گروه تئاتر و موسیقی: «قندخون» اثر تازه لیلی عاج نیز به وضع کارگران میپردازد. کارگران کارخانه قند ورامین که حالا بیشتر از یکسال از تعطیلی آن میگذرد در قصه عاج صحنههایی را روایت میکنند که غمانگیز است اما درعینحال واقعیت امروز جامعه ما را به تصویر میکشند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شهروند، این نمایش که پیش از این در تئاترشهر اجرا شده بود با پایان یافتن اجراهایش به تماشاخانه باران رفت تا قصه پر غصهاش را برای آدمهای بیشتری بگوید. با لیلی عاج، نویسنده و کارگردان زن این نمایش که پیش از این نیز با نمایش خواب زمستانی، دستفروشان زن مترو را موضوع اثرش قرار داده بود به گفتوگو نشستیم، آنچه میخوانید ماحصل با خانم عاج است:
به نظر نمیرسد مخاطبان امروز تئاتر آن هم در مرکز شهر تهران کارگران باشند، فکر میکنید نمایش شما چه حرفی برای قشر متوسط جامعه دارد؟
به نظرم اتفاقا بین هنرمندان و تئاتریها همه جور آدم پیدا میشود، شاید تئاتریها درحال حاضر به دلیل حضور چهرههای سینمایی و تبلیغات فروش خوبی بهدست آورده باشند اما به نظر من هنوز هم اکثر تئاتریها شرایط مالی خوبی ندارند و کارگرها را خوب درک میکنند. راستش را بخواهید من خیلی به این تاثیر فکر نمیکنم، گفتن این جمله هم به معنای بیاهمیتی به مخاطب نیست.
من کماکان با الگوی دانشجویی تئاتر کار میکنم و با کمترین هزینه ممکن کارم را میسازم اما به واسطه طولانیبودن پروسه، تمرین و اجرا باز هم پرهزینه درمیآید و این مسأله دوام آوردن در بازار تئاتر را سخت میکند. امروز مسائل زیادی برای یک اثر تئاتری وجود دارد؛ سالنهای خصوصی، نمایشهایی با حضور چهرههای سینمایی و تلویزیونی یا هزینه تولید زیاد و ... باعث شده شرایط تغییر کند و رقابت برای تئاترهایی مثل ما سخت شود، بنابراین وقتی با این همه سختی کار میکنم، واقعا برایم مهم است حرفی که میزنم از دلم برآید. نتیجه آن این خواهد بود که با تمام سختیهایی که تحمل میکنم پیش وجدان خودم حالم خوب باشد. در مورد اثربخشی این نمایش نمیتوانم نظری بدهم، کارهای دانشجویی بسیاری بوده است که مخاطبش را عمیقا تحتتاثیر قرار داده و برعکس آثاری با تولید گران و بازیگران مطرح که هیچ کیفیتی نداشتهاند یا توجه مخاطبانشان را جلب نکردهاند. نمیتوان با قطعیت گفت که مثلا اگر در مورد زندگی کارگران کاری انجام دهی چه بازخوردی از مخاطبت خواهی داشت. من قصهای داشتم که به نظر خودم بسیار دراماتیک بود و برای نوشتنش خیلی وقت گذاشته بودم و میخواستم در این اجرا آن را روایت کنم.
شما در این نمایش و کار قلبی که اجرا کردید به قشر پایین جامعه پرداختید، دستفروشها و کارگران در این دو نمایش شخصیتهای نمایشهایتان را تشکیل دادهاند، چه چیزی باعث میشود تا در آثارتان به این اقشار توجه کنید؟
شاید نخستین دلیلش این باشد که من یک کارگر زاده هستم؛ زبان، فضا، دلنگرانیها، خوشحالیها، رویاها و... همه چیزهایی است که من بهتر میشناسم و دیالوگ نوشتن در این نوع فضاها برایم راحتتر است. من در مورد خیلی از مسائل به صورت جدی ناراحت میشوم و تاثیر میگیرم.
مثلا من چند شب پیش در اخبار شنیدم که تعدادی از کشاورزان به نشانه اعتراض محصول هلو باغشان را زیر خاک دفن کردند، چون محصول آنان قرار بوده با قیمت بسیار پایین خریداری شود. وقتی به این فکر میکنم که آن کشاورز برای میوهدادن درختانش چقدر زحمت کشیده است وقتی به جایی میرسد که محصولش را نمیخرند، مجبور میشود آن را خاک کند، برایم خیلی دردناک است و من یک لحظه خودم را جای آنان میگذارم، واقعا حالم بد میشود. این اتفاق در برخورد با تعطیلی کارخانه ارج هم برایم افتاد. خانه من در جنوبغرب تهران قرار دارد و همیشه از جلوی این کارخانه رد میشدم. وقتی این کارخانه بسته شد واقعا ناراحت شدم؛ من همیشه شاهد عبورومرور مینیبوسهایی بودم که این کارگرها را به کارخانه میآورد یا به خانهشان میبرد، بعد از تعطیل شدن این کارخانه به این فکر میکردم که آن مینیبوسها دیگر نیستند و این به معنای بیکارشدن صدها کارگری است که پدر و همسر و برادر خانوادههایی هستند که نانآور خانوادهشان بودند.
به این فکر میکردم که بعد از این اتفاق چه بر سر آنان خواهد آمد. کافی است به مسأله دقت کنیم، ایدهها و دیالوگها شکل میگیرد و متنی مثل قندخون را میسازند. یا در نمونهای دیگر میتوان به فروشندههای مترو اشاره کرد. من همواره از مترو استفاده میکنم و در واگن مخصوص بانوان انواع زنانی را میبینیم که دستفروشی میکنند و سرپرست خانوار هستند. هر کدامشان قصههایی عجیب و پر از مشکلات داشتند اما ظاهر خیلی از آنها نشان نمیدهد. وقتی به قصههای آنان گوش میدهید، ایده و داستان نمایش خودش میآید و لازم نیست کار خاصی انجام دهید، بلکه کافی است با دقت ببینید و بشنوید.
آیا تئاتر ویژگی خاصی برایتان دارد؟ شما سالهاست که در صداوسیما کار میکنید، چرا مدیومهای پرمخاطبتری مثل سریال یا فیلم را انتخاب نمیکنید؟
تلویزیون در وهله نخست منبع درآمد من است. من سالهاست که برای گروه اجتماعی شبکه یک و گروه کودک نوجوان شبکه یک و شبکه ٥ نوشتهام اما واقعیت این است که شرایط تولید در سازمان خوب نیست و همه چیز وابسته به جذب اسپانسر است و من هم شرایطی برای فعالیت در این اوضاع را ندارم. فیلم کوتاه کار کردهام و برای قصه اثری مثل قند خون با خانم آبیار، کارگردان سینما صحبت کرده بودم تا آن را به فیلمنامه بدل کنم، درنهایت میخواهم بگویم دغدغه تمام این مدیومها را دارم اما شرایط در هرکدام از آنها متفاوت است. درحال حاضر، فاکتور نخست تولید یک اثر پول است و شما باید پول داشته باشید تا بتوانید کاری را آماده و عرضه کنید. در شرایط محدود کنونی کار تئاتر جواب داده، بهخصوص در این گروه که بسیار با نمایش همدل بودهاند و بدون هیچ چشمداشتی ٦ ماه تمام با من تمرین میکنند. آنها نسبت به محتوایی که در این نمایش هست مومناند، اگر در مورد فیلم چنین گروهی را بیابم چهبسا چنین کاری را بکنم.
قند خون مسائل کارگران را بیان میکند چرا در مناطق جنوب شهر آن را اجرا نمیکنید؟ پردیس تئاتر تهران که در جنوب شهر قرار دارد به نظر محل مناسبی است که میتوان مخاطبان اصلی این نمایش را در آنجا پیدا کرد...
من در نخستین شب اجرای «قند خون» بدون هیچ هماهنگی و نامهای به خانه کارگر مراجعه کردم و با خانم سهیلا جلودارزاده صحبت کردم. خانه کارگر و خانم جلودارزاده به من لطف فراوانی کردند، بنابراین من برنامه برای اجراهای ویژه خانه کارگر دارم و به این فکر میکنم نزدیک همان کارخانه قند ورامین اجرایی را ترتیب ببینم اما واقعیت این است در این روزها که هرشب اجرا داریم، نمیتوانم به چیز دیگری برسم.
هرشب اجرا داشتن مثل هر شب برنامه زنده داشتن است و هر روز درگیر همین پروژه اجرا هستید، بنابراین به برنامهریزی برای این کارها نمیرسید. برای شبهای آینده تصمیم گرفتیم چند خانواده از کارگران کارخانه ارج را که نزدیک محل زندگی من هستند دعوت کنیم تا به تماشای این نمایش بنشینند.
در سالهای اخیر پرداختن به مشکلات طبقههای پاییندست جامعه در تئاتر و سینما بیشتر دیده میشود و به جایی رسیده که مثلا میتوان ١٠ فیلم یا تئاتر را نام برد که به نشان دادن مسائل تلخی میپردازد که قشر پاییندست با آن روبهرو هستند. تا اینجا مسألهای وجود ندارد اما وقتی با دقت به این آثار نگاه میکنیم، متوجه میشویم اکثرشان چیزی نیستند جز مرثیهسرایی و بدون هیچ نگاه نقادانه یا تحلیلی فقط بدبختیها را نشان میدهند و با صفحه حوادث روزنامه فرقی ندارند.
شما بهعنوان یک نویسنده فکر میکنید پرداختن به این مسائل چگونه میتواند در قالب یک اثر هنری صاحب تحلیل ظاهر شود؟
من در مورد مرثیهسرا بودن این نوع آثار موضع منفی ندارم. اگر اغراق در نشان دادن مشکلات به دلیل دور شدن از واقعیت مخاطب را اذیت کند به نظرم خوب نیست اما تلخ بودن را نقص نمیدانم. راههای زیادی وجود دارد که از بیان سطحی مشکلات جامعه عبور کرد تا اثری که خلق میشود صاحب نگاهی نقادانه و هنرمندانه باشد، هر کسی مدل خاصی فکر میکند و مینویسد و نمیشود برای آن نسخه پیچید اما در مورد کار خودم فکر میکنم نمایشم اثر خیلی تلخی است. بسیاری از شبها شده است که تماشاگرانم گریه کردهاند اما پایانبندی نمایش من امیدوارکننده است. این امیدواری وصله و سنجاقشده نیست و جنس خود آدمهای نمایش است و من هم برای پیدا کردنش وقت زیادی گذاشتهام. کارگرهای قصه من میخواهند کار صنفی انجام دهند و در این راه دچار مشکل میشوند و برخی آنان را تهدید میکنند.
همه این مسائل و تلخیها با شادی دوستداشتنی تمام میشود، چون فکر میکنم حیف است چنین کارگری بمیرد و در سیاهی مطلق بماند. کارگری که به اندازه خودش میفهمد و شرایط را درک میکند در این قصه میماند و روی پای خودش میایستد و دوباره شروع میکند. او به این فکر میکند که اگر این کارخانه تعطیل شده اما هنوز دیوارهایش سالم است و دستگاهها آن سوی این دیوارها وجود دارند. در نمایش «قند خون» تلخیهای فراوانی وجود دارد اما این تلخیها در نمایی دورتر شما را خیلی اذیت نمیکند و درنهایت مخاطب میگوید آنها، هم گریه کردند و هم خندیدند. در مورد آثار دیگری که چنین فضایی دارند یکسری چیزها ناگزیر است، اساسا در این طبقه از اجتماع آنقدر رویداد تراژیک و دراماتیک وجود دارد که نیازی نیست نویسنده برای پیداکردن حوادث زحمت زیادی بکشد، بلکه کافی است دقت داشته باشد. زیاد شدن آثاری با چنین فضایی نه خوب است و نه بد اما در مورد خودم میتوانم بگویم همه چیز به صورت واضحی جلو چشمم هر روز تکرار میشود.
اما این دراماتیکبودن در تکبعدیشدن خلاصه میشود...!
دراماتیک بودن به معنای تکبعدیبودن نیست، من الان میتوانم هم در مورد کارگران کارخانه قند ورامین نمایشنامه بنویسنم و هم درباره بحران محیط زیستی مگسهای سفید شهر تهران! هرکدام از این دو موضوع یکسری مسائل را مطرح میکنند و ظرفیتهای خود را دارند اما وقتی میخواهم شروع به نوشتن کنم، مسأله کارگران، هم دراماتیکتر است و هم جذابتر و از طرفی وجود انسانی و اجتماعی بیشتری در آن یافت میشود...
مثلا شما در جاهایی انگیزه تشکیل صنف را مطرح میکنید اما هرگز آن را بسط نمیدهید، سویههای سیاسی، فلسفی یا اجتماعی همان ویژگیهایی هستند که میتوانند آثار را از تکبعدیبودن و مرثیهسرایی دور کنند اما به نظر خودسانسوری یا ناآگاهی هنرمندان مانع عمیقبودن آثار میشود...
در این کار اداره کل هنرهای نمایشی با من همکاری زیادی داشته است و در مورد هیچ یک از مفاهیم مثل تهدید کارگران در قصه و تشکیل صنف تذکر یا توصیهای به من نکردهاند. قبول دارم که خودسانسوری هم وجود دارد اما ایجاد ابعاد جدید در آثار تئاتری و سینمایی یک شناخت و درایتی میخواهد که هنرمند باید آن را داشته باشد تا علاوه بر دراماتیزهکردن و پیشبردن قصه از عهده گنجاندن چنین سویههایی نیز برآید.
خیلی وقتها هنرمند از عهده پرداخت اثرش برنمیآید و کار تکبعدی میشود، در نتیجه چندلایهبودن و رنگآمیزی اثر چندان خوب از آب درنمیآید. نوشتن کار سختی است و خیلی وقتها آدم فکر میکند از عهده مسأله برآمده اما وقتی جلو میرود میبیند نقصهای جدی در بیان مسائلی که به آن فکر میکرده، وجود دارد. خیلیها میخواهند اما نمیتوانند و درنهایت هم نمیپذیرند که اثرشان تکبعدی شده است.
به نظر هر اثری درجهای از صداقت را دارد. هر اثری نسبت به مولفش، مخاطبش و جامعهای که در آن شکل گرفته عیاری از صداقت را دارد. خیلی از آثاری که برچسب سیاهنمایی را به آنها میزنند، بسته به اینکه چه عیاری از این صداقت را دارند، میتوانند بر دل بنشینند یا به اثری ویترینی تبدیل شوند.
قصه این نمایش اصلا معمولی نیست، آدمهای قصه من میخواهند بنری را که در اعتراض به تعطیلی کارخانه تهیه کردهاند به استادیوم ببرند و بقیه بچههای محلشان را هم قانع کنند تا همچین بنری را بهدست بگیرند تا برنامه پرمخاطبی مانند نود به آن توجه کند و با این حرکت صدای اعتراضشان را به گوش دیگران برسانند. آدمهای قصه من زندگی ملموسی دارند که درعین معمولیبودن جذاباند و مطمئن هستم مخاطب ارتباط خوبی با آنها برقرار میکند. ما با همدلی کنار هم جمع شدهایم و ادعایی هم نداریم. به نظرم اگر اثری صادق باشد، میتواند این صداقت را به دیگران هم نشان دهد و بقیه را جذب کند و هر کسی خودش میفهمد اثرش چقدر شامورتیبازی دارد و چقدر صداقت یا چقدر سیاهنمایی دارد. کار من اثر سیاهی است اما صداقت دارد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com