گروه سیاسی: مردادماه در تاریخ انقلاب اسلامی یادآور کشف یک جنایت هولناک است. جنایتی که در بحبوحه جنگ و مشکلات داخلی آن روزها کمتر مجال پرداختن پیدا کرد اما بعد از گذشت قریب سی سال از آن واقعه و رخدادن نمونههایی از این نوع جنایت در کشورهای همسایه، بازخوانی 22 مرداد سال 61 ضروری است تا با نمونههایی از داعش وطنی آشنا شویم.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از تسنیم، خبرنگاران سیاسی ما در سلسله گفتوگوییهایی در قالب تاریخ شفاهی با شاهدان، ناظران و راویان عینی دهه 60 که خود در زمره نقشآفرینان تاریخ انقلاب اسلامی هستند به ناگفتهها و کمترگفتههای این دهه با تمرکز بر اقدامات جلادان آن دوره یعنی منافقین خواهند پرداخت.
در این میان هر کدام از این راویان در کسوتهای مختلف در دهه 60 قرار داشتهاند؛ بهطور مثال یکی عضو تیم حفاظت مسئولین بوده، دیگری در مقام قاضی و حاکم شرع نشسته بود، آن یکی مسئولیت زندان اوین را بهعهده داشته و دیگری از مسئولان امنیتی وقت بوده است.این گفتوگوها و گزارشها از (یکشنبه، 11 تیر) در قالب "پرونده دهه 60؛ یک دهه یک قرن" در سرویس سیاسی منتشر شده.
22 مرداد سال 61 روزی است که سه تن از پاسداران کمیتههای انقلاب به نامهای میرجلیلی، طاهری و طهماسبی توسط اعضای گروهک منافقین ربوده شدند و پس از اعمال شکنجههای وحشتناک و وارد آوردن انواع صدمات جسمی بدن نیمه جان آنان را، دست و پا بسته در تاریکی شب در اطراف تهران دفن کردند. جنایتی که "عملیات مهندسی" نام داشت.
سازمانی که خود را قدرت مطلق میخواست!
سازمان مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 برنامه تصرف کلیت حکومت به هر طریق ممکن را داشت. سازمان از یکسو بر حمایتهای مردمی و آمادگی میلیشیا و گستردگی پایگاه اجتماعیاش اصرار داشت و این سازماندهی را ادعایی برای کسب همه قدرت تلقی میکرد. سازمان از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مدام خطر جنگهای داخلی را اخطار میداد و مترصد بهانهای بود تا اگر قدرت مطلق را در دست نگرفت با انبوه اسلحههایی که از تصرف پادگانها به دست آورده بود، خیابانها را به خون بکشد. جنگی که یک طرف آن سازمان بود و طرف دیگری بلاشک نیروهای انقلابی و یا همان خط امام(ره).
البته این رفتار سازمان که آمیخته با خشونت بود ریشه در گذشته آن داشت. این سازمان از اولین گروههایی بود که پیش از انقلاب دست به مبارزه مسلحانه زد و حتی در برابر نیروهایی که خواستار تغییر ایدئولوژی سازمان در سال 54 نبودند، اقدام به تصفیه درونی زد و امثال شریف واقفی و صمدیه لباف را به شهادت رساند.
ورود به فاز مسلحانه؛ آغاز عملیات مهندسی
با عزل بنی صدر از پست ریاست جمهوری و فرار وی به همراه مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین به فرانسه مجاهدین خلق وارد فاز نبرد مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران شد که نتیجه آن پس از حدود 3 دهه، قربانی شدن 17هزار زن، مرد و کودک بی گناه به دست تیمهای ترور این گروهک بود.
با ورود سازمان به فاز مسلحانه در تاریخ 30 خرداد 60، واحدهای نظامی منافقین درصدد برآمدند تا با تهیه خانههای تیمی با انتقال افراد مشکوک به آنجا و شکنجه، از نحوه ضربه زدن به خانههای تیمی سازمان خبردار شوند.
رژه میلیشای منافقین در تهران قبل از 30 خرداد 60
در تاریخ 22 مرداد سال 61 با دستگیر شدن یک دزدِ خودرو توسط مردم و تحویل او به پلیس، پرده از یکی از فجیعترین جنایتها در تاریخ انقلاب اسلامی ایران برداشته شد که یک شوک عمومی در ایران ایجاد کرد. فرد دستگیر شده جوانی بهنام «خسرو زندی»، از اعضای شاخه نظامی سازمان تروریستی مجاهدین خلق بود که قصد داشت برای انجام یک عملیات ترور، خودرویی را سرقت کند اما او در بازجویی خود پرده از برنامهای وحشیانه و ضدبشری با نام «عملیات مهندسی» توسط سازمان منافقین خلق برداشت.
او مأموران دادستانی انقلاب و پاسداران کمیته را به بیابانهای باغفیض (شمالغرب تهران) برد و سه جنازه زنده به گور شده را که حاصل این «مهندسی» وحشیانه بودند، به نیروهای انقلاب نشان داد.
در میان تمام قربانیان عملیات مهندسی بدون شک وحشیانهترین و دلخراش ترین شکنجهها روی طالب طاهری و محسن میرجلیلی دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی صورت گرفت. شکنجه هایی که حتی اعضای بخش ویژه سازمان سعی داشتند از زیر بار آن شانه خالی کنند و مسئولیت آن را برعهده نگیرند.
مهران اصدقی فرمانده نظامی تهران سازمان با اشاره به خانه تیمی مرکزیت در خیابان کارون از مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی در آنجا خبر میدهد و جواد محمدی (طاهر) نیز مسئول حفاظت خانه بود. طاهر حین مراقبت از خانه مشاهده میکند که به جوانی مشکوک شده و طبق خط داده شده اقدام به شناسایی وی میکند.
روز بعد همان فرد را به همراه یک جوان دیگر در آنجا دیده و به افراد بالای بخش ویژه گزارش میدهد و آنها دستور ربودن آن دو جوان را صادر میکنند. طاهر به همراه رضا هاشملو و محمدجعفر هادیان، اقدام به ربودن این دو جوان میکنند. در خیابان با ماشین جلوی آنها پیچیده و به آنها میگویند که ما کمیتهای هستیم و باید با ما بیایید. آنها به خانه خیابان بهار که از قبل برای شکنجه آماده شده بود، برده میشوند.
حمام این خانه برای شکنجه، به وسیله نایلونهای کلفت صداگیری شده بود. ابزار این خانه عبارت بود از طناب و کابل، نقاب، دستبند و میلههای سربی که اگر به پشت گردن هر کس میزدی بیهوش میشد. زنجیر، قفل و سیانور و ... .
ابزارآلات شکنجه منافقین در خانههای تیمی
پس از ربایش طالب طاهری و محسن میرجلیلی تروریستهای بخش ویژه بلافاصله آنها را به شکنجهگاه خیابان بهار منتقل میکنند. پس از انتقال دو پاسدار به شکنجهگاه بخش ویژه، جریان بازجویی و شکنجه بهسرعت آغاز میشود.
شکنجهگران سازمان گمان می کردند طالب طاهری و محسن میرجلیلی از اعضای تیم سی نفره آقا عبدالله هستند -حال آنکه شبکه آقا عبدالله اعضای بازمانده ساواک و رکن دو ارتش بود و میرجلیلی و طاهری در زمان ربایش به ترتیب 25 و 16 سال سن داشتند- به همین منظور شکنجه این دو نفر آغاز میشود.
مهران اصدقی از اعضای بازداشتشده گروهک منافقین در اعترافات خود درباره نحوه شکنجه آنها میگوید "پاهای طالب و محسن متورم بود و روی دستها لکههای سرخ بود که با هویه آنطور شده بود... شب قبل بی خوابی کشیده بودند و حالشان خوب نبود و پاهایشان درد می کرد و با پاشنه پا به توالت میرفتند."
پیکر مطهر پاسداران کمیته که بعد از انجام شکنجه جان باختند
با وجود اینکه این دو پاسدار اطلاعات پراکندهای نظیر نحوه آموزش یا تعداد پاسداران کمیته مبارزه با مواد مخدر را معرفی کردند، مجاهدین نتوانستند هیچ اطلاعاتی درباره علت ضربهها به خانههای تیمی به دست آورند چراکه آنها در کمیته فعالیت میکردند و ضربه به خانههای تیمی از جمله ضربه به خانهای در خیابان زعفرانیه(محل اختفاء موسی خیابانی راس مرکزیت سازمان در داخل کشور) توسط سپاه طراحی شده بود.
با معلوم شدن عدم ارتباط این دو پاسدار با ضربه زعفرانیه اما پاسدار بودن گناهی بود که گروهک منافقین نمیتوانست از آن چشم پوشی کند لذا انتقامگیری جای خود را به کسب اطلاعات داد.
مهران اصدقی درباره نحوه اعمال جنایت بر روی پاسدارهای کمیته اینگونه توضیح میدهد "مسعود قربانی(عضو منافقین) و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه سراغ طالب طاهری بروند... من اُتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ میشد به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس میکرد اتو داغ است که ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند و محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد و سپس از هوش رفت."
سوزاندن بدن شهید میرجلیلی با آب داغ صحنه دلخراش دیگری از این جنایت بود. آنها شکنجههای وحشیانه را بر روی طالب طاهری که 16 سال سن بیشتر نداشت، نیز ادامه دادند. در اعترافات مهران اصدقی نوشته است "پوست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و مصطفی حالت رنگ پریده و ترسیدهای داشت. جواد محمدی هم در حالی که چاقوی خونی در دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود ایستاده بود... وقتی طالب به هوش آمد حرف نمیتوانست بزند و فقط در حالی که دهانش را به سختی باز میکرد نالههایی از او شنیده میشد... جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و بینی او را برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد..."
روند جنایتها تا سوزاندن بدن پاسدارها با گاز تا کشیدن شیشه بر بدن آنها ادامه یافت. جنایتی که شاید داعش نیز هنوز موفق به انجام آن نشده باشد!
فیلم سخنان شهید لاجوردی در حال تشریح نحوه شکنجه در خانه تیمی منافقین
خط آخر جنایت عملیات مهندسی، زنده بهگور کردن دو پاسدار کمیته و کفاش در تاریخ 21 مرداد 1361 بود. خسرو زندی به زنده بودن آنها حین دفن کردن اعتراف کرد و توضیح داد: من و جعفر بعد از اینکه جسدها را از رحمان تحویل گرفتیم، در ساعت 10 شب به سمت محل باغ فیض گودالی را آماده کردیم حرکت کردیم و در طول مسیر در هر دستانداز اجساد به بالا و پایین پرتاب میشدند تا اینکه در ساعت 10:30 به باغ فیض رسیدیم... در حین انتقال اجساد به گودال متوجه نفس کشیدن آنها شدیم و این که در حال جان کندن بودند و بدنشان گرم بود ما آنها را داخل گودال انداختیم..."
خیابان سهروردی؛ جنایتگاه دیگر منافقین
علاوه بر خانهای که میرجلیلی و طاهری در آن شکنجه شدند، در خانهای واقع در خیابان سهروردی که محل اختفای محمد قدیری و فریبا اسلامی(از اعضای سازمان) بود شهید شاهرخ طهماسبی در حال شکنجه بود.
فیلم اعترافات مهران اصدقی عضو گروهک منافقین
شاهرخ طهماسبی که در زمان ربوده شدن 28 سال سن بیشتر نداشت، یکی از اعضای کمیته انقلاب مرکز بود که مورد سوء ظن قرار گرفته بود. محمدجواد بیگی یکی از اعضای منافقین در این باره میگوید: بعد از 12 اردیبهشت که در یک روز به حدود بیست خانه حمله شد و از ضربه 19 بهمن بسیار سنگینتر بود، تحلیل سازمان این شد که کار بسیار دقیق و حساب شده بوده است. بعد سازمان گفت که باید اطلاعات کسب کنیم.
در همین رابطه شناسایی شاهرخ طهماسبی به تیم ما داده شد. اعضای تیم رباینده شاهرخ را رضا میرمحمدی (فرهنگ)، حسین اسلامی (مجتبی)، جمال محمدی پیلهور (کمال) و علی عباسی دولتآبادی (هادی) تشکیل میدادند. مرداد ماه 61 پس از ربودن وی، او را به خانه تیمی خیابان سهروردی، کوچه باغ انتقال دادند. از آنجا که دست و پای شاهرخ را بسته و پتویی بر رویش انداخته بودند،
صاحبخانه مشکوک و با نیروهای انتظامی تماس میگیرد. بلافاصله ما وی را به خانه تیمی خیابان خواجه نظام بردیم. خانه تیمی خیابان خواجه نظام را یک زوج تشکیلاتی به نام فریبا اسلامی (شهلا صالحی پور) و محمد قدیری (منوچهر احمدیانفر)، با همین اسامی مستعار اجاره کرده بودند. رابط این خانه با بالا هم جواد محمدی با نام طاهر بود که خود وی در تیم شکنجه مهران اصدقی قرار داشت.
فریبا اسلامی درباره نحوه شکنجه در این خانه تیمی میگوید: در این خانه حمام را برای شکنجه آماده کرده بودند و فردی به نام اکبر (محمد جوادبیگی) برای بازجویی از وی به این خانه آمد و مرتب او را شکنجه میداد. گاهی او را به حمام میبردند و گاهی در گنجهای که در هال خانه قرار داشت و یک متر در یک متر بود و کاملا تاریک بود، با دهان بسته قرار میدادند.
از آنجا که عناصر اصلی بخش ویژه نظامی سازمان که تحت مسئولیت محمد شعبانی بودند و شکنجه شهید طهماسبی را برعهده داشتند هیچکدام دستگیر نشدند اطلاعاتی از جزئیات ماجرا در دست نیست و حتی پیکر وی نیز کشف نشد. وی پیشتر از میرجلیلی و طاهری توسط منافقین به شهادت رسید.
مصطفی معدنپیشه و خسرو ریاحی نظری نیز از هموطنان ما بودند که در یک بداقبالی محض گرفتار دژخیمان بیرحم منافق شدند.
عملیات مهندسی تنها بخش کوچکی از جنایاتی بود که فرقه منافقین در سالهای دهه شصت مرتکب آن شدند اما می توان این اقدام آنها را اوج توحش و سبعیت گروهی دانست که زمانی خود را مدافع خلق میدانستند اما چون از سمت مردم اقبالی به آنها نشان داده نشد مسلسلهای خود به سمت مردم بیگناه نشانه رفتند.
** در این گزارش از کتاب عملیات مهندسی چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی استفاده شده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
هرسه گروه گمراه بدون الگو پذیری از پیامبر اعظم حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی ص و درس گرفتن از مکتب ائمه هدی ع قدم در وادی ظلمات و گمراهی شیطان گذاشتند و خود بجای اینکه محیط را قرآنی نمایند قرآن را به شکل محیط درآوردند .و شد آنچه که شد و حتی شیطان از شر اینها به خودش پناه میبرد.