نیاکان ما اندیشناک نبودند از تاریکی و سردی بلندترین شب سال؛ که گرمای محبت بود و روشنای خوشیهای باهم بودن. ما دلتنگیم از گرفتاریهای این شب طولانی؟
یلدا جشن گرانی است این سالها؛ هر وقت هم که ارزانتر بود، گران بود برای بعضیها. و جشنی نداشتند و بساط رنگینی نداشتند برای دورهم بودن. و اگر دورهم بودند -اگر بودند- به ضیافت محبت بوده است شاید یا به جبر موقعیت. همیشه همینطور بوده؛ همیشه این جشن مدرن شده رنگارنگ هزارخوراکی برای بعضیها برپا نشدنی بوده است.
حالا که این جشن گران است؛ شب یلدای بعضیها طولانیتر و تاریکتر است. و این گرانی نهیبی است برایمان، نهیب بیدارباش باشد برایمان ایکاش؛ که این جشن شکمچرانی نیست و جشن خودخواهی نیست؛ جشن باهم بودن است. و اگر باهم نیستیم جشن برای چه؟ شادمانی از کجا؟ اگر غریبهایم با دیگران، با همسایهمان، با همشهریمان، با هموطنمان راهمان نمیدهند در این جشن. دور میافتیم از دورهمی روشن و گرم و هزار معنای نیاکانمان. گم میشویم در آن ظلمات گرفتاریها و پیدایمان نمیشود در جشن نور.
اگر یلداست، جشنی است برای کنار هم بودنها و به یاد هم بودنها. اگر غیرازاین است یلدا نیست و آدابی ندارد و ادبی ندارد و حرمتی هم. فلسفهای هم ندارد و تفسیری هم. ضیافتی است و خوراکیهای رنگارنگ و شکمهای انباشته و هرکسی میتواند هر جور دوست دارد تفسیرش کند و برگزارش کند و فقط مراقب باید باشد که رودل نکند!
یلدای این سالها فرصتی است برایمان. دشواریهای این تاریکشب طولانی سرد، جولانگه ماست تا چراغی برافروزیم و نوری ببریم سر سفرهای، درون خانهای، در کاشانه محقری. روشنای محبتی ببریم در رواق منظر چشم کسی، سراچه دل کسی. این پرمعنا جشن، بیمعناست بدون ما و دلهای ما و دلهای نیاکان ما؛ معنایی باشیم برای این شب که موعد زایش خورشید بود در باور پیشینیان ما. خورشیدی اگر نیستیم مشعلی باشیم برای تاریکی زندگی کسی. مشعلی اگر نمیتوانیم بود برای زندگی کسی شعلهای باشیم کوچک و سوسوزنان برای شب یلدای کسی، بی خانوادهای، درماندهای، بیکسی. شمعی باشیم روشنیبخش دقایقی دستکم برای آن خردسالان که پدری ندارند بالای سرشان، آن خانوادهها که کسی را ندارند که بدود و بدود و هول بزند که سور و سات بساط یلدایشان را مهیا کند. روشنیبخش محفل خانوادهای باشیم که جشن نداشته هیچوقت به این مناسبتها؛ جشن ندارد به این سادگیها. این فرصتی است و یادمان نرود -هرگز یادمان نرود- آیین نیاکانمان و بزرگانمان را که میشتافتند برای یاری اگر مدد خواهی بود و حتی پیش از آنکه درخواست شود، اجابت میکردند. نیاکان ما اینگونه است که در یادها ماندهاند و جشنشان هم یادگار دوران ها شده است و اگر از یاد بردیم که چگونه بودند و چرا هول میزدند برای یاری و یاوری و برادری و همدلی، از یاد خواهیم رفت!
حالا این فرصت هست. جشنی میتوان مهیا کرد برای دیگری. همان یکمشت آجیل و شیرینی را هم میتوان نصف کرد با دیگری. آجیل چقدر گران است؟ هرچند هم باشد یک پیاله اش را میتوان آمیخت با کشمش و برگه و شبچرهای گذاشت سر سفره شبنشینی کسی. یکمشت کمتر میتوان گذاشت سر سفره و یکمشت کمتر میتوان خورد و یک خروار معنا خرید؛ از آن معنا که یلدا را برایش ساختهاند، برایش بهانه کردهاند.
جشن ما کاش برای یکمشت آجیل نباشد!
ضیافتی اگر داریم ضیافت حضور باشد ایکاش. دورهم اگر هستیم کنار هم باشیم، همراه هم، نزدیک هم؛ آنقدر نزدیک که نهفقط چشمها، قلبهایمان همدیگر را ببیند.
مهیا باشیم برای این شب بیش از مهیا بودن به سور و سات. بنشینیم بر سر ضیافت یلدا بیش از ضیافت خوردنیها. رنگ بگیریم از این سنت برای زندگیمان بیش از سرخی انار. شیرینی بگیریم از این جشن برای جانمان بیش از شیرینی هندوانه.
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
از پنجره آخر پائیز ؛ زمستون دیگه پیداست