گروه ورزشی: یکی از بازیکنان بااستعداد فوتبال ایران بود که هم در استقلال بازی کرد و هم در پرسپولیس. در فوتبال ایران به او لقب مارکوپولو دادهاند. میثم بائو در دوران حرفهای فوتبالش 11 باشگاه عوض کرد و سرانجام در سال 94 در سن 32 سالگی ( متولد62) در نساجی از فوتبال خداحافظی کرد. او در زمان قلعهنویی به استقلال رفت و حتی در داربی هم به صورت فیکس بازی و لقب پدیده استقلال را از آن خود کرد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه خراسان، متن این گفتوگو به شرح زیر است:
یکی از بازیکنان تکنیکی زمان خودت بودی. شما نسل طلایی شموشک را تشکیل داده بودید و آن را به لیگ برتر آوردید. در اینباره صحبت میکنی؟
من در زمان نونهالی استعداد خاصی داشتم. یک استعداد خدادادی. درحالی که نه کسی به من فوتبال یاد داده و نه پدرم فوتبالیست بود. اصلا از کودکی در محل اسم مرا میثم دریبلزن گذاشته بودند و هیچکس فامیلی مرا صدا نمیزد. این روند ادامه داشت و هر سال برایم یک اسم در محل میگذاشتند. مثلا یک سال به من اگو اگو و سال بعد مارادونا یا روماریو میگفتند. هر سال که ستارهای به فوتبال معرفی میشد، نام او را بر من میگذاشتند. از این طرف پدرم هم دست و دلباز نبود. خیلیها میگویند هنوز چقدر مو داری! به خاطر اینکه پدرم چون پول اصلاح10 تومان بود و تاس کردن 5 تومان، ترجیح میداد که من تاس باشم!
چطور وارد فوتبال شدی؟
اوایل از فاز فوتبال بیرون آمدم و وارد فاز درس شدم. تقریبا 3 سال بود که فوتبال را کاملا کنار گذاشته بودم، تا زمانی که به آموزشگاه آمدم و حدود20 کیلو اضافه وزن داشتم اما با اینحال انتخاب و قهرمان مازندران شدم. از آنجا بود که تلنگری به من وارد شد که با20 کیلو اضافه وزن اینطوری فوتبال بازی میکنم و تصمیم گرفتم که وزنم را پایین بیاورم. در آن زمان در فوتبال پول نبود. اما پدرم پیشنهاد حقوق500 هزار تومانی، خرید یک پراید هاچبک که شاید ارزش بنز الان را داشت و شراکت بعد از 4،3 سال به شرط ارائه کار خوب داد. از او یکماه وقت خواستم و با چند نفر هم مشورت کردم. دست آخر به این نتیجه رسیدم که اگر نزد پدرم بمانم، نهایتا یک حاج حسن منطقه جاده نظامی میشوم که گوشهای از شهر هم مرا میشناسند اما با فوتبال میتوانستم حتی در دنیا هم مطرح شوم. یا علی گفتم و به پدرم گفتم که نمیآیم! گفت به درک برو گورت را هم گم کن. مرا بیرون انداخت به طوری که یک ماه آخری که در خانهاش بودم و غذا میخوردم منت سرم میگذاشت و میگفت کوفت بخوری، تنبل. کار نمیکنی و دائم میخوری! از حرفهایش خسته شده بودم. مادرم به من 7 هزار تومان پول داد و با آقای ایرج نصیری و 2 تا از بازیکنان قائمشهری به نام محمد کامل به تست جوانان استقلال آمدیم که توسط مهران کاظمی انجام میشد. مجتبی جباری و خسرو حیدری و ارشاد یاورزاده هم در جوانان بودند. تست دادم و 3،2 نفری را دریبل کردم.
در تست استقلال قبول شدی؟
علی دوستی آن زمان گفت که این پسر را از دست ندهید، البته بعد از آن دست مهدی حیدری و کولیوند افتاد. روزها میگذشت و من فقط درحالی که هزار تومان داشتم در تهران بدون فامیل و آشنا سر میکردم. آن زمان نه اینستاگرام بود و نه تلفن. از نازیآباد یک بلیت بیآرتی میگرفتم و به میدان ولیعصر میآمدم و از آنجا پیاده به پارک لاله میرفتم. در پارک تا ساعت10 میخوابیدم و حدود یک ماه و نیم دربهدری کشیدم. 5،4 روز یواشکی به خوابگاه بچه محلمان میرفتم که ساعت یک شب مرا راه میداد و ساعت 5 باید میرفتم. حتی پول نداشتم غذا بخورم. پدرم دیکتاتوری است که فقط پول و قدرت را میشناسد. یک ماه و نیم بعد یک بازی دوستانه بود. بعد از بازی بغض کرده بودم درحالی که مدارکم را نمیدادند و میترسیدند که جای دیگری بروم. بالاخره 4 سال بعد با220 میلیون با عصا و رباط پاره مرا به استقلال آوردند. بعد از بازی گریه کردم و شناسنامهام را خواستم. جعفر بالا بود و بازی مرا دیده بود. به من گفت که برای چی گریه میکنی؟ کجایی هستی؟ گفتم قائمشهری هستم و خوابگاه ندارم. گفت فردا بیا عبدلآباد تمرین. شناسنامهام را گرفتم و به آنجا رفتم. مرا به یک چلوکبابی برد و بعد از یکماه و نیم چلوکباب خوردم، درحالی که دوش هم نگرفته بودم. فکر کنید در تابستان تهران هر روز تمرین کنید ولی دوش نگیرید! به خوابگاه اتکا رفتم و دیدم 5 تا سرباز فراری 5 ساله، چشمها همه درآمده درحالی که فارسی بلد نبودند حرف بزنند و کوه و کمرهای بودند. خدا شاهده از ترس اینها بالای پشت بام میخوابیدم. خدا پدر جعفر را بیامرزه. همان سال بازی کرده و تجربه کسب کردم.
پس 45 روز در پارک خوابیدی و بعد به اتکا رفتی.
دقیقا. با 15سال سن رفتم آنجا و بازی کردم و تجربه کسب کردم. آن سال بازی کردم و80 هزار تومان قرارداد بستم. دوم دبیرستان بودم که به آموزشگاه رفتم. آن موقع کمالوند سرمربی جوانان پاس بود. هادی شکوری هم در پاس بود. سوم ایران شدیم. فنیترین بازیکن شدم. برای تست جوانان به نوشهر رفتم، درحالی که پدرم به من بیاعتنا نبود. روز اول با یونس گرایلی به تست رفتیم. یونس توضیح داد که من با بقیه فرق میکنم. گفت برو لخت شو و به زمین برو. همان موقع سوت زدند و گفتند برو حسن چالوسی. ماهی سفید و زیتون آوردند با250 هزار تومان و خوابگاه و غذا! گفتم فقط اجازه دهید بروم از پدر و مادرم اجازه بگیرم اما قبول نمیکردند و میگفتند که باید امضا کنی. امضا کردم و همانجا مهندس حسینی که سرپرست بود، چکی به مبلغ150هزار تومان به عنوان پیشپرداخت داد. آن موقع در لیگ یک مدعی بودیم. هفته پانزدهم بود و مهندس درویش به فینال بازی شموشک و گیلان آمد. آن روز 3- صفر فینال را بردیم. مهندس درویش به رختکن آمد. مرا دید و در بزرگها بازیم دادند. یک روز حسین فرکی آمد که بازیکن ملیپوش انتخاب کند. نوشهریها اسم مرا ندادند. فکری بازی ما با نساجی را دید و من بهترین بازیکن زمین شدم. به راننده گفته بود که صورت این پسره فوروارده خیلی جوان هست، چند ساله است؟ اسم مرا برای تیم ملی داد. به اردو رفتیم و بعد یک مرحله خطم زدند. سال بعد اکبر میثاقیان به شموشک آمد و با 5 اختلاف صعود کردیم. گل صعود را هم خودم زدم. در داربی بهترین بازیکن شدم اما گل نزدم. در نظرسنجی عادل فردوسیپور بهترین بازیکن داربی شدم. سال سوم که به لیگ برتر آمدم، با شموشک 2 سال سنم به امیدها میخورد. درنهایت رضایتنامه مرا مهندس حسینی برای پاس صادر کرد و من گفتم میخواهم به استقلال بیایم.
الان هم سن و سالهایت دارند بازی میکنند!
من میتوانستم بازی کنم. من در زندگیام یک اصولی را پیش خودم داشتم که به خاطر همین هم10تا تیم عوض کردم. همین اصول اجازه نداد در این فوتبال دوام بیاورم. ماجرایی بود که من پشت امیر قلعهنویی درآمدم. بازیکنی به من زنگ زد و گفت برای چی پشت امیر درمیآیی؟ گفتم حرف دهانت را بفهم.
چه کسی به او خط میداد؟
یکی از بازیکنان تیم که ملیپوش هم بود، به او قول میداد تا امیر را خراب کند. من جزو بهترین بازیکنان امیر بودم، مصدوم شدم و بعد از مصدومیتم که آمدم، مرا بازی نداد. طرف 6 صبح به من زنگ زد و گفت که چرا دخالت میکنی؟! گفتم به تو چه مربوطه؟ تو چهکاره فوتبالی؟ دنبال چه میگردی؟ در حق تو که امیر قلعهنویی لطف کرده، تو دیگر چه میگویی؟ گفت سال دیگر میخواهی اینجا بمانی؟ گفتم معلوم میشود تو میمانی یا من میمانم. فصل تمام شد و صبح چهارشنبه مصاحبه کردم که «خداحافظ هواداران استقلال» صبح پنجشنبه محمد نوریفر زنگ زد و گفت که امیرخان گفته نروی و صبر کنی تا از اوکراین برگردد. گفتم از امیرخان تشکر کن، رفتم و با تراکتور قرارداد بستم. یک روز با پرسپولیس بازی داشتیم و به کمپ استقلال آمدیم. امیر قلعهنویی تمرین داشت ولی من از او خداحافظی نکرده بودم و به خاطر معرفتش پیش او رفتم تا حلالیت بطلبم. به من گفت که هافبک ندارم، همین الان هم برگرد. گفتم من380 میلیون یکجا گرفتم ولی به خاطر پول نرفتم. آقای فتحا...زاده به یک بازیکن 90 درصد داده ولی به من 35 درصد این بدترین ناسزا بوده.
چه شد که به پرسپولیس رفتی؟
من به ابومسلم رفته بودم و در آن فصل 11گل زدم. 11گل برای هافبک آمار فوقالعادهای است و کرانچار آن فصل سرمربی پرسپولیس شده بود و من هم به پرسپولیس رفتم. پس از آن دایی آمد و 2 سالی در پرسپولیس بازی کردم.
تو خودت را استقلالی میدانی یا پرسپولیسی؟
در فوتبال حرفهای این صحبتها وجود ندارد. بازیکن باید برای پیشرفتش هرکاری بکند. من از آن بازیکنانی نبودم که 4 یا 6 نشان دهم. من فقط به دنبال فوتبال بازی کردن بودم و خداراشکر توانستم از خودم نامی نیک به جای بگذارم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com