گروه سلامت: انسان امروزی به سمت مصنوعی بودن و مصنوعی شدن پیش می رود. همه آدم ها شبیه هم شده اند. بینی ها کوچک و سر بالا، گونه ها برجسته و لب ها بزرگ شده اند؛ البته این افراد برای آنچه که به آن زیبایی می گویند به مصنوعات چنگ اندازی کرده اند. زیبایی های مصنوعی که از جراحی های مختلف، پر هزینه و پر خطر حاصل شده اند. در بسیاری از موارد نیز شاهد عوارض شدید و نقص عضوهایی مانند بینی، لب و گونه ها و ... بوده ایم که دیگر راه جبرانی حتی برای بازگشت به حالت اولیه وجود نداشته و شخص از خودزشتپنداری به دیگرزشتپنداری تبدیل شده است. حال که او علاوه بر نگاه خود از نگاه دیگران هم زشت شده، سرخرده، تنها و افسرده می شود. پس یک انتخاب اشتباه می تواند آینده ای تیره و تار را رقم بزند، اما میل به زیبایی و زیبا ماندن را در انسان نمی توان سرکوب کرد و باید راه و مسیری برای رسیدن به آن، نشانش داد.
به گزارش بولتن نیوز، چند وقت پیش در برنامه حالا خورشید تلویزیون یک مخترع ایرانی از اختراع یک دستگاه که به جوانی و زیبایی پوست به حالت طبیعی کمک شایانی می کرد، سخن می گفت. آرش رضایی کلانتری مخترع دستگاه رادیو فرکانس در آن برنامه از جنگ بر سر زیبایی طبیعی و مبارزه با پیری به صورتی مختصر، نکاتی را مطرح کرد. بولتن نیوز به خاطر اهمیت موضوع به صورت مشروح با این مخترع موفق ایرانی به گفتگو نشسته تا هم از عوامل موفقیت او سوال کند و هم اینکه موضوع زیبایی طبیعی و پادپیری را بیشتر از پیش تشریح نماید.
* لطفاً از خودتان و از دوران کودکی و علاقه هایتان در بچگی شروع کنید.
به اعتقاد من 70 درصد زندگی را کار تشکیل میدهد و اگر شما در دوران کودکی بهکارگرفتهشده باشید، خودتان را جزیی از زندگی میشناسید ولی اگر در دوران کودکی به کار گرفته نشده باشید در واقع جدا از زندگی هستید. شاید بهترین مشخصه کودکی من این بود که پدر و مادرم، به خصوص پدرم، من را وارد کار کردند. پدرم دبیر فیزیک بود و کارهای اجرایی را خیلی دوست داشت. مثلاً خانه خودمان را در آن زمان خودش موزاییک کرد. من یک عکسی دارم که یک موزاییک 35 در 35 سانتیمتر را که خیلی سنگین بود را برداشته ام و دارم به پدرم می دهم؛ در حالی که در آن زمان چهار یا پنج سال بیشتر نداشتم؛ آن صحنه را به یاد نمیآورم ولی عکسش را دارم. این که به این دست نزن و به آن دست نزن، دستت گلی میشود و … وجود نداشت. برعکس، من مدام تشویق میشدم که تجربههای مختلف را کسب کنم. تجربه آموزی کنم و به کار نه نگویم. این نه نگفتن به کار، از آن زمان شروع شد. در زمان ما آی پد و تبلت نبود بنابراین کاری که ما میکردیم یا گل بازی بود یا خانهسازی بود یا نجاری بود و تفریح تابستان ما این بود که میرفتیم از نجاری محل یک سری چوب میخریدیم و به زیرزمین میرفتیم و با آن چیزهای مختلفی میساختیم. مثلاً یکی از کارهایی که در دوران کودکی انجام میدادم کشیدن نقشه ساختمانی بود. از کاغذ شطرنجی هم برای کشیدن نقشه ساختمانی استفاده میکردم. اینها کارهایی بود که من انجام میدادم و جزیی از شخصیت من شده بود.
* به پدر و مادرهای الان که خیلی به بچههایشان می گویند نکن، کثیف است، میکروب دارد و … و فقط می خواهند آنها در خانه باشند و بازی کامپیوتری کنند، چه توصیه ای دارید؟
مسلماً تجربه کردن خیلی مسئله مهمی است. اصلش این است 70% از زندگی را کار تشکیل میدهد بنابراین باید بچههایشان را به کار بگیرند. مثلاً یک دختربچه در بازیهایش سفره بگذارد و غذا بچیند. یک پسربچه برای خرید برود، هر کاری که فراخور حالشان است انجام دهند. جدا از فعالیتهای روزمره زندگی نباشند. مثلاً شما میتوانید با موبایل تان بازی کنید ولی در عین حال این موبایل یک بخش بازی دارد و یک بخش پرداخت قبض دارد، یک بخش درستکردنی دارد. الان شاید موزاییک در دست بچهها نبینی، چون الان دیگر کسی خودش خانه اش را تعمیر نمیکند، ولی با همین گوشی همراه که در دست بچه هاست می توان قسمتهای مختلف کاری را از آنها خواست.
* میشود گفت آن سبک زندگی باعث شد، شما به سمت ابداع و اختراع بیایید؟
یک بخشی زیادی مربوط به آن بود. یک بخش دیگر، علاقه من به ساختن است. در زمان کودکی، یک باغی داشتیم که حیاط خانه مان بود. چیزی حدود 700 یا 800 متر زمین بود و باغچه داشت و انواع و اقسام گلهای مختلف. من به خاطر دارم که زمانی که فصل برداشت پیاز گلها میشد، پدرم مقدار زیادی از پیازها را به من میداد و میگفت این پیازها را بفروش و من آن پیازها را میفروختم. تجربههایی از این قبیل زیاد است که برای دوران اوایل ابتدایی بود.
* الان که به اطرافم توجه می کنم می بینم سپردن مسئولیت به کودک و نوجوان خیلی کمتر شده است.
وقتی که در زمان کودکی کار میکنید، شما با زندگی درهمتنیده و معادل زندگی میشوید. من آدم موفقی نیستم ولی تمام آدمهایی که خیلی موفق هستند و در سطح بزرگ کار میکنند همه آدمهایی هستند که کودکان کار بودند و این خودش عامل بسیار مهم است. حرف من این است: باید بچه جزئی از زندگی باشد 70% زندگی را کار تشکیل میدهد، زمانی که 70% زندگی را از یک نفر میگیرید و به بچه میگویید؛ تمیز نکن، دست نزن، به حمام میبرید و او را می شوئید، او را به خرید میبرید و برایش خرید میکنید، تلویزیون را برایش روشن میکنید و به او میگویید بنشین و ببین، غذا را در سینی جلوی او میگذارد و میگویید بخور؛ اینها به قول معروف محبت نیست و باعث میشود که بچه به عنوان یک مجسمه در بیرون از زندگی باشد و بچه نسبت به زندگی احساس دشمنی پیدا میکند. به همین خاطر است که فرزند افرادی که خیلی موفق هستند، گاهی ناموفق هستند و خیلی از مواقع پیش میآید که در خانوادههای خیلی مرفه و خوب، بچههایی هستند که خودکشی میکنند یا دچار اعتیاد میشوند و خودشان را جزیی از زندگی نمیدانند. از اول آنقدر در رفاه بودند که هیچ کاری نکردند و کاملاً از زندگی بیگانه هستند؛ جزو زندگی نیستند.
* جلوتر برویم. از سالهای تحصیل و دوران مدرسه بگویید.
در مدرسه من همیشه دانشآموز خوبی بودم ولی به قول معروف خر خوان نبودم. همیشه به سختی درس میخواندم، مادرم همیشه به من گیر میداد که چرا درس نمیخوانی یا کم درس میخوانی. مطالب درسی را در همان کلاس میگرفتم و معمولاً نمره هایم بین 18 تا 20 بود. هیچ وقت همیشه 20 نبودم ولی نمرههای من این حدود بود. شیطنتهای معمولی داشتم و خیلی شیطان و خیلی آرام هم نبودم.
یک اتفاقات مثبتی که از دوران کودکی تا الان برایم افتاده این است که تا الان با کسی دعوا نکرده ام. در دوران بچگی خیلی پیش میآید که با کسی دست به یقه شوید و با او دعوا کنید، اما من همیشه با صحبت کردن چالشها را حل میکردم و هیچ وقت کوتاه هم نمیآمدم، با این حال هیچ وقت هم درگیری فیزیکی نداشتم. در دوران دبیرستان یکی دو سال اول را در رشته ریاضی بودم، نظر مادرم این بود که ریاضی برای ما بهتر است. ولی چون خودم پزشکی را بیشتر دوست داشتم به تجربی تغییر رشته دادم. شاید دلیل دوست داشتن پزشکی برای من خود رشته پزشکی نبود، موقعیت پزشک در دورانی بود که در کودکی تجربه کرده بودیم. چون در دوران بعد از انقلاب قشر پزشک قشری بود که کسی با او کاری نداشت. آزادی کامل داشتند و از نظر اقتصادی هم قوی بودند. یکی از دلایلی که از تحصیل در رشته پزشکی هم انصراف دادم این بود که دیدم در دوران ما دیگر چنین الگویی وجود ندارد که پزشک الزاما هم از نظر اقتصادی خیلی موفق باشد و هم از نظر اجتماعی و موقعیتی که به صورت مستقل عمل کنند.
* از همان اول کار جسارتش را داشتید که تغییر رشته دادید.
بله از رشته ریاضی به رشته تجربی رفتم و بعد از آن به نظر من درس پزشکی خواندن کمی بیش از اندازه نسبت به روحیه من ایستایی داشت و نیاز به این داشت که شما مدام بخوانید و بخوانید و بخوانید و حفظ کنید. به خاطر دارم که در شب امتحان به جای اینکه جزوه بخوانم، کتاب تکست میخواندم. بهسختی ترجمه میکردم و میدانستم که زمان خواندن تکست در شب امتحان نبود ولی میخواندم و درسهایم را بهصورت ناپلئونی پاس میکردم.
* از چه زمانی به فکر تأسیس شرکت افتادید؟
دانشگاه من آزاد بود و بسیار پرهزینه؛ بنابراین به این فکر افتادم که از نظر اقتصادی درآمدی داشته باشم. اولین کارهایی که انجام دادم تدریس خصوصی در بین دانشجویان بود. خوب بود، در تدریس خصوصی موفق بودم. باز هم به هر کاری که برایم پیش میآمد نه نمیگفتم. در نمایشگاه کتاب و بخش کتابهای پزشکی نیاز به یک دانشجوی پزشکی داشتند که صحبت کند و کتابها را معرفی کند که پول اندکی میدادند و ساعتی 300 تومان بود. ما به آنجا رفتیم یکی از کتابهایی که در آنجا بود کتاب لیزر در پزشکی بود که در آن زمان تازه به چاپ رسیده بود و مربوط به سال 78 بود. یک خانم دکتر کتاب را ورق زد و از من پرسید که شما دستگاههایی که در داخل این کتاب هستند را دارید. من هم کم نیاوردم و گفتم بله. شماره تلفنم را به او دادم و سه یا چهار ماه بعد ایشان به من زنگ زدند که من یک دستگاه لیزر میخواهم بخرم. در این سه یا چهار ماه کار دیگری که باز من رفتم و انجام دادم مسئولیت توضیحات علمی کرمهای پوستی یک شرکت آرایشی بهداشتی را بر عهده گرفتم و در یکی از جلساتی که من داشتم یکی از متخصصین پوست به من گفت درحال احداث یک مرکز لیزر است. این برای من یک ایده شد که ببینم آنها دستگاه لیزر را از چه کسی خریدند و ما آن دستگاه را از آنجا بخریم و به این خانم دکتر بدهیم که در نهایت سر از یک شرکت درآوردیم که آنها لیزرهای چشمپزشکی میفروختند و لیزر پوست نداشتند و زمانی که من رفتم و به آنها گفتم که بیایید و به من لیزر پوست بفروشید. گفتند که ما نمیدانیم لیزر پوست چیست ولی امکاناتش را داریم؛ شما بیایید و مدیر فروش دستگاه لیزر پوست ما شوید و ما لیزرهای پوست را وارد میکنیم. در آن زمان من قبول کردم و مدیر فروش آن شرکت در زمینه لیزرهای پوست شدم و جالب است که بدانید در آن زمان هیچ شرکت دیگری دستگاه لیزر پوست را وارد نمی کرد و ما اولین دستگاه لیزر پوست را وقتی وارد ایران کردیم در گمرک ایران تعرفهای برای آن وجود نداشت .بعد یک جلسه گذاشتند دستگاه را توضیح دادند که چه کاری انجام میدهد و … . کار آرام آرام مسیر خودش را پیدا کرده بود؛ من 16 ماه در آن شرکت کارکردم و 16 دستگاه لیزر فروختم، برای من درآمدزایی بسیار خوبی داشت به این صورت بود که تجربه و سرمایه اولیه خود را برای اینکه شرکت خودم را تأسیس کنم، کسب کردم. در آنجا هم زمان درس هم میخواندم.
* به خاطر این تجربه سودآور بود که اقدام به تأسیس این شرکت کردید یا دلیل دیگری داشتید؟
نه، علاقه مندشدم. این کار را دوست داشتم چون هم تکنولوژی داشت، هم پزشکی؛ برای من خیلی جذاب بود.
* شرکت را در چه سالی تأسیس کردید؟
شرکت را در سال 79 تأسیس کردیم.
* مکان شرکت در سال 79، کجا بود؟
در خیابان عباسآباد بود، روبهروی مصلی.
* در آن زمان با چند نفر شروع کردید؟
تقریباً با شش نفر شروع کردیم. یک دستگاهی را از کشور استرالیا وارد کرده بودیم که این دستگاه دچار خرابی شد. از آنجا که خیلی سخت بود از استرالیا خدمات وارد ایران شود، خرابی آن دستگاه را در ایران برطرف کردیم. بعداً دیدیم که همه قطعات اصلی آن را داریم خودمان میسازیم و جرقه این که خودمان دستگاه را تولید کنیم، زده شد. شروع کردیم این دستگاه را برای خودمان ساختیم؛ همزمان از آن روز تا به حال هم تولید میکنیم و هم وارد میکنیم.
* دوباره در اینجا یک محدودیت دیگر باعث شد که شما جهشی داشته باشید و به دنبال تولید باشید.
میشود گفت یک نیاز بود.
* اولین چیزی که تولید کردید چه بود؟
اولین دستگاهی که ما تولید کردیم دستگاه میکرودرم ابریژن، دستگاهی شبیه سندبلاست بود که پودری را به روی پوست میپاشید و پوست را با ظرافت لایه برداری میکرد. این دستگاه یک قطعه ای داشت که گشاد میشد و نمونهای که کارخانه استرالیاییها آن را ساخته بود، جوری بود که هر 30 مریض باید قطعه را عوض میکردیم. ما نمونههای مختلفی از مواد مختلف را تست کردیم و در نهایت به نمونه ای رسیدیم که هیچ وقت گشاد نمی شد و دائماً کالیبره بود. یک قطعه سه میلیمتر در 10 میلیمتر را ساختیم که در آن یک سوراخ 0.9 میلیمتری وجود داشت؛ همچنان این قطعه وجود دارد و از آنجا شروع شد و همینطور ادامه پیدا کرد.
* این توانمندی را از روی تجربه پیدا کردید، یعنی به صورت آزمون و خطا بود یا اینکه مطالعه میکردید؟
من به صورت آزمون و خطا کار میکردم، چون زمان خاصی برای مطالعه نداشتم؛ البته یک سری مطالعات هم در این زمینه داشتم و مثلاً من میدانستم که درجه سختی مواد که میخواهیم بالا است و به سراغ مواد میرفتیم که درجه سختی بالایی دارند ولی به این صورت نبود که یک کتاب وجود داشته باشد که بگوید شما باید از این روش برای آن استفاده کنید یا اگر میخواهید چنین سوراخی را بزنید باید چنین کاری را انجام دهید. همه کارها به صورت آزمون و خطا بوده و خیلی آزمون و خطا کردیم. به خاطر دارم که 20 سری مختلف زدیم و این 20 سری را شروع به تست کردیم که هر کدام 10 ساعت روی بار بود که بدانیم چقدر گشادتر است و به صورت آزمون و خطا پیش میرفتیم.
* دستگاه شما به سود دهی رسید؟
بله بلافاصله دستگاه به سوددهی رسید و دلیل اصلی آن همین بود که چرخه ما کامل بود. یعنی ما خودمان تولید میکردیم و خودمان می فروختیم، مشتریمان را داشتیم و درگیر بازار و واسطه و ... نبودیم. در آن زمان این تکنولوژی را در دنیا شاید دو یا سه کمپانی داشتند؛ یک کمپانی در کشور ایتالیا، یک کمپانی در کشور آمریکا و دیگری در استرالیا بود.
* در ایران چطور؟
در ایران ما بودیم و فقط شرکت ما این تکنولوژی را در اختیار داشت. هفت یا هشت سال بعد از اینکه ما شروع کردیم یک یا دو شرکت دیگر هم این کار را شروع کردند.
* از اواخر دهه 70 واردات آن را انجام میدادید و بعد از آن که به مشکل خوردید، خودتان تولید کردید.
دهه 80، دههای بود که ما شروع کردیم و تولید آن را به صورت پایلوت انجام دادیم؛ در شش یا هفت تکنولوژی مختلف در دهه 80 تولید کردیم و فروختیم.
*بعد از این تولیدات به مشکلات خوردید که دوباره به کار واردات پرداختید؟
ما همیشه واردات و همیشه تولید داشتیم. بعد دیدیم که میتوانیم چیزهایی که وارد میکنیم را در ایران با هزینه خیلی کمتر درست کنیم. یعنی چیزی که وارد میکنیم و برای ما مثلاً 10 میلیون تومان تمام میشود میتوانیم با 3 میلیون تومان در آن زمان تولید کنیم که الان کمی فرق کرده است. بنابراین به سمتی رفتیم که تولید کنیم تا ارزش افزوده کارمان بیشتر شود. الان اینطور نیست و در آن زمان جنس چینی زیاد در بازار نبود؛ الان هزینه تولید در ایران واقعاً کمتر از چین نیست یعنی یک سیلابی از دستگاههای پزشکی از کشورهای چین و کره به سمت ایران میآید که کار را برای ما خیلی سخت کرده است. مثلاً یک دستگاه برای ما 2 میلیون تومان تمام میشود باید به قیمت 4 میلیون تومان بفروشیم و این در حالی است که میبینیم که نمونه چینی آن در بازار وجود دارد و خیلی خوشگلتر و با کیفیت متوسط و قابل قبول به قیمت 3 یا 2 میلیون تومان ارائه میشود. بعضی وقتها خیلی ارزانتر تمام میشود، بستگی دارد که صنایع چطور کار میکند آنها تیراژ خیلی بالایی دارند و آن چیزهایی که برای ما سرمایهگذاری به حساب میآید، برای آنها حساب نمیشود. بنابراین علت اینکه ما کار واردات و تولید را انجام دادیم این است که تنوع تکنولوژی در کشور ما خیلی زیاد است و آنچه که میتوانستیم تولید میکردیم. سیاست ما این است که آنچه که میتوان آن را با کیفیت تولید کنیم و آن چیزی که فکر میکنیم واردات آن به صرفه است را وارد کنیم. در برنامه کاری ما محصولات چینی جایی ندارند.
*یعنی محور کار شما کیفیت است؟
محور کار ما بهترین کیفیت برای بیمار است؛ چون بیمار باید بهترین نتیجه را بگیرد و وقتی که هزینه میکند، آن چیزی که میتوانیم ما در اینجا تولید کنیم و جواب کار را بدهد را تولید میکنیم. یعنی اگر چیزی را تولید میکنیم باید بهترین نتیجه را برای بیمار بدهد.
* دنبال پایین بودن هزینه هم هستید، اینکه میگویید اگر بشود در کشور خودمان تولید شود؟
یکی از محورهای کار برای بیمار هزینه آن است. شما اگر مثلاً برای کسی درمانی انجام دهید که یک میلیون تومان هزینه مصرفی آن شود، این پول را نهایتاً از بیمار میگیرید در حالی که هزینه مصرفی آن اگر 100 هزار تومان شود، همین مبلغ را از او میگیرید؛ اینگونه به نفع بیمار میشود. ما نمونههای مشابه آن را داریم و در دستگاههای مختلف هزینههای مصرفی یکدهم یا یک پنجم نمونههای دیگر است. حتی نمونههای چینی هزینه مصرفی شان از ما بیشتر است.
* درباره اختراع تان که در برنامه حالا خورشید آقای رشیدپور از آن صحبت کردید، بگویید. دستگاه رادیو فرکانس را کی اختراع کردید؟
این یک پروژه بود که حدود شش یا هفت سال روی آن کار کردیم.
* شش، هفت سال. یعنی از کی شروع کردید؟
تقریباً از سال 1389 شروع کردیم و در سال 1396 به نتیجه رسید. پروژهها را در مدلهای مختلف انجام دادیم ولی هیچ کدام از آنها تکاملیافتگی که الان دارد را نداشت. همه آنها درصد هایی از موفقیت را داشت که الان به کمال رسیده است. این تکنولوژی هدفش جوانسازی و سلامتی است؛ جوانسازی کل بدن یعنی پاد پیری!
*یعنی شما میخواهید به جز زیبایی صورت در حوزه بدن هم به آن زیبایی که میخواهید، برسید؟
...
ادامه دارد...
گفتگو از محمدرضا خزائی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com