کد خبر: ۵۶۲۸۱۰
تاریخ انتشار:
جشن بی‌کران جوانان انقلاب در ایستگاه «قائم»

جشن ۵ سالگی دکترسلام برگزار شد

همنشینی سلبریتی‌ها، سرداران، روحانیون و جوانان، معجون دلچسبی از حال‌های خوب را ساخت تا «امید» را در دل همه ما زنده کند.

به گزارش بولتن نیوز، آن‌هایی که اهل استفاده دائمی از مترو هستند که هیچ، اما  آن‌هایی که گذرشان کمتر به تونل‌های زیرزمینی افتاده باشد هم حتی می‌دانند که ایستگاه «قائم» رسماً آخرِ تهران است. جایی در انتهای شهر که تفکیکش از کوه‌های اطراف تهران و جاده‌ی شمال، کار سختی است. تقریباً از هر جای تهران رسیدن به سوهانک سخت است و زمان‌بر؛ و اگر همین ایستگاه نیمه‌ساز مترو هم نبود، شاید می‌توانستیم بگوییم ناممکن. جشن پنج‌سالگی دکترسلام در چنین جایی برگزار می‌شود. جایی دور که حاصل اهتمام فراوان دولتی‌ها بر آزادی بیان و شنیده‌شدن صدای مخالف است! آن‌ها کمر بسته بودند دکترسلام و جشنش را به نابودی بکشانند، حاصل مقاومت بچه‌ها اما شد یک تبعید. تبعید به جایی دور و کمی کوچک‌تر از همیشه. مهم اما، نفس برگزاری جشن است. این‌که نَفَسِ گردهمایی بچه‌های انقلابی قطع نشود و پابرجا بماند. برای همین، سختیِ بالارفتن از یک خیابان سربالایی زیرِ سایه‌ی سنگین آفتابِ شهریور را به جان خریده‌ایم و راه می‌افتیم سمت «ورزشگاه امام علی» که روزگاری متعلق به کمیته امداد بود و حالا مال دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز است و در این لحظه، پاتوق چندهزار جوان انقلابی که صدایشان حتی از اینجا هم خوب و رسا به «پاستور» خواهد رسید.

 

جشن ۵ سالگی دکترسلام برگزار شد

 

بازار سیاه دکترسلام

بچه‌ها، گُله به گُله راه خیابانِ سربالایی را گرفته‌اند و می‌روند سمت سالن. دو-سه نفری که پشت من هستند دارند درباره جشن پچ‌پچ می‌کنند. این‌که چقدر برایشان حضور در این جشن مهم بود و این‌که به دلیل حجم بالای استقبال رفقا، در میان‌شان بازار سیاه بلیت دکترسلام راه افتاده. یکی دیگر از بچه‌ها هم می‌گفت اکیپ بچه‌های یزد را دیده که به عشق جشن این چندصد کیلومتر راه را آمده‌اند تهران. با خودم فکر می‌کنم کسی که حاضر باشد به خاطر یک جشن چندساعته، این همه راه را بکوبد و سفر کند، ممکن است انقلابش را تنها بگذارد و مانع تعبیر خواب‌های دشمن نشود؟

ازدحام جمعیت در ورودی‌های سالن، مدیریت شده. صف‌های منظم خواهران و برادران پشت درهای ورودی شکل گرفته و تنها مشکل، تیغ تیز آفتاب است که روی سر همه افتاده. ما پسرها که هیچ، اما کاش آقایان از چادر مشکیِ دخترها و سختی حضور آن‌ها در چنین جای دور و گرمی خجالت بکشند و سال بعد، سالن‌های خوب‌شان را از این بچه‌ها دریغ نکنند!

 

از ایسلند تا مکزیک

ورزشگاه امام علی(ع) نوساز است و این، از دیوارهای تمیز و صندلی‌های سالم‌اش پیداست. یکی از رفقا می‌گفت سرپرست دانشگاه آزاد پیام داده که نگران سالن هستیم و رفیق ما هم جواب داده که نگران نباشید! آن‌قدر همه چیز منظم و به‌قاعده پیش می‌رود که بعید است بلایی سر سالن‌شان بیاید. بروبچه‌های انقلابی هم شاید استادیوم زیاد بروند، اما با رفتارهای «استادیومی» فاصله دارند و حتی اگر خودِ «آقایان» هم وارد سالن شوند بعید است کسی به نشانه اعتراض صندلی بشکند یا نرده‌ها را پایین بیاورد! فعلاً که تا پیش از آغاز مراسم، نوای اصلی بچه‌ها «حیدر،حیدر» است. ذکرشان را با ریتم تشویق «ایسلندی» همخوان کرده‌اند و بعد هر دست، نامِ نامیِ مولا را به زبان می‌آورند. چند نفری هم «موج مکزیکی» راه می‌اندازند و فضای سالن را برای جشن آماده‌تر می‌کنند. موج مکزیکی به قسمت خواهران که می‌رسد البته آرام می‌گیرد و با تشویق‌های آن‌ها همراهی می‌شود. اینجا هیچ چیز قرار نیست قربانی «حرمت‌ها» شود و جشن ما قرار است الگوی یک شادیِ دست‌جمعیِ محترمانه و قاعده‌مند باشد که شاید، شاید روزی بشود آن‌ را در اماکن دیگر هم به اجرا گذاشت.

 

جشن ۵ سالگی دکترسلام برگزار شد

 

ما و حباب‌ها

تنوع شعارهای بچه‌ها بالاست. گاهی «فریدون» را تشویق می‌کنند و گاهی هم «پراید 40 میلیونی» را. یک طرف سالن برای «دلار ده تومنی» دم گرفته و یک طرف دیگر در پاسخ می‌گوید:« حباب‌ه.» حضور حباب‌ها در جشن البته خیلی پررنگ‌تر از این حرف‌هاست. همان ابتدای ورود به سالن، کنارِ آبمیوه و کیک، یک دستگاه «حباب‌ساز» کوچک هم به همه مهمانان داده‌اند که بدون نیاز به دولت، خودشان برای خودشان حباب بسازند و خوش باشند. حباب‌های ما البته نه دلِ کسی را می‌لرزاند، نه نگرانی می‌ریزد به جان ِ پدرانی که نمی‌دانند با این حقوق اندک چطور خرج فرزندان‌شان را بدهند، نه رویای تشکیل خانواده را از پسرها و دخترها می‌گیرد، و نه اشک به چشم کارگری می‌آورد. حباب‌های ما زود می‌ترکند. خیلی زود.

آن‌قدر روند ورود حضار به سالن کند است که نگران می‌شوم نکند دوریِ ورزشگاه کار خودش را بکند و امسال جشن را با صندلی‌های خالی آغاز کنیم. با استرس دور و اطراف را نگاه می‌کنم و یکی-دوباری هم می‌روم بیرون تا ببینم چه خبر است. موج جمعیت، آهسته ولی پیوسته از گیت ورودیِ دانشگاه آزاد می‌گذرد و وارد سالن می‌شود. بر می‌گردم توی سالن. بچه‌ها دم گرفته‌اند که «یا حجه‌بن‌الحسن/ کلیدو بگیر از حسن». کم کم سالن هم پر می‌شود و ساعت به حدود 15:15 که می‌رسد، هم سالن پر است و آماده، هم قاری رفته پشت تریبون تا با آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» مراسم را رسماً آغاز کند.

 

امروز و فردا کدومه؟

بعد قرآن و سرود ملی، سالن انبار باروت می‌شود. این، یک تشبیه ادبی نیست. واقعاً سالن انبار باروت می‌شود و نورِ آتش‌بازی تمام سالن را روشن می‌کند. علی صدری‌نیا با یک کت آبی و تیپِ نیمه‌رسمی-نیمه‌دانشجویی روی سن آمده تا با «دکتر سلامی‌ها سلام» معروفش جشن را راه بیندازد. همان ابتدا به بینندگان شبکه سه سیما هم سلامی عرض می‌کند تا مشخص شود حضور مدیران جوان انقلابی در تلویزیون خیلی زود اثرگذار شده و لاکِ محافظه‌کاری از تنِ رسانه ملی خارج شده است. علی فروغی با پخش جشن «دکترسلام»-زنده یا غیرزنده، کامل یا گزیده؛ فرقی می‌کند؟- یک حالِ اساسی به بروبچه‌های انقلابی داد و تا دیر نشده، بچه‌های دکترسلام هم باید جواب این محبت را بدهند. صدری‌نیا در خلال توضیحاتِ ابتدای برنامه‌اش می‌گوید که حدود 25 هزار نفر برای حضور در جشن ثبت‌نام کرده‌اند و قرعه به نام تعداد کمی(احتمالاً فقط 7-6 هزار نفر) افتاده که بتوانند مهمان جشن باشند. همزمان با شروع جشن، توزیع آب‌ بین حضار هم آغاز شده تا بلکه خنکای آب بتواند زهرِ گرمای سالن را بگیرد. کلیپ اول مراسم، ترانه سریال «چاردیواری» است که روی تصاویر دولتی‌ها سوار شده. همخوانیِ شعر و عکس آقایان، باورنکردنی است. خاصّه آن‌جا که می‌خواند:«هِی به من وعده نده، امروز و فردا کدومه؟» یا آن‌جا که:«به خدا که قبله‌ی کج، به خدا نمی‌رسه.»

 

جشن ۵ سالگی دکترسلام برگزار شد

 

ماجرای یک کلاسِ از دست رفته

موج اول مهمانان جشن می‌رسند. حاجی‌دلیگانی نماینده مجلس که یکی از «دکترسلامی»ترین نمایندگان است می‌آید و البته حضور حسین دهباشی در کنار بچه‌های انقلاب، اولین غافلگیری جشن است. دهباشی حالا روز به روز از شمایلِ «سازنده فیلم تبلیغاتی» حسن روحانی بیشتر فاصله می‌گیرد و بیشتر با جوانان انقلابی دم‌خور است. کاش بروبچه‌های انقلاب هم سعه‌ی صدرشان را بالا ببرند و از چنین مهمانانی با روی خوش پذیرایی کنند. سالن که از دهباشی گرم استقبال کرد. واکنش برخی از توییترنشین‌های انقلابی اما...

اولین سخنران مراسم، حاج‌آقای یا به عبارتی مهندس قاسمیان است. ورودی 1370 رشته مهندسی عمران دانشگاه شریف، رئیس حوزه علمیه مشکات و یکی از روحانیونی که زیباییِ چهره و محبوبیت و علم را با هم دارند. حاج‌آقا اوضاع مدیریت کشور را به کلاسی تشبیه می‌کند که اصطلاحاً «از دست رفته.» یعنی احتمالاً سخت می‌شود آن را احیا کرد و اصلاح کرد. برای همین تاکید دارد که باید کارهای «آتش به اختیار» بیشتر شوند و خدمت‌رسانی به محرومین و مستضعفین افزایش یابد.  تاکید حاج‌آقا بر «توانمند‌سازی مستضعفین» است و مثال‌هایی از خدمات قرارگاه جهادی امام‌رضا(ع) می‌زند. بعد هم کد USSD جمع‌آوری کمک برای یکی از همین اقدامات را می‌گوید. احتمالاً کمک‌های زیادی از سالن امام علی(ع) حواله‌ی قرارگاه جهادی امام رضا(ع) شده. آخر کار حاج‌آقا هم مثل هر مراسمی که با حضورشان برگزار می‌شود، آوازخوانیِ تخصصی ایشان است! چندین سال بعد از عضویت فعال و خواندن در مراسمات گروه موسیقی دانشگاه شریف، هنوز هم حاج‌آقا حنجره‌ی طلایی‌اش را حفظ کرده و البته جز در مسیر مدح اهل بیت، خرج نمی‌کند:« یارم چو قدح به دست گیرد/ بازار بُتان شکست گیرد».

 

حاج‌سردار بهتر از دکترخلبان

صدری‌نیا می‌گوید:«امسال تلاش کرده‌ایم با مهمانان جشن شما را غافلگیر کنیم، اما امروز یک مهمانی داریم که با آمدنش ما را غافلگیر کرد!» و آن مهمان کسی نیست جز محمدباقر قالیباف. با همان تیپ ساده‌ی این روزهایش، از جایگاه مخصوص مهمانان وارد می‌شود و سالن را منفجر می‌کند. همه به احترام شهردار سابق تهران می‌ایستند و بی‌وقفه تشویقش می‌کنند. شاید یکی از برکاتِ لایحتسبِ شکست در انتخابات 96 این بود که جوانان انقلابی قدرِ سرمایه‌های خود را بیشتر دانستند و احترام بیشتری خرجِ مردانی کردند که نماد «کارآمدی» نظام جمهوری اسلامی شده‌اند. قالیباف با یک پیراهن و شلوار ساده‌ی سبز، می‌رود و می‌نشیند کنار قاسمیان و حاجی‌دلیگانی و زاهدی.  حسین دهباشی هم برای دقایقی کنار قالیباف است. خدا کند قرار ساخت مستند انتخاباتی با هم نگذارند! قالیباف بنای سخنرانی ندارد و انگار فقط آمده تا اجتماع جوانان انقلابی را ببیند، انرژی بگیرد و برود. بی‌تعارف، از وقتی که آن کت و شلوارهای خاص را کنار گذاشته و لباس ساده به تن می‌کند، و از وقتی که «دکتر خلبان» بودن را با «سردار حاج» باقر قالیباف بودن معاوضه کرده، دوست‌داشتنی‌تر شده. ماجرای انصرافش در سال96، هم دل‌ او را به جوانان انقلابی نزدیک‌تر کرده و هم دل‌های جوانان انقلابی را به او. حدود یک ساعت در مراسم می‌نشیند و بی‌آن‌که حتی برای ادای یک جمله از تریبون جشن استفاده کند، می‌رود.

 

جشن ۵ سالگی دکترسلام برگزار شد

 

مسیح و رفقا کجای سالن نشسته‌اند؟

ترکیب مهمانان حاضر در سالن، بر خلاف انتظار یکدست نیست. یعنی نه همه پسرها ریش دارند و با پیراهن بلندِ روی شلوار آمده‌اند، نه همه دخترها الزاماً چادری و حتی محجبه‌اند. دخترها، بخش مهمی از بازارِ تشویق‌ها و هیجانات سالن را به عهده گرفته‌اند و بعد سخنرانی حاج‌آقای قاسمیان، سالن به تصرف آن‌ها در می‌آید چون بخش تقدیر از زنان موفق آغاز می‌شود. ابتدا خانم پروفسور مریم رزاقی‌آذر روی سن می‌آیند. استادی که به خاطر دفاع از نام «خلیج فارس» از یک کنفرانس علمی در امارات اخراج شده. تشویق‌های سالن برای این خانم پروفسور تمامی ندارد. ایشان از جوانان می‌خواهند در ایران بمانند و جایی نروند تا همین کشور را بسازند. بعد هم تقدیر ویژه از ایشان، با تقدیم یک طراحی از چهره او و پرچم ایران انجام می‌شود. خانم دکتر پرچم ایران را می‌بوسند و سالن باز یک‌پارچه تشویق می‌شود. ماجرای زنان موفق در جشن «دکترسلام» اما هنوز ادامه دارد.

مرجان سلحشوری نایب‌قهرمان بازی‌های آسیایی در رشته تکواندو و  زهرا کریمی به نمایندگی از تیم قهرمانِ کبدی بانوان، روی سن می‌آیند. مسیح علی‌نژاد کجاست تا حضور رشک‌برانگیز زنان و دختران موفق ایرانی روی سنِ جشن دکترسلام را ببیند؟ آن چند دخترکِ هتّاکِ پُست‌برق‌نشین کجایند تا ببینند می‌شود دختر باشی، جوان باشی، ایرانی باشی، مشهور باشی، موفق هم باشی و همه‌ی این‌ها را با افتخار به «حجاب اسلامی» بیامیزی و شمایل یک زن مسلمانِ مقتدر را تصویر کنی؟ جشن دکترسلام، در این لحظات تبدیل به نمایشگاه باشکوهی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه زنان شده و پادزهری برای تبلیغاتِ دشمنان ساخته. سلحشوری می‌گوید مدالش را به شهید «گیتی‌نما» تقدیم کرده که در 21سالگی شهید شده. کریمی هم می‌خواهد مدالش را به عموی شهیدش «مرتضی کریمی» تقدیم کند.  حالا همه اینجا هستند. همه قهرمان‌ها. شهید کریمی اینجاست، کنار بچه‌های انقلاب نشسته و برادرزاده قهرمانش را نگاه می‌کند. شهید گیتی‌نما هم حتما هست. مگر می‌شود شهدا در جایی که از آن‌ها یاد می‌شود حاضر نباشند؟

 

عشق و نفرت‌های چندهزار نفره

حاج ‌نادر طالب‌زاده هم به جمع دکترسلامی‌ها اضافه می‌شود. تکیده‌تر از قبل شده و عصازنان از راهروی ورود مهمانان می‌گذرد و می‌نشیند. دهباشی هم می‌رود کنار دستش. طالب‌زاده برای همه بچه‌حزب‌اللهی‌های اهل رسانه یک نماد است. نماد ایستادن و جنگیدن و نترسیدن و البته آخرش، مورد حمله دشمن قرار گرفتن. بعد ورود حاج نادر، کلیپ ویژه‌ی اتفاقات یک سال اخیر پخش می‌شود. هرجا اسمی یا تصویری از دولتی‌ها می‌آید، سالن با «هو» کردن واکنش نشان می‌دهد. لیلا حاتمی، احمد خمینی و محمود صادقی هم از خشم چند هزار نفره در امان نیستند. در عوض اما با هر تصویری که از تیم ملی فوتبال پخش می‌شود، سالن به هوا می‌رود. نام امام جمعه خرمشهر و تبریز و رشت هم که برده می‌شود، تشویق سالن اوج می‌گیرد. درست بر خلاف نام احمدی‌نژاد و اعوانش که البته به اندازه روحانی هو نمی‌شوند اما مشخص است پایگاه و جایگاهی در میان این بچه‌ها ندارند. درست مثل برخی جوانان پیرو و حامی‌شان  که این روزها حسابی با دکترسلام چپ افتاده‌اند و می‌خواهند با چند متلک و تکه‌پرانی، به آن حمله کنند. حسادت انگار در تاروپود روح اینها، بافته شده.

 

شمایل دوست‌داشتنی احمدآقا

امیرآبادی فراهانی و دهقان هم به حاجی‌دلیگانی اضافه می‌شوند تا جمع نمایندگان مجلس حاضر در جشن، جمع‌تر شود. با ورود هر نماینده، فریاد «استضیاح،استیضاح» حضار بلند می‌شود که انبوهی از معانی و کنایه‌ها را در خودش جای داده. حالا وقت تقدیر ویژه از یک نماینده قدیمی مجلس رسیده. کسی که معتقد است فساد بد است و فسادِ «خودی‌ها» بدتر. کسی که سال‌ها در متنِ دولت و بطنِ پارلمان کار کرده و حالا در یک سازمان مردم‌نهاد به نام «دیدبان شفافیت و عدالت» هنوز دنبال همان دغدغه‌های همیشگی است: عدالت و مبارزه با فساد. احمد توکلی، تکیده‎تر از گذشته شده و ردِّ بیماری روی صورتش پیداست. عصازنان از سن بالا می‌رود. پیراهن ساده‌ای پوشیده و سرِ آستین‌هایش را هم بالا زده. کمی از اهمیت مبارزه با فساد می‌گوید و کمی هم از انجمنِ مردم‌نهادش تعریف می‌کند. احمد توکلی، مردی که حسرت پیروزی نشدنش در انتخابات ریاست‌جمهوری 1380 هنوز با انقلابی‌ها هست، در این 40 سال از گزند انحراف خودش را دور نگه داشته و مایه‌ی افتخار انقلابی‌ها شده. مردی که سمبل مبارزه با فساد است و نمادِ یک حزب‌اللهیِ دوست‌داشتنی و کارکشته.

 

هیچ‌وقت طبس را نبر ز یاد

بعد توکلی، نوبت یک شاعر طنزپرداز است. محمدرضا طهماسبی می‌گوید انگیزه‌اش از سرودن شعر طنز، پول بوده. انگیزه‌اش هرچه بوده مهم نیست چون شعری که ساخته آن‌قدر جذاب و حال‌خوب‌کن است که بعد حدود دو و نیم ساعت مراسمِ پیوسته، سالن را دوباره شارژ می‌کند. ردیفِ شعر، ترامپ است و الحق و الانصاف که شعر ردیفی است:« یک نکته: هیچ وقت طبس را نبر ز یاد/ گیرم ز یاد بردی ویتنام را، ترامپ!» آخر شعرخوانی وقتی می‌خواهد لبش را با یک جرعه آب تر کند، به کنایه می‌گوید:« بطریِ دهنیِ حاج‌آقاست‌ها...(اشاره به قاسمیان)» و بعد هم تکه‌اش را به مسئولین جشن می‌اندازد که:«دکترسلام یه لیوان هم نداشت!»

 

جشن ۵ سالگی دکترسلام برگزار شد

 

آقای راوی، سلام

مهمان بعدی مراسم، حاج حسین یکتاست. نوستالژی مشترک همه بچه‌های حزب‌اللهی. مردی که با روایت‌گری‌های دلبرانه‌اش در غروب‌های شلمچه و ظهرهای خیّن زندگی کرده‌ایم. مردی که سلام‌هایش گرم است و صدایش گرم و سیمایش گرم و لبخندهایش هم گرم. مردی که هنوز جنگ را زندگی می‌کند و هنوز مثل یک سرباز در میانه میدان ایستاده. با تشویق کم‌نظیر حضّار وارد سالن می‌شود و سخنرانی‌اش را به تعریف و تمجید از «دکترسلام» اختصاص می‌دهد و حسابی عوامل جشن را شرمنده می‌کند. بعد هم از امام‌جمعه سرپل ذهاب تقدیر می‌کند که زندگی در چادر و مثل مردم را به زندگی در کانکس ترجیح داده و پا به پای مردم برای حل مشکلات مناطق زلزله‌زده تلاش می‌کند. آقای امام‌جمعه به نمایندگی از همه امام‌جمعه‌های دوست‌داشتنی، مهمان جشن است.

 

پختگی و بصیرت

همه‌جای جشن دکترسلام، با وجود محتوای طنز، جدی است. این بخش اما یک بخشِ تماماً جدی است. تصاویری تکان‌دهنده از غائله دراویش در زمستان96 برای اولین بار در جشن پخش می‌شود و بعد، پدر شهید محمدحسین حدادیان مهمان جوانان انقلابی است. پدر شهید حدادیان فقط یک سوال از مسئولین دارد:«برای خون شهدا چه کردید؟» و بعد  مادر حاج‌محمود کریمی که همسر و مادر شهید هم هست، برای تقدیر از خانواده حدادیان روی سن می‌آید. پختگی از تک‌تکِ کلماتِ این مادر می‌بارَد و نمِ‌ اشکی را روی چشم حضار می‌نشاند.

 

نگاه کن به خورشید

حالا نوبت رونمایی از یک ترانه است. حسین حقیقی- که با دو نماهنگ «ایستاده‌ایم» شناخته شد- یک ترانه تازه به مناسبت 40سالگی انقلاب آماده کرده که در جشن دکترسلام برای اولین بار اجرا می‌شود. ترانه‌ای که اگر کیفیت صدای سالن بهتر بود، جذاب‌تر شنیده می‌شد و شور بیشتری به سالن می‌داد.  حاصل ترکیب یک ترانه امیدبخش با صدای لطیف و جذاب حسین حقیقی، اثر شیرینی شده که شنیدنش حتماً حال امیدواران به آینده را خوب، و ناامیدان را به آینده امیدوار خواهد کرد.

 

جشن ۵ سالگی دکترسلام برگزار شد

 

شادلو و روح‌الامینی: دو ستاره‌ی دوست‌داشتنی

جناب سرگرد شادلو هم یکی دیگر از مهمانان جشن است. کسی که پیشنهاد رشوه یک میلیارد تومانی شهرام جزایری را نپذیرفت و او را از میان بار عدس به مقامات قضائی تحویل داد. با لباس رزم به سالن می‌آید، تشویق می‌شود و خیلی زود سالن را ترک می‌کند. بعد او، دکتر عبدالحسین روح‌الامینی هم وارد سالن می‌شود. پدر یکی از کشته‌شدگان فاجعه کهریزک که حسرت حتی یک مصاحبه را هم به دل رسانه‌های ضد انقلاب گذاشت و مطالباتش را همین جا و زیر پرچم جمهوری اسلامی پیگیری کرد. روح‌الامینی، اگرچه در فتنه پسرش را از دست داد و اگرچه می‌توانست مثل خیلی‌های دیگر، داغ پسر را به کینه‌ای علیه نظام تبدیل کند؛ اما هرگز از زیر سایه انقلاب بیرون نیامد و بلاخره حکم محکومیت قاضیِ مختلف پرونده کهریزک را از مقامات قضایی گرفت. او، همسر و نوه‌اش هم مهمان دکترسلام هستند و با تقدیر  جوانان انقلابی، خاطره خوشی را از سالن امام علی(ع) بیرون می‌برند. خاطره جوانان انقلابی از روح‌الامینی‌ هم خاطره خوشی است. خاصه آن‌جا که برای همه دعا می‌کند:«ان شا‌ءالله همگی در مسیر امام حسین باشیم.»

 

چه می‌کنه این محمد انصاری!

حدود سه ساعت از مراسم گذشته اما حجم اتفاقات غافلگیرکننده همچنان بالاست. فرزندان شهید «زاده‌اکبر» از شهدای مدافع حرم روی سن می‌آیند و  پسر شهید، مثل سال گذشته برای حضار شعرخوانی می‌کند. او اما امروز با خودش یک مهمان هم به مراسم آورده. محمد انصاری. آقای شماره 15 تیم پرسپولیس و یکی از بهترین مدافعان فوتبال ایران، کنار فرزندان شهید مدافع حرم روی سن می‌ایستد و سالن را منفجر می‌کند. محمد از آن پرسپولیسی‌هایی است که حتی استقلالی‌ها هم نمی‌توانند دوستش نداشته باشند. یک فوتبالیست بی‌حاشیه و آرام که در کنار بازی‌کردنش، به دنبال پرورش نسل آینده فوتبال ایران هم هست و برای همین یک مدرسه فوتبال به نام شهید ابراهیم هادی راه انداخته. مدرسه‌ای که البته انصاری می‌گوید مثل دکترسلام مشکل «جا» دارد و برایش دنبال یک مکان مناسب است.

 

آقای آباژور و شوخی‌های +18

عزت‌الله ضرغامی آخرین سخنران مراسم است. تلاش می‌کند به جای سخنرانی، کمی خاطره‌گویی کند. خاطراتش اما به نظر می‌رسد بیشتر مناسب یک دورهمی مردانه باشد نه یک جشن چندهزارنفره! جدای از خاطرات 18+ ، ضرغامی از نامه‌نگاری‌های برخی مسئولین با رهبر انقلاب درباره برخی بدیهیات انتقاد می‌کند. سخنرانی ضرغامی که تمام می‌شود، حمید رسایی، در آخرین لحظات جشن به جمع دکترسلامی‌ها اضافه می‌شود تا از قافله بزرگترین جشن سیاسی-اجتماعی کشور جا نماند.

 

یک جشن بی‌کران

ساعت از 7 عصر هم گذشته که با بریده‌شدن کیک جشن، مراسم رسماً تمام می‌شود. جشنی که یک نمایش باشکوه از اتحاد نیروهای حزب‌اللهی و یک جشن بی‌کران برای انقلابی است که تازه وارد «چل‌چلی»اش شده و در اوج بلوغ و قدرت، آرام گرفته. همنشینی سلبریتی‌ها، سرداران، روحانیون و جوانان، معجون دلچسبی از حال‌های خوب را ساخت تا «امید» را در دل همه ما زنده کند. امیدی که مبدا آن، ورزشگاه «امام علی(ع)» بود در روز جشن غدیر.

 

انتهای پیام/#

منبع: خبرگزاری دانشجو

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین