستای بلبر سروآباد و در گلزار شهدای این منطقه به خاک سپرده شد.
آقای سالم ازغ فرزند عزیز این شهیده، در خصوص زندگی مادر بزرگوارش و نحوه شهادت ایشان گفت؛
مادرم، آمنه در روستای بلبر از توابع بخش اورامان شهرستان سروآباد در میان خانواده ای مستضعف در دامان مادرش فاطمه دیدگانش به فروغ هستی روشن گردید، مادرم در فضایی معنوی پرورش و به رشد و بالندگی رسید.
او چون هزاران دختر روستایی کُردستان در آن روزگار، از آموختن علم و دانش محروم گردید و به یادگیری فنون خانه داری و امورات کشاورزی روی آورد. فضای معنوی خانواده، از او دختری با ایمان، پاک و با اراده و حسن سلوک و رفتار پر از عطوفت و مهربانی آمنه از او چهره ای برتر و محبوب ساخته بود.
آمنه زنی متدين، صادق و نيكوكار بود و با مردم روستا با ملايمت رفتار ميكرد.
او علاوه بر خانه داري در كار كشاورزي و دامداري در حد توان خويش به همسرش كمك ميكرد و هميشه سعي ميكرد كه به خانوادهاش تحكيم ببخشد و در اين راه متحمل سختيهاي فراواني شد.
فرزند این شهیده عزیز در خصوص ازدواج مادرش با پدرش می گوید؛
مادرم، در اوج دوران جوانی تشکیل زندگی داد و با نیک مردی از دیار خویش پیمانی بست که تا روز آخر هر دو بر آن وفادار ماند و با خون خود پایان آن را به امضاء رساند. حاصل این زندگی مشترک چهار فرزند است.
همسر آمنه از یاران انقلاب بود، کسی بود که در بحبوحه جریان های کُردستان، در میان انبوه اشرار، مردانه علَم دفاع از انقلاب را بر افروخت و به افشای چهره کریه ضدانقلاب پرداخت.
عناصر مزدور رزگاری که مدام در تعقیب این مدافع انقلاب بودند، منتظر فرصتی بودند تا نیات شوم خود را عملی سازند.
کاک سالم در خصوص نحوه شهادت مادرش گفت؛
در روز هشتم آبان ماه سال 1364 هنگامی که کاک عثمان همراه همسرش آمنه عازم شهرستان مریوان بودند، اجنبی پرستان با اطلاع از موضوع، مسیر او را در گردنه روستای« اورامان » مین گذاری کردند، با برخورد خودرو این زوج مسلمان با مین، هر دو در کنار هم و در یک لحظه پَر کشیدند و پاداش سال ها عبادت خود را از حضرت دوست گرفتند و با چهره ای خونین به ملاقات او رفتند تا بر خوان پُر تنعم دوست مهمان شوند.
مادرم نسبت به تربیت صحیح ما خیلی حساس بود مادرم به معنی واقعی یک مسلمان اهل عمل و عبادت بود. او به ماه مبارک رمضان بسیار علاقه داشت، همیشه چند روز مانده به آغاز ماه صیام به استقبال آن می رفت. صبح تا شب کار می کرد روزه اش را هم می گرفت. مادرم خود را مقید می دانست که حتماً افطار و سحری را برای خانواده آماده کند، این تقید او موجب شده بود که کمتر بخوابد مخصوصاً برای آماده کردن سحری خیلی زود بیدار می شد، آن را آماده می کرد، بعد همه را بیدار می کرد.
نماز صبح را که می خواند، نمی خوابید، تا طلوع آفتاب با خدا راز و نیاز می کرد. یک روز گفتم: مادر؟ تو شب که نمی خوابی، در طول روز تا غروب کار می کنی روزه هم هستی، اگر این گونه ادامه دهی، قطعاً به مشکل بر می خوری و مریض می شوی، حداقل بعد از نماز صبح بخواب که جسمت خیلی خسته نشود. گفت: پسرم، قسم به خدا، اگر می دانستی راز و نیاز بعد از نماز صبح چقدر لذت دارد، هیچ وقت این حرف را نمی زدی ، مگر من چقدر عمر می کنم اگر قرار باشد، به جای انجام عبادت بخوابم، پس جواب خدا را چی بدهم، بگویم خدایا تو من را خلق کردی که بخوابم. نه، عزیزم، این چنین توقعی از من نداشته باش، تا وقتی زبان در دهانم می چرخد آن را فقط برای ذکر خدا به حرکت در می آورم.
مادرم نسبت به تربیت صحیح ما خیلی حساس بود، هیچ وقت اجازه نمی داد از منزل بیرون برویم ، مگر اینکه از مقصد ما اطلاع پیدا می کرد. به همه ما گفته بود: هر کس بعد از نماز مغرب به منزل بر نگردد، او را به داخل خانه راه نخواهم داد. همه باید قبل از اذان مغرب در خانه باشید. یک روز همراه عمویم در مزرعه بودیم، کارهایی داشتیم که باید آن را کامل انجام می دادیم ، بعد به منزل بر می گشتیم، برگشتمان به شب انجامید، من دیرتر از زمان مقرر به منزل رفتم. وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم عصبانی است، گفت: مگر نگفتم، باید قبل از اذان برگردید؟ گفتم: با عمویم در مزرعه کار داشتیم دیر تمام شد، به همین خاطر دیر برگشتیم.
مادر به منزل عمویم رفت، فهمید همراه او بوده ام، اما وقتی برگشت گفت: با این که با عمویت بوده ای، ولی چون قانون خانه را شکسته ای، امشب از شام خبری نیست، تا احترام به مقررات خانواده را یاد بگیری. این سختگیری های من فقط به خاطر سعادت شماست، شماها باید درست تربیت شوید تا جامعه ای سالم داشته باشیم، تا وقتی زنده ام به خودم اجازه نمی دهم، نسبت به فرزندانم بی تفاوت باشم، این حق یک مادر است که بر زندگی بچه هایش نظارت و کنترل داشته باشد.
با تشکر از کاک سالم ازغ ، فرزند شهیده انقلاب آمنه ازغ از سروآباد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com