اصلی ترین نیاز مردان در ازدواج «حفظ شأن و احترام» آن هاست، این که به اقتدار و استقلال مردانه شان خدشه ای وارد نشود و به ویژه مورد تأیید و حمایت همسرشان باشند
گروه سینما و تلویزیون: از پاییز 93 که بازیگران سریال «شهرزاد» انتخاب می شدند، از فیلم نامه نوشته شده، مشخص بود که شخصیت پیچیده و غیرتخت «قباد» به عنوان شخصیت اول مرد سریال، جذاب تر از بقیه است و احتمالاً هر بازیگری را وسوسه می کند تا آن را بازی کند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه خراسان، در همان زمان شهاب حسینی تنها به شرط بازی در این نقش، به «شهرزاد» پیوست و مصطفی زمانی هم در زمان مذاکره، می خواست «قباد» را بازی کند؛ ولی در نهایت به خاطر شرط شهاب حسینی، به حضور به عنوان «فرهاد» رضایت داد اما در شخصیت پردازی قباد چه نکاتی مورد توجه قرار گرفته و چرا او تا این اندازه مورد اقبال بازیگر ها بوده است؟ در سرِ قباد چه می گذرد و چطور بعد از عشق نافرجام به «شهرزاد» و ازدواج ناموفق با «شیرین»، به «اکرم» رو آورده است؟ رضا زیبایی، روان شناس بالینی در مطلبی که برای «خراسان» نوشته است، با بررسی آزردگی های روان شناختی و همچنین واکاوی روابط او با دیگران، پاسخ هایی برای این سوالات یافته است. با ما همراه باشید:
1- پیشینه سخت و عقده گشایی
با توجه به خط داستان و دیالوگ های میان شخصیت ها، به راحتی می توان پی برد که «قباد» گذشته سختی داشته. این گذشته سخت و از همه مهم تر سلطه گری «بزرگ آقا» و تن دادن به ازدواج اجباری با «شیرین»، ریشه اصلی مشکلات و آشفتگی های روانی و شخصیتی اوست.
اصلی ترین نیاز مردان در ازدواج «حفظ شأن و احترام» آن هاست، این که به اقتدار و استقلال مردانه شان خدشه ای وارد نشود و به ویژه مورد تأیید و حمایت همسرشان باشند؛ آن هم به انحای مختلف و در ثانی مقبول خانواده همسر اما این نیاز ها در مورد «قباد» نه تنها برطرف نشده، بلکه خود او هم فاقد علاقه ای به همسر و خانواده همسرش است؛ موضوعی که تشدیدکننده عقده حقارت و مخرب عزت نفس و امیدش به زندگی هم خواهد بود. این عقده ها و همچنین ناامیدی، باعث می شود تا او به دود سیگار، الکل، تفریحات شبانه و این روز ها مستخدم منزل پناه ببرد.
2-شهرزاد و شیرین؛ عشق و کینه
روش های ناکارآمد و ناپخته قباد در تخلیه خشم و حقارت، باعث شده که حتی بخواهد به هر ترتیب ممکن، به عشق جبری و سفارشی خود برگردد و او را از آنِ خود کند. در این میان، نکته مهم اینجاست که شخصیت نپخته و آزرده او، توان درک غم ها و درد هایی که خودش و کار هایش برای شهرزاد باعث شده را ندارد. در میان علایم اختلال شخصیتی قباد، این یکی از همه بارزتر است: عدم توانایی درک احساسات و هیجانات فردی که خودش را مورد ظلم یا تحقیر قرارداده. قباد همچنین دچار اختلال شخصیتی «ضداجتماعی» است؛ فردی سلطه گر، مستبد و خودشیفته که برای رسیدن به مقاصد خود، از هیچ کاری از جمله استفاده ابزاری از آدم ها، ارتشا، تهدید و تطمیع فروگذار نیست.
نکته مهم دیگر شخصیتی قباد، درگیری اش با کینه، عشق و هوس است. شیرین، شهرزاد و اکرم هم به ترتیب سه سمبل این سه معنا هستند. تزلزل شخصیت و اختلال شخصیتی «ضداجتماعی بودن» در قباد هرروز و هر لحظه به اقتضای نیاز و حالش، او را به سمت یکی از آن ها می کشاند، در نفرت و کینه ای که از شیرین دارد، از خوش خدمتی اکرم بهره برداری می کند تا به مقصود خود که تخریب و حذف شیرین است برسد. شیرین و به معنای دیگر یادگار بزرگ آقا، برای قباد سمبل تمام بدبختی ها و ناکامی هایش است. او از سویی در تنهایی عاطفی خود به دنبال شهرزاد می گردد و باز به همان روش مستبدانه که از دیوان سالار ها به ارث برده، قصد تصاحب وی را به هر قیمتی دارد.
3-بزرگ آقا؛ تحقیر
بزرگ آقا بیش از هر شخصیت دیگر، روی قباد مؤثر بود؛ تأثیری اجباری و قهری. عقده گشایی های قباد، رابطه معکوسی با حضور بزرگ آقا داشته؛ تا روزی که بزرگ آقا زنده بود، قباد زیر سلطه و حتی تهدید جدی به مرگ، خشم و ناکامی اش را فرو خورده بود و گاه با سیلی به شیرین، خود را تخلیه می کرد. امروز که بزرگ آقایی در کار نیست، خشم او سربرمی کشد، شیرین را به دارالمجانین می فرستد و به راحتی ادعای اکرم را مبنی بر قاتل بودن او علنی می کند. او حتی تحت تأثیر این خشم و عقده گشایی، ناشیانه دست به کشتن افرادی می زند که بازخورد آن می تواند دودمانش را بر باد دهد.
4-نصرت؛ ترس و نیاز
رابطه میان قباد و نصرت، از جنس ترس و نیاز است. قباد در ابهام است که نصرت از کجا پیدا شده و آیا واقعاً پدراوست یا خیر. به همین دلیل قباد به نوعی ترس از نصرت دچار است و از سوی دیگر به خاطر بی تجربگی در انجام امور، به شدت به او نیاز دارد. تقابل سه حس ابهام، ترس و نیاز، قباد را در نهایت مجاب به پذیرش حداقل موقت نصرت کرده است. او این فرض را محتمل می داند که نصرت واقعاً پدرش باشد و متغیر «مهر پدری» که پیشتر هرگز نچشیده، عامل جدی دیگری برای رابطه محکم با نصرت خواهد بود. از سوی دیگر نصرت هم به واسطه هوش و سیاست، تاکنون خوب توانسته جای خود را به عنوان فرد همه کاره قباد باز کند.
5-اکرم؛ قباد دیگر
اکرم به نوعی همان قباد است؛ منتهی در مقام یک مستخدم و به خصوص یک زن و با خواسته ها، مقاصد و حسادت های زنانه. هر دوی این شخصیت ها حقارت های بی شماری را در طول زندگی متحمل شده اند؛ اکرم در آرزوی کدبانو شدن و لباس ها و زیورآلات فاخر است و قباد در آرزوی زور گفتن و دیگر زور نشنیدن. هر دوی آن ها هم به تحقیر شدنشان واقف اند و به همین دلیل هم راحت تر می توانند به هم نزدیک یا حتی مجدداً دور شوند؛ چون از فرآیند های ذهنی هم به طور ناخودآگاه مطلع اند. آن ها درک می کنند که یک شخصیت تحقیرشده، چه نیاز ها، خشم ها یا حتی چه تفریحاتی دارد. از طرفی قباد به توجه عاطفی اکرم نیاز دارد و اکرم به توجه بزرگِ خاندان دیوان سالار. خواسته اکرم حداقلی است و برای او به هر نحو، قابل قبول است؛ چرا که راهی برای رسیدن به عقده گشایی چندین ساله اوست.
از طرفی هنگامی که احساس حقارت در ضمیر پنهان شخصی نهادینه شود، بازتاب آن در چگونگی روابط و مناسبات او با دیگران و خودش ظاهر میشود. اکرم نیز وقتی نتواند خود را مسلط و برتر سازد، درصدد استفاده از تخریب دیگران برمی آید؛ نکتهای که بار ها شاهدش بودهایم. او دست به هر کاری برای مطرح کردن خودش می زند ولو آن کار به تحقیر و تخریب خودش ختم شود.