گروه دین و اندیشه: با فرا رسیدن ماه محرم بازار مداحی و سخنرانیها گرم شده است. به همین مناسبت لازم دانستیم با گذری در کتاب حماسه حسینی استاد شهید مرتضی مطهری به استقبال ماه محرم برویم تا برخی کاستیها و ضعفهای مداحیها و سخنرانیها مطرح و در اختیار خوانندگان دوستداران اهل بیت (ع) قرار گیرد. در این بخش به موضوع میپردازیم:
به گزارش بولتن نیوز، موضوع بحث، حماسه حسینی است. اول باید کلمه حماسه را که در زبان فارسی زیاد استعمال میشود، برای شما توضیح بدهم.
کلمه حماسه به معنی شدت و صلابت است، و گاه به معنی شجاعت و حمیت استعمال میشود. علمای شعر شناس، منظومههای شعری را از نظر محتوی یعنی از نظر نوع معنی و هدف شعر به اقسامی تقسیم میکنند: بعضی از منظومهها را منظومههای غنایی، بعضی را منظومههای حماسی و بعضی را منظومههای وعظی و اندرزی، بعضی را منظومههای رثایی و بعضی دیگر را منظومههای مدحی میگویند، دیوان و غزلیات حافظ، غزلیات سعدی و دیوان شمس تبریزی، منظومههایغنایی است، یعنی اگر چه هدف در اینها عرفان است، ولی لااقل از نظر تشبیب، زبان عاشقانه است، سخن از حسن و بیاعتنائی محبوب است، سخن از درد فراق و درازی شب فراق و کوتاهی ایام وصال است:
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه، که چون عشوه کند در کارش
دلربائی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
این یک شعر غنائی است، گر چه در آخر به یک معنی عرفانی بسیار لطیف و عالی میرسد و حافظ همیشه اینطور است. در آخر همین شعر میگوید:
صوفی سرخوش از این دست که کج کرده
کلاه بدو جام دگر آشفته شود دستارش
اشعارغنائی زیاد است. شعر رثایی یا مرثیه که برای بزرگان دین و سایر بزرگان دنیا و کسانی که منشأ خیر و برکتی بودهاند، گفته شده است، نوع دیگر شعر است.
خود همین حافظ، فرزند جوانش که میمیرد با همان زبان مخصوص خودش مرثیه میگوید:
بلبلی خونجگر خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش حال پریشان دل کرد
طوطیای را به هوای شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه و مهر
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
اشعار رثایی زیاد است. مدح و ستایش هم که الی ماشاءالله، خصوصا تملق و چاپلوسی ! اشعار حماسی اشعار دیگری است، که معمولا فقط آهنگ خاصی را میپذیرد. شعر حماسی، شعری است که از آن بوئی از غیرت و شجاعت و مردانگی میآید، شعری است که روح را تحریک میکند و به هیجان میآورد، مثلا:
تن مرده و گریه دوستان
به از زنده و طعنه دشمنان
مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
این تقسیمبندی اختصاص به شعر ندارد، نثر هم همینطور است، نثرهای حماسی داریم، نثرهای غنائی داریم، نثرهای رثایی داریم، انواع نثرها داریم.
در جنگ صفین در اولین برخوردی که میان سپاه علی علیهالسلام و سپاه معاویه میشود، علی(ع) روی حساب خودش حاضر نیست که شروع کننده جنگ باشد و تمام کوشش این است که تا حد ممکن مشکلات و اختلافات را حل کند، بلکه بتواند معاویه و یارانش را به اصطلاح روبراه کند، ولی یک وقت متوجه میشود که آنها پیشدستی کردهاند و شریعه، یعنی جایی که میشود از فرات آب برداشت را گرفتهاند. علی علیهالسلام سعی میکند با مذاکره مسئله را حل کند، و پیغام میدهد که هنوز بنای جنگ نیست و میخواهیم مذاکره کنیم بلکه مسئله با مذاکره حل شود. ولی طرف مقابل قبول نکرد، بنابراین یا اصحابش باید از تشنگی از پا در بیایند و یا باید جنگید. جنگی که دشمن شروع کرده است. در ” نهج البلاغه ” است که علی علیهالسلام در مقابل جمعیت، ناراحت و عصبانی از اینکار میایستد و یک خطبه چندسطری میخواند، میفرماید: «قد استطعموکم القتال»(۱) اینها گرسنه جنگند و از شما غذا میخواهند اما از دم شمشیر، «فاقروا علی مذله، و تأخیر محله، او رووا السیوف من الدماء ترووا من الماء»(۱) لشکریانم ! نمیگویم بروید بجنگید، بروید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا تن به ذلت بدهید که آب را ببرند و شما نگاه کنید، یا اینکه این تیغها را از خون این ناکسان سیراب کنید تا خودتان سیراب شوید. «فالموت فی حیاتکم مقهورین، و الحیاش فی موتکم قاهرین»(۱) زندگی این است که بمیرید ولی فائق باشید و مردن این است که زنده باشید، ولی توسریخور. علی علیهالسلام با این سخنان آنچنان هیجان ایجاد کرد که در کمتر از دو ساعت، دشمن را بکلی از کنار شریعه فرات دور کردند که دیگر دشمن از تشنگی لهله میزد. ولی علی علیهالسلام به سپاهیان خود گفت شما هر روز اجازه بدهید که بیایند و آب بردارند. لشکریان گفتند آنها به ما آب ندادند، پس ما هم به آنها آب نمیدهیم، ولی علی(ع) فرمود: خیر، این یک کار غیر انسانی است، آب یک چیزی است که هر جانداری حق دارد از آن استفاده کند، به آنها آب بدهید.
پس معلوم شد سخن میتواند سخن حماسی باشد و سخن حماسی یعنی سخنی که در آن بویی از غیرت و شجاعت و مردانگی باشد، بویی از ایستادگی و مقاومت باشد. اگر شعر یا نثری دارای این خصوصیات باشد، آن را حماسی میگویند. سرگذشتها و حادثهها و تاریخچهها هم اقسامی دارند. حادثههایی داریم غنایی، حادثههایی داریم اندرزی، حادثههایی داریم رثایی و حادثههایی داریم حماسی. یک سرگذشت تمامش فقط غناست، بوی غنا میدهد، عشق است. مجلات را شاید کم و بیش میخوانید، در اینها چه حکایت واقعی، چه افسانه، چه مخلوطی از واقعیت و افسانه، همهاش داستان غنایی است. حالا این همه داستان غنایی به گوش این ملت برود چی از آب در میآید، من نمیدانم(۲). داستانهای رثایی و به اصطلاح تراژدیها هم زیاد است. صفحات حوادث روزنامهها را اگر بخوانید اغلب از اینجور قضایا میبینید. داستانهای اندرزی هم داستانهایی هستند که در آنها پند و اندرز است. ” داستان راستان(۳) همهاش داستانهای اندرزی است. حتی شخصیتها هم اقسامی دارند، بعضی از شخصیتها، شخصیت حماسی هستند و روحشان حماسه است. بعضی روحشان غنائی است، بعضی روحشان اساسا رثایی است، آه و ناله است، بعضی شکل روحشان شکل پند و اندرز و موعظه است.
حالا که به طور اجمالی معنی حماسه را فهمیدیم، میتوانیم در اطراف حماسه حسینی بحث بکنیم. آیا حسینبنعلی(علیهماالسلام) حادثه حماسی دارد یا ندارد؟ آیا شخصیت حسینبنعلی(علیهماالسلام) یک شخصیت حماسی هست یا نیست؟ ما باید شخصیت حسینبنعلی(علیهماالسلام) را که برای ما یک شخصیت انسانی است بشناسیم. این مرد که ما هر سال به نام او وقتها صرف میکنیم، پولها خرج میکنیم، روزها تعطیل میکنیم، باید خصوصیاتش برای ما شناخته شود و از جمله خصوصیات او همین است که آیا حسین علیهالسلام یک شخصیت حماسی هست یا نه؟ آیا ما باید با وجود حسین(ع) و سرگذشت او یک احساس حماسی داشته باشیم، یا یک احساس تراژدی، مصیبت، رثا و نفلهشدن؟ در اینجا لازم است مختصری توضیح بدهم:
شخصیتهای حماسی که اغلب در منظومههای حماسی از آنها یاد شده است، جنبه نژادی و قومی دارند و این اعم است از شخصیتهای افسانهای مثل رستم و اسفندیار و یا شخصیتهای واقعی مثل جلالالدین خوارزمشاه در تاریخ ایران. غالبا قهرمانان یک قوم اعم از واقعی و افسانهای، از آن نظر که انتساب به آن قوم دارند، احساسات آن مردم را تحریک میکنند. اصولا قهرمان دوستی و قهرمان پرستی جزء سرشت بشر است. مخصوصا وقتی که قهرمان، تعلقی هم به انسان داشته باشد که انسان بخواهد به او افتخار کند. این قهرمانهای کشتی که موفقیتی به دست میآورند، براستی مردم برای آنها ابراز احساسات میکنند، یا قهرمانی که هالتر بلند کرده و رکورد را شکسته و مثلا سه کیلو بیشتر از رکورد جهانی بالا برده است، چقدر تاجگل نثارش میکنند، و یا برای کسی که کشتی گرفته و با یک فن، حریف خود را ضربه فنی کرده است، براستی ابراز احساسات میکنند.
اینها به خاطر این است که قهرماندوستی و قهرمانپرستی در سرشت بشر است و ضمنا او از قهرمان ملت و قوم خودش تجلیل میکند نه از قهرمان دیگری. در کشتیهای بینالمللی افراد هر ملت چه آنهایی که آنجا حاضرند و چه آنهایی که از رادیوها گوش میکنند، احساساتشان متوجه هموطنان خودشان است که افتخاری برای وطن و قوم خودشان کسب کنند. ما وقتی داستان رستم و
اسفندیار و افراسیاب و اینطور چیزها را میخوانیم، چون میگویند افراسیاب از ماوراءالنهر و از یک ملت دیگری بوده و رستم از ملت ایران بوده است، قهرا دلمان میخواهد که همیشه تفوق مال رستم باشد، و افسانهساز هم داستانها و افسانهها را چنان ساخته است که با ذائقه ما جور در بیاید، یعنی همیشه آن طرف مغلوب و محکوم و این طرف غالب و قاهر باشد. این حماسهها، حماسههای قومی است، یعنی اختصاص به یک قوم و نژاد معین و یک آبوخاک معین دارد.
اما مطلب در مورد حسین علیهالسلام غیر از این است. حسین(ع) یک شخصیت حماسی است اما نه آنطور که جلالالدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانهای یک شخصیت حماسی است. حسین(ع) یک شخصیت حماسی است، اما حماسه انسانیت، حماسه بشریت، نه حماسه قومیت. سخن حسین(ع)، عمل حسین(ع)، حادثه حسین(ع)، روح حسین(ع)، همه چیز حسین(ع) هیجان است، تحریک است، درس است، القای نیروست، اما چهجور القای نیرویی؟ چهجور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم بخصوص منتسب است؟! یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست؟! یا به قول بعضی از ایرانیها از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است! اساسا در وجود حسین(ع) یک چنین حماسههایی نمیتواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین(ع) هم همین است. چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسههاست، کمتر افراد میتوانند او را بشناسند. حالا ببینیم که واقعا چطور است؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسینبنعلی( علیهماالسلام) از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه یعنی جنبههای انسانی نه جنبه قومی و ملی پیدا نخواهید کرد. حسین(ع) سرود انسانیت است، نشید انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد، و به جرأت عرض میکنم که نظیر ندارد. شما در دنیا حماسهای مانند حماسه حسینبنعلی(علیهمالسلام) پیدا نخواهید کرد، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن. و متاسفانه ما مردم این حماسه را نشناختهایم.
حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد، یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانی که هر دو صفحهاش یا بینظیر است و یا کمنظیر. اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بینظیر و یا کم نظیر میبینیم. یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمیکنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد. البته در تاریخچه جنگهای صلیبی، جنایتهای اروپاییها خیلی عجیب است و اینکه جرأت نمیکنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادی جنایت نظیر ندارد، چون توجه من یکی به جنگهای صلیبی و جنایتهایی است که مسیحیان در آن مرتکب شدند و یکی هم به جنایتهایی است که همین اروپاییها در اندلس اسلامی مرتکب شدند که آنهم عجیب است. تاریخ اندلس مرحوم آیتی را که دانشگاه چاپ کرده است بخوانید، کتابی است بسیار تحقیقی و آموزنده. در این کتاب نوشته است: اروپاییها به ۱۰۰ هزار زن و مرد و بچه اجازه دادند که هر جا میخواهند بروند، بعد که اینها راه افتادند، پشیمان شدند و شاید هم از اول حقه زدند که اجازه حرکت دادند. به هر حال تمام این ۱۰۰هزار نفر را کشتند و سر بریدند. شرقی هرگز از نظر جنایت به غربی نمیرسد. شما اگر در تمام تاریخ مشرق زمین بگردید، دو جنایت را حتی در دستگاه اموی پیدا نمیکنید، یکی آتش زدن زنده زنده، و دیگری قتل عام کردن زنان، ولی در تاریخ مغرب زمین این دو نوع جنایت فراوان دیده میشود. زن کشتن در تاریخ مغربزمین یک امر شایعی است. هنوز هم باور نکنید که اینها روح انسانی داشته باشند. آنچه در ویتنام صورت میگیرد ادامه روحیه جنگهای صلیبی و جنگهای اندلس آنها است. این کار که چند ۱۰۰هزار نفر را زنده زنده در کوره آتش بگذارند ولو این افراد جانی هم باشند، کار مشرقزمینی نیست و از عهده مشرق زمینی چنین جنایتی بر نمیآید. این کار فقط از عهده مغرب زمینی قرن بیستم برمیآید. این جنایت که در صحرای سینا ۱۰ها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگی بمیرند برای اینکه اگر اسیر بگیرند باید به آنها نان بدهند، فقط مال غربی است. شرقی این جور جنایت نمیکند. یهودی فلسطینی صد درجه شریفتر از یهودی غربی است. اگر مردم فلسطین یهودیهای ملی اهل همان فلسطین بودند که این جنایتها واقع نمیشد. این جنایتها همه مال یهودی غربی است.
به هر حال من جرات نمیکنم بگویم جنایتی مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته است، ولی میتوانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است. از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است، یک مصیبت است، یک رثاء است. این صفحه را که نگاه میکنیم، در آن، کشتن بیگناه میبینیم، کشتن جوان میبینیم، کشتن شیرخوار میبینیم، اسب بر بدن مرده تاختن میبینیم، آب ندادن به یک انسان میبینیم، زن و بچه را شلاق زدن میبینیم، اسیر را بر شتر بیجهاز سوار کردن میبینیم. از این نظر قهرمان حادثه کیست؟ واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم، آن که میخورد قهرمان نیست، آن بیچاره مظلوم است. قهرمان حادثه در این نگاه یزیدبنمعاویه است، عبیداللهبنزیاد است، عمر سعد است، شمربنذیالجوشن است، خولی است و یک عده دیگر. لذا وقتی که صفحه سیاه شمر نیست در آنجا، قهرمان حسین(ع) است. در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدی نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت و انسانیت است، تجلی حقپرستی است. آن صفحه را که نگاه کنیم، میگوئیم بشریت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتی صفحه سیاهش را مطالعه میکنیم میبینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه میبیند که میفرماید: «قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لک»(۴).
مسلما جبرئیل امین در مقابل اعلام خدا که فرمود: «انِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً»(۵) سؤالی نمیکند، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را میدیدند و صفحه دیگر آن را نمیدیدند، از خدا این سؤال را میکردند که آیا میخواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خونها بریزند؟ و خدا در جواب آنها فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون»(۶) من میدانم چیزی را که شما نمیدانید. آن صفحه، صفحهای است که ملک اعتراض میکند، بشر سرافکنده است و این صفحه، صفحهای است که بشریت به آن افتخار میکند. چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم؟ و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسینبن علی(ع) از آن جنبهای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایی که به نام حسینبنعلی(علیهماالسلام) میدهیم و مینویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم، در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن میچربد. و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی میچربد پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانیهای بر حسینبنعلی(علیهمالسلام) ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحهاش را میخوانیم، و صفحه دیگرش را نمیخوانیم. جانیهای بر امام حسین(ع) آنهایی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و میکنند.
حسین(ع) را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین(ع) که فقط این تن نیست، حسین(ع) که مثل من و شما نیست، حسین(ع) یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر میشود. دستگاه بنیامیه خیال کرد که حسین(ع) را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین(ع) از زنده حسین(ع) مزاحمتر است، تربت حسین(ع) کعبه صاحبدلان است. زینب هم به یزید همین را گفت. گفت اشتباه کردی، «کد کیدک واسع سعیک، ناصب جهدک فوالله لا تمحواذ کرنا، و لا تمیت وحینا(۱) هر نقشهای که داری بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمیتوانی برادر مرا بکشی و بمیرانی، برادر من زندگیاش طور دیگر است، او نمرد، بلکه زندهتر شد. در آن وقت مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند. ” کمیت ” مرثیهگو بود، ” دعبل خزائی ” مرثیه گو بود.
پی نوشت:
نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه ۵۱، صفحه. ۱۳۸
اشاره به مجلات زمان طاغوت است.
اشاره به دو جلد کتاب داستان راستان نوشته استاد شهید است.
ملائکه گفتند پروردگارا ! آیا کسانی را خواهی گماشت که در زمین فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود، تو را تسبیح و تقدیس میکنیم ؟ سوره بقره، آیه. ۳۰
سوره بقره، آیه. ۳۰
سوره بقره، آیه. ۳۰
بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۵ و اللهوف، ص. ۷۷
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
خداوندا با خون پاک این شهید مظلوم ، که بی تردید رهرو راه سید الشهدا (ع) و سرباز صادق نهضت عظیم حیات بخش حسینی بود ، میلونها وفادار به دین و مذهب حق همانند شهید مطهری را در کل جهان بیافرین و برویان و تا ظهور مهدی موعود و در امان خود از کید و گزند خنجر خیانت بار دشمنان غدار حفظ کن و افزایش و پرورش ده. آمین