گروه سیاسی: علی علیزاده تحلیلگر و کارشناس مسائل سیاسی، در یادداشت پیش رو، آورده است: قهرمان من مصدق نیست که با زبان لیبرال بخواهد مقابل غرب بایستد و بعد هم خودش شکست بخورد و هم شکستش مقدمه بیستوپنج سال بندگی ایرانیان بشود و سر آخر هم در احمدآباد در تنهایی و تبعید دفن شود. قهرمان من آیتالله خمینی است که ده سال شخصاً زندگی بر امپریالیسم را زهر کرد و شکل نقشه غرب آسیا را تغییر داد و بعد هم روی شانه چند میلیون ایرانی در کمال اقتدار زمینی و معنوی تشییع شد.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در صفحه اجتماعی نگارنده نیز منتشرشده، به شرح زیر است:
۱- دکتر محمد مصدق را استقلالخواه و استعمارستیزی راستین میدانم. بخشی مهم از تاریخ مبارزه با امپریالیسم. نهتنها در ایران که در کل جهان سوم. رهبری او در ملی کردن صنعت نفت، الگوی ملتهای بسیاری برای بیرون کردن استعمارگران شد. از ملی کردن کانال سوئز در مصر تا استقلال اندونزی و الجزایر. سیاست نه شرقی نه غربی مصدق هم الهامبخش عبدالناصر مصری، جواهر لعل نهرو نخستوزیر هند و احمد سوکارنو قهرمان استقلال اندونزی برای تأسیس جنبش عدم تعهد شد. جنبش کشورهایی که در میانه جنگ سرد سعی کردند مستقل بمانند.
۲- معتقدم برخورد با مصدق بعد از انقلاب تنگنظرانه و نامنصفانه بوده است؛ و این تنگنظری دودش فقط به چشم طرفداران مصدق نرفته، بلکه در چشم همه ملت ایران رفته. اینکه امروز تلویزیون استعماری دولت انگلیس به خودش اجازه میدهد همان تکنیکهای شصتوپنج سال پیش را علیه دولت-ملت ایران استفاده کند، اینکه تلویزیون سلطنتطلب «من و تو» به خودش اجازه میدهد کودتای انگلیسی-آمریکایی را قیام بنامد، اینکه نوکران امپریالیسم در داخل، ملی کردن نفت را به خاطر مغایرت با خصوصیسازیهای نئولیبرال تقبیح میکنند و به مصدق بهعنوان یک پوپولیست میتازند، اینکه عدهای با دروغ در روز روشن، تاریخ سیاه شاهنشاهی را سفیدشویی میکنند تا حدی محصول این نگاه تنگنظرانه درباره مصدق است. لازمه دفاع از وجهه اسلامگرایانه انقلاب، تاریخ شویی و پاک کردن و تحقیر کردن بقیه بازیگران سیاسی منتقد و مخالف استبداد پهلوی نیست.
۳- به مصدق عمیقاً احترام میگذارم و به احترامش میایستم. هرچند او به چند دلیل قهرمان من نیست: اول اینکه دستگاه نظری که او برای استعمارستیزی برگزید، همان ملیگرایی سکولار، دستگاهی اینجایی نبود و عناصرش خودساخته غربیها و متعلق به ساحت تمدنی و تاریخی غربیها بود و ازاینرو نتوانست دوام چندانی بیاورد. او همچنین متوجه نشد استعمار تنها آن بیرون در لندن و پاریس موجود نیست بلکه همانقدر و چهبسا قویتر، در ذهن و تفکر تکتک افراد استعمار شده و مقهور شده در همین تهران و قم و اصفهان هم وجود دارد و ازآنجا هم اعمالنفوذ میکند و تا زمانی که تفکری اینجایی و بومی و ریشهدار در فرهنگ همینجا، مقابل استعمار زدگی داخلی نایستد، نمیتوان مقابل استعمار بیرونی ایستاد. دوم اینکه نگاه او به استعمار سطحی بود. او استعمار بریتانیا را تشخیص داد اما بازتولید استعمار و متاسیون یا جهش ژنتیکی آن در قالب امپریالیسم آمریکا را تشخیص نداد. سوم اینکه، او شکست خورد و به خیل شخصیتهای شکستخورده تاریخ اصلاح در این کشور پیوست و من معتقدم این تاریخ شکست خود مانعی درحرکت ما به جلو است. ما نیازمند بیرون انداختن روایتهای شکست هستیم. روایتهای شکست با آن جذبه رمانتیکی که دارند هم در بعد فردی و هم در بعد ملی، تنها به کار شعر و حسرت و خودویرانگری میخورند. روایتهای شکست، محصول تروماها و زخمهای درماننشدهاند.
۴- قهرمان من مصدق نیست که با زبان لیبرال بخواهد مقابل غرب بایستد و بعد هم خودش شکست بخورد و هم شکستش مقدمه بیستوپنج سال بندگی ایرانیان بشود و سر آخر هم در احمدآباد در تنهایی و تبعید دفن شود. قهرمان من آیتالله خمینی است که ده سال شخصاً زندگی بر امپریالیسم را زهر کرد و شکل نقشه غرب آسیا را تغییر داد و بعد هم روی شانه چند میلیون ایرانی در کمال اقتدار زمینی و معنوی تشییع شد. قهرمان من انقلاب اسلامی و تکتک حاملان گفتمان آن انقلاب است که هم نابودی شوروی را به نظاره نشستند و هم چهل سال آمریکا را تحقیر کردند. قهرمان من خامنهای است که در سال هشتادودو که آمریکا دو طرف ایران را اشغال نظامی کرده بود بهجای آنکه عقب بنشنید فضایی را ایجاد کرد که آمریکا مجبور به فرار از عراق شود. قهرمان من دانشمندان هستهای و مهندسان موشکی ایران هستند که تا میتوانند برای استقلال مردمشان، قوای نظامی جمع میکنند. من به مصدق احترام میگذارم و معتقدم باید سهم او را از تاریخ معاصر ادا کرد و بهجای سانسور مقام او، نشان داد که او لحظهای پیشین از گذشتهای متفاوت و بهشدت ضعیفتر از انسان ایرانی است که هنوز توان و قدرت کافی برای دفاع از خود مقابل امپریالیسم را نداشته.
۵- برای من مصدق چهره تراژیک و شکستخورده استعمارستیزی و استقلال است و خمینی چهره مقتدر و پیروز استقلالخواهی. ازاینرو باید بهصراحت گفت که مشکل ملیگرایی این است که بهقدر کافی در این جای جهان و برای انسان ایرانی و غرب آسیایی، ملیگرایانه نیست و بهقدر کافی استقلالخواهانِ نیست. آنچه ملیگرایی سکولار مصدقی حتی در رؤیاهایش نمیتوانست تخیل کند با گفتاری تحقق یافت که با اسلام، یعنی بنیان تمدنی و بنیان زیست اجتماعی مردم اینجای جهان گرهخورده بود.
انتهای پیام/#
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
ماجرای ملی شدن نفت نبود فقط همان کشتار دلیران تنگستان کافی بود تا نام
مصدق السطنه قجری را در لیست خائنان بزرگ تاریخ ایران ثبت کند. در دوره
نخست وزیری هم مصدق با اعتماد بیجا به عناصر خائن و مخصوصا به قاتلان
مردم در قیام سی تیر از یکسو و دخیل بستن به امید کمک آمریکا از سوی دیگر
نشان داد که فاقد بصیرت یک رهبرانقلابی و کفایت نخست وزیری است. میدان
دادن به بهاییان و شرابسازان و سرکوب فداییان اسلام - که با ترور رزم آرا
عامل به قدرت رسیدن او بودند - هم دلیل دیگری بر سوء رفتار و مدیریت او
است. او در پایان عمر با سکوت مطلق در خصوص قیام 15 خرداد و حتی لایحه
کاپیتولاسیون نشان داد که دیگر وجهه انقلابی ندارد. البته عده ای سعی
دارند وانمود کنند که مصدق به دلیل سکونت در احمد آباد امکان دخالت سیاسی
نداشته که این یک دروغ است. چرا که در همان زمان اعضای نهضت آزادی به
حضورش رسیدند و از او امضا گرفتند و او تا سال 44 با آنها آزادانه مکاتبه
داشت اما کلمه ای در خصوص لزوم مبارزه با کاپیتولاسیون حرفی نزد. همه
ارزش مصدق فقط به ماجرای ملی شدن نفت است. وقتی که مصدق با تغییر مواضعش
در مجلس از حامی قرارداد کس گلشاییان به مهمترین فعال سیاسی برای ملی شدن
نفت تبدیل شد. اتفاقی که دقیقا بعد از سخنرانی تاریخی کاشانی پس از آزادی
رخ داد.
اما به هر حال ما به جای قهرمان سازی و یا تقبیح یکطرفه مصدق می توانیم
از او استفاده بهینه بکنیم. مصدق مصدق نشد مگر با ایستادگی بر حق ملت
ایران و در نتیجه رفتن زیر بار سنگین ترین تحریمها و انزوای بین المللی و
فروش نرفتن نفت و تورم بالای صد درصد و تحمل همه این فشارها فقط برای حفظ
استقلال ایران. در حالی که امروز افرادی که مدعی دوست داشتن مصدق هستند
نه تنها بویی از استقلال طلبی نبرده اند که وادادن و تسلیم شدن به
استعمار را به عنوان نسخه ای برای رفع مشکلات اقتصادی تجویز می کنند و
کار وقاحت و پستی آنها به جایی رسیده که مصدق را که قهرمان استقلال طلبی
و مبارزه منفی است با ظریف که سمبل سازشکاری و امتیاز دادن است یکی می
کنند.
پس از شخصیت مصدق استفاده کنید و او را به عنوان آینه دق جلوی ظریف
پرستان بگذارید.